گوناگون

منبرهایی که بلوتوث می‏شوند

پارسینه: گفتگو با حجت الاسلام مهدی دانشمند

درست با همان سرعتي كه جوهر خودنويس روي كاغذ كاهي پخش مي‌شود، فيلم‌هاي كوتاه جنجالي نيز اعم از آنكه اصل، گزينش‌شده يا بدلي باشند، خيلي زود در سايت يوتيوب و سيستم بلوتوث تلفن‌هاي همراه تكثير مي‌شود. قربانيان و گاه برندگان اين سيستم جديد ارتباطي، در گروه‌هاي مختلف اجتماعي عضويت دارند.

از سخنران مذهبي حجت‌الاسلام مهدي دانشمند نيز فيلم كوتاهي در اين عرصه توزيع شده است كه موضوع آن، مقايسه غيرت خروس و آدميزاد است. اين فيلم كه قسمت كوتاهي از يك سخنراني بلند است، به گفته مهدي دانشمند، مربوط به سال 1371 و سخنراني وي در جمع زندانيان يكي از شهرهاي استان خراسان است كه متناسب با ادبيات مخاطبان بيان شده است. اين واعظ اصفهاني هر چند تلاش مي‌كند تا با منبرهاي خاص خود، ارتباط نزديكتري با مخاطبان برقرار كند، با اين حال تاكيد دارد كه نبايد شأن روحانيت را ناديده گرفت؛ آنگونه كه در فيلم مارمولك چنين شد.

در انتهاي خيابان بوستان ششم، خيابان پاسداران حسينيه‌اي به نام بنت‌الزهرا(س) قرار دارد كه به همت سردار جوادزاده و به ياد شهيدان اين خانواده برپا شده است. در همين حسينيه و پس از شنيدن سخنراني جذاب مهدي دانشمند و ديگر واعظان و مداحان اين مجلس، به سراغ او مي‌رويم تا سبك ويژه خود در سخنراني ديني را براي خوانندگان همشهري ماه تشريح كند.

• چه شد كه تصميم گرفتيد وارد حوزه علميه شده و تبليغ ديني را در پيش بگيريد؟

در طايفه پدري و مادي ما جز من، فرد روحاني ديگري وجود ندارد. من اولين طلبه اين خانواده در حال حاضر هستم؛ يا به عبارتي اول‌الاولين هستم. آخرالآخرين آن را خدا مي‌داند.
در دوره راهنمايي كه درس مي‌خواندم، دبير ديني و عربي به نام استاد فتوت داشتيم. ايشان از بس با بچه‌ها بسيار دوستانه و زيبا برخورد مي‌كردند، يك روز سر كلاس فرمودند كه «امام زمان(عج) غريب هستند و كسي را ندارند. كي دلش مي‌خواهد سرباز حضرت مهدي(عج) شود؟» اين حرف‌ها مربوط به سال 60 و اصفهان است. من و چند تا از همكلاسي‌ها وارد حوزه علميه و بعد از آن در حوزه ماندگار شديم.

• با اين حساب اگر استاد فتوت معلم شما نبود، امكان داشت الان شغل ديگري داشته باشيد؟

سه عامل باعث علاقه من به طلبگي شد. علاوه بر استاد فتوت، دبير رياضي به نام استاد ميرسعيدي داشتيم كه از قاريان و مدرسان قرآن و رياضي هستند. يك روحاني به نام حاج‌آقا مومني هم در اصفهان بود كه داماد مرحوم آيت‌الله اديب اصفهاني بود. ايشان وقتي ما بچه بوديم به محله ما مي‌آمدند و منبر مي‌رفتند. عبا و عمامه مشكي داشتند. من به جلسه ايشان مي‌رفتم و به سخنراني خوب گوش مي‌كردم. بعد به خانه مي‌آمدم و يكي از چادرهاي مادر را دور سر مي‌بستم و يك چادر هم روي دوشم مي‌انداختم و روي رختخواب‌ها، صحبت‌هاي ايشان را تكرار مي‌كردم.

• يعني قصد داشتيد منبر رفتن را در خلوت خانه تمرين كنيد؟

پدر ما وقت نمي‌كرد به جلسات ايشان بيايد. به ما مي‌گفتند به منبر آقاي مومني برويد و هر چه ايشان مي‌گويد گوش كنيد و براي من تعريف كنيد تا به شما جايزه بدهم. من سعي مي‌كردم مثل ايشان منبر بروم؛ البته در حد همان دنياي كودكي خودم.
يك روز آقاي علوي روي منبر پرسيدند اصول دين چندتاست. من دستم را بلند كردم و گفتم كه مي‌دانم پنج تاست. البته دقيق نتوانستم هر پنج اصل را بگويم. ايشان فرمودند همين كه اين بچه جرات كرد در بين اين همه جمعيت بلند شود و حرف بزند، خيلي باارزش است. فردا شب براي من يك بسته مدادرنگي شش‌تايي آورد. هديه‌اي كه اين روحاني از روي منبر و در جلسه با حضور مردم به من داد، انگيزه روحاني شدن را در من ايجاد كرد.

• شغل پدرتان چه بود كه فاميلي دانشمند داشت؟

اولين و تنها كسي كه باسواد آن منطقه بود، پدربزرگ من بود كه به ايشان دانشمند منطقه مي‌گفتند. نامه‌هاي مردم در آن منطقه اصفهان را پدربزرگ من مي‌نوشت.

• كدام منطقه اصفهان؟

منطقه گز بلغار اصفهان. قبر مرحوم پدر من هم در آرامگاه شهداي گز بلغار است. چون اصالتشان آنجا بود. فاميلي خانواده مادري من هم عرفاني است. پدربزرگ مادري‌ام هر چند سواد آنچناني نداشت، ولي حافظ، مثنوي، گلستان سعدي را ازبر بود. به آداب اسلامي هم بسيار پايبند و به عرفاني مشهور بود. در منطقه بلغار، زيباترين فاميلي‌ها متعلق به خانواده دانشمند و عرفاني است. انتخاب نام فاميلي در آن زمان خيلي چيزها را نشان مي‌دهد. از جمله اينكه I.Q اينها يك مقداري بيشتر بوده. آن زمان بيشتر فاميلي‌ها را از روي شغل انتخاب مي‌كردند. در طايفه ما هوش زيادي وجود دارد. دختر و پسر از نظر تحصيلات پيشرفت خوبي دارند. در اصفهان هم گزي‌ها از نظر سياسي و ديني تاثيرگذار بر منطقه هستند. از نظر غيرتي هم زبان‌زد هستند. نه اينكه چون خويش و قوم ما هستند بخواهم از آنها تعريف كنم، اگر به بلغار برويد اين موضوع را مي‌بينيد.

• برادران و خواهرانتان چه شغلي انتخاب كردند؟

خواهران من بعد از ديپلم گرفتن شوهر كردند. همه اخوي‌ها هم بعد از ديپلم مشغول كار شدند. يكي در بازار است. حسين آقا در سپاه است كه جانباز 70 درصد شيميايي است. ايشان يك مدتي هم در خدمت شهيد بهشتي بودند. يكي از اخوي‌ها هم در بنياد شهيد و جانبازان حسابدار است. يكي هم در بانك كار مي‌كند. پدر ما شش پسر و دو دختر داشتند. من فرزند هفتم و پسر پنجم هستم. برادر كوچك خانواده هم كه چهار سال از من كوچكتر است و در بازار به تجارت نخ مشغول است.

• مرحوم ابوي هم بازاري بودند؟

ايشان حسابدار كارخانه ريسندگي بودند. پدربزرگم چهار فرزند داشت. پدر من تحصيلات خود را ادامه داده بود. علاقه زيادي به زبان انگليسي و تسلط خوبي بر آن داشت.

• خود شما چطور؟ فقط به فارسي و عربي حرف مي‌زنيد يا به انگليسي هم وارديد؟

من مدتي دنبال زبان انگليسي رفتم. مي‌توانستم نيم‌ساعت تا 45 دقيقه هم به انگليسي سخنراني كنم، ولي متاسفانه يك عمل جراحي كردم كه سنگين بود. بعد از عمل حدود هفت ساعت بيهوشي داشتم كه باعث شد خيلي كلمه‌هاي انگليسي از خاطرم برود. الان هم هر چقدر سعي مي‌كنم برگردد، موفق نمي‌شوم.

زماني استاد گرفتم و هر شهري كه مي‌رفتم ايشان با من مي‌آمد و روزها پنج شش ساعت تمرين مي‌كرديم. بابا هم خيلي علاقه به اين قصه داشتند و آرزو داشتند من با لباس روحانيت به دانشگاه بروم و زبان ياد بدهم. نظرشان اين بود كه قشنگي روحانيت به اين است كه زبان‌هاي خارجي را خوب بداند. چون وقتي فردي زبان ديگري را ياد مي‌گيرد، دو تا آدم مي‌شود. اگر كسي فارسي و عربي و انگليسي بداند، به اندازه سه نفر فايده و تاثير اجتماعي دارد.

در كشورهاي خارجي هم كه مي‌رفتم و مي‌روم به بازآموزي زبان خيلي احساس نياز مي‌كنم. متاسفانه فرصت جواني از دست رفت. يك مقداري هم اشتغال به مطالعه و منبر و توقعات مردم، در كنار تنبلي خودم (بدون رودربايستي) باعث شد اين رشته را جدي دنبال نكنم.

• برنامه ‌ ريزي براي اين حجم زياد سخنراني در شهرها و كشورهاي مختلف كار سختي نيست. چه كسي اين برنامه‌ها را براي شما تنظيم مي‌كند؟

من خودم برنامه‌ريزي مي‌كنم. بیشتر جلساتي كه داريم هميشگي است. 20 سال است كه به استان كرمان مي‌روم. 24 سال است به كاشان و 22 سال است به يزد مي‌روم. 17 سال است كه به همين حسينيه ـ بنت‌الزهرا(س) ـ مي‌آيم. به ندرت جلسات جديد مي‌روم.

• چطور شد كه تصميم گرفتيد با اين ادبيات جديد بالاي منبر صحبت كنيد؟

13 سالم بود كه معمم شدم. به تكليف نرسيده بودم كه به منبر مي‌رفتم. در 17 سالگي به كاشان و در 18 سالگي به يزد دعوت شدم.

سال‌ها پيش شبي در حال رفتن به مشهد با اتوبوس بودم. راننده نوار ترانه گذاشت. من در صندلي پشت راننده بودم. رفتم جلو و گفتم بي‌زحمت صداي اين را كم كنيد. راننده گفت جاي شاگرد بنشينم كه رفته بود ته اتوبوس خوابيده بود. نوار را خاموش كرد و گفت ببين آشيخ جان! من در مسير مشهد كار مي‌كنم كه بتوانم زيارت بروم. فكر نكن بي‌دينم ولي خوابم مي‌برد و بايد بالاخره يك چيزي روشن كنم. شما آخوندها اگر چيزي داريد به ما بدهيد كه هم چيزي ياد بگيريم و هم بخنديم تا خوابمان نبرد. شما آخوندها فقط روضه مي‌خوانيد و بلديد مردم را گريه بيندازيد.

من گفتم كه به صحبت‌هاي مرحوم كافي گوش كنيد. گفت مگر مرحوم كافي چقدر صحبت دارد. من همه سخنراني‌هاي ايشان را حفظم. حوزه علميه فقط همين كافي را بيرون داده است. آن سفر تمام شد و من به حوزه علميه اصفهان برگشتم و ماجرا را براي استادمان تعريف كردم. ايشان هم من را خوب مي‌شناخت و ديده بود كه طلبه‌ها را مي‌خندانم. در من اين توان را مي‌ديد كه بانشاط صحبت كنم. البته به من گفت حواست باشد كه جامعه امروز ما به‌گونه‌اي است كه اگر كسي بانشاط صحبت كند، ممكن است آبروي خودش را هم در اين مسير بگذارد. من يادم است يك معامله با امام زمان(عج) كردم و گفتم آقا! من حاضرم از آبروي خودم بگذرم، ولي اسلوب سنتي تبليغ شيعه را عوض كنم و با زبان جوانان صحبت كنم تا به جاي نوار ترانه، نوار من را گوش بدهند.

البته من وقتي نشاط را وارد منبر كردم خيلي مراقب هستم كه شوخي‌ها در شأن منبر باشد. چون بعضي‌ها را ديده‌ام كه شوخي بي‌جا مي‌كنند. البته برخي هم‌لباسي‌ها هم كه صحبت‌هاي من را نديده‌اند و شنيده‌اند اتهام‌هايي به من مي‌زنند كه شوخي‌هاي نامناسب روي منبر مي‌گويم. وقتي از آنها مي‌خواهم كه يك نمونه آن را معرفي كنند چيزي نمي‌گويند. بعضي‌ها حرف مفت مي‌زنند.

• ولي آنها به قسمت‌هايي از سخنان شما اشاره مي‌كنند كه فيلم آن وجود دارد.

وقتي يك قسمت كوتاه از يك جلسه سخنراني را برش زده و به صورت بلوتوث از مجلس بيرون بياورند، چون سر جاي خودش نيست، شايد توي ذوق بزند. مثل همين زنده‌باد خروس. اين سخنراني را من براي زنداني‌ها كردم. حديث پيامبر اكرم(ص) را هم توضيح دادم كه غيرت را از خروس ياد بگيريد. حالا براي يك مشت زنداني چطور مي‌شود اين حرف را زد. بايد با زبان خودشان بگويم.

• اين سخنراني در كدام زندان بوده است؟

يكي از شهرستان‌هاي استان خراسان. مال حالا هم نيست. در سال 71 آنجا رفته بودم. شما اگر اصل سخنراني را گوش كنيد، به قول چند نفر از دكترهاي جامعه‌شناسي و روانشناسي، شاهكار است. ولي تعمدا يا از روي بي‌سليقگي آمده‌اند روايت را قيچي كرده‌اند و فقط جمله زند‌هباد خروس را باقي گذاشته‌اند.

يك عده از اين نوارفروش‌ها كه من از دست آنها راضي نيستم، براي اينكه به پول برسند هر جنايتي مي‌كنند. اغلب آنها تقوي ندارند. اينها حاضرند براي رسيدن به پول حتي خصوصي‌ترين فيلم‌هاي زندگي خود و خانواده‌شان را CD كنند و بفروشند. اينقدر بي‌دين هستند.
به همه آنها گفته اين يك توطئه است و آن را پخش نكنيد. گفتند مي‌دانيم ولي چون فروش مي‌رود، باز هم تكثير مي‌كنيم. اين چه منطق و استدلالي است كه برخي از اينها زير تابلو موسسه فرهنگي انجام مي‌دهند.

• بين سخنراني‌هاي شما در دهه 70 و 80 تفاوت چشمگيري ديده مي‌شود. به نظر مي‌رسد كمي فتيله را پايين كشيده‌ايد. علت چيست؟

من مي‌خواستم همان سبك و سياق را ادامه بدهم، ولي متاسفانه خيلي‌ها منافق‌گونه برخورد كردند. مي‌نشينند پاي منبر مي‌خندند، بعد مي‌روند فحش مي‌دهند. لذا سالهاست كه طنز را در صحبت‌هاي خود كمتر كردم و ديدم متاسفانه برخي از مخاطبان، جنبه لازم را ندارند.
البته وقتي خارج مي‌روم چون فضاي آنجا جور ديگري است، راحت‌تر صحبت مي‌كنم. در آنجا به كسي كه بتواند به خوبي مطلب را برساند، به چشم يك هنرمند نگاه مي‌كنند. اما اينجا متاسفانه اگر مردم را گريه بيندازيم، آدم را عارف، مومن، زاهد مي‌دانند ولي اگر خنده بر لب‌ها بياوريم، با ديد ديگري نگاه مي‌كنند.

متاسفانه نتوانستم اين سبك پرتاثير را به همان قوت گذشته ادامه دهم. خيلي از جوان‌هايي كه هيچ‌گاه پايشان به مسجد باز نشده بود، پاي اين منبرها آمدند. خيلي نوار ترانه‌ها پاك شد و جايش اين سخنراني‌ها ضبط شد.

خنداندن مردم سخت است. گرياندن مردم كه كاري ندارد. اگر مردي بخندان. البته با رعايت ضوابط. تمام شوخي‌هايي كه بالاي منبر مطرح كردم را بگرديد، يك مورد خلافشرع و ادب پيدا نمي‌شود. متاسفانه برخي همكاران كه از اين توانايي برخوردار نيستند، شروع كردند به ايراد گرفتن از كار من.

• شما بخش‌هاي جداشده از سخنراني‌هايتان را كه روي سايت‏ها گذاشته‌اند ديده‌ايد؟

بله، اينها را دشمن درست كرده است. يك خاطره برايتان بگويم كه نكته علمي هم دارد. مي‌دانيد كه انسان‌هاي خلاق، 10 ويژگي دارند. يكي اينكه كارهاي آدم‌هاي عادي را انجام نمي‌دهند و از راه‌هاي قديمي حركت نمي‌كنند. يك روز يك دانش‌آموز خلاق در كلاس نقاشي، خوابي را كه ديده بود نقاشي كرد. شما خودتان تا به حال خوابتان را نقاشي كرده‌ايد؟ معلم كه آن نقاشي را ديد، گفت: «اين چه چيز مسخره‌اي است كه كشيده‌اي؟ در حالي كه آن دانش‌آموز خلاق بود ولي معلم نمي‌فهميد. آن دانش‌آموز رفت و يك نقاشي مثل بقيه كشيد كه يك خانه و درخت در كنار كوه و خورشيد در آن بود. آن‌وقت معلم به او گفت حالا كار درست را انجام داده‌اي، در حالي كه اين كار سركوب خلاقيت بود. امروز تبليغ شيعه با گرياندن به نتيجه نمي‌رسد چون محكوم مي‌شويم كه اسلام دين دل‌مردگي است. موفقيت آقاي قرائتي اين بود كه ايشان با تخته سياه و وسايل ساده، كارهاي مردم را ياد خودشان مي‌آورد تا خنده‌شان بگيرد. مردم به آقاي قرائتي نمي‌خندند بلكه به عادت‌هايي كه خودشان

مبتلا به آن هستند، مي‌خندند. من همين كار را روي منبر آوردم ولي چون آقاي قرائتي در صدا و سیما که همه مردم می‌دیدند، صحبت می‌کرد، آسيب نديد، ولي من چون پشتوانه نداشتم آسيب ديدم. بنده به دليل بي‌كسي و غربت به اين روز افتادم. البته مشكل حادي پيش نيامده است و با امنيت كامل بيشترين مستمع را در كشور دارم، با اينكه صداوسيما و راديو دست من نيست. من با تمام اين هجمه تخريبي اين جمعيت را به مجلس دين مي‌كشانم. حالا اگر به جاي اين هجمه‌ها، حسادت‌ها و تخريب‌ها حمايت بشوم، جمعيت بيشتر هم مي‌آيد.

من خيلي از دست مردم ناراحتم. آن مردمي كه خنديدند و نفهميدند. خنديدند و فكر نكردند. خنديدند ولي به عمق مطلب من نرسيدند. اگر بعد از دانشمند، مبلغ ديگري با سبك جديد نيامد، كمي هم مردم مقصرند. من ثابت كردم كه روحانيت مي‌تواند بخنداند و بفهماند ولي عده‌اي نخواستند كه اين سبك، يك سنت شود و صدها روحاني براي نسل‌هاي بعدي به آن رو بياورند.

الان در حوزه‌هاي علميه كه مي‌روم به طلبه‌ها توصيه مي‌كنم سبك من را استفاده نكنند چون ممكن است دردسرساز شود. من خيلي متاسفم از اينكه كار من درك نشد.

• مخالفت با پديده‌هاي جديد يك موضوع رايج در حوزه‌هاي مختلف زندگي بشر است. اين وضعيت كه منحصر به شما نيست. چقدر سعي كرديد از كار خودتان پيش هم‌صنف‌ها دفاع كنيد تا اين حاشيه‌ها را به حداقل برسانيد؟

اين سبك يك هنر است و من انتظار برخي واكنش‌ها را نداشتم. مگر شما چند تا استاد فرشچيان داريد؟ آيا بقيه نقاش نمي‌خواهند مانند استاد نقاشي كنند؟ مي‌خواهند؛ ولي نمي‌توانند. گاهي اوقات تخريب‌ها ريشه در جاي ديگري دارد و نمي‌توان با جلسه گذاشتن، مشكل آن را حل كرد.

• شايد رقابت بين منبري‌ها قابل فهم باشد، ولي قطعا مديران و مدرسين حوزه‌هاي علميه كه چنين نگاهي ندارند. نظر آنها راجع به سبك كاري شما چيست؟

آنها تاييد مي‌كنند. دكترهاي جامعه‌شناسي و روانشناسي از اين كار تعريف مي‌كنند. متاسفانه برخي از توده‌هاي مسلمان هم تصور مي‌كنند دين يعني گريه و به همين دليل از كار من انتقاد مي‌كنند. در حالي كه در دين اسلام، حب و بغض در كنار هم است. در روايت‌ها، شيعه كسي است كه «يفرحون لفرحنا، يحزنون لحزننا» اما برخي قسمت اول اين حديث را فراموش كرده‌اند.

• شما از همان آغاز مي‌دانستيد كه قرار نيست مسير ساده‌اي را طي كنيد. پس چرا در ميانه راه، مواجهه با مشكلات شما را دچار تغيير رويه كرد؟

فكر مي‌كردم هزينه كمتري داشته باشد. من توقع نداشتم كه از جانب قشر مومن و برخي هم‌لباسي‌ها اين نوع برخوردها را ببينم. تصور مي‌كردم بايد سطح شوخي‌ها را خيلي بالاتر ببرم تا بتوانم جوانان را جذب كنم. ديدم اين‌طور نيست و با يك لبخند مي‌شود جوان فعلي را جذب دين كرد البته اگر برخي آقايان بگذارند.

روي منبر هر شوخي را نمي‌شود مطرح كرد. خيلي اتوكشيده بايد حرف زد. من نگران بودم نتوانم مردمي را كه به جوك‌هاي آنچناني عادت كرده‌اند جذب كنم. پيدا كردن لطيفه‌هايي كه بشود روي منبر گفت خيلي سخت است. گاهي ساعت‌ها بايد در كتاب‌ها بگردم تا بتوانم يك حكايت شيرين و جوان‌پسند پيدا كنم تا بتوانم آن را تقديم جوانان كنم. پدر من سر پيدا كردن اين‌جور حكايت‌ها كه هم جذاب باشد و هم براي جوانان آموزنده باشد، درمي‌آيد. بعد ديدم جوان‌ها خيلي توقع ندارند و فقط اگر از كليشه‌اي و با تحكم حرف زدن خارج شويم كافي است.

به جوانان خداي دستگير را معرفي كردم نه خداي مچ‌گير. خدايي كه حتي اگر به اندازه ستاره‌هاي آسمان گناه كرده باشي، درهاي توبه را نمي‌بندد. من سال‌هاست كه روي منبر آنچنان خنده‌دار حرف نمي‌زنم ولي هنوز مي‌آيند. چون گويش جوان‌پسندانه را حفظ كردم. من از اين ناراحتم كه نتوانستم اين كار را تا انتها طي كنم.

• در تاريخ روحانيت و حوزه‌هاي علميه از اين دست مسائل زياد ديده مي‌شود. حتي زماني به شهيدمطهري ايراد مي‌گرفتند كه چرا وقت خود را براي تاليف داستان راستان صرف مي‌كند، ولي ايشان چون به درست بودن مسير خود اعتقاد داشت، همان را ادامه داد. اگر شما معتقديد كه مبلغان شيعي بايد سبك كار خود را به فضاي شادتري تغيير دهند، پس چرا با اين حاشيه‌ها از مسير خود عقب‌نشيني كرديد؟

هر كسي يك ظرفيتي دارد. البته من همان دانشمند 20 سال پيش هستم و خيلي فرق نكرده‌ام. فقط شوخي‌ها را كمتر كردم. مي‌خواهم اين كار براي مستمع سوال ايجاد كند كه چرا كم شده است؟ آنوقت مي‌گويم از من نپرسيد؛ از آنهايي پرسيد كه فكر مي‌كنند دين يعني گريه. اسلام دين نشاط است ولي برخي مقدسم‌آبها سعي مي‌كردند چهره آن را غيرعمد تخريب كنند.

• شما يكي از روحانيوني هستيد كه گاهي در جمع زندانيان سخنراني مي‌كنيد. اين موضوع ناخودآگاه آدم را ياد فيلم مارمولك مي‌اندازد. اين فيلم را كه ديده‌ايد؟ با چهره متفاوتي كه اين فيلم از روحانيت نشان مي‌دهد موافقيد؟

مارمولك 130 اشكال دارد. در اصفهان يك ساعت با آقاي كمال تبريزي كارگردان آن مناظره كردم. ايشان خيلي از حرف‌هاي من را قبول كرد و خيلي را قبول نكرد. درنهايت گفت تو بايد بيايي پيش من كارگرداني ياد بگيري و من هم بيايم سخنراني ياد بگيرم. مي‌خواست با اين حرف بگويد هر كسي كار خودش را انجام دهد. ولي من هنوز در مورد مارمولك حرف دارم. من روي پلان به پلان اين فيلم نقد جدي دارم؛ چون توطئه‌اي عليه روحانيت بود كه ادعاي خدمت به روحانيت هم دارد.

• حجت‌الاسلام محمدرضا زائري مشاور فیلمنامه بوده است. او در مدرسه عالي شهيدمطهري درس خوانده است. پدر ايشان حجت‌الاسلام غلامعباس زائري هم از علماي خوشنام منطقه لويزان است. به نظر شما صحبت از توطئه بودن اين فيلم، كمي تندروي نيست؟

من با ايشان صحبت نكردم و بحثم با آقاي كمال تبريزي بود. شما مي‌دانيد مردم بعد از ديدن اين فيلم چقدر به روحانيت توهين كردند؟ تاثير اين فيلم كه رفع مظلوميت روحانيت نبود. فكر مي‌كنم خود آقاي زائري اگر با لباس روحانيت مي‌آمد بيرون همان موقع صدها نفر به او مي‌گفتند مارمولك.

• بله، اتفاقا آقاي زائري مي‌گفت هر كس به من مي‌گفت مارمولك؛ من در جواب مي‌گفتم جان برادر حرفت را بزن. او با اين كار قصد داشت جوانان را به روحانيت جذب كند.

چه جذبي؟ در اين فيلم توهين به امام رضا(ع) شد. در اين فيلم اسم يك دزد را گذاشته‌اند رضا.

من با خال‌كوب‌ها صحبت كردم. نمي‌دانم آقاي زائري هم براي مشاوره فيلمنامه به سراغ آنها رفته بود تا فيلم بهتري بسازد؟ به خدا اگر رفته باشد. من از خالكوب‌ها پرسيدم تا به حال در طول عمرتان چه چيزهايي خالكوبي كرده‌ايد. گفتند كله مار، افعي، اژدها، شير، پلنگ، عقرب و تار عنكبوت. پرسيدم شما براي كسي در طول اين چند سال، مارمولك زده‌ايد، گفتند نه.

رضا دزده در پلان اول مي‌آيد در زندان كبوتر سفيدي كه گرفتار سيم‌خاردار شده را نجات مي‌دهد. كبوتر سفيد در همه جاي دنيا نماد صلح و آزادي است. در آخر فيلم نيمه‌شعبان است. اين فيلم دو منجي را كنار هم گذاشته است.

• البته سينما روال خاص خود را دارد و در ساخت يك فيلم عوامل مختلفي فعاليت مي‌كنند كه هر كدام دستي روي فيلمنامه مي‌كشند. پيمان قاسم‌خاني هم تغييراتي در فيلمنامه اوليه مارمولك به وجود آورده است و ما نمي‌دانيم كه اين ديالوگ را چه كسي گذاشته است؟

اگر من فيلمنامه مي‌نوشتم اجازه نمي‌دادم كسي در آن دست ببرد. همانطور كه اجازه نمي‌دهم در منبر من دست ببرد. هر كسي بايد اقتدار داشته باشد.

• به هرحال نويسنده اوليه فيلمنامه كه نمي‌تواند تا آخر فيلم در كنار عوامل ساخت بماند و مسئوليت همه جزئيات را به عهده بگيرد.

پس من بايد يقه چه كسي را بگيرم؟ به كمال تبريزي كه اين حرف را زدم، رنگش پريد و گفت تو خيلي ريز نگاه مي‌كني. گفتم تو اصلا نگاه نمي‌كني. فيلم مارمولك جنايت و خيانتي بود به لباس روحانيت. در اصفهان من خودم ديدم كه چهار نفر بي‌تربيت، به بزرگترين عالم شهر گفتند مارمولك. اگر اين فيلم اصلاح مي‌كرد و مردم را با روحانيت آشتي مي‌داد، خوب بود. ولي به مردم توهين كردن را ياد داد. آن‌وقت فكر مي‌كنند ما نان گندم نخورده‌ايم و مي‌گويند اين فيلم مردم را با روحانيت آشتي داد.

• همين كه بيايند و فيلمي ببيند كه موضوع آن روحانيت است، آشتي دادن مردم با روحانيت نيست؟

نه خيانت است. اگر مي‌خواهند اين‌طوري آشتي بدهند، چرا از روحانيت شروع مي‌كنند. بروند از قاضي‌ها، مسئولان يا نمايندگان مجلس شروع كنند.

• مثل اينكه شما دوست داريد براي فيلمسازي دردسر درست شود!

چون زورشان به آنها نمي‌رسد سراغ روحانيت مي‌آيند. چون روحانيت مظلوم است. ولي اشتباه مي‌كنند چون من و امثال من پاي كار ايستاده‌ايم. تندترين سخنراني‌ها را عليه اين فيلم كردم و حاضرم جانم را پاي اين كار بگذارم. چون اينها خيانت كردند.

• نظر شما راجع به فيلم‌هاي ديگري كه با موضوع روحانيت ساخته شده چيست؟

«طلا و مس» را هنوز نديده‌ام كه بخواهم نظر بدهم. فيلم «زير نور ماه» قشنگ بود و خوش‌باوري و سادگي طلبه‌ها را نشان مي‌داد. طلبه‌اي در اين فيلم با سادگي ماشين آن خانم را هل داد. خود من بارها ماشين مردم را هل داده‌ام. اين فيلم توهين به روحانيت نبود ولي مارمولك توهين به روحانيت، اسلام و امامان بود. حتي توهين به مردم بود. وقتي او منبر مي‌رود، چهار تا خل و چل پاي منبر او مي‌روند. يك ديوانه هم يادداشت برمي‌دارد. اين همه دانشجويي كه پاي منبر من مطلب مي‌نويسند، كدامشان ديوانه‌اند.

فساد در ميان دكترها بيشتر است يا روحانيت؟ خداوكيلي استادان دانشگاه پاكتر هستند يا استادان حوزه؟ من همه جا بوده‌ام و ديده‌ام. آمار فاسدان كه در دادگاه ويژه روحانيت محاكمه مي‌شوند بسيار كم است. من در طول عمر خودم فقط دو سه مورد از اين افراد ديده‌ام كه خيلي زود خلع لباس شده و از تشكيلات امام زمان(عج) اخراج شدند.

• شما در محيط‌هاي مختلفي مثل زندان، پادگان و دانشگاه سخنراني مي‌كنيد. چطور اطلاعات خودتان را از اين محيط‌ها تقويت مي‌كنيد؟

من قبل از هر سخنراني سعي مي‌كنم مخاطبان را بشناسم. وقتي به پادگان مي‌روم از فرماندهان، سربازان و جوانان اطراف خودمان، شرايط و محيط خدمت سربازي را مي‌پرسم. در بيشتر شهرهايي كه مي‌روم، سخنراني در زندان هم دارم. وقتي آنجا مي‌روم مشكلات خودشان را به آنها يادآوري مي‌كنم. يك شوخي هم دارم و مي‌گويم شما فكر نكنيد فقط شما مجرميد. فرق ما و شما اين است كه شما لو رفته‌ايد ولي ما هنوز لو نرفته‌ايم. «گر امر شود كه مست گيرند، در شهر هر آنچه هست گيرند.» به آنها تذكر مي‌دهم به جاي سير در گذشته‌ها به آينده فكر كنند. روحانيوني كه در زندان كار مي‌كنند، بندگان خدا خيلي هم زحمت مي‌كشند، ولي براي دستيابي به نتايج بهتر، حوزه بايد يكسري طلبه در رشته‌هاي مختلف؛ ازجمله تبليغ در زندان تربيت كند. تبليغ در زندان يك كار تخصصي است و هر روحانی به درد آن نمي‌خورد. بايد تخصص‌ها را در حوزه زياد كرد؛ همانطور كه در يك دانشكده علوم پزشكي، ده‌ها رشته تخصصي و فوق‌تخصصي مختلف تدريس مي‌شود.

اگر حوزه‌هاي علميه تبليغات ديني را به صورت تخصصي آموزش ندهند، در آينده نزديك ميادين فرهنگي را يكي يكي از دست مي‌دهند؛ چون يك روحاني امروزي بايد به دو زبان «جوان» و «زمان» مسلط باشد. اگر يك روحاني، دردشناسي داشت و شرايط جامعه را خوب شناخت، مي‌تواند داروي مناسبي ارائه دهد. امروز برخي فكر مي‌كنند جوانان فقط افرادي پر از شهوت هستند كه بايد آنها را نصيحت كرد؛ در حالي كه همين نگاه ناقص، رابطه جوانان و روحانيون را آسي‌بپذير مي‌كند.

• ولي شما هم كه در سخنراني‌هاي خود با لحن تند و تيزي از رواج شهوت‌گرايي در جوانان انتقاد مي‌كنيد. بين انتقاد شما و ساير همكارانتان چه تفاوتي وجود دارد؟

خدا انسان را چهار طبقه آفريده است: عقل، قلب، شكم و زير شكم. مشكل نسل جوان را بايد از طبقه بالا حل كرد و نه پايين. اگر فكر نسل جوان درست شود، مي‌تواند احساسات و شهوت خود را مديريت كند. شهوت يك چيز خدادادي است كه بايد با ازدواج آن را مديريت كرد. عفت يك باور است كه بايد آن را به دست آورد.

جامعه‌شناسان مي‌گويند فكر انسان درخت است و ميوه آن هم عمل. اگر فكر درست شود، ميوه خوب مي‌دهد و اگر فاسد شود، عمل فاسد به همراه دارد. من بعضي اوقات ناراحت مي‌شوم كه مي‌شنوم جوانان را به عنوان موجوداتي شهوتران معرفي مي‌كنند كه صبح تا شب به دنبال تخليه شهوت است. اين كار، توهين به جوان است. خيلي اوقات جوانان مي‌آيند پيش من و مي‌گويند دعا كن از استمنا نجات پيدا كنم. وقتي كسي پيش روحانيت يا دكتر مي‌رود، نشان مي‌دهد كه از اين آلودگي متنفر است.

كساني كه شب‌هاي احيا در جلسه‌ها مي‌آيند و گريه مي‌كنند، از غم دوست دخترشان نيست. مي‌خواهند گناه را از وجودشان پاك كنند. حق جوانان اين نيست كه به آنها به عنوان موجودات پليد و گناه‌دوست نگاه شود. من جوان‌ها را در اين جامعه خيلي مظلوم مي‌دانم.

• خيلي‌ها مي‌گويند جوانان در سي، چهل سال اخير به لحاظ اخلاقي دچار وضعيت بدتري شده‌اند و حيا و عفاف از جامعه رخت بربسته است. به نظر شما گذشت زمان چه تاثيري بر حوزه اخلاق خانواده گذاشته است؟

برخي دچار انحراف‌هايي شده‌اند ولي نبايد اينطور قضاوت كرد. اين مثل عسل است. كسي از عسل بدش نمي‌آيد ولي وقتي اين عسل را با خاك مخلوط كرديم، هيچ كس خوشش نمي‌آيد آن را بخورد. دين با فطرت انسان‌ها ارتباط دارد و نداي دين‌خواهي در وجود همه جوان‌ها هست. جوانان از دين خسته نشده‌اند؛ از مبلغان ديني ناراحتند.

• حضور روحانیون در ساختارهای اداری چه تاثيري بر اين فضا بر جاي گذاشته است؟

اينكه حكومت دست متدينان جامعه باشد، خيلي عالي است ولي بايد ملت را آموزش بدهند كه اسلام از مسلمانان جداست. اگر اين اتفاق بيفتد، نه لطمه به حكومت مي‌خورد و نه به دين مردم. اگر مقدمات اصلي را به جوانان بفهمانيم، استقبال مي‌كنند. به عنوان يك روحاني حق ندارم بالاي منبر طوري حرف بزنم كه انگار من معصوم هستم و بقيه همه از خرابات برگشته‌اند. بايد بگويم چهارده معصوم بيشتر نداريم و اگر يك روحاني خطا مي‌كند، نبايد آن را به پاي اسلام نوشت. آنقدر تسلط را در بحث روحانيت بالا برده‌ايم كه برخي افراد با ديدن ما، ياد اميرالمومنين (ع) مي‌افتند، ولي ما چه سنخيتي با اميرالمومنين(ع) داريم؟ ما بايد بگوييم روحانيون، انسان‌هايي هستند از جنس مردم عادي كه مسائل ديني را به خودشان و بقيه يادآوري مي‌كنند. همان‌طور كه يك نفر در جامعه نجار، پزشك يا راننده مي‌شود و به جامعه خدمت مي‌كند، برخي افراد هم وظيفه دارند در لباس روحانيت به مردم خدمت كنند.

روحانيت وظيفه دارد دين را به مردم به‌گونه‌اي عرضه كند كه مردم راحت‌تر بپذيرند و در زندگي عمل كنند و خودش هم عمل كند. اگر يك پزشك سيگار بكشد، اين كار او اشتباه است ولي نبايد علم طبابت را زير سوال برد. اگر روحاني اشتباه كرد، نبايد نياز به تبليغ ديني را زير سوال برد.

يك جواني را ديدم مسيحي شده، پرسيدم چرا اين كار را كردي؟ گفت چون مسلمان‌ها دروغ مي‌گويند. گفتم تو فقط 100 تا مسلمان كه دوست و رفيق و خانواده‌ات بودند را مي‌شناسي. يك ميليارد و پانصد ميليون مسلمان در جهان وجود دارد كه خيلي‌ها اهل صداقت هستند. آن‌هايي هم كه دروغ مي‌گويند، اشتباه خودشان است. اسلام كه نگفته دروغ بگويند.

علت دين‌زدگي در جوانان، يكي اين است كه دين و محتواي آن را نمي‌شناسند. هم اينكه اشتباه متدينين را به حساب دين مي‌نويسند كه كار اشتباهي است.

• خود شما چقدر وارد جناح‌بندي‌هاي سياسي شده‌ايد؟

تا به حال نه. براي اينكه نيازي به اين كار نديدم. ماشاءالله همه جناح‌ها، طرفدارهاي خوبي دارند و بهتر است من كار خودم را انجام بدهم. البته فصل راي دادن كه مي‌شود، مردم را تشويق مي‌كنم راي بدهند و آبروي نظام را حفظ كنند. تاكيد مي‌كنم مراقب باشند پا روي خون شهدا نگذارند و به فرمايشات رهبري و مراجع تقليد توجه كنند ولي تا به حال نگفته‌ام به چه كسي راي بدهند.

• در فعاليت‌هاي تبليغي خود از امكانات دولتي هم استفاده مي‌كنيد؟

هرگز. البته همين جلسات به بركت خون شهدا و نظام اسلامي است. همين امنيت تبليغ مذهبي را مديون حكومت اسلامي هستم ولي از هيچ ارگاني پول نمي‌گيرم. مدتي معلم حق‌التدريس بودم و حقوق همان موقع را خرج مدرسه مي‌كردم و ريالي از آن را وارد زندگي شخصي خودم نكردم. من فقط با شهريه امام زمان(عج) و هديه‌هايي كه بابت منبرها مي‌دهند، زندگي مي‌كنم.

• پس با مشكل معلمان حق‌التدريسي به خوبي آشنا هستيد.

بله به خوبي. من دوازده سال در دبيرستان و هنرستان تدريس مي‌كردم و مشكلات مالي همكاران را به خوبي مي‌ديدم.

• شما در سخنراني امشب خود به كارمندان دولت تاكيد كرديد كه حواسشان باشد ممكن است يك روزي كارمند امام زمان(عج) باشند و بايد از الان رفتار خودشان را مطابق آينده اصلاح كنند. مگر حضرت وليعصر(عج) هم تشكيلات اداري به اين گستردگي خواهند داشت؟

در روايات داريم كه تلاش كنيد از كارگزاران حكومت حضرت باشيد. در زمان ايشان براي همه كارها به متخصص احتياج است. اگر قرار است ساختمان ساخته شود، به مهندس احتياج است. در حكومت امام زمان(عج) كه همه كارها با اعجاز انجام نمي‌شود؛ مردم در آن زمان به اشتغال كامل مي‌رسند.

• پشت ميزنشين بيكار هم وجود خواهد داشت؟

نمي‌دانم، ولي فكر مي‌كنم هر كسي به صورت جدي به وظايف خودش عمل خواهد كرد. يك سري كارها هست كه آقا ابداع مي‌كنند و همه مشغول فعاليت مي‌شوند. البته شعور مردم آنقدر بالا مي‌رود كه اهل قناعت مي‌شوند و وقت اضافي خود را به عبادت، مطالعه يا خدمت به بقيه مردم مي‌گذرانند. مردم در آن زمان عاقل و عاشق و تشنه خدمتگزاري مي‌شوند. همه دوست دارند به انسان‌هاي ديگر خدمت كنند. براي همين هي‌چوقت جارو يا بيل روي زمين نمي‌ماند. هيچ كلاسي هم بي‌معلم نمي‌ماند. همه سعي مي‌كنند در خدمت به خلق از هم سبقت بگيرند.

منبع: همشهری ماه

ارسال نظر

  • ناشناس

    خسته نهباشید
    میشه بگین این مصاحبه چه تاریخی بوده
    اقای دانشمند از دست چه کسانی ناراحتن

  • ناشناس

    مهدی بهتر بود چنتا عکس بزاری

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار