اصولگرایان به جای حذف رقیب باید خود را برای رقابت آماده کنند
پارسینه: با عبدالواحد موسوی لاری وزیر کشور دولت اصلاحات و عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز یک ماه پیش گفت و گو کردیم.زمانی که انتشار سخنان آیتالله سید محمد خامنه ای واکنش های شماری از فعالان سیاسی را برانگیخته بود. هر چند که وی مانند دیگر نیروهای با سابقه عرصه سیاست بر آن سخنان خرده گرفت، اما از رسانه ها خواست با دقت و جدیت بیشتری به موضوعاتی که درباره امام(ره) مطرح می شود واکنش نشان دهند. با او درباره به عرصه سیاست رسمی، سیاست اصلاح طلبان برای تأیید نیروها در انتخابات مجلس آینده و همچنین وضعیت جبهه رقیب گفت و گو کردیم که می خوانید.
به گزارش پارسینه، به نظر میرسد موج تخریبها و خبر سازیها در ایجاد ذهنیت منفی علیه اصلاحطلبان بیتأثیر نبوده است. آقای خاتمی چندی قبل از اصلاحطلبان خواستند این ذهنیت منفی را که احیاناً به وجود آمده پاک کنند. اصلاحطلبان چگونه میخواهند از این وضعیت عبور کرده و ذهنیتها را اصلاح کنند؟
جامعه ما به دو گروه تقسیم میشوند؛عدهای واقعاً در جریان حقایق امور نیستند. ممکن است عامه مردم تحت تأثیر القائات قرار گرفته و راجع به روند اصلاحطلبی یا چهرههای این جریان ذهنیت منفی پیدا کنند. وقتی برای این طیف توضیح داده شود، ذهنیتشان اصلاح میشود. عده معدوی هم هستند که خودشان را به خواب زدند؛هر چقدر صدایشان کنید، بیدار نمیشوند. این عده خود بیشترین نقش را در فضاسازی علیه اصلاحطلبی و اصلاحطلبان داشتند. اگر اصلاحطلبان متین، منطقی و با انسجام درونی واقعیت جامعه را مطرح کرده و حقایق پیرامونی خود را به اطلاع مردم برسانند، آنهایی که خواستار شنیدن حرف حق هستند، قانع میشوند. دست عدهای که دنبال تخریبند نیز برای
جامعه رو میشود.
این تحلیل، ناظر به عامه مردم است. برای افرادی که در ردههای مدیریتی قرار دارند چه تدبیری اندیشیده شده؟
فرقی نمیکند، باید حقایق مطرح شود. مثلاً یک روزنامه افسانهای راه انداخته و مدعی است آقای خاتمی با شخصی به نام جورج سوروس ملاقات کرده است. گویا سوروس مدرسهای دارد که راجع به مسائل سیاسی تحقیق میکند و گفته میشود در پارهای از انقلابهای رنگین هم حرفی برای گفتن داشته است اما دیدارش با آقای خاتمی افسانه، کذب و ساختگی است و همه کسانی که به نحوی در جریان امور هستند؛ آن را تکذیب کردهاند. خود جورج سوروس در رسانهها گفته با خاتمی ملاقات نداشته؛ آقای خاتمی میگوید ملاقات نداشته؛ مسئولان دولت احمدینژاد در دفتر نمایندگی ایران در نیویورک هم میگویند آقای خاتمی از اول تا آخر سفر با ما بود و با هیچ کس ملاقات نداشته است؛ ولی این افسانه ساختگی را در همه مواقع و مقاطع مطرح میکنند. برای اینکه از آب گل آلود ماهی بگیرد. چون چیز دیگری ندارند. اما این مسأله ممکن است برای عدهای ذهنیت ایجاد کرده و فرض کنند این دروغ، راست است. باید توسط خود آقای خاتمی و افرادی مثل خرازی که در جریان سفرها و دیدارهای آقای خاتمی بوده وهستند توضیح داده شود این ملاقات ادعایی کی بوده؟ کجا بوده؟ توسط چه کسی برنامهریزی شده؟ چرا غیر از یک روزنامه کسی این حرف را نمیزند؟ چرا مقامات امنیتی چنین ادعایی ندارند؟ همه اینها باید توضیح داده شود.
از چه مجرایی؟
از همان مجرایی که آنها استفاده میکنند؛از طریق بولتنهای محرمانه یا رسانهها. البته یکی از مشکلات اصلاحطلبان این است که به اندازه کافی رسانه در اختیار ندارند. اصلاحطلبان باید از تمام ظرفیتها استفاده کنند. منطقی و متین پشت پرده این نوع افسانهسازی را بر ملا کرده و بگویند چرا این افسانه ساخته و پرداخته میشود.
خب الان شما بگویید؟
در ملاقات خیالی جورج سوروس و خاتمی فقط آنها مطلعند. نه سیستم اطلاعاتی و امنیتی در جریان است و نه دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی. ساختن افسانه جورج سوروس به خاطر این بود که نتوانستند نقطه ضعفی از آقای خاتمی پیدا کنند. مدیریت هشت ساله وی را به هر منصفی نشان بدهید تا با دولت هشت ساله احمدینژاد مقایسه کند، نتیجه معلوم میشود. چشم بندی نیست. هدف تخریب خاتمی است. چون مزاحم خواستها، تمایلات وایده بعضیها بود. تخریب خاتمی از نظر اینها لازم است. امکان بهرهگیری نبود، به سوژه تراشی دست زدند.
از ظرفیت کانالهای دیگر مثل لابیها و بولتنهای محرمانه هم استفاده شده؟
اصلاحطلبانی که همواره مشی اعتدالی داشتند، هیچ گاه تک بعدی حرکت نکرده و نمیکنند. این طیف در عین حال که بر مواضع و اصول اساسی اصلاحطلبی استوار بوده و از آن سخن میگویند، پیوند با پیرامون خود را قطع نکرده و در مقاطع مختلف هم با رقبایی که قابل گفتوگو بودند، گفتوگو کرده و هم تماس خود با حاکمیت نظام را حفظ کردند.
متأسفانه امکان دسترسی اصلاحطلبان به بولتنهای محرمانه بسیار دشوار، محدود و تقریباً در حد صفر است. برای نمونه بارها برخی بولتنهای سری که از سوی برخی نهادهای مذهبی یا سیاسی تنظیم و منتشر شده، ادعاهایی علیه مجمع روحانیون مبارز مطرح کرده که اصلاً وجود خارجی نداشته و ندارد. امکان اینکه مجمع روحانیون همه این ادعاها را ببیند و پاسخ بدهد نیز وجود ندارد. بنابراین ممکن است شش ماه از تهیه و ارسال این بولتن بگذرد تا اینکه یکی از اعضا به صورت تصادفی آن را دیده و از محتویات خلاف واقع علیه مجمع روحانیون مبارز با خبر شود. تا بخواهند به این ادعاها پاسخ بدهند، ذهنیتسازی شده است. این نقص کار ماست. اصلاحطلبان میباید با تماس و ارتباط هم با جریان رقیب و هم با بخشهایی از حاکمیت، تا جایی که مقدور است ذهنیتها را اصلاح کنند.
نکته قابل تأمل این جاست که با وجود همه محدودیتها، حجم وسیع تخریبها و بولتن سازیها در زمان انتخابات، عامه مردم به سمت چهرههای اصلاحطلب میروند.
همزمان با ابراز امیدواری اصلاحطلبان برای حضور پررنگتر در مسئولیت های سیاسی، برخی رسانهها از «بازگشت سید محمد خاتمی» به حاکمیت رسمی صحبت کرده یا ابراز نگرانی میکنند. واکنش شما به این سخنان چیست؟
آقای خاتمی و جریان اصلاحات خودشان را در متن نظام تعریف کردهاند و به عبارت دقیقتر هیچ گاه خارج نشدند که بخواهند برگردند. چه زمانی که هدف شدیدترین هجمههای تخریبی بودند؛چه در دوران آرامش و چه زمانی که در متن قوای سه گانه مسئولیت داشتند. «بازگشت» برای کسی به کار میرود که رفته باشد. برای کسی که همیشه خود را در متن میبیند، بازگشتی متصور نیست و به باور من به کاربردن این واژه اشتباه است.
یکی از دشواریهای اصلاحطلبان برای حضور در مناصب سیاسی، تأیید صلاحیتها بوده است. اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس آینده و عبور از رد صلاحیتها چه تدبیری اندیشیده اند؟
برای پاسخ به این سؤال باید اندکی به عقب برگردیم. در کشور ما دو مدل رفتار سیاسی وجود دارد. مدل اول «رقابت» با رقیب است که اصلاحطلبان هم در زمانی که قدرت اجرایی و مقننه را در اختیار داشتند وهم هنگامی که در حاشیه قرار داشتند، بدان پایبند بودند. مدل رفتار سیاسی اصلاحطلبان این است که رقیب هم حق دارد در جامعه حرف زده و منطق خود را به مردم عرضه کند. اما جریان اصولگرا دنبال «حذف» رقیب و پاک کردن صورت مسأله به جای پاسخ به مسأله است. برخی اصولگرایان میگویند چرا به خود زحمت دهیم؛رقابت کنیم؛ تبلیغات کنیم تا «الف» را از صندوق رأی بیرون بیاوریم.
نماینده مردم. متأسفانه جریان اصولگرایی دربرخی ادوار مجلس، ریاست جمهوری و شورای شهر از این مدل استفاده کرده است.
جریان اصلاحطلب با علم به اینکه جریان مقابل از مدل «حذف» استفاده میکند، بازهم معتقد است باید در عرصه سیاست حضور یافت و معبر انتخابات را نبست. البته سد معبر وجود دارد. گاهی رویه این بوده که با صحبت و بحث راه را باز کنند. همان گونه که در مجلس ششم و زمان حضور بنده در وزارت کشورعمل شد. در آن زمان وقتی عدهای از فعالان سیاسی - که از نظر منطق قانونی نمیبایست رد صلاحیت میشدند- رد صلاحیت شدند، با شورای نگهبان رایزنی کردیم و بعد از گفتوگو بخش قابل توجهی از نیروها به عرصه رقابت بازگشتند. اصلاحطلبان امروز هم باید از همان روش استفاده کنند. قهر نکنند؛ تماس هایشان را ادامه دهند؛ بایستند؛ بحث واستدلال کنند و با استفاده از همه ظرفیتهای اجتماعی، سیاسی و رسانهای راه حضورشان در عرصه انتخابات را هموار کنند. این بدان معنا نیست که صددرصد آنچه میخواهند، محقق شود. اما اگر با متانت منطبق بر قانون موضوع پیش برود، بخشی از مشکل برطرف شده و با همین بخش میتوان معادله را به هم زد ومجلس آینده را متفاوت با مجلس نهم سامان داد. توصیه من به اصلاحطلبان این است که دلسرد نشده و با خونسردی تمام مسیر تعامل، رایزنی و تبادل نظر را دنبال کنند تا به
نتیجه برسند.
مجمع تشخیص مصلحت نظام در حال بررسی طرح نظام انتخاباتی و سامان دادن به موضوع انتخابات است که کلیات آن نیز به تصویب رسید. اصلاحطلبان چه مطالبهای از این طرح دارند؟
بازگشت به قانون اساسی مهمترین مطالبه اصلاحطلبان است، تا مشکل را به نحوی برطرف کنند. اگر قانون، اساس قرار بگیرد بخش قابل توجهی از مشکلات برطرف میشود. تفسیر قانون نیز باید مکانیزم روشنی داشته باشد. جایی که صراحت قانونی وجود دارد، تفسیر نمیخواهد. اگر قانون عادی تفسیر بخواهد، باید مجلس تفسیر کند. تفسیر قانون اساسی نیز بر عهده شورای نگهبان است اما باید مسیر درستی برای تفسیر باشد.
آقای لاریجانی تلویحاً برای تأسیس حزب اعلام آمادگی کرده است. اصلاحطلبان چه واکنشی به این موضوع دارند؟
نمیدانم این مسأله چقدر صحت دارد، ولی اگر راست باشد آن را به فال نیک میگیرم. زیرا نشان میدهد این بخش از جریان اصولگرا مکانیزم حذف را کارآمد ندانسته و متوجه شده که استفاده از مدل «حذف» رقیب برای همیشه کارساز نیست و باید خود را برای «رقابت»آماده کنند. رقابت هم نیازمند ابزار رقابت از جمله حزب قدرتمند است. بنده علاقه آقای لاریجانی به تشکیل حزب را طلیعه تحول در نگرش جریان اصولگرایی میدانم. حتی اگر هم تردید دارند، میگویم تردیدشان را کنار گذاشته و این کار را انجام دهند. امروز طنین صدای جریان افراطی اصولگرا خیلی بالاست و امثال آقای لاریجانی و دوستانش در این هیاهو گم شدهاند.
در یک سال و نیم گذشته طیف تندرو، حرکاتی را علیه دولت سامان داده است. وقتی اصولگرایان معتدل و میانه رو با پرسش درباره تندرویهارو به رو میشوند، عنوان میکنند اصلاحطلبان هم تندرو و تندروی داشتهاند. پاسخ شما چیست؟
ممکن است در هر سیستمی قانون شکنی وجود داشته باشد. ولی در یک سیستم قانون شکنی «استثنا» و در سیستم دیگر «قاعده» است. در جریان اصولگرا، افراطی گری در متن است. من نمیگویم در میان اصلاحطلبان افراط گری نبوده و نیست، ولی صدای اصلی، صدای اصلاحطلبان عاقل است و تندروها در حاشیه هستند. در جریان اصولگرایی عکس است.
اگر جریان افراطی در اردوگاه اصولگرایان در حاشیه قرار بگیرند، مشکل جامعه تا حدودی حل میشود.
نمیگویم ساکت شوند؛ آنها هم حرفشان را بزنند، اما در تصمیم گیریهای کلان نقش اول نداشته باشند. ممکن است اصولگرایان و اصلاحطلبان افراطی داشته باشند اما در جریان اصلاحطلبی در حاشیه هستند. اما در جریان اصولگرایی آدمهای معتدل در حاشیه هستند و طنین اصلی مال افراطی هاست. این را
باید حل کرد.
حزب مؤتلفه با آن پیشینه و سابقه باید در جریان اصولگرایی جزو تعیینکنندهها باشد، در حالی که جایگاهی ندارد. چرا؟
زیرا وقتی افراطیها صدایشان را بلند کردند، پشت اینها راه افتاد.
اگر جریان اصولگرایی متوجه این خسارت سنگین شود، فکری برای خود میکند. خسارت سنگینی که در افکار عمومی به اصولگرایان وارد میشود، از سوی همین جریانهای افراطی و سکوت عقلا در برابر آن هاست. اگر عقلای اصولگرایی خرج خود را از این طیف جدا کنند و با این حرکتها همراه نشوند، جامعه به آنها هم نگاه مهربانانه تری خواهد داشت. در غیر این صورت یک جریان نفی کننده، پرخاشگر و حذفکننده در متن اصولگرایی فعالیت میکند و عقلای اصولگرا هم در مقابل این موج یا مرعوبند یا بیتفاوت. از آن جا که جریان افراطی در جامعه پایگاهی ندارند، عقلا هم به آتش اینها میسوزند.
اخیراً سخنان آیتالله سید محمد خامنهای درباره امام(ره) واکنشهای گستردهای بهدنبال داشته است. در خلال اعتراض به اظهارات وی، روایتهایی هم درباره چند و چون سخنان او مطرح شد. فارغ از این روایتها، شما چه تحلیلی از سخنان ایشان دارید؟
چه مسلمان باشیم، چه غیر مسلمان و چه شیعه باشیم و چه سنی، امروز هویت ملی ایرانی ما به چهره امام(ره) وصل شده است. نمیخواهم به جنبه ثبوتی شخصیت حضرت امام(ره) که نادرهانسانی بود وارسته، و آراسته به بالاترین مدارج تقوی و پرهیزکاری اشاره کنم و نه به شیوه رهبری ومدیریت ایشان- که مورد اذعان دوست و دشمن است- بلکه میگویم امام(ره) یک انسان بود مثل همه انسانها؛ معصوم نبود. ولی میگویم یادمان نرود که هویت ملی ما با نام امام(ره) گره خورده است و عقل حکم میکند که ما نباید به هویت خودمان لطمه بزنیم.
در جریان مک فارلین، امام(ره) حرکتی را برای کاهش فشارها شروع کرد، اما همین آقایی که مصاحبه میکند و همکارانشان کار را خراب کردند و به منافع و مصالح ملی ضربه زدند، حالا 25 سال بعد از رحلت امام(ره) یک مرتبه سر برآورده و در توجیه حرکت غلط خود امام(ره) را زیر سؤال میبرند. رسانههای دلسوز که ملی میاندیشند، نباید در مقابل توهین یا برخورد با امام(ره) یا شکستن حریم امام راحل ساکت باشند. رسانهها واکاوی این مسأله را در دستور کار خود قرار دهند و نگذارند هویت ملی ما از ناحیه کسانی که دنبال بازسازی چهره خودشان هستند و میخواهند ضعف خود را بپوشانند، مورد هجمه قرار بگیرد. بحث من دفاع از شخص نیست- که آن هم در مورد امام(ره) وظیفه است- میخواهم بگویم نباید اجازه دهیم دروغ، جای حقیقت را گرفته و کسی برای توجیه خود آسمان و ریسمان ببافد و امام را زیر سؤال ببرد. این کار تیشهزدن به ریشهها است.
طیفی از یاران انقلاب با شما هم نظر بوده و معتقدند تحریف تاریخ انقلاب با هدف ویژهای دنبال میشود. اما با مراجعه به سخنان اخیر آقای روحانی همچنین نوه بنیانگذار انقلاب به نظر میرسد، خط تخریب زوایای دیگری دارد. برخی معتقدند گفته رئیس جمهوری مبنی بر اینکه تازه به دوران رسیدهها نگران انقلاب نباشند یا اینکه سید حسن خمینی میگوید چهره و منش امام(ره) را، یاران اصلی امام(ره) ترسیم کنند ناظر به نگرانیها از خط تخریبی است که علیه امام(ره) شکل گرفته است.
وقتی حرکتی اجتماعی به نتیجه میرسد، عدهای در پیدایش و تأسیس آن مؤثرند و عدهای هم در طول مسیر همراه میشوند. آنهایی که در تأسیس مؤثر بودهاند به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی که تا آخر مسیر ثبات قدم دارند و گروهی که دچار ضعف و بیتفاوتی شده و کنار میکشند. آنهایی که در میان راه همراه میشوند نیز به دو دسته تقسیم میشوند: گروهی که صادقانه فکر، منش و راه جدید را پذیرفتهاند و عدهای که برای کسب نان و آب به این جمع میپیوندند و تا جایی همراه هستند که نان و آبشان تأمین شود و اگر نتوانند از رهگذر حضور در این جمع به نان و نوایی برسند، قطعاً راه را عوض کرده و مسیر دیگری انتخاب میکنند.
انقلاب اسلامی هم از همه تحولات اجتماعی و حرکتهای اجتماعی مستثنی نیست و متأسفانه با این عارضه همراه بوده است. در بدو پیروزی انقلاب شماری از جریانهای مذهبی و گروهکهای غیر مذهبی از همراهی با قافله انقلاب وا ماندند-که البته طبیعی است- و میتوان از آن به عنوان «پوستاندازی جریان انقلاب» نام برد.
در مقابل این طیف، افرادی در تمام طول مسیر و در همه عرصهها مثل دفاع مقدس حضور داشته و با آهنگ انقلاب هماهنگ بودند. متأسفانه در هشت سال زمامداری دولت نهم و دهم عدهای که درک درستی از مفاهیم انقلاب نداشتند، با تیشه زدن به ریشه انقلاب و حمله به عناصری که در شکلگیری و پیدایش انقلاب مؤثر بودند، کاسبکارانه خود را به انقلاب نزدیک کردند. در این دوره از طریق رسانههای مختلف تلاش شد چهرههای اصلی انقلاب تخریب شود. نمیگویم همه مدیران هشت سال دولت نهم و دهم، این گونه بودند؛ چون چنین چیزی نیست، ولی متأسفانه طنین صدای کسانی بلندتر بود که دنبال تخریب بنیانهای انقلاب و از بین بردن سرمایههای عظیم کشور بودند.
یکی از این چهرهها که هدف انتقادات و هجمههای شدید و جدی قرار گرفت، آقای خاتمی بود. اخیراً محمد رضا عارف در جایی گفتند بزرگان نظام به افرادی که به رئیس جمهوری پیشین تهمت میزنند، تذکر دادهاند. این روایت را تأیید میکنید؟
آقای خاتمی از معدود چهرههایی است که از بدو پیروزی انقلاب در حوزههای مختلف مدیریتی کشور حضور داشت. دولت اصلاحات مدافع فعالیتهای آزاد، مشروع و قانونی بود و احزاب، تشکلها و نیروهای سیاسی از ناحیه دولت احساس آرامش میکردند. اما در هشت سال دولت قبل عدهای به اعتقاد من «با برنامه» و شاید هم آقای خاتمی و چهرههای خدمتگزار دیگری با این کارنامه را آماج حملات قرار دادند. ممکن است مدیران ارشد دستگاه اجرایی دنبال این موضوع نبودند، اما در سطوح پایینتر افرادی تلاش کردند این سرمایه اجتماعی را از جامعه گرفته و کارنامه وی را زیر سؤال ببرند. این سناریو برای دیگر چهرههای نزدیک به امام(ره) و کسانی که به بیت ایشان نزدیک بودند نیز به اجرا در آمد.
به نظر شما دلیل این حرکت «با برنامه» چه بود؟
من نمیگویم «بی برنامه» بود یا «با برنامه»؛اما از آثارش میتوان فهمید چندان هم بیبرنامه نبوده است. اگر «با برنامه» باشد، میخواستند کسانی را که به امام(ره) و ریشه انقلاب وفادار بودند، کنار بزنند تا بعد بتوانند ریشه را کنده و با خود امام(ره) تسویه حساب کرده، یا امام را آن گونه که خود میپسندند معرفی کنند. زیانبارترین حرکتی که در هشت سال دولت قبل صورت گرفت، حمله به پایهها، استوانهها و نیروهای وفادار به امام(ره) بود. گلایه یادگار امام(ره) جناب آقای حاج سید حسن خمینی مبتنی بر اطلاعات دقیق است. نمیشود گفت این همه هجمه به بیت و یاران امام(ره) بیبرنامه بود. به هم ریختن سخنرانی حاج حسن آقا در سالروز رحلت بنیانگذار انقلاب و در منظر آن هم نیروهای علاقهمند به امام(ره) در حرم مطهر نشان میدهد این سیل بنا بود همه را از بین ببرد. نمیگویم حتماً طراحی شده بود، چون معتقد به توهم توطئه نیستم، ولی حتی اگر ناخواسته هم بود، تخریبها عمدتاً متوجه یاران و بیت امام(ره) بود. با برنامه هم نبود، زیانبار بود.
تلقی جامعه این گونه نبود و نیست که تخریب صورت گرفته امر سادهای بود، این ادعا را نه من و نه جامعه باور نمیکند. واقعیت این بود که عدهای تلاش کردند از فضای ملتهب و آب گلآلود ماهی بگیرند. در این دوران چه تعداد رسانه مکتوب و مجازی با اعتبارات عمومی شکل گرفت که تنها رسالتش دروغپردازی و تخریب بود؟ رویکرد این رسانهها این نبود که مثلاً خبری را بزرگ یا کم و زیاد کنند، بلکه خبر را جعل کرده و شاید در اطاقهای خبرسازیشان فکر میکردند که امروز درباره فلان شخص چه چیزی مطرح کنیم؟ متأسفانه این رسانهها هنوز همان مسیر را ادامه میدهند. خبرنگاران این رسانهها مطلبی را میپرسند؛ پاسخ را میگیرند و عکس آن را چاپ میکنند. بارها و بارها کسانی که با اینها صحبت کردند و حرفهایشان تحریف شده و گله کردند. اگر این تحریفها سه یا چهار بار باشد میگوییم مطلب را بد فهمیدند واشتباه کردند. اما همیشه این گونه است. اگر این رویه سازمان یافته باشد، خیلی خطرناک است. باید ریشه و عوامل اصلی را پیدا کرد و دید اینها به کجا وصلند؟ چه کاره اند؟ و اگر سازمان یافته هم نباشد، باید به عنوان بیماری اجتماعی درمان شود.
برخی سخنان اخیر آقای روحانی در مورد فساد ناشی از تجمیع قدرت را ناظر به همین پدیده دانستهاند.
آقای روحانی یک بحث مبنایی مطرح کرد. قدرت متمرکز هم برای صاحب قدرت و هم برای توده مردم مشکل آفرین است. در دولت مدرن تفکیک قوا به رسمیت شناخته شده و جامعه جهانی از 200 سال پیش این مسیر را طی میکند. فهم همگانی از نحوه اداره زندگی به ما میگوید باید قوای مختلف از هم تفکیک شده ولی در یک جهت کلی حرکت کنند. قانون اساسی گفته است جمهوری اسلامی سه قوه دارد. که تکلیف و کارکردشان مشخص است. اگر این تفکیک به هم بخورد و یک نهاد بخواهد همه کارها را به عهده بگیرد در گام اول قانون اساسی زیر پا گذاشته شده است. اگر قانون اساسی به عنوان میثاق ملی و سند همگرایی ما نادیده گرفته شود، سنگ روی سنگ بند نمیشود. نکتهای که آقای روحانی بدان اشاره کردند بیان یک امر واقعی و ناظر به پارهای از مسائل درونی ماست.
در نتیجه بلبشویی درست شده که فقط یک متهم، 9 هزار میلیارد تومان خورده، برده و پس نداده. دیگری 7هزار میلیارد سوءاستفاده کرده است. تازه اینها مواردی است که علنی و آشکار شده. گزارش تفریغ بودجه که تا سال 91 ارائه شدهاست نشان میدهد تخلفات از قانون در تفریغ بودجه از سال 85 به بعد سیر صعودی داشته است. تنها در یک سال نزدیک 2 هزار تخلف از برنامه و بودجه رخ داده است. آقای روحانی گفته است وقتی در یک دستگاه تجمیع قدرت باشد حتی اگر خودش اهل سوءاستفاده نباشد، حاشیهایها فرصتطلبانه از این فضا سوءاستفاده میکنند.
ایران
جامعه ما به دو گروه تقسیم میشوند؛عدهای واقعاً در جریان حقایق امور نیستند. ممکن است عامه مردم تحت تأثیر القائات قرار گرفته و راجع به روند اصلاحطلبی یا چهرههای این جریان ذهنیت منفی پیدا کنند. وقتی برای این طیف توضیح داده شود، ذهنیتشان اصلاح میشود. عده معدوی هم هستند که خودشان را به خواب زدند؛هر چقدر صدایشان کنید، بیدار نمیشوند. این عده خود بیشترین نقش را در فضاسازی علیه اصلاحطلبی و اصلاحطلبان داشتند. اگر اصلاحطلبان متین، منطقی و با انسجام درونی واقعیت جامعه را مطرح کرده و حقایق پیرامونی خود را به اطلاع مردم برسانند، آنهایی که خواستار شنیدن حرف حق هستند، قانع میشوند. دست عدهای که دنبال تخریبند نیز برای
جامعه رو میشود.
این تحلیل، ناظر به عامه مردم است. برای افرادی که در ردههای مدیریتی قرار دارند چه تدبیری اندیشیده شده؟
فرقی نمیکند، باید حقایق مطرح شود. مثلاً یک روزنامه افسانهای راه انداخته و مدعی است آقای خاتمی با شخصی به نام جورج سوروس ملاقات کرده است. گویا سوروس مدرسهای دارد که راجع به مسائل سیاسی تحقیق میکند و گفته میشود در پارهای از انقلابهای رنگین هم حرفی برای گفتن داشته است اما دیدارش با آقای خاتمی افسانه، کذب و ساختگی است و همه کسانی که به نحوی در جریان امور هستند؛ آن را تکذیب کردهاند. خود جورج سوروس در رسانهها گفته با خاتمی ملاقات نداشته؛ آقای خاتمی میگوید ملاقات نداشته؛ مسئولان دولت احمدینژاد در دفتر نمایندگی ایران در نیویورک هم میگویند آقای خاتمی از اول تا آخر سفر با ما بود و با هیچ کس ملاقات نداشته است؛ ولی این افسانه ساختگی را در همه مواقع و مقاطع مطرح میکنند. برای اینکه از آب گل آلود ماهی بگیرد. چون چیز دیگری ندارند. اما این مسأله ممکن است برای عدهای ذهنیت ایجاد کرده و فرض کنند این دروغ، راست است. باید توسط خود آقای خاتمی و افرادی مثل خرازی که در جریان سفرها و دیدارهای آقای خاتمی بوده وهستند توضیح داده شود این ملاقات ادعایی کی بوده؟ کجا بوده؟ توسط چه کسی برنامهریزی شده؟ چرا غیر از یک روزنامه کسی این حرف را نمیزند؟ چرا مقامات امنیتی چنین ادعایی ندارند؟ همه اینها باید توضیح داده شود.
از چه مجرایی؟
از همان مجرایی که آنها استفاده میکنند؛از طریق بولتنهای محرمانه یا رسانهها. البته یکی از مشکلات اصلاحطلبان این است که به اندازه کافی رسانه در اختیار ندارند. اصلاحطلبان باید از تمام ظرفیتها استفاده کنند. منطقی و متین پشت پرده این نوع افسانهسازی را بر ملا کرده و بگویند چرا این افسانه ساخته و پرداخته میشود.
خب الان شما بگویید؟
در ملاقات خیالی جورج سوروس و خاتمی فقط آنها مطلعند. نه سیستم اطلاعاتی و امنیتی در جریان است و نه دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی. ساختن افسانه جورج سوروس به خاطر این بود که نتوانستند نقطه ضعفی از آقای خاتمی پیدا کنند. مدیریت هشت ساله وی را به هر منصفی نشان بدهید تا با دولت هشت ساله احمدینژاد مقایسه کند، نتیجه معلوم میشود. چشم بندی نیست. هدف تخریب خاتمی است. چون مزاحم خواستها، تمایلات وایده بعضیها بود. تخریب خاتمی از نظر اینها لازم است. امکان بهرهگیری نبود، به سوژه تراشی دست زدند.
از ظرفیت کانالهای دیگر مثل لابیها و بولتنهای محرمانه هم استفاده شده؟
اصلاحطلبانی که همواره مشی اعتدالی داشتند، هیچ گاه تک بعدی حرکت نکرده و نمیکنند. این طیف در عین حال که بر مواضع و اصول اساسی اصلاحطلبی استوار بوده و از آن سخن میگویند، پیوند با پیرامون خود را قطع نکرده و در مقاطع مختلف هم با رقبایی که قابل گفتوگو بودند، گفتوگو کرده و هم تماس خود با حاکمیت نظام را حفظ کردند.
متأسفانه امکان دسترسی اصلاحطلبان به بولتنهای محرمانه بسیار دشوار، محدود و تقریباً در حد صفر است. برای نمونه بارها برخی بولتنهای سری که از سوی برخی نهادهای مذهبی یا سیاسی تنظیم و منتشر شده، ادعاهایی علیه مجمع روحانیون مبارز مطرح کرده که اصلاً وجود خارجی نداشته و ندارد. امکان اینکه مجمع روحانیون همه این ادعاها را ببیند و پاسخ بدهد نیز وجود ندارد. بنابراین ممکن است شش ماه از تهیه و ارسال این بولتن بگذرد تا اینکه یکی از اعضا به صورت تصادفی آن را دیده و از محتویات خلاف واقع علیه مجمع روحانیون مبارز با خبر شود. تا بخواهند به این ادعاها پاسخ بدهند، ذهنیتسازی شده است. این نقص کار ماست. اصلاحطلبان میباید با تماس و ارتباط هم با جریان رقیب و هم با بخشهایی از حاکمیت، تا جایی که مقدور است ذهنیتها را اصلاح کنند.
نکته قابل تأمل این جاست که با وجود همه محدودیتها، حجم وسیع تخریبها و بولتن سازیها در زمان انتخابات، عامه مردم به سمت چهرههای اصلاحطلب میروند.
همزمان با ابراز امیدواری اصلاحطلبان برای حضور پررنگتر در مسئولیت های سیاسی، برخی رسانهها از «بازگشت سید محمد خاتمی» به حاکمیت رسمی صحبت کرده یا ابراز نگرانی میکنند. واکنش شما به این سخنان چیست؟
آقای خاتمی و جریان اصلاحات خودشان را در متن نظام تعریف کردهاند و به عبارت دقیقتر هیچ گاه خارج نشدند که بخواهند برگردند. چه زمانی که هدف شدیدترین هجمههای تخریبی بودند؛چه در دوران آرامش و چه زمانی که در متن قوای سه گانه مسئولیت داشتند. «بازگشت» برای کسی به کار میرود که رفته باشد. برای کسی که همیشه خود را در متن میبیند، بازگشتی متصور نیست و به باور من به کاربردن این واژه اشتباه است.
یکی از دشواریهای اصلاحطلبان برای حضور در مناصب سیاسی، تأیید صلاحیتها بوده است. اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس آینده و عبور از رد صلاحیتها چه تدبیری اندیشیده اند؟
برای پاسخ به این سؤال باید اندکی به عقب برگردیم. در کشور ما دو مدل رفتار سیاسی وجود دارد. مدل اول «رقابت» با رقیب است که اصلاحطلبان هم در زمانی که قدرت اجرایی و مقننه را در اختیار داشتند وهم هنگامی که در حاشیه قرار داشتند، بدان پایبند بودند. مدل رفتار سیاسی اصلاحطلبان این است که رقیب هم حق دارد در جامعه حرف زده و منطق خود را به مردم عرضه کند. اما جریان اصولگرا دنبال «حذف» رقیب و پاک کردن صورت مسأله به جای پاسخ به مسأله است. برخی اصولگرایان میگویند چرا به خود زحمت دهیم؛رقابت کنیم؛ تبلیغات کنیم تا «الف» را از صندوق رأی بیرون بیاوریم.
نماینده مردم. متأسفانه جریان اصولگرایی دربرخی ادوار مجلس، ریاست جمهوری و شورای شهر از این مدل استفاده کرده است.
جریان اصلاحطلب با علم به اینکه جریان مقابل از مدل «حذف» استفاده میکند، بازهم معتقد است باید در عرصه سیاست حضور یافت و معبر انتخابات را نبست. البته سد معبر وجود دارد. گاهی رویه این بوده که با صحبت و بحث راه را باز کنند. همان گونه که در مجلس ششم و زمان حضور بنده در وزارت کشورعمل شد. در آن زمان وقتی عدهای از فعالان سیاسی - که از نظر منطق قانونی نمیبایست رد صلاحیت میشدند- رد صلاحیت شدند، با شورای نگهبان رایزنی کردیم و بعد از گفتوگو بخش قابل توجهی از نیروها به عرصه رقابت بازگشتند. اصلاحطلبان امروز هم باید از همان روش استفاده کنند. قهر نکنند؛ تماس هایشان را ادامه دهند؛ بایستند؛ بحث واستدلال کنند و با استفاده از همه ظرفیتهای اجتماعی، سیاسی و رسانهای راه حضورشان در عرصه انتخابات را هموار کنند. این بدان معنا نیست که صددرصد آنچه میخواهند، محقق شود. اما اگر با متانت منطبق بر قانون موضوع پیش برود، بخشی از مشکل برطرف شده و با همین بخش میتوان معادله را به هم زد ومجلس آینده را متفاوت با مجلس نهم سامان داد. توصیه من به اصلاحطلبان این است که دلسرد نشده و با خونسردی تمام مسیر تعامل، رایزنی و تبادل نظر را دنبال کنند تا به
نتیجه برسند.
مجمع تشخیص مصلحت نظام در حال بررسی طرح نظام انتخاباتی و سامان دادن به موضوع انتخابات است که کلیات آن نیز به تصویب رسید. اصلاحطلبان چه مطالبهای از این طرح دارند؟
بازگشت به قانون اساسی مهمترین مطالبه اصلاحطلبان است، تا مشکل را به نحوی برطرف کنند. اگر قانون، اساس قرار بگیرد بخش قابل توجهی از مشکلات برطرف میشود. تفسیر قانون نیز باید مکانیزم روشنی داشته باشد. جایی که صراحت قانونی وجود دارد، تفسیر نمیخواهد. اگر قانون عادی تفسیر بخواهد، باید مجلس تفسیر کند. تفسیر قانون اساسی نیز بر عهده شورای نگهبان است اما باید مسیر درستی برای تفسیر باشد.
آقای لاریجانی تلویحاً برای تأسیس حزب اعلام آمادگی کرده است. اصلاحطلبان چه واکنشی به این موضوع دارند؟
نمیدانم این مسأله چقدر صحت دارد، ولی اگر راست باشد آن را به فال نیک میگیرم. زیرا نشان میدهد این بخش از جریان اصولگرا مکانیزم حذف را کارآمد ندانسته و متوجه شده که استفاده از مدل «حذف» رقیب برای همیشه کارساز نیست و باید خود را برای «رقابت»آماده کنند. رقابت هم نیازمند ابزار رقابت از جمله حزب قدرتمند است. بنده علاقه آقای لاریجانی به تشکیل حزب را طلیعه تحول در نگرش جریان اصولگرایی میدانم. حتی اگر هم تردید دارند، میگویم تردیدشان را کنار گذاشته و این کار را انجام دهند. امروز طنین صدای جریان افراطی اصولگرا خیلی بالاست و امثال آقای لاریجانی و دوستانش در این هیاهو گم شدهاند.
در یک سال و نیم گذشته طیف تندرو، حرکاتی را علیه دولت سامان داده است. وقتی اصولگرایان معتدل و میانه رو با پرسش درباره تندرویهارو به رو میشوند، عنوان میکنند اصلاحطلبان هم تندرو و تندروی داشتهاند. پاسخ شما چیست؟
ممکن است در هر سیستمی قانون شکنی وجود داشته باشد. ولی در یک سیستم قانون شکنی «استثنا» و در سیستم دیگر «قاعده» است. در جریان اصولگرا، افراطی گری در متن است. من نمیگویم در میان اصلاحطلبان افراط گری نبوده و نیست، ولی صدای اصلی، صدای اصلاحطلبان عاقل است و تندروها در حاشیه هستند. در جریان اصولگرایی عکس است.
اگر جریان افراطی در اردوگاه اصولگرایان در حاشیه قرار بگیرند، مشکل جامعه تا حدودی حل میشود.
نمیگویم ساکت شوند؛ آنها هم حرفشان را بزنند، اما در تصمیم گیریهای کلان نقش اول نداشته باشند. ممکن است اصولگرایان و اصلاحطلبان افراطی داشته باشند اما در جریان اصلاحطلبی در حاشیه هستند. اما در جریان اصولگرایی آدمهای معتدل در حاشیه هستند و طنین اصلی مال افراطی هاست. این را
باید حل کرد.
حزب مؤتلفه با آن پیشینه و سابقه باید در جریان اصولگرایی جزو تعیینکنندهها باشد، در حالی که جایگاهی ندارد. چرا؟
زیرا وقتی افراطیها صدایشان را بلند کردند، پشت اینها راه افتاد.
اگر جریان اصولگرایی متوجه این خسارت سنگین شود، فکری برای خود میکند. خسارت سنگینی که در افکار عمومی به اصولگرایان وارد میشود، از سوی همین جریانهای افراطی و سکوت عقلا در برابر آن هاست. اگر عقلای اصولگرایی خرج خود را از این طیف جدا کنند و با این حرکتها همراه نشوند، جامعه به آنها هم نگاه مهربانانه تری خواهد داشت. در غیر این صورت یک جریان نفی کننده، پرخاشگر و حذفکننده در متن اصولگرایی فعالیت میکند و عقلای اصولگرا هم در مقابل این موج یا مرعوبند یا بیتفاوت. از آن جا که جریان افراطی در جامعه پایگاهی ندارند، عقلا هم به آتش اینها میسوزند.
اخیراً سخنان آیتالله سید محمد خامنهای درباره امام(ره) واکنشهای گستردهای بهدنبال داشته است. در خلال اعتراض به اظهارات وی، روایتهایی هم درباره چند و چون سخنان او مطرح شد. فارغ از این روایتها، شما چه تحلیلی از سخنان ایشان دارید؟
چه مسلمان باشیم، چه غیر مسلمان و چه شیعه باشیم و چه سنی، امروز هویت ملی ایرانی ما به چهره امام(ره) وصل شده است. نمیخواهم به جنبه ثبوتی شخصیت حضرت امام(ره) که نادرهانسانی بود وارسته، و آراسته به بالاترین مدارج تقوی و پرهیزکاری اشاره کنم و نه به شیوه رهبری ومدیریت ایشان- که مورد اذعان دوست و دشمن است- بلکه میگویم امام(ره) یک انسان بود مثل همه انسانها؛ معصوم نبود. ولی میگویم یادمان نرود که هویت ملی ما با نام امام(ره) گره خورده است و عقل حکم میکند که ما نباید به هویت خودمان لطمه بزنیم.
در جریان مک فارلین، امام(ره) حرکتی را برای کاهش فشارها شروع کرد، اما همین آقایی که مصاحبه میکند و همکارانشان کار را خراب کردند و به منافع و مصالح ملی ضربه زدند، حالا 25 سال بعد از رحلت امام(ره) یک مرتبه سر برآورده و در توجیه حرکت غلط خود امام(ره) را زیر سؤال میبرند. رسانههای دلسوز که ملی میاندیشند، نباید در مقابل توهین یا برخورد با امام(ره) یا شکستن حریم امام راحل ساکت باشند. رسانهها واکاوی این مسأله را در دستور کار خود قرار دهند و نگذارند هویت ملی ما از ناحیه کسانی که دنبال بازسازی چهره خودشان هستند و میخواهند ضعف خود را بپوشانند، مورد هجمه قرار بگیرد. بحث من دفاع از شخص نیست- که آن هم در مورد امام(ره) وظیفه است- میخواهم بگویم نباید اجازه دهیم دروغ، جای حقیقت را گرفته و کسی برای توجیه خود آسمان و ریسمان ببافد و امام را زیر سؤال ببرد. این کار تیشهزدن به ریشهها است.
طیفی از یاران انقلاب با شما هم نظر بوده و معتقدند تحریف تاریخ انقلاب با هدف ویژهای دنبال میشود. اما با مراجعه به سخنان اخیر آقای روحانی همچنین نوه بنیانگذار انقلاب به نظر میرسد، خط تخریب زوایای دیگری دارد. برخی معتقدند گفته رئیس جمهوری مبنی بر اینکه تازه به دوران رسیدهها نگران انقلاب نباشند یا اینکه سید حسن خمینی میگوید چهره و منش امام(ره) را، یاران اصلی امام(ره) ترسیم کنند ناظر به نگرانیها از خط تخریبی است که علیه امام(ره) شکل گرفته است.
وقتی حرکتی اجتماعی به نتیجه میرسد، عدهای در پیدایش و تأسیس آن مؤثرند و عدهای هم در طول مسیر همراه میشوند. آنهایی که در تأسیس مؤثر بودهاند به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی که تا آخر مسیر ثبات قدم دارند و گروهی که دچار ضعف و بیتفاوتی شده و کنار میکشند. آنهایی که در میان راه همراه میشوند نیز به دو دسته تقسیم میشوند: گروهی که صادقانه فکر، منش و راه جدید را پذیرفتهاند و عدهای که برای کسب نان و آب به این جمع میپیوندند و تا جایی همراه هستند که نان و آبشان تأمین شود و اگر نتوانند از رهگذر حضور در این جمع به نان و نوایی برسند، قطعاً راه را عوض کرده و مسیر دیگری انتخاب میکنند.
انقلاب اسلامی هم از همه تحولات اجتماعی و حرکتهای اجتماعی مستثنی نیست و متأسفانه با این عارضه همراه بوده است. در بدو پیروزی انقلاب شماری از جریانهای مذهبی و گروهکهای غیر مذهبی از همراهی با قافله انقلاب وا ماندند-که البته طبیعی است- و میتوان از آن به عنوان «پوستاندازی جریان انقلاب» نام برد.
در مقابل این طیف، افرادی در تمام طول مسیر و در همه عرصهها مثل دفاع مقدس حضور داشته و با آهنگ انقلاب هماهنگ بودند. متأسفانه در هشت سال زمامداری دولت نهم و دهم عدهای که درک درستی از مفاهیم انقلاب نداشتند، با تیشه زدن به ریشه انقلاب و حمله به عناصری که در شکلگیری و پیدایش انقلاب مؤثر بودند، کاسبکارانه خود را به انقلاب نزدیک کردند. در این دوره از طریق رسانههای مختلف تلاش شد چهرههای اصلی انقلاب تخریب شود. نمیگویم همه مدیران هشت سال دولت نهم و دهم، این گونه بودند؛ چون چنین چیزی نیست، ولی متأسفانه طنین صدای کسانی بلندتر بود که دنبال تخریب بنیانهای انقلاب و از بین بردن سرمایههای عظیم کشور بودند.
یکی از این چهرهها که هدف انتقادات و هجمههای شدید و جدی قرار گرفت، آقای خاتمی بود. اخیراً محمد رضا عارف در جایی گفتند بزرگان نظام به افرادی که به رئیس جمهوری پیشین تهمت میزنند، تذکر دادهاند. این روایت را تأیید میکنید؟
آقای خاتمی از معدود چهرههایی است که از بدو پیروزی انقلاب در حوزههای مختلف مدیریتی کشور حضور داشت. دولت اصلاحات مدافع فعالیتهای آزاد، مشروع و قانونی بود و احزاب، تشکلها و نیروهای سیاسی از ناحیه دولت احساس آرامش میکردند. اما در هشت سال دولت قبل عدهای به اعتقاد من «با برنامه» و شاید هم آقای خاتمی و چهرههای خدمتگزار دیگری با این کارنامه را آماج حملات قرار دادند. ممکن است مدیران ارشد دستگاه اجرایی دنبال این موضوع نبودند، اما در سطوح پایینتر افرادی تلاش کردند این سرمایه اجتماعی را از جامعه گرفته و کارنامه وی را زیر سؤال ببرند. این سناریو برای دیگر چهرههای نزدیک به امام(ره) و کسانی که به بیت ایشان نزدیک بودند نیز به اجرا در آمد.
به نظر شما دلیل این حرکت «با برنامه» چه بود؟
من نمیگویم «بی برنامه» بود یا «با برنامه»؛اما از آثارش میتوان فهمید چندان هم بیبرنامه نبوده است. اگر «با برنامه» باشد، میخواستند کسانی را که به امام(ره) و ریشه انقلاب وفادار بودند، کنار بزنند تا بعد بتوانند ریشه را کنده و با خود امام(ره) تسویه حساب کرده، یا امام را آن گونه که خود میپسندند معرفی کنند. زیانبارترین حرکتی که در هشت سال دولت قبل صورت گرفت، حمله به پایهها، استوانهها و نیروهای وفادار به امام(ره) بود. گلایه یادگار امام(ره) جناب آقای حاج سید حسن خمینی مبتنی بر اطلاعات دقیق است. نمیشود گفت این همه هجمه به بیت و یاران امام(ره) بیبرنامه بود. به هم ریختن سخنرانی حاج حسن آقا در سالروز رحلت بنیانگذار انقلاب و در منظر آن هم نیروهای علاقهمند به امام(ره) در حرم مطهر نشان میدهد این سیل بنا بود همه را از بین ببرد. نمیگویم حتماً طراحی شده بود، چون معتقد به توهم توطئه نیستم، ولی حتی اگر ناخواسته هم بود، تخریبها عمدتاً متوجه یاران و بیت امام(ره) بود. با برنامه هم نبود، زیانبار بود.
تلقی جامعه این گونه نبود و نیست که تخریب صورت گرفته امر سادهای بود، این ادعا را نه من و نه جامعه باور نمیکند. واقعیت این بود که عدهای تلاش کردند از فضای ملتهب و آب گلآلود ماهی بگیرند. در این دوران چه تعداد رسانه مکتوب و مجازی با اعتبارات عمومی شکل گرفت که تنها رسالتش دروغپردازی و تخریب بود؟ رویکرد این رسانهها این نبود که مثلاً خبری را بزرگ یا کم و زیاد کنند، بلکه خبر را جعل کرده و شاید در اطاقهای خبرسازیشان فکر میکردند که امروز درباره فلان شخص چه چیزی مطرح کنیم؟ متأسفانه این رسانهها هنوز همان مسیر را ادامه میدهند. خبرنگاران این رسانهها مطلبی را میپرسند؛ پاسخ را میگیرند و عکس آن را چاپ میکنند. بارها و بارها کسانی که با اینها صحبت کردند و حرفهایشان تحریف شده و گله کردند. اگر این تحریفها سه یا چهار بار باشد میگوییم مطلب را بد فهمیدند واشتباه کردند. اما همیشه این گونه است. اگر این رویه سازمان یافته باشد، خیلی خطرناک است. باید ریشه و عوامل اصلی را پیدا کرد و دید اینها به کجا وصلند؟ چه کاره اند؟ و اگر سازمان یافته هم نباشد، باید به عنوان بیماری اجتماعی درمان شود.
برخی سخنان اخیر آقای روحانی در مورد فساد ناشی از تجمیع قدرت را ناظر به همین پدیده دانستهاند.
آقای روحانی یک بحث مبنایی مطرح کرد. قدرت متمرکز هم برای صاحب قدرت و هم برای توده مردم مشکل آفرین است. در دولت مدرن تفکیک قوا به رسمیت شناخته شده و جامعه جهانی از 200 سال پیش این مسیر را طی میکند. فهم همگانی از نحوه اداره زندگی به ما میگوید باید قوای مختلف از هم تفکیک شده ولی در یک جهت کلی حرکت کنند. قانون اساسی گفته است جمهوری اسلامی سه قوه دارد. که تکلیف و کارکردشان مشخص است. اگر این تفکیک به هم بخورد و یک نهاد بخواهد همه کارها را به عهده بگیرد در گام اول قانون اساسی زیر پا گذاشته شده است. اگر قانون اساسی به عنوان میثاق ملی و سند همگرایی ما نادیده گرفته شود، سنگ روی سنگ بند نمیشود. نکتهای که آقای روحانی بدان اشاره کردند بیان یک امر واقعی و ناظر به پارهای از مسائل درونی ماست.
در نتیجه بلبشویی درست شده که فقط یک متهم، 9 هزار میلیارد تومان خورده، برده و پس نداده. دیگری 7هزار میلیارد سوءاستفاده کرده است. تازه اینها مواردی است که علنی و آشکار شده. گزارش تفریغ بودجه که تا سال 91 ارائه شدهاست نشان میدهد تخلفات از قانون در تفریغ بودجه از سال 85 به بعد سیر صعودی داشته است. تنها در یک سال نزدیک 2 هزار تخلف از برنامه و بودجه رخ داده است. آقای روحانی گفته است وقتی در یک دستگاه تجمیع قدرت باشد حتی اگر خودش اهل سوءاستفاده نباشد، حاشیهایها فرصتطلبانه از این فضا سوءاستفاده میکنند.
ایران
اصولگرایان توان رقابت ندارند و فقط از ابزار رد صلاحیت و زور استفاده می کنند.