تازههای نشر از نگاه اسدالله امرایی
پارسینه: اسدالله امرایی هر پنجشنبه در روزنامه فرهیختگان به کتابهای تازه منتشر شده در کشور میپردازد و تازههای نشر را به سبک خود معرفی و نقد میکند. مطلب ایشان در 5 اردیبهشت را از نظر میگذرانید.
پارسینه: اسدالله امرایی هر پنجشنبه در روزنامه فرهیختگان به کتابهای تازه منتشر شده در کشور میپردازد و تازههای نشر را به سبک خود معرفی و نقد میکند. مطلب ایشان در 5 اردیبهشت را از نظر میگذرانید:
مجموعه شعر «به مردن عادت نمیکنم» از دکتر پروین سلاجقه، شاعر و پژوهشگر نامی کشورمان است که انتشارات مروارید منتشر کرده. شعر تولد هم که به آن اشاره شد، بیمناسبت نیست در ماه اردیبهشت که ماه ادب فارسی است و ماه سعدی، استاد سخن.
«توی این شعر/ تاریخ تولد تو کمی خط خورده است/ مرا ببخش عزیزم! / (شعری فراموشکار است و دیوانه) /اگر بپرسی دوستت دارم؟ / بیدرنگ میگویم: ـ دلم یک پرنده میخواهد. / یک پرنده وحشی/ مثل آن عقاب زیبا/ که یک روز خواب آرامش را میان سنگهای کوهستان رها کرد/ و به رویای من آمد. / باز هم اگر بپرسی دوستت دارم؟ / خواهم گفت/ ـ مرا کمی مهربانتر نگاه کن!»
مژده دقیقی «ظلمت در نیمروز» رمان معروف آرتور کوستلر را به فارسی ترجمه کرده و نشر ماهی آن را به بازار کتاب فرستاده است. از رمانهایی بود که در دوران جنگ سرد محل مناقشه بسیاری از روشنفکران بود. این رمان چند بار به فارسی ترجمه شده است. موضوع رمان ظلم و ستمی است که در دوران اﺳﺘﺎﻟﯿﻦ بر بخشی از روشنفکران و منتقدان میرفت. برخی دیگر از آثار کوستلر هم به فارسی ترجمه شده است. ﮐﻮﺳﺘﻠﺮ، نویسنده مجار در سال ۱۹۴۵ به ﺗﺎﺑﻌﯿﺖ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ درآمد. او در ﺟﻮاﻧﯽ به کمونیسم گرایش داشت، اﻣﺎ ﺑﻌﺪ از مدتی از ﻣﺎرﮐﺴﯿﺴﺖها ﺑﺮﯾﺪ. عنوان ﻇﻠﻤﺖ در ﻧﯿﻤﺮوز برگرفته از انجیل است که اشارهاش به این نکته است که وقتی ظلمی آشکار بر فردی میرود، خورشید تیره میشود. «روباشف سرش را به سوی تندنویس چرخاند که در گوشه کمنوری نشسته بود. زن ریزنقش و لاغری بود که عینک به چشم داشت. با آرامش مدادش را میتراشید و یک بار هم سرش را به سوی او برنگرداند. پیدا بود مطالب نفرتانگیزی که میخواند، به نظر او هم کاملا متقاعدکننده است. هنوز جوان بود و شاید بیست و پنج یا بیست و شش سال داشت. نام روباشف برای این نسل از نئانتدرتالهای جدید چه معنایی داشت؟ روباشف روبهروی نور
کورکننده لامپ نشسته بود و نمیتوانست چشمان اشکبارش را باز کند و آنها بیاعتنا با صداهای بیاحساس اتهاماتش را برایش میخواندند و با چشمهای بیحالت نگاهش میکردند، گویی جنازهای بود که روی میز تشریح افتاده باشد.» مژده دقیقی از مترجمان خوب کشورمان است و در پرونده کاریاش آثار بسیار خوبی ترجمه کرده است.
کلودیا اشمیت ، وزیر فرهنگ کشور اتریش جان بنویل، نویسنده ایرلندی را بهعنوان برنده ۲۰۱۳ جایزه دولتی اتریش برای ادبیات اروپایی معرفی کرد. جایزه دولتی اتریش برای ادبیات اروپایی ۲۵ هزار یورو است که در جشنواره زالتسبورگ به بنویل اهدا میشود. از جان بنویل رمان دریا با ترجمه من در انتشارات افق منتشر شده است که تا به حال سه بار چاپ شده. بنویل جوایز متعددی برده است؛ از جایزه ادبی ایرلند و جایزه ادبی فرانتس کافکا تا جایزه منبوکر. بنویل ساکن دوبلین است و یکی از برجستهترین نویسندگان معاصر ایرلند به شمار میرود که تاکنون ۲۱ رمان و سه نمایشنامه منتشر کرده است.
نمایشنامه «آخرین پر سیمرغ» اثر محمد چرمشیر که اقتباسی از شاهنامه فردوسی است، از سوی نشر نی منتشر شد. این اثر در زمستان ۱۳۸۸ با همکاری یک گروه تئاتر آلمانی و به کارگردانی اشتفان وایلند در مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفت. چرمشیر نمایشنامه را به دیتر کومل، کارگردان فقید تئاتر آلمان تقدیم کرده است. این اثر قرار بود به کارگردانی کومل و گروهش با نام «مارین باد» اجرا شود که با مرگ این هنرمند، کارگردانی اثر به وایلند سپرده شد. چرمشیر در مقدمه خود بر این نمایشنامه ضمن بیان چرایی و چگونگی نگارش این اثر، نوشته است: «آخرین پر سیمرغ» تجربهای است از همنشینی دو فرهنگ که تلاش کردهاند افتراقات خود را به نفع اشتراکاتشان کنار گذارند. حتی اینک که خوانندگان ایرانی آن را به زبان خود میخوانند، شاهد این درهمآمیزی خواهند بود چراکه این متن از همان آغاز بر این باور پافشاری کرد که مخاطب غیرایرانی نیز باید آن را بفهمد و درک کند.» محمد چرمشیر، نمایشنامهنویس و استاد تئاتر بیش از ۱۰۰ نمایشنامه نوشته و برخی آثار او به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسوی ترجمه و در کشورهای آلمان، انگلستان، هند، فرانسه، ایتالیا، بنگلادش و
آمریکا اجرا شدهاند. قهوه قجری، رقص مادیانها، رویای بستهشده به اسبی که از پا نمیافتد، در مصر برف نمیبارد و میخواستم اسب باشم، برخی از آثار اوست.
«آوازهای کوچکی برای ماه؛ نامههای گوستاو فلوبر و ژرژ ساند» با ترجمه گلاره جمشیدی در نشر افق به چاپ رسیده است. فلوبر خالق مادام بواری است که با ترجمه بینظیر محمد قاضی به فارسیزبانها معرفی شده است. مبنای کتاب دوستی گوستاو فلوبر و ژرژ ساند است. دوستیشان رنگ و بوی دلدادگی دارد و البته دوستی بیآلایش و احترام دوجانبه. روزگاری نویسندهها و بزرگان نامه مینوشتند؛ نامههایی که کم از رمانها نداشت. فلوبر و ساند هر دو از بزرگان ادبیات قرن نوزدهم بودند و حال و هوای زندگی روشنفکران، نویسندگان، اشراف، دعواهای ادبی، سلیقه و نگاههای متفاوت به هنر و ادبیات، بیماریهای رایج، اپیدمیهای مرگبار جنگ، جهالت و همه و همه در این نامهها هست. با خواندن نامههای این بزرگان به وضع و اوضاع اجتماعی آن روزگار پی میبریم. «نمیدانم چه شده که هنوز نمردهام، شش هفته تمام بیرحمانه رنج بردم. مادرم به روان گریخت، برادرم درگیر کارهای روستاست و من اینجا تنها هستم. خوراکم غم و غصه و بیتابی! مطمئن باش که میخواستم کار را درست انجام دهم. چه وضع نکبتباری! امروز دویست و هفتاد و یک بیچاره آمده بودند دم در خانه من و به همهشان چیزی داده شد.
این زمستان چگونه به سر خواهیم برد؟» پیشتر نامههای فلوبر به لوییزه کوله با ترجمه اصغر نوری در نشر نیلوفر منتشر شده بود. «نوشتن مادام بواری؛ حماقت، هنر و زندگی» دربرگیرنده نامههای این نویسنده به لوییزه کوله است. این نامهها هنگام خلق «مادام بواری» نوشته شده است. فلوبر در این نامهها به کوله از مشکلات و دشواریهای نوشتن مادام بواری مینویسد و فضای هنر و ادبیات زمان خودش را نقد میکند.
این نامهها کم نیستند و نمونههایی حالا نه در این سطح در تاریخ ما هم هست. انتشارات فرزان روز یکی از این مجموعهها را منتشر کرده است. «از اراج تا به حال میگویم آبدار، قهوهچی را عوض کنید، هنوز آبدار حاجیغلامرضاست. قهوهچی هم ندارید. ترا خدا تصور کنید هیچ در خانهای به این وضع هست. چرا آبدار، قهوهچی نمیآورید. صدراعظم را اگر شاه میخواست معزول کند آنقدر فکر نمیکرد. سه ماه است پی آبدار میگردید هنوز پیدا نکردید، مگر کم شده است...» نامههای فروغالدوله مشهور به ملکه ایران، دختر ناصرالدین شاه قاجار و همسر ظهیرالدوله که باغ ظهیرالدوله مدفن بسیاری از نامداران این ملک است. از ملکالشعرای بهار تا فروغ فرخزاد. نامههای فروغالدوله به همت زندهیاد ایرج افشار تهیه شده است.
ارسال نظر