نامه یک روزنامه نگار به مدیرعامل صداوسیما: آقای ضرغامی! درهای صداوسیما را باز کنید!
به گزارش پارسینه، فرورتیش رضوانیه، طی نامه ای سرگشاده به مهندس عزت الله ضرغامی، مدیرعامل سازمان صداوسیما به بیان دیدگاههای انتقادی خود پیرامون وضعیت صداوسیما پرداخته است، متن این نامه بدین شرح است:
حدود 10 سال است که قصد داشتم این نامه را بنویسم، ولی اکنون تصمیم به اجرای آن گرفتم:
شما ازدواج کردهاید و یک همسر و دو فرزند دارید و از صبح تا شب در محل کارتان سخت به فعالیت و تکاپو مشغول هستید تا آخر هر ماه 800 هزار تومان پول وسط سفره بریزید و زندگیتان سپری شود و ناراضی هم نیستید. یک روز برادر همسرتان از شهرستان به خانهتان میآید و تصمیم میگیرد یک هفته آنجا بماند.
شب دوم اقامت او وقتی به خانه برمیگردید، بچهها با خوشحالی میگویند با دایی به پارک رفتهاند و خیلی خوش گذشته است. شب سوم میشنوید که دایی آنها را به سینما 5 بعدی برده است. شب چهارم میگویند دایی برایشان قصه تعریف کرده. شب پنجم دایی و بچهها در بام تهران داخل چادر میخوابند و آنها را نمیبینید. شب ششم میبینید دایی به بچهها یاد داده که چطور وقتی بزرگ شدند تیغ ریشتراش را در دست بگیرند و به صورتشان فوم اصلاح بمالند.
در نهایت شب آخر وقتی دایی میگوید که فردا آنجا را ترک میکند، بچهها گریه میکنند و خودشان را به در و دیوار میکوبند و میگویند: «دایی دوستت داریم، نرو!» و در آن لحظه شما به فکر فرو میروید که چرا تا به حال بچهها نگفته بودند: «بابا، دوستت داریم!»
شما تصمیم میگیرید از آن لحظه به بعد با دایی لج باشید و دیگر او را به خانهتان راه ندهید و در فامیل هم کلی پشت سرش حرف بزنید و بگویید که در زمان مجردی بچههای مردم شیرین هستند و مهم بچه خود آدمی است و تا میتوانید او را بکوبید. اما آیا در حقیقت دایی مقصر است؟ اینطور فکر میکنید که او قصد داشته میان شما و فرزندانتان فاصله بیاندازد؟
دایی فقط کارهایی را انجام داده که شما به عنوان پدر وظیفه اجرای آن را بر عهده داشتید، ولی تصور میکردید همین که نان باگت و ماست بادمجان و پیتزا تنوری و لباس و مدادنوکی و بستنی میخرید، پدر خیلی خوبی هستید. اگر تا پیش از این همسرتان از شما میخواست بیشتر برای بچهها وقت بگذارید، همیشه عصبانی میشدید و سختیهای شغلتان را به رخ میکشیدید و میگفتید که باید شکرگزار باشند چنین پدری دارند و خیلیها از این نعمت محروم هستند و بابایشان یا کتکشان میزند، یا یک همسر دیگر دارد، یا در زندان است، یا معتاد است و یا قاتل فراری است.
به این فکر میکنید که دایی در آن یک هفته روی هم 100 هزار تومان هم خرج نکرده، اما شما در سالهای اخیر چند برابر این مبلغ را در خانه هزینه کردهاید. خودتان هم میتوانستید بچهها را به پارک و سینما 5 بعدی ببرید، برایشان قصه تعریف کنید، شب داخل چادر مسافرتی بخوابید و اصلاح کردن صورت را یادشان بدهید. پدر بودن یعنی همین، اما همیشه تصور اشتباهی از آن داشتید. این خود شما بودید که وظیفه خودتان را به خوبی انجام ندادید و میخواستید بچههایتان هم انتظار بیشتری نداشته باشند. اما اکنون آنها میدانند که شما پدر کاملی نبودهاید.
آقای صداوسیما!
چیزی که مردم را به سوی شبکههای ماهواره هل داده، سختگیریهای شما در نشان دادن زندگیشان بوده است. شما همیشه این سیاست را دنبال کردید که: «مخاطب هر چیزی که من میپسندم را باید ببیند، دوست ندارد هم باید ببیند، هیچ غلطی هم نمیتواند بکند!» و برای همین است که قشری از مردم در خانه و مهمانی و پارک و دشت و صحرا از خانوادهشان فیلم میگیرند و آن را برای شبکههای ماهوارهای آپلود میکنند و آخرش هم میگویند: «آی لاو یو فلانی!»…
آقای صداوسیما!
تا به حال چند مخاطب رسانه ملی در نامههایشان نوشتهاند: «دوستت داریم، صداوسیما؟»
آقای صداوسیما!
خیلیها تصور میکنند تنها دلیل موفقیت برخی شبکهها و برنامههای ماهوارهای، خرج کردن پول هنگفت یا نوآوری در برنامهسازی است، اما در حقیقت رمز موفقیت آنها این است که جای خالی شما را پر میکنند. آنها هر چیزی که مردم در صداوسیما نمیبینند را نشان میدهند. این شبکهها هر کاری که شما انجام ندادید و نمیدهید را تبدیل به تصویر میکنند.
آقای صداوسیما!
برنامه یا گزارشی که شبکههای ماهوارهای یک هفته برای ساخت آن زمان صرف میکنند، در گروههای وابسته به شما دو روزه و حتی گاهی با کیفیت بهتری انجام میشود. اما بیتوجهی شما به محتوای برنامهها، دانش و تجربه متخصصان و کادر فنی سازمان را هم تحت تاثیر قرار داده و با بیانصافی باعث شده که تواناییهایشان دیده نشود.
آقای صداوسیما!
خیلی چیزها عوض شده. خیلی اتفاقات دیگر رخ نمیدهد. اگر مصاحبه رئیسجمهور را کامل پخش نمیکنید، دفتر ریاست جمهوری خودش این کار را انجام میدهد. در طول تاریخ صداوسیما، چه زمانی چنین اتفاقی سابقه داشته است؟ شما خودتان را با زمان هماهنگ نکردهاید. شما هنوز از «ملت همیشه در صحنه» و «مشت کوبیدن بر دهان استکبار جهانی» حرف میزنید، در حالی که مردم دیگر آن را نمیشنوند، چون سالهاست ادبیات جامعه تغییر کرده است، اما خودتان هنوز قدیمی فکر میکنید.
آقای صداوسیما!
شما به این افتخار میکنید که مدیرانتان در خانههایشان ماهواره ندارند. وقتی آنها نمیدانند در آن شبکهها چه میگذرد، چگونه انتظار دارید بتوانند رقابت ایجاد کنند؟ به همین دلیل است که وقتی یک تهیهکننده طرح یک برنامه ماهوارهای را میدزدد و به مدیران شما میدهد، بدون هیچ مشکلی تایید میشود و زمانی که روی آنتن رفت، همه انتقاد میکنند که صداوسیما کپیکاری کرده و شما هیچ پاسخی برای آن ندارید.
آقای صداوسیما!
چرا اینطور فکر میکنید که هر کسی از شما انتقاد کند، بر علیه شماست؟
آقای صداوسیما!
چرا یک دختر پنج ساله باید از یک پسربچه بپرسد: «با من ازدواج میکنی؟» و تا زمان شنیدن پاسخ، گلوی او را فشار دهد؟ چرا بخشی از مردم فارسیوان را به شبکههای متعدد شما ترجیح میدهند؟
آقای صداوسیما!
کجای دنیا مردم 5 هزار دلار پول میدهند که کسی بیاید از جشن کوچک عروسیشان فیلم بگیرد و یک دیوی دی تحویلشان بدهد؟ این تصاویر به چه دردی میخورد؟ علت آن است که دوست دارند فیلم خودشان یا ماهواره را در السیدیهای قسطی که خریدهاند تماشا کنند، نه برنامههای شما را!
آقای صداوسیما!
تلویزیونی که مردم را نشان نمیدهد، به چه دردی میخورد؟ شما از مجلس بودجه میگیرید و از صاحبان صنایع و سازمانها هم پول هنگفتی بابت آگهی به دست میآورید، پس چرا باز هم از مردم طلبکار هستید و برای سریالهایتان خرج نمیکنید؟
آقای صداوسیما!
شاید علت تکثیر و تولید شبکههای جدید، این باشد که شما فکر میکنید مردم به خاطر متعدد بودن شبکههای ماهوارهای آن را تماشا میکنند. اما این حقیقت ندارد. آنها در نهایت دو یا سه کانال را انتخاب میکنند و به تماشا مینشینند. کسی همزمان 50 شبکه را نگاه نمیکند.
آقای صداوسیما!
شما باید طرز تفکر خودتان را تغییر دهید.
آقای صداوسیما!
من نه به عنوان یک طنزنویس و نه به عنوان نویسنده اینها را گفتم. من به عنوان کسی با شما صحبت میکنم که برای نخستینبار در تاریخ صنعت فیلمسازی تلویزیون و سینمای ایران، یک اتومبیل صفر کیلومتر را برای مچاله شدن مقابل دوربین آوردم و هیچوقت به کسی نگفتم که پس از آن چه بلاهایی بر سرم نازل شد. اگر من علیه شما بودم، با آن اتومبیل صفر کیلومتر به مسافرت میرفتم، نه این که به آهن قراضه تبدیلاش کنم تا سریال شما قشنگ شود!
آقای صداوسیما!
هربار ما خواستیم شما را آباد کنیم، خانه خودمان ویران شد.
آقای صداوسیما!
درهای جامجم را باز کنید! ما سالهاست پشت در خوابیدهایم.
آقای صداوسیما!
حداقل درهای رادیو را باز کنید.
آقای صداوسیما!
درها را هم باز کردید، به حرفمان گوش دهید، نه این که مجبورمان کنید طبق سنتهای قدیمی شما عمل کنیم.
آقای صداوسیما!
اگر قرار است درها را باز کنید و برای پیشنهادات ما ارزشی قایل نباشید، درها را همان بسته نگاه دارید، بهتر است.
فرورتیش رضوانیه
تهران، فروردین 1391
بسیار زیبا و با مفهوم بود البته امیدوارم چشم بینایی برای خواندن و گوش شنوایی برای شنیدن باشد و مهمتر از همه آستانه ای برای تحمل حرف حساب و در پایان امیدوارم نویسنده در سلامت باشه و به صورت خود جوش غیب نشه
نرود میخ آهنی درسنگ
یواشکی کلی متلک انداخته بود! سه بار خوندمش تا اینو کشف کنم! آماده لو دادن رمزهای این نامه هستم.
LIKE