«جنون كتاب» چیست؟/ کتابهایی که از پوست انسانها جلد شدند!
جنون كتاب[1] . كتابپرستي يا جنون كتاب نوعي شيدايي و سرسپردگي عاطفي مطلق به كتاب است كه دامنگير روشنفكران بسياري از اوريپيد تا پاسترناك بوده است. بعضي از شيدايان كتاب خردمندند و هدفي از تملكجويي خود دارند، برخي ديگر شم و سليقهاي دارند ولي از دانش شناخت كتاب چندان بهرهمند نيستند، و عده ديگري هم بودهاند كه براي فرونشاندن عطش كتابپرستي خود دست به جنايت زدهاند.
يكي از نخستين شيفتگيهاي شيدايان كتاب نسبت به شكل و قطع كتاب است. بسياري از اين شيدايان چندان نظر خوشي به كتابهاي بزرگ ندارند و حتي امروزه تنها قطع رسمي بزرگي كه قبول دارند قطع 35 ميليمتري روزنامه است، البته كتابدوستان ديگري هم هستند كه شيفته قطع بزرگاند. ادوارد فيتز جرالد[2] كه از مجموعهداران باتجربه بود آثار شكسپير را در قطع رحلي ميخواند و اعتقاد داشت كه كتابهاي شكسپير را بايد در قطع بزرگ خواند تا همواره يادآور خدمات بزرگ او به عالم تئاتر باشد.
تامس فراگنال ديبدين[3] ، سرخيل مجنونان كتاب، در كتابخانه دوك ِ ساسكس[4] در كنزينگتن[5] كتابهاي بزرگي به ابعاد 90×60 سانتيمتر مشاهده كرده است.
آنچه شيدايان كتاب را بيشتر جذب ميكند كتابهاي بسيار كوچك است كه در ابتدا به قصد سهولت استفاده، و سپس از روي ظرافتپردازي، كوچك ساخته ميشد. تكلف در كوچك گرفتن قطع برخي كتابهاي چاپي از قرن پانزدهم آغاز شد و شايد كوچكترين كتابي كه تا آغاز قرن شانزدهم چاپ شده Theodoricus de Hexern باشد كه ژاك دوبردا[6] در ابعاد 4/2×6/3 اينچ به سال 1490م. به طبع رسانده است. نامه مشهور گاليله به مادام كريستينا دي لورنا[7] كه در سال 1610 نوشته شد و در سال 1896 در پادوآ[8] با حروف"چشممگسي" در ابعاد 167 × 1611 اينچ به طبع رسيد هنوز هم يكي از مشهورترين كتابهاي كوچك چاپي است. دو نمونه ديگر از كتابهاي خيلي كوچك يكي دخترك كبريتفروش اثر هانس كريستيان آندرسن است كه بر جلد يك قوطي كبريت چاپ شده و ديگر قرابادين مشتقات نقره[9] است كه در اوپسالا[10] به قطع قوطي كبريت به طبع رسيده است.
شيدايان كتاب، مخصوصآ آنهايي كه اهل خواندن كتاب نيستند، از كتابهاي مفصل طولاني گريزانند. دوك ِ كومبرلند[11] هنگام دريافت جلد سوم كتاب انحطاط و سقوط امپراتوري روم، اثر گيبون، گفت: "پناه بر خدا، يك كتاب هفتاد من كاغذي ديگر!".
انباشته كردن كتابهاي بسيار و لاف زدن از تعداد گزاف آنها از مفاسد بعضي از كتابداران است (كه برخيشان سرحلقه مجانين كتاب شمرده ميشوند). بعضي از كتابخانههاي شوروي (سابق) نمايشگر اين حرص غريب جمعآوري كتابند، ولي منظور اسائه ادب به كتابداران آن خطه نيست. در حقيقت، رقمهاي گزافي كه از مجموعه كتابخانههايشان بهدست ميدهند از آنجاست كه هر جلد از كتابهاي چندجلدي و پيايندها را يك كتاب ميشمارند. برخي مجانين كتاب، مانند آنتوان بولار (1754-1825)، ريچارد هربر (1773-1833)، و تامس جفرسن فيتز پاتريك[12] مجموعه كتابهاي خود را اتاقاتاق ميشمردند.
شيدايان سرسپرده كتاب، شيفته وضع ظاهري كتاب مخصوصآ جلدسازيهاي هنرمندانهاند. ژان گروليه دو سرويه [13](1565-1479)، از قدما، تعلق خاطر غريبي به گردآوري كتابهاي خوشجلد داشت؛ و فردريك لاكر - لمپسن[14] (1895-1821) و رابرت هو[15] (1909-1839) نيز شيفته جلد و صحافي كتاب بودند.
حرص غرابتگرايي در صحافي بالا گرفت و به چنان حدي از زشتي رسيد كه مجانين كتاب، براي جلدكشي، از پوست بدن انسان استفاده ميكردند. گاه جلد كتاب را به تناسب محتواي آن يا تأثيري كه بر خواننده ميگذاشت انتخاب ميكردند، چنانكه نبرد من هيتلر را با پوست نوعي راسوي بدبوي امريكايي، و سرمايه ماركس را با تيماج مار بوآ، يا موبيديك را با كيمخت نهنگ سفيد، يا برباد رفته را با بيرق رنگي جنگي بريتانيا ساخته بودند. جلدكشي با پوست انسان خود صنعتي بود كه فقط محدود به جلد كردن يك يا دو كتاب نميشد. عدهاي از شخصيتهاي تاريخي متهم به دباغي كردن انسانها بودهاند؛ از جمله ژنرال بنجامين فرانكلين باتلر[16] (1818-1893) ملقب به "ددمنش"[17] ، فاتح جبّار نيواورلئان در جنگ داخلي امريكا، متهم به فروش نعش مردگان دارالمساكين توكسبري[18] (واقع در ماساچوست) به كفشدوزان شده بود كه، پس از دباغي و صباغي، از پوست آدميزاد كفش بدوزند. چنين اتهامهايي بر فرماندهان اردوگاههاي كار اجباري اندرسن ويل[19] ، بلزن[20] ، و بوخنوالد[21] نيز وارد كردهاند؛ ولي اثبات نشده است. در يكي از كتابخانههاي فيلادلفيا چهار كتاب مربوط به طب كه متعلق به يكي از جراحان مؤتلف[22] جنگ داخلي بوده موجود است كه جلد آنها از پوست بدن "سربازاني است كه سر به طغيان برداشته و دست به جنگ زدهاند"؛ در كتيبه عنوان اين كتابها، مخصوصآ اگر با چشم مسلح مشاهده شود، آثار و بقاياي موي بدن انسان مشهود است. مَثَل اعلاي جلدسازي از پوست انسان، داستان زن جوان و زيبا ولي مسلولي است كه ديوانهوار گرفتار عشق اخترشناس بزرگ فرانسوي كامي فلاماريون[23] بوده و فلاماريون، در شبي مهتابي، ظرافتِ بَر و دوش او را ميستايد و چند هفته بعد بستهاي دريافت ميكند كه حاوي پوست تازه پشت و شانه اين زن بوده كه وصيت كرده بود نخستين كتابي را كه فلاماريون پس از مرگ او مينويسد با آن پوست جلد كنند. طبق اين داستان، فلاماريون كتاب قلمروآسمان[24] خود را با آن جلد كشيده است و اين نسخه در كتابخانه ملي پاريس محفوظ است؛ ولي حقيقت اين شايعه ثابت نشده است.
تملّك و تصاحب كتاب تعلق خاطر عمده شيدايان كتاب است. البته، بيوجود اين حرص، هيچ اهل كتابي مفتخر به داشتن جنون كتاب نميگردد. بهعنوان جمله معترضه، بايد گفت كه بهترين كتابخانههاي تحقيقاتي، بدون استثنا، كتابخانههايي هستند كه كتابداري حريص و شيفته گردآوري كتاب دارند. بهدست آوردن يك كتاب مرغوب يا يك نسخه مطلوب، همان لذت را براي شيدايان كتاب دارد كه پوستكندن يك سنجاب فربه براي شكارچيان. شيداي كتابي كه در اتاقهاي نيمهتاريك و انبارهاي كتب نفيس و عتيقه بهدنبال كتاب است، هشيارتر از شكارچي "راكون" در شب سرد مهتابي پاييزي است. شيدايان كتاب، براي شكار كتاب، شيوههاي مختلف دارند. از مغبون كردن دانشجويان سادهدل و بيپول گرفته تا معامله كلان با دلالان پولداري كه از مكزيك تا ساراتوگا[25] كتب نادر و نفيس گرد ميآورند. يكي از فنون شبيه به جنون كتاب، كه البته چندان هم مهم و معتبر نيست، پيش خريدن كتاب و انبار كردن آن به اميد بازار داغ و سود سرشار است. از اين عده، تعداد كمي موفق از آب در ميآيند و خوشبختانه بسياري از آنان به كتاب دل ميدهند و از حرص به عشق ميرسند.
جنون كتاب مستلزم گردآوري و تملك ديوانهوار و نسنجيده كتاب نيست. شيداياني كه اين شيدايي در خونشان است، همان شور و شيفتگي را كه به خود كتاب دارند، در شناخت كتاب و گسترش دانش كتابشناسي خود نشان ميدهند و بهخوبي ميدانند كه حس ششم و هفتم خود را همراه با علم و اطلاعي كه از تاريخ چاپ و نشر، مجموعهداران، صحافان، و مناطق كتاب دارند بهحد اعلا بهكار اندازند. وقتي به اين آگاهيها كشف و شهود هم اضافه شود، شم موقعشناسي مطلوبي به شيداي كتاب در شناختن محل و مظنه كتاب ميبخشد. شم و شهود شيدايان كتاب مانع مغبون شدنشان ميشود.
اندكي نيز به مسئله حراج كتاب بپردازيم. شيدايان كتاب قرنها يكهتاز عرصه حراج كتاب بودهاند. فراگنال ديبدين در > جنون كتاب< (1809) خود، ماجراي حراج كتابخانه پاري دو ميزيو[26] را در سال 1796 نقل ميكند كه در حضور "مشاهير مجانين كتاب كه خونشان بهجوش آمده و از شادي در پوست نميگنجيدهاند" انجام گرفته است. اين قبيل شيدايان، آنچه از اين حراجها به چنگ آورده بودند در حراج گنجينه كنت دو فورستاس[27] از دست دادند. به همين ترتيب، دو دهه پيش، بعضي از كاتالوگبازان فريب جانانهاي از كتابفروشي كاويت[28] سانفرانسيسكو خوردند. امروزه مجانين كتاب هرقدر هم جنونشان ريشهدار باشد دو نكته را فرو نميگذارند: نخست اينكه فهرست تفصيلي و رسمي حراج را از دلالان كتب نفيس و نادر يا دستگاههاي برگزاركننده حراج دريافت ميكنند؛ ديگر آنكه به يك كارگزار مجرّب مراجعه ميكنند كه خوب ميداند كي و چقدر بايد پول بپردازند. گذشته از اينها، هر شيداي كتاب، قطع نظر از ضعف يا قوت غريزه كتابجويياش، ميداند كه كاتالوگ حراجها و فروشهاي عمده كتاب سنگ بناي هر مجموعه است.
در اينجا بايد به شيداياني كه صرفآ شيفته نادربودن يك كتاب، نه اهميت چاپي يا هنري آن، هستند هشدار داد. ديبدين داستان عبرتانگيزي نقل ميكند كه يكي از ناشران دكامرون (چاپ 1817)، پس از چاپ اين كتاب براي آنكه تجديد چاپ آن امكانپذير نباشد گراورهاي چوبي ارزشمند آن را از بين برده است. امروزه چنين ويرانگريهايي بيفايده است؛ زيرا پيشرفت فني چاپ به جايي رسيده است كه ويرايش جعلي را بهدشواري ميتوان از ويرايش اصلي تشخيص داد.
"نخستين چاپ"، در گوش شيدايان خام و نوپاي كتاب، طنيني جادويي دارد و چه بسيار از آنان در پي اين وسوسه دل و دين از دست دادهاند. چاپ اول، اگرچه ميوه دل هر نويسندهاي است، اما نخستين چاپ فاوست مهمتر از آخرين چاپ آن نيست. در محافل دانشگاهي وقتي يكي از استادان در انتخاب چاپ اول كتابي اصرار ميورزد ظاهرآ وجهه عالمانهاي براي خود دست و پا ميكند.
شيداي كتابي كه كاملعيار باشد براي اصالت و صحت نسب كتاب اهميت بسياري قائل است. مجموعهداري كه از سرگذشت يك كتاب خبر دارد تعلق خاطر ويژهاي به آن مييابد. ويرايش دوم آثار شكسپير به قطع بزرگ و مشهور به Second folio ، كه در كتابخانه سلطنتي انگلستان محفوظ است، متعلق به عهد چارلز اول بوده است كه در شب اعدامش آن را به سرتامس هربرت[29] هديه كرده و سپس از دست هربرت به مجموعه دكتر ميد[30] ، دكتر اسكيو[31] ، و جورج استيونس[32] راه يافته و سرانجام دوباره در عهد جورج سوم به تملّك دربار در آمده است.
از همه متكلفانهتر، تلاش در راه از نو گرد آوردن كتابخانههاي شيدايان قديم كتاب از قبيل گروليه و تامس جفرسن است. از اين هم كسالتبارتر و در عين حال مأجورتر، جستوجوي كتابهايي است كه شخصيتهاي ادبي بزرگ داشتهاند يا خواندهاند.
نسخه مُحشّي سوگلي شيدايان كتاب است، كه در اين باب البته احتياج به دستمايه علمي دارند. يادداشتهايي كه كلريج[33] در حاشيه كتابهاي امانتي دوستانش نوشته است، ارزش آنها را بالا برده است. اگر معجزهاي بهوقوع ميپيوست و پاپيروسي از آثار هومر كه داراي حاشيههايي از كاليماخوس[34] يا اريستوفان بيزانسي[35] بود پيدا ميشد، ديگر به اين همه سختكوشي هومرشناسان نيازي نبود. بسياري از نكات تحقيقي بهمدد تلاش شيدايان كتاب در دست يافتن به نسخه داراي تقديم نامه مؤلّف روشن شده يا مورد توجه قرار گرفته است. در كتابخانه نفيس و نخبه جي. كريستين بي[36] ، كه اكنون در لكزينگتن[37] است، نسخهاي از يكي از آثار مورخي رومي وجود دارد كه تقديمنامه آن به اين صورت است: "تقديم به جانسن در سالروز تولدش از جانب دوستش اليور گلدسميت"[38] ؛ كه اگر اين عبارت را نداشت كتابي بياهميت بود. كتابفروشي به نام اسپنسر نيز نسخهاي از Endymion (مجموعه شعري از جان كيتس) با اين عبارت اهدايي در اختيار داشت: "تقديم به پرسي بيش شلي[39] ، از دوستش جي.
كي". كه نفاستش از يكه و يگانه بودنش بود.خواندن كتاب هدف غايي همه اهل كتاب اعم از شيدايان كتاب، مجموعهداران حريص، يا كتابدوستاني است كه اصولا در پي تملّك نيستند.
در باب چون و چند كتاب خواندن اشاراتي از كتابخوانان شيداي كتاب نقل ميكنند. دكتر جانسن به نوجوانان توصيه ميكرد هميشه در دست يا جيبشان كتاب داشته باشند و "بهمحض فراغت از كار به خواندن بپردازند". جسته و گريختهخواندنِ سنجيده و حسابشده را نيز، اگرچه بيجهت با آن مخالفت ميشود، برخي توصيه ميكنند مخصوصآ اگر انسان بتواند مثل ساتي[40] به سرعت برق و باد از اين صفحه به آن صفحه برسد، يا مثل مكولي[41] با يك نگاه يك صفحه را بخواند. اما بسياري از كتابدوستان و شيدايان كتاب معتقد به آهسته و عميق خواندناند. دكتر جانسن معتقد به توسعه دامنه مطالعات و خواندن همهجور كتاب است. بهطور كلي، كساني كه كتاب را بهتر ميشناسند يا حتي بتپرستانه به كتاب عشق ميورزند، بهتر ميتوانند روش حسابشدهاي براي خواندن كتاب بيابند.
بعضي از صاحبنظران، حرص، خودخواهي، اسرافكاري، و پيروي از مد و حتي "فتيشيسم" را علل جنون كتاب ميشمارند. هريك از اين عناصر را ميتوان در تجزيه و تحليل آسيبشناسانه اين شيدايي پيدا كرد. شيدايي كتاب هر انگيزه و آسيبي داشته باشد و بر شيدايان و شيفتگان احمقنماي كتاب هر ملامتي از جانب عقلاي كتاب يعني كتابدوستان عادي برسد، اين حقيقت همچنان به قوت خود باقي خواهد ماند كه اين كژطبعان راستين، حقي بر گردن فضل و تحقيق دارند. اينان بيشتر از ديگران به مراقبت و نگهداري و جنبه زينتي و هنري كتابها پرداختهاند و توجه ديگران را به آن جلب كردهاند؛ و اينگونه تحقيقات را كه در چشم عامه مردم ملامتبار است به ذوق و ظرافت برآميختهاند و روشهايي براي تهيه و تصاحب كتاب ابداع كردهاند كه فقط معدودي از كتابداران يا مجموعهداران ثابتقدم و معتقد درمييابند. اينان جهان كتاب را هشيار كردهاند كه هر كتاب، در جاي خود، ارج و ارزشي عليحده دارد و اصولاً كتاب محترم و احترامانگيز است. از همه مهمتر، ارج و اعتبار خواندن را تا بدانجا بالا بردهاند كه آن را شريفترين حرفه انسانهاي والا شمردهاند.
[1]. Bibliomania
[2]. Edward Fitzgerald
[3]. Thomas Frognall Dibdin
[4]. Duck of Sussex
[5]. Kensington
[6]. Jacques de Breda
[7]. Madame Cristina di Lorena
[8]. Padua
[9]. Codex Argenteus
[10]. Uppsala
[11]. Duke of Cumberland
[12]. Thomas Jefferson Fitz Patrick
[13]. Jean Grolier de Servier
[14]. Frederick Locker-Lampson
[15]. Robert Hoe
[16]. Benjamin Franklin Butler
[17]. Beast
[18]. Tewksbury
[19]. Anderson Ville
[20]. Belsen
[21]. Buchenwald
[22]. Unionist
[23]. Camille Flammarion
[24]. Terres du Ciel
[25]. Saratoga
[26]. Paris de Meyzieux
[27]. Conte de Forstas
[28]. Caveat Bookshop
[29]. Sir Thomas Herbert
[30]. Dr. Mead
[31]. Dr. Askew
[32]. George Steevens
[33]. Coleridge
[34]. Callimachus
[35]. Aristophanes of Byzantium
[36]. J. Christian Bay
[37]. Lexington
[38]. Oliver Goldsmith
[39]. Percy Byssche Shelley
[40]. Southey
[41]. Macauly
[42]. Lawrence S. Thompso
يكي از نخستين شيفتگيهاي شيدايان كتاب نسبت به شكل و قطع كتاب است. بسياري از اين شيدايان چندان نظر خوشي به كتابهاي بزرگ ندارند و حتي امروزه تنها قطع رسمي بزرگي كه قبول دارند قطع 35 ميليمتري روزنامه است، البته كتابدوستان ديگري هم هستند كه شيفته قطع بزرگاند. ادوارد فيتز جرالد[2] كه از مجموعهداران باتجربه بود آثار شكسپير را در قطع رحلي ميخواند و اعتقاد داشت كه كتابهاي شكسپير را بايد در قطع بزرگ خواند تا همواره يادآور خدمات بزرگ او به عالم تئاتر باشد.
تامس فراگنال ديبدين[3] ، سرخيل مجنونان كتاب، در كتابخانه دوك ِ ساسكس[4] در كنزينگتن[5] كتابهاي بزرگي به ابعاد 90×60 سانتيمتر مشاهده كرده است.
آنچه شيدايان كتاب را بيشتر جذب ميكند كتابهاي بسيار كوچك است كه در ابتدا به قصد سهولت استفاده، و سپس از روي ظرافتپردازي، كوچك ساخته ميشد. تكلف در كوچك گرفتن قطع برخي كتابهاي چاپي از قرن پانزدهم آغاز شد و شايد كوچكترين كتابي كه تا آغاز قرن شانزدهم چاپ شده Theodoricus de Hexern باشد كه ژاك دوبردا[6] در ابعاد 4/2×6/3 اينچ به سال 1490م. به طبع رسانده است. نامه مشهور گاليله به مادام كريستينا دي لورنا[7] كه در سال 1610 نوشته شد و در سال 1896 در پادوآ[8] با حروف"چشممگسي" در ابعاد 167 × 1611 اينچ به طبع رسيد هنوز هم يكي از مشهورترين كتابهاي كوچك چاپي است. دو نمونه ديگر از كتابهاي خيلي كوچك يكي دخترك كبريتفروش اثر هانس كريستيان آندرسن است كه بر جلد يك قوطي كبريت چاپ شده و ديگر قرابادين مشتقات نقره[9] است كه در اوپسالا[10] به قطع قوطي كبريت به طبع رسيده است.
شيدايان كتاب، مخصوصآ آنهايي كه اهل خواندن كتاب نيستند، از كتابهاي مفصل طولاني گريزانند. دوك ِ كومبرلند[11] هنگام دريافت جلد سوم كتاب انحطاط و سقوط امپراتوري روم، اثر گيبون، گفت: "پناه بر خدا، يك كتاب هفتاد من كاغذي ديگر!".
انباشته كردن كتابهاي بسيار و لاف زدن از تعداد گزاف آنها از مفاسد بعضي از كتابداران است (كه برخيشان سرحلقه مجانين كتاب شمرده ميشوند). بعضي از كتابخانههاي شوروي (سابق) نمايشگر اين حرص غريب جمعآوري كتابند، ولي منظور اسائه ادب به كتابداران آن خطه نيست. در حقيقت، رقمهاي گزافي كه از مجموعه كتابخانههايشان بهدست ميدهند از آنجاست كه هر جلد از كتابهاي چندجلدي و پيايندها را يك كتاب ميشمارند. برخي مجانين كتاب، مانند آنتوان بولار (1754-1825)، ريچارد هربر (1773-1833)، و تامس جفرسن فيتز پاتريك[12] مجموعه كتابهاي خود را اتاقاتاق ميشمردند.
شيدايان سرسپرده كتاب، شيفته وضع ظاهري كتاب مخصوصآ جلدسازيهاي هنرمندانهاند. ژان گروليه دو سرويه [13](1565-1479)، از قدما، تعلق خاطر غريبي به گردآوري كتابهاي خوشجلد داشت؛ و فردريك لاكر - لمپسن[14] (1895-1821) و رابرت هو[15] (1909-1839) نيز شيفته جلد و صحافي كتاب بودند.
حرص غرابتگرايي در صحافي بالا گرفت و به چنان حدي از زشتي رسيد كه مجانين كتاب، براي جلدكشي، از پوست بدن انسان استفاده ميكردند. گاه جلد كتاب را به تناسب محتواي آن يا تأثيري كه بر خواننده ميگذاشت انتخاب ميكردند، چنانكه نبرد من هيتلر را با پوست نوعي راسوي بدبوي امريكايي، و سرمايه ماركس را با تيماج مار بوآ، يا موبيديك را با كيمخت نهنگ سفيد، يا برباد رفته را با بيرق رنگي جنگي بريتانيا ساخته بودند. جلدكشي با پوست انسان خود صنعتي بود كه فقط محدود به جلد كردن يك يا دو كتاب نميشد. عدهاي از شخصيتهاي تاريخي متهم به دباغي كردن انسانها بودهاند؛ از جمله ژنرال بنجامين فرانكلين باتلر[16] (1818-1893) ملقب به "ددمنش"[17] ، فاتح جبّار نيواورلئان در جنگ داخلي امريكا، متهم به فروش نعش مردگان دارالمساكين توكسبري[18] (واقع در ماساچوست) به كفشدوزان شده بود كه، پس از دباغي و صباغي، از پوست آدميزاد كفش بدوزند. چنين اتهامهايي بر فرماندهان اردوگاههاي كار اجباري اندرسن ويل[19] ، بلزن[20] ، و بوخنوالد[21] نيز وارد كردهاند؛ ولي اثبات نشده است. در يكي از كتابخانههاي فيلادلفيا چهار كتاب مربوط به طب كه متعلق به يكي از جراحان مؤتلف[22] جنگ داخلي بوده موجود است كه جلد آنها از پوست بدن "سربازاني است كه سر به طغيان برداشته و دست به جنگ زدهاند"؛ در كتيبه عنوان اين كتابها، مخصوصآ اگر با چشم مسلح مشاهده شود، آثار و بقاياي موي بدن انسان مشهود است. مَثَل اعلاي جلدسازي از پوست انسان، داستان زن جوان و زيبا ولي مسلولي است كه ديوانهوار گرفتار عشق اخترشناس بزرگ فرانسوي كامي فلاماريون[23] بوده و فلاماريون، در شبي مهتابي، ظرافتِ بَر و دوش او را ميستايد و چند هفته بعد بستهاي دريافت ميكند كه حاوي پوست تازه پشت و شانه اين زن بوده كه وصيت كرده بود نخستين كتابي را كه فلاماريون پس از مرگ او مينويسد با آن پوست جلد كنند. طبق اين داستان، فلاماريون كتاب قلمروآسمان[24] خود را با آن جلد كشيده است و اين نسخه در كتابخانه ملي پاريس محفوظ است؛ ولي حقيقت اين شايعه ثابت نشده است.
تملّك و تصاحب كتاب تعلق خاطر عمده شيدايان كتاب است. البته، بيوجود اين حرص، هيچ اهل كتابي مفتخر به داشتن جنون كتاب نميگردد. بهعنوان جمله معترضه، بايد گفت كه بهترين كتابخانههاي تحقيقاتي، بدون استثنا، كتابخانههايي هستند كه كتابداري حريص و شيفته گردآوري كتاب دارند. بهدست آوردن يك كتاب مرغوب يا يك نسخه مطلوب، همان لذت را براي شيدايان كتاب دارد كه پوستكندن يك سنجاب فربه براي شكارچيان. شيداي كتابي كه در اتاقهاي نيمهتاريك و انبارهاي كتب نفيس و عتيقه بهدنبال كتاب است، هشيارتر از شكارچي "راكون" در شب سرد مهتابي پاييزي است. شيدايان كتاب، براي شكار كتاب، شيوههاي مختلف دارند. از مغبون كردن دانشجويان سادهدل و بيپول گرفته تا معامله كلان با دلالان پولداري كه از مكزيك تا ساراتوگا[25] كتب نادر و نفيس گرد ميآورند. يكي از فنون شبيه به جنون كتاب، كه البته چندان هم مهم و معتبر نيست، پيش خريدن كتاب و انبار كردن آن به اميد بازار داغ و سود سرشار است. از اين عده، تعداد كمي موفق از آب در ميآيند و خوشبختانه بسياري از آنان به كتاب دل ميدهند و از حرص به عشق ميرسند.
جنون كتاب مستلزم گردآوري و تملك ديوانهوار و نسنجيده كتاب نيست. شيداياني كه اين شيدايي در خونشان است، همان شور و شيفتگي را كه به خود كتاب دارند، در شناخت كتاب و گسترش دانش كتابشناسي خود نشان ميدهند و بهخوبي ميدانند كه حس ششم و هفتم خود را همراه با علم و اطلاعي كه از تاريخ چاپ و نشر، مجموعهداران، صحافان، و مناطق كتاب دارند بهحد اعلا بهكار اندازند. وقتي به اين آگاهيها كشف و شهود هم اضافه شود، شم موقعشناسي مطلوبي به شيداي كتاب در شناختن محل و مظنه كتاب ميبخشد. شم و شهود شيدايان كتاب مانع مغبون شدنشان ميشود.
اندكي نيز به مسئله حراج كتاب بپردازيم. شيدايان كتاب قرنها يكهتاز عرصه حراج كتاب بودهاند. فراگنال ديبدين در > جنون كتاب< (1809) خود، ماجراي حراج كتابخانه پاري دو ميزيو[26] را در سال 1796 نقل ميكند كه در حضور "مشاهير مجانين كتاب كه خونشان بهجوش آمده و از شادي در پوست نميگنجيدهاند" انجام گرفته است. اين قبيل شيدايان، آنچه از اين حراجها به چنگ آورده بودند در حراج گنجينه كنت دو فورستاس[27] از دست دادند. به همين ترتيب، دو دهه پيش، بعضي از كاتالوگبازان فريب جانانهاي از كتابفروشي كاويت[28] سانفرانسيسكو خوردند. امروزه مجانين كتاب هرقدر هم جنونشان ريشهدار باشد دو نكته را فرو نميگذارند: نخست اينكه فهرست تفصيلي و رسمي حراج را از دلالان كتب نفيس و نادر يا دستگاههاي برگزاركننده حراج دريافت ميكنند؛ ديگر آنكه به يك كارگزار مجرّب مراجعه ميكنند كه خوب ميداند كي و چقدر بايد پول بپردازند. گذشته از اينها، هر شيداي كتاب، قطع نظر از ضعف يا قوت غريزه كتابجويياش، ميداند كه كاتالوگ حراجها و فروشهاي عمده كتاب سنگ بناي هر مجموعه است.
در اينجا بايد به شيداياني كه صرفآ شيفته نادربودن يك كتاب، نه اهميت چاپي يا هنري آن، هستند هشدار داد. ديبدين داستان عبرتانگيزي نقل ميكند كه يكي از ناشران دكامرون (چاپ 1817)، پس از چاپ اين كتاب براي آنكه تجديد چاپ آن امكانپذير نباشد گراورهاي چوبي ارزشمند آن را از بين برده است. امروزه چنين ويرانگريهايي بيفايده است؛ زيرا پيشرفت فني چاپ به جايي رسيده است كه ويرايش جعلي را بهدشواري ميتوان از ويرايش اصلي تشخيص داد.
"نخستين چاپ"، در گوش شيدايان خام و نوپاي كتاب، طنيني جادويي دارد و چه بسيار از آنان در پي اين وسوسه دل و دين از دست دادهاند. چاپ اول، اگرچه ميوه دل هر نويسندهاي است، اما نخستين چاپ فاوست مهمتر از آخرين چاپ آن نيست. در محافل دانشگاهي وقتي يكي از استادان در انتخاب چاپ اول كتابي اصرار ميورزد ظاهرآ وجهه عالمانهاي براي خود دست و پا ميكند.
شيداي كتابي كه كاملعيار باشد براي اصالت و صحت نسب كتاب اهميت بسياري قائل است. مجموعهداري كه از سرگذشت يك كتاب خبر دارد تعلق خاطر ويژهاي به آن مييابد. ويرايش دوم آثار شكسپير به قطع بزرگ و مشهور به Second folio ، كه در كتابخانه سلطنتي انگلستان محفوظ است، متعلق به عهد چارلز اول بوده است كه در شب اعدامش آن را به سرتامس هربرت[29] هديه كرده و سپس از دست هربرت به مجموعه دكتر ميد[30] ، دكتر اسكيو[31] ، و جورج استيونس[32] راه يافته و سرانجام دوباره در عهد جورج سوم به تملّك دربار در آمده است.
از همه متكلفانهتر، تلاش در راه از نو گرد آوردن كتابخانههاي شيدايان قديم كتاب از قبيل گروليه و تامس جفرسن است. از اين هم كسالتبارتر و در عين حال مأجورتر، جستوجوي كتابهايي است كه شخصيتهاي ادبي بزرگ داشتهاند يا خواندهاند.
نسخه مُحشّي سوگلي شيدايان كتاب است، كه در اين باب البته احتياج به دستمايه علمي دارند. يادداشتهايي كه كلريج[33] در حاشيه كتابهاي امانتي دوستانش نوشته است، ارزش آنها را بالا برده است. اگر معجزهاي بهوقوع ميپيوست و پاپيروسي از آثار هومر كه داراي حاشيههايي از كاليماخوس[34] يا اريستوفان بيزانسي[35] بود پيدا ميشد، ديگر به اين همه سختكوشي هومرشناسان نيازي نبود. بسياري از نكات تحقيقي بهمدد تلاش شيدايان كتاب در دست يافتن به نسخه داراي تقديم نامه مؤلّف روشن شده يا مورد توجه قرار گرفته است. در كتابخانه نفيس و نخبه جي. كريستين بي[36] ، كه اكنون در لكزينگتن[37] است، نسخهاي از يكي از آثار مورخي رومي وجود دارد كه تقديمنامه آن به اين صورت است: "تقديم به جانسن در سالروز تولدش از جانب دوستش اليور گلدسميت"[38] ؛ كه اگر اين عبارت را نداشت كتابي بياهميت بود. كتابفروشي به نام اسپنسر نيز نسخهاي از Endymion (مجموعه شعري از جان كيتس) با اين عبارت اهدايي در اختيار داشت: "تقديم به پرسي بيش شلي[39] ، از دوستش جي.
كي". كه نفاستش از يكه و يگانه بودنش بود.خواندن كتاب هدف غايي همه اهل كتاب اعم از شيدايان كتاب، مجموعهداران حريص، يا كتابدوستاني است كه اصولا در پي تملّك نيستند.
در باب چون و چند كتاب خواندن اشاراتي از كتابخوانان شيداي كتاب نقل ميكنند. دكتر جانسن به نوجوانان توصيه ميكرد هميشه در دست يا جيبشان كتاب داشته باشند و "بهمحض فراغت از كار به خواندن بپردازند". جسته و گريختهخواندنِ سنجيده و حسابشده را نيز، اگرچه بيجهت با آن مخالفت ميشود، برخي توصيه ميكنند مخصوصآ اگر انسان بتواند مثل ساتي[40] به سرعت برق و باد از اين صفحه به آن صفحه برسد، يا مثل مكولي[41] با يك نگاه يك صفحه را بخواند. اما بسياري از كتابدوستان و شيدايان كتاب معتقد به آهسته و عميق خواندناند. دكتر جانسن معتقد به توسعه دامنه مطالعات و خواندن همهجور كتاب است. بهطور كلي، كساني كه كتاب را بهتر ميشناسند يا حتي بتپرستانه به كتاب عشق ميورزند، بهتر ميتوانند روش حسابشدهاي براي خواندن كتاب بيابند.
بعضي از صاحبنظران، حرص، خودخواهي، اسرافكاري، و پيروي از مد و حتي "فتيشيسم" را علل جنون كتاب ميشمارند. هريك از اين عناصر را ميتوان در تجزيه و تحليل آسيبشناسانه اين شيدايي پيدا كرد. شيدايي كتاب هر انگيزه و آسيبي داشته باشد و بر شيدايان و شيفتگان احمقنماي كتاب هر ملامتي از جانب عقلاي كتاب يعني كتابدوستان عادي برسد، اين حقيقت همچنان به قوت خود باقي خواهد ماند كه اين كژطبعان راستين، حقي بر گردن فضل و تحقيق دارند. اينان بيشتر از ديگران به مراقبت و نگهداري و جنبه زينتي و هنري كتابها پرداختهاند و توجه ديگران را به آن جلب كردهاند؛ و اينگونه تحقيقات را كه در چشم عامه مردم ملامتبار است به ذوق و ظرافت برآميختهاند و روشهايي براي تهيه و تصاحب كتاب ابداع كردهاند كه فقط معدودي از كتابداران يا مجموعهداران ثابتقدم و معتقد درمييابند. اينان جهان كتاب را هشيار كردهاند كه هر كتاب، در جاي خود، ارج و ارزشي عليحده دارد و اصولاً كتاب محترم و احترامانگيز است. از همه مهمتر، ارج و اعتبار خواندن را تا بدانجا بالا بردهاند كه آن را شريفترين حرفه انسانهاي والا شمردهاند.
لارنس اس. تامپسن[42] (ELIS)
ترجمه بهاءالدين خرمشاهي
ترجمه بهاءالدين خرمشاهي
[1]. Bibliomania
[2]. Edward Fitzgerald
[3]. Thomas Frognall Dibdin
[4]. Duck of Sussex
[5]. Kensington
[6]. Jacques de Breda
[7]. Madame Cristina di Lorena
[8]. Padua
[9]. Codex Argenteus
[10]. Uppsala
[11]. Duke of Cumberland
[12]. Thomas Jefferson Fitz Patrick
[13]. Jean Grolier de Servier
[14]. Frederick Locker-Lampson
[15]. Robert Hoe
[16]. Benjamin Franklin Butler
[17]. Beast
[18]. Tewksbury
[19]. Anderson Ville
[20]. Belsen
[21]. Buchenwald
[22]. Unionist
[23]. Camille Flammarion
[24]. Terres du Ciel
[25]. Saratoga
[26]. Paris de Meyzieux
[27]. Conte de Forstas
[28]. Caveat Bookshop
[29]. Sir Thomas Herbert
[30]. Dr. Mead
[31]. Dr. Askew
[32]. George Steevens
[33]. Coleridge
[34]. Callimachus
[35]. Aristophanes of Byzantium
[36]. J. Christian Bay
[37]. Lexington
[38]. Oliver Goldsmith
[39]. Percy Byssche Shelley
[40]. Southey
[41]. Macauly
[42]. Lawrence S. Thompso
ارسال نظر