لزوم توجه ویژه به آزادی های مثبت جوانان مریوان و سروآباد با نگاهی به زندگی سخت کولبران
پارسینه: ما باید بدانیم و مطالبه داشته باشیم که زمینه آزادیهای مثبت برای قشری وسیع از جوانان باز شود نه اینکه مسیری باز شود که آشکارا به محاق بردن نیرو، استعداد و خلاقیت جوانان و سرمایههای انسانی و اجتماعی شان باشد. اینجا دولت موظف است به وظیفه خود عمل کند و به شهری مانند مریوان و سروآباد که مشحون از پتانسیلهای متنوع برای شکوفایی اقتصادی و گردشگری است، توجه ویژه¬ای داشته باشد نه اینکه ژست قهرمانانه و عطابخش به خود بگیرند که ما همین که به کولبران شلیک نمیکنیم، یک بخشش و موهبتی انجام داده ایم.
*آزاد محمدی| در طول تاریخ بشر همواره راجع به این¬که جوهر و ماهیت اصلی انسان چیست بحث و نزاع¬های فکری - فلسفی برپا بوده است و کماکان نیز ادامه دار است. عده¬ای ماهیت اصلی انسان را قوه عقل نامیده¬اند، عده¬ای آن را قدرت انتخاب و اراده، دسته¬ای از متفکرین فطرت، و غیره.
در این میان یک اتفاق¬نظر در باره جوهر اصلی انسان در میان متفکرین (چه خداباوران و چه خداناباوران) وجود دارد که باید برای انسان آزادی این امر وجود داشته باشد تا بتواند آزادانه انتخاب کند که چه کسی باشد و چه راهی را برای زندگی انتخاب کند. یعنی آزادی افراد چیزی خواهد شد که حد مشترک همه این اندیشه هاست؛ بنابراین معتقدند که حق اولیه این است که همه از نظام سیاسی و اجتماعی خود چنین چیزی را مطالبه کنند.
اما اینکه چه نوعی از آزادی را مطالبه کنیم، خود نیز جای بحث دارد. من در اینجا به دو نوع از آزادی؛ الف) آزادیهای مثبت، ب) آزادیهای منفی اشاره خواهم کرد تا وضعیت کولبران برای ما ایضاح بهتر و بیشتری پیدا کند. به¬طور خلاصه منظور از آزدیهای مثبت آن دسته از آزادیهایی است که به افراد داده می¬شود تا در جهت مطلوب و به دور از اضطرار و جبر اجتماعی به رشد نظام شخصیتی، تعیین هویت شخصی، پرورش استعداد و تواناییهای خود بپردازند، مثلا این امکان فراهم باشد تا اگر فرد خواست نویسندهای ماهر، هنرمندی والا، ورزشکار یا در سایر مشاغل، حرفه¬ها یا هر هویتی که بتواند با آن زیستِ راحت و مطلوبی داشته باشد، حتی الامکان مانعی قانونی یا ساختاری وجود نداشته باشد.
اما مقصود از آزادیهای منفی، آن دسته از آزادیهایی است که به افراد داده می¬شود، اما جهتِ منفی و مضر آن، چیزی عیان است و یا اگر تحلیل دقیقی داشته باشیم می¬توانیم تشخیص دهیم یک انسان آزاد و مختار تن به چنین کاری نمیدهد. مثلا کولبری از این دسته از آزادیهای منفی است. این که ما بگوییم اجازه میدهیم افراد به کارهایی روی بیاورند که عملا هیچ نوع پیشرفت و رشد مطلوبی در آن یافت نمیشود، این دسته از آزادی، اعطای آزادی منفی است. اگر کولبری یک آزادی مثبت میبود باید در میان شغلهای فراوان بعنوان یک شغل برگزیده می¬شد نه اینکه تنها راه ممکن و تنها مفر باقی مانده برای گذراندن زندگی باشد؛ بنابراین نباید گفتن این که کولبر قاچاقچی نیست، و یا به کولبر آزادی داده شده کولبری کند و به وی شلیک نمیکنیم ما را گمراه سازد و فکر کنیم اعطای آزادی صورت گرفته است.
ما باید بدانیم و مطالبه داشته باشیم که زمینه آزادیهای مثبت برای قشری وسیع از جوانان باز شود نه اینکه مسیری باز شود که آشکارا به محاق بردن نیرو، استعداد و خلاقیت جوانان و سرمایههای انسانی و اجتماعی شان باشد. اینجا دولت موظف است به وظیفه خود عمل کند و به شهری مانند مریوان و سروآباد که مشحون از پتانسیلهای متنوع برای شکوفایی اقتصادی و گردشگری است، توجه ویژه¬ای داشته باشد نه اینکه ژست قهرمانانه و عطابخش به خود بگیرند که ما همین که به کولبران شلیک نمیکنیم، یک بخشش و موهبتی انجام داده ایم.
مفهومی دیگر که علاوه بر «آزادیهای منفی» سراسر زندگی کولبر بعنوان یک انسان را فراگرفته است «اضطرار مضاعف» است. البته در برخی مکاتب و نزد برخی اندیشه¬ورزان (بویژه اگزیستانسیالست ها) زندگی انسان به نحوی آمیخته با اضطرار و ناگزیری در انتخابهای دلهره آور در نظر گرفته شده است. اما مقصود ما این نوع از اضطرار نیست؛ و چیزی که زندگی کولبران را احاطه کرده، بسیار پیچیدهتر از حد معمول است؛
زیرا یک کولبر می¬داند که بعد از دو سال عملاً جسم و بدنی را در اختیار نخواهد داشت که با آن بتواند کسب روزی کند- اگر صرفنظر کنیم از این که در کنار این ضعف جسمی به ضعف¬های جنسی و ... نیز مبتلا شوند (این را در صحبت با چند کولبر در یافتم که این حجم از فشار بر سلامت جنسی هم تاثیر مخرب دارد) - علاوه¬براین تقریبا اکثر کولبران این احتمال را می¬دهند که شاید احتمال برگشت به خانه را نداشته باشند، زیرا ممکن است از آن ارتفاعات سقوط کنند، یا در اثر فشار سنگین جان ببازند، و یا گرفتار بهمن شوند، یا گاهی به سمت آنان شلیک شود.
اما علیرغم این همه سختی و مصائب حاضرند این راه پرخطر را برای تامین معیشت خود انتخاب کنند و این همان معنایی است که از آن بعنوان "اضطرار مضاعف" یاد کردم، یعنی حدی از جبر و تعیّن یافتگی که در آن یارای انتخاب و قدرت فکر به جنبه¬های مضر و خطرناک این کار برای فرد باقی نمیماند.
بنابراین تامین معیشت از راه کولبری، همراه با مصائب و سختیهایی که در کلیپها دیده شده و خود کولبران توصیف¬گر آن هستند، و با توجه به دو مفهوم "آزادیهای منفی و اضطرار مضاغف" دقیقا برای من تداعی کننده مفهوم «قربانی» است. شکلی از زندگی برای این قربانیان رقم خورده است که عینِ ظلمت است و یک تاریکی بی پایان.
امید و دلخوشی که به تامین معیشت از این راه حاصل میآید مانند این است در یک تونل عظیم مانده¬ باشیم و کورسوی نوری از دور دیده شود، ما فکر کنیم قطاری است که میآید ما را سوار میکند و به مقصد میبرد؛ اما غافل از این که این قطار ممکن است ما را له کند، چون ایستگاهی تعبیه نشده تا در آن مستقر و سوار شویم، بلکه، چون در تاریکی هستیم نمیدانیم ما دقیقا در مسیر قطار قرار داریم بدون اینکه مفری برای فرار باشد و به همین دلیل در زیر قطار له خواهیم شد.
حدس من این است که امید بستن به شغل تن فرسای کنونیِ کولبری مانند همین داستان قطار است، مگر این¬که به گونههای دیگری از این کار بیندیشیم که تا حل و رفع شدن مساله کولبری، بتواند شرایط را برای کولبران مساعدتر کند؛ مثلا انتخاب مسیری راحتتر و بهتر، افزایش کرایه بار برای کولبران (تا مجبور نشوند در ماه ۲۰ روز و گاهی کل روزهای ماه کولبری کنند)، و سایر راههای موقتی که متخصصین میتوانند به آن بیندیشند.
من در اینجا از افراد متخصص، صاحب فکر، مسئولان دولتی و هر کسی که توانایی یاری و کمک در رفع شرایط موجود کولبران را دارد انتظار دارم عمیقا به آن بیندیشند و به همین دلیل میخواهم همه یکبار دیگر از خود بپرسیم، برای کسانی که ما آنان را کولبر می¬نامیم و با چیده شدن ساختاری که فقط به آنان در راستای «آزادی¬های منفی» قدرت انتخاب داده می¬شود و اضطرارِ زندگی آنان را وادار به افتادن در یک میدان پر از اضطرار و اضطراب دیگری میکند، وظیفه ما چیست؟ تکلیف اخلاقی و انسانی ما چیست؟ تکلیف و وظیفه دولت و مسولین چیست؟
من در اینجا از افراد متخصص، صاحب فکر، مسئولان دولتی و هر کسی که توانایی یاری و کمک در رفع شرایط موجود کولبران را دارد انتظار دارم عمیقا به آن بیندیشند و به همین دلیل میخواهم همه یکبار دیگر از خود بپرسیم، برای کسانی که ما آنان را کولبر می¬نامیم و با چیده شدن ساختاری که فقط به آنان در راستای «آزادی¬های منفی» قدرت انتخاب داده می¬شود و اضطرارِ زندگی آنان را وادار به افتادن در یک میدان پر از اضطرار و اضطراب دیگری میکند، وظیفه ما چیست؟ تکلیف اخلاقی و انسانی ما چیست؟ تکلیف و وظیفه دولت و مسولین چیست؟
چرا چنین وضعیت اسفناکی برای این افراد قربانی ایجاد شده است و ما خود را مسئول نمیدانیم؟ از خود بپرسیم یعنی نمی¬شود به بدیل¬های دیگری برای ایجاد اشتغال اندیشید؟ امکان¬های دیگری برای اشتغالِ این نسل جوان و پرانرژی که می¬توانند زیرچنان فشارهایی تاب بیاورند در شهری مثل مریوان نیست؟
در مرزی که سالانه ۶ میلیارد دلار تبادل اقتصادی می¬شود، امکان آن وجود ندارد که درصدی مشخص را به این شهر و سرمایه گذاری برای ایجاد اشتغال تخصیص دهند؟ مگر چیزی بدیهی نیست که عمر مفید فرصتِ کار (برای کولبری که هر بار ۱۱ ساعت در سختترین مسیر ممکن تردد می¬کنند) کمتر از ۲ سال است؟ تا حالا فکر شده است که این جمعیت حدود ۱۰ هزار نفر کولبر از کار افتاده بشوند چه نیروی کار عظیمی از کارافتاده خواهند شد و خانوادههای این افراد برای تامین معیشت محتاج خواهند ماند؟ این سونامی خطرناک از کارافتادگی و ضایعه زانو و دیسک کمر، بدون یک بیمه کارآمد، بدون هیچ پشتوانه قانونی، چگونه در آینده قابل مهار خواهد بود؟ و سوالات فراوان دیگر. امید است با تکرار و پرسش این سوالات از خود و مسولین و نمایندگان مجلس، بتوانیم زمینهای فراهم آوریم کولبری و "حقوق" کولبر را سوژه کرده و به آن قدرت بخشیم که در نتیجة آن، شرایط و ضوابط بهتری برای شغل و معیشت نیروهای جوان و بیکار فراهم آید.
*آزاد محمدی، دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تهران
ارسال نظر