گوناگون

نگاه یک بلاگر حزب‌اللهی به حضور خانم‌های بدحجاب در مراسم احیا: در دیزی بازه

عین.کاف در وبلاگ « راه و ماه » نوشت:

این دو شب توفیق داشتیم که در مراسم شب قدر مسجد دانشگاه شیراز شرکت کنیم. مسجد دانشگاه در سال های اخیر برنامه های سخنرانی و مداحی اش خیلی بهتر شده و در نتیجه سال به سال استقبال از آن بیشتر می شود.


این سال ها خیلی بیشتر می بینیم که خانم های غیرمحجبه هم در این مراسم ها شرکت کنند. نمی خواهم با بیرون بودن یک تار مو برچسب بزنم؛ فکر کنم هرکسی مانتوی تنگ و کوتاه و پای بی جوراب و موهای طاق شده زیر یک شال به غایت شُل و آرایش را از مصادیق بدحجابی بداند!


این شب ها دیدم که درصد زیادی از ازین خانم های بدحجاب مثل بقیه در مراسم شب قدر شرکت کردند، هیچ اجباری برای ورود با چادر نبود. هیچ کس هم بهشان تذکر نمی دهد. مثل بقیه دعا خواندند، اشک ریختند، قرآن به سر گرفتند. به حال خیلی شان حتی غبطه خوردم که چه با سوز و گداز فرازهای جوشن را می خواندند.


باور کنید خسیس نیستیم. خدای ما خدای آنها هم هست. جای خدا هم ننشستیم که بگوییم دعای بدحجاب ها مستجاب نمی شود. خدا اینقدر بزرگ و کریم است که خیر و رحمتش به همه می رسد؛ اما حرف من این است که قدیم ترها مسجد حرمت داشت؛ امام زاده حرمت داشت.

حتی مای چادری به حرمت مکان های مقدس چادرمان را سفت تر می گرفتیم. اینها دورویی نیست؛ احترام است.

احترام به صاحبخانه است. که بگوییم ببین من - حداقل همین امشب- آنطور که دوست داری لباس پوشیدم بیا و خوبی کن این لیست حاجت های من را برآورده کن!

اما حالا... تفاوت چندانی بین پوشش خرید و تفریح بعضی ها با لباس شب احیا نمی بینی!


من نمی دانم این قشر واقعا معتقدند که حجاب از واجبات اسلام نیست یا اینکه خدا حالا یک چیزی گفته؛ کسی به خاطر یک - و حتی بیشتر- تار مو جهنم نمی رود؟ یا چی؟


خدا خودش جای حق نشسته. دلم به حال اینها می سوزد که از خواب و آسایششان می زنند. ساعت ها اشک می ریزند و مناجات می کنند؛ اما نه در لباس بندگی خدا.


باور کن به جایی بر نمیخورد اگر یک شب آن شال مبارکت را کمی جلوتر بیاوری! صاحبخانه احترام دارد. قدیم ها که داشت!

ارسال نظر

  • ن

    قصه اي است به اين مضمون كه عابدي با جوانكي در راهي هم مسير شدند هوا گرم بود جوان به عابد گفت دعاي شما مستجاب مي شود دعا كن خدا از اين گرما راه نجاتي بفرستد
    دعاي عابد مستجاب شد و قطعه ابري بر سر انان قرار گرفت
    به دو راهي رسيدند كه قرار بود از هم جدا شوند عابدكه به عبادت خودش مغرور بود در دلش گفت حتما ابر من را همراهي مي كند و جوانك با خودش گفت كه خداوند بخاط گناهان من حتما ابر را با من نخواهد فرستاد
    مي دانيد نتيجه غرور عابد و دلشكستگي جوان چه بود ؟
    خداوند خداي همه است حتي گنه كاران

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار