نگاهی به سیره امام صادق علیه السلام
پارسینه: حقیقت این است که امام (ع) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمیشد و میدانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است
۱- کار و تلاش و دستگیری از مستمندان
امام صادق (ع) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش میکرد، بلکه خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهای داغ تابستان، در مزرعه اش کار میکرد. یکی از یاران حضرت میگوید: آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست، باغ را آبیاری میکرد و عرق از سر و صورتش میریخت، گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود: من کسی را دارم که این کارها رابکندولی دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پی روزی حلال هستم. (۱)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت؛ لذا وقتی کار پرداز او که با سرمایه امام برای تجارت به مصررفت و با سودی کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آورده ای؟ او گفت:، چون مردم نیازمند کالای مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان هم پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود:ای مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزی حلال آسانتر است. (۲)
حقیقت این است که امام (ع) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمیشد و میدانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است، حقیقتی که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملی نداشته و نداریم. امام خوددرباره باغش میفرمود: وقتی خرماها میرسد، میگویم دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین میگویم ده ظرف خرما که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتی ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند. آن گاه میخواهم برای تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته) یک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را میدهم و باقی مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم میکنم ودست آخر از محصول چهار هزار دیناری، چهارصد درهم برایم میماند. (۳)
۲- ساده زیستی و همرنگی با مردم
امام همانند مردم معمولی لباس میپوشید و در زندگی رعایت اقتصادرا میکرد. میفرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همان زمان است؛ لذا (۴) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن میکرد؛ لذا وقتی سفیان ثوری به وی اعتراض میکرد که: پدرت علی لباسی چنین گرانبهای نمیپوشید، فرمود: زمان علی (ع) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانی است و پوشیدن آن لباس در این زمان، لباس شهرت است و حرام... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را برای خدا و لباس نورا برای شما پوشیده ام. (۵)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمیداد، امتیازی برای وی و خانواده اش در نظر گرفته شود؛ و این ویژگی هنگام بروز بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بیشتر بروز مییافت. ازجمله در سالی که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهای موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله یعلم انی واجدان اطعمهم الحنطه علی وجهها ولکنی احب ان یرانی الله قد احسنت تقدیر المعیشه.» (۶)
خدا میداند که میتوانم به بهترین صورت نان گندم خانواده ام راتهیه کنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزی صحیح زندگی ببیند.
۳- شجاعت
امام صادق (ع) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهای به سختی میایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندی رو به رو شود؛ لذا وقتی منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند؛ و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهی کرد. (۷) و آن گاه که فرماندار مدینه در حضوربنی هاشم در خطبههای نماز به علی (ع) دشنام داد، امام چنان پاسخی کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوی خانه اش راهی شد. (۸)
۴- همزیستی و مدارا با مسلمانان
امام صادق (ع) شیعیان را به همزیستی با اهل سنت دعوت میکرد تابه این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوی نشوند و هم بتوان احکام و اصول شیعی را با ملاطفت به آنان منتقل کرد. از این روی در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار میشد، اما این سهل گرفتن هرگز به معنای زیرپای گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولی در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمیشد. از جمله در یکی از سفرها، امام صادق (ع) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن جا منصوردوانیقی به خاطر ختنه فرزندش جمعی را به مهمانی دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتی که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، یکی از حاضران آب خواست، ولی به جای آن، شراب آوردند، وقتی ظرف شراب را به او دادند، امام بی درنگ برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: «ملعون من جلس علی مائده یشرب علیها الخمر.» (۹)
ملعون است کسی که درکنار سفرهای بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود.
امام حتی در مجالس عمومی خلیفه نیز حاضر نمیشد؛ زیرا حکومت راغاصب میدانست و حاضر نبود با پای خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشی میشد و تنها زمانی که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن جا میرفت؛ لذا منصور ضمن نامهای به وی نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمیآیی؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزی نیست که به خاطر آن ازتو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم. تو نعمتی نداری که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون داری آن را بلا و عذاب نمیدانی تابیاییم و تسلیت بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنی.
امام نیز نوشت: کسی که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمیشود وکسی که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیای خود تو را نصیحت نمیکند. (۱۰)
۵- علم امام صادق (ع) و اقدامات وی
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق (ع) ویژگی خاصی بخشیده، استفاده از علم بی کران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذاری فکری و علمی مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه است:
الف- دانش امام.
ب- ویژگیهای عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمی و پایه ریزی نهضت علمی شد.
ج- اولویتها در نهضت علمی.
د- شیوهها و اهداف و نتایج این نهضت علمی.
الف- دانش امام
شیخ مفید مینویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که به تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدی از علمای اهل بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان به چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانههای آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است. (۱۱)
سید مؤمن شافعی نیز مینویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن جاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (۱۲)
ابوحنیفه میگفت: من هرگز فقیهتر از جعفربن محمد ندیده ام و اوحتما داناترین امت اسلامی است. (۱۳)
حسن بن زیاد میگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسی درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزی منصور دوانیقی به من گفت: مردم توجه زیادی به جعفربن محمد پیدا کرده اند و سیل جمعیت به سوی او سرازیر شده است. پرسشهایی دشوار آماده کن و پاسخ هایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامی که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یک یک سؤال میکردم و حضرت در جواب میفرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتوای خودرا نیز میگفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (۱۴)
ب- ویژگیهای عصر آن حضرت
عصر امام صادق (ع) همزمان با دو حکومت مروانی و عباسی بود که انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد میشد، بارها او رابدون آن که جرمی مرتکب شود، به تبعید میبردند. ازجمله یکبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسی به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومت گران به دلیل نزاعهای خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضای آرام به تاسیس نهضت علمی پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنی نیست، بلکه امام باوجود آزارهای موسمی اموی و عباسی از هرنوع فرصتی استفاده میکردتا نهضت علمی خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت، بسته بودن راههای دیگر بود. چنان چه امام از ناچاری عمدا رو به تقیه میآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانهای حضرت را از سر راه خود بردارند؛ لذا منصور میگفت: «هذا الشجی معترض فی الحلق» ; جعفربن محمد مثل استخوانی در گلو است که نه میتوان فرو برد و نه میتوان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهیدکنند. حکایت زیر دلیل این مدعی است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل بیت علیهم السلام به صفوان بن یحیی گفت: آیا میدانی با این که در میان خاندان ماهیچ نام و اثری از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟... منصوردوانیقی روزی به پدرم محمدبن اشعث گفت:ای محمد! یک نفر مرددانشمند و با هوش برای من پیدا کن که ماموریت خطیری به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایی مرا) معرفی کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن وجماعتی ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق (ع» برو و به هریک مقداری پول بده و بگو: من مردی غریب از اهل خراسان هستم که گروهی از شیعیان شما درخراسان این پول راداده اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانی میکنیم. وقتی پول راگرفتند، بگو:، چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتی نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها رابه مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغی دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد (امام صادق (ع» که من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بی آن که من سخنی بگویم به من گفت:ای مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقه نزدیکی با دولت بنی مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآن چه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومین نفر ما بود.
منصور گفت:
«یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل بیت نبوه الا وفیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا»ای پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتی نیست مگر این که درمیان آنها محدثی (فرشتهای از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر میدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن محمد (ع) است.
فرزند محمدبن اشعث میگوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعث شد که ما به تشیع روی آوریم. (۱۵)
آری این همه نشان از اختناق و فشاری دارد که مانع از هر نوع اقدام علیه حکومت وقت میشد، لذا امام به سوی تنها راه ممکن که همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر (ع) بود، روی آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.
ج. اولویتها در نهضت علمی
حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزی محتوای این نهضت علمی را تعیین میکرد؟
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناکترین انحرافی است که اززمان پیامبراکرم (ص) شروع شده و در آیات مختلفی بدان اشاره شده است، مانند آیات ۷ و ۸ سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعی بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمههای منافقان به یکباره بر سر اهل بیت علیهم السلام فرو ریخت؛ لذا مرحوم علامه طباطبایی مینویسد:
هنگامی که خلافت از اهل بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روی این جریان از آنها روی گردان شدند و اهل بیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادی بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهل بیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمی و عملی آنان محروم شدند. البته امویان به این هم بسنده نکردند و با نصب علمای سفارشی خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیری کنند. چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسی که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسی جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد، از سوی دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز، چون علم اهل بیت علیهم السلام محروم ماندند با داستانهای یهود و نصاری آمیخته شد ونوعی فرهنگ التقاطی در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که قیامهای شیعی اوج گرفت و گاه فضاهای سیاسی به دلایلی باز شد، دونظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگی در اذهان مطرح شد. چون قیامهای مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموی و عباسی عموما باشکست رو به رو میشد، نهضت امام صادق (ع) به سوی حرکتی علمی میتوانست سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگی، اختلاط و التقاط مذهبی و دینی وفرهنگی نیز زدوده شود؛ لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایی فرهنگ دینی و مذهبی و پاسخگویی به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.
د-شیوهها و اهداف نهضت علمی و فرهنگی
۱- تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانی توسط حکام اموی، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر (ص)، امیرمومنان (ع)، امام (ع) را وامی داشت به تربیت راویان در ابعادمختلف آن روی آورد؛ لذا اینک از آن امام در هر زمینهای روایت وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفری».
آری، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومی، چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمی و... سدی در برابر انحرافات ایجاد کردند. امام صادق (ع) میفرمود: ابان بن تغلب سی هزار حدیث از من روایت کرده است. پس آنها را از من روایت کنید. (۱۶)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (۱۷) و حسن بن علی وشا میگفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همه میگفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (۱۸)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع بی پایان امامت را در طی دورههای مختلف توانست جبران کند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دست یافت.
آری، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانی در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسی درکتاب رجال و محقق حلی در المعتبر و دیگران آماری داده اند که مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر میرسند و اکثر اصول اربعماءئه از امام صادق (ع) است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسی کتب اربعه شیعه (کافی، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار) را تشکیل دادند.
۲- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبری موثق تلقی میشدند، حضرت به ایجاد شبکهای از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنی زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و... از این دست شاگردان مبلغ هستند. برای نمونه، مناظرهای از صدها مناظره را با هم میخوانیم:
هشام بن سالم میگوید: در محضر امام صادق (ع) بودیم که مردی ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه میخواهی؟
گفت: به من گفته اند شما داناترین مردم هستید، میخواهم چند سؤال بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود:ای حمران! تو جواب بده. او گفت: من میخواهم باخودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدی، بر من غلبه کرده ای! مرد شامی آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایی است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه به توصیه امام حمران سوالی پرسید و مرد شامی در جواب آن درمانده شد. آن گاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبیات میخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضای مباحثه درفقه کرد که امام زراره بن اعین را به وی معرفی کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حکم را معرفی کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد. مرد شامی گفت: گویاخواستی به من بفهمانی در میان شیعیانت چنین مردمی هستند. امام پاسخ داد. بلی! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (۱۹)
۳- برخورد با انحرافات ویژه
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولی، برای رفع انحرافات ویژه نیزمی کوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنی مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادی از شیعیان نیز زندگی میکردند و باسنیها از حیث فرهنگی و اجتماعی تا حدودی در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیری از قیاس وجود داشت. یعنی یک آفت درونی که میتوانست شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانی مذهب قیاس و استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشتهای جاهلانه و قرائتهای سلیقهای از دین نیز درمکتب امام جایگاه ویژهای داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلی و مسیراصلی، به صورت موردی با این انحرافات مبارزه میکرد. از جمله آنها حکایت معروفی است که باهم میخوانیم:
حضرت مردی را دید که قیافهای جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایی دزدید و به سرعت زیرجامه اش مخفی کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشی سرقت کردو به راه افتاد. وقتی به مریضی مستمند رسید، آنها را به اوداد. امام صادق (ع) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه میکنی؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم و خدا میفرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزی الامثلها) ; هرکس کاربدی بکند کیفر نمیبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر، چون خدا میفرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها) ; هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست؛ و من، چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم، ۳۶ حسنه برایم میماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانی فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین) ; خداوند کار نیک را از متقین قبول دارد. یعنی اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابی بر آن نمیتواندمترتب باشد.
آری، دوری از منبع وحی و اخبار اهل بیت رسالت، سبب شد مردانی پای به عرصه گذارند و ادعای فضل کنند که هرگز مبانی فکری قرآن و دین را به خوبی نفهمیده اند و از این روی همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون میشوند. (۲۰)
پی نوشتها:
۱- بحارالانوار، ج. ۴۷، ص. ۵۶.
۲- همان، ص. ۵۹; «سبحان الله تحلفون علی قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار دینارا... ثم قال: یا مصادف! مجالده السیوف اهون من طلب الحلال.»
۳- وسایل الشیعه، ج. ۱۶، ص. ۴۸۸.
۴- بحارالانوار، ج. ۴۷، ص. ۵۴.
۵- اعیان الشیعه، ج. ۱، ص. ۶۶۰.
۶- همان، ص. ۵۹.
۷- تهذیب الکمال، ج. ۵، ص. ۹۲، (یا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره) ۸- وسایل الشیعه، ج. ۱۶، ص. ۴۲۳.
۹- فروع کافی، ج. ۶، ص. ۲۶۸.
۱۰- مستدرک الوسایل، ج. ۲، ص. ۴۳۸.
۱۱- ارشاد مفید، ص. ۲۵۴.
۱۲- منتهی الامال، ج. ۲، ص. ۱۳۹.
۱۳- الامام الصادق و ابوزهره، ص. ۲۲۴؛ جامع المسانید، ص. ۲۲۲.
۱۴- منتهی الامال، ج. ۲، ص. ۱۴۰.
۱۵- اصول کافی، ج. ۱، ص. ۴۷۵.
۱۶- رجال نجاشی، ج. ۱، ص. ۷۸ و ۷۹؛ معجم رجال الحدیث، ج. ۱، ش. ۲۸.
۱۷- رجال کشی، ج. ۱، ص. ۳۸۶.
۱۸- همان، ص. ۱۳۸ و ۱۳۹.
۱۹- بحارالانوار، ج. ۴۷، ص. ۴۰۸.
۲۰- وسایل الشیعه، ج. ۲، ص. ۵۷.
امام صادق (ع) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش میکرد، بلکه خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهای داغ تابستان، در مزرعه اش کار میکرد. یکی از یاران حضرت میگوید: آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست، باغ را آبیاری میکرد و عرق از سر و صورتش میریخت، گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود: من کسی را دارم که این کارها رابکندولی دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پی روزی حلال هستم. (۱)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت؛ لذا وقتی کار پرداز او که با سرمایه امام برای تجارت به مصررفت و با سودی کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آورده ای؟ او گفت:، چون مردم نیازمند کالای مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان هم پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود:ای مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزی حلال آسانتر است. (۲)
حقیقت این است که امام (ع) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمیشد و میدانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است، حقیقتی که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملی نداشته و نداریم. امام خوددرباره باغش میفرمود: وقتی خرماها میرسد، میگویم دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین میگویم ده ظرف خرما که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتی ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند. آن گاه میخواهم برای تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته) یک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را میدهم و باقی مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم میکنم ودست آخر از محصول چهار هزار دیناری، چهارصد درهم برایم میماند. (۳)
۲- ساده زیستی و همرنگی با مردم
امام همانند مردم معمولی لباس میپوشید و در زندگی رعایت اقتصادرا میکرد. میفرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همان زمان است؛ لذا (۴) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن میکرد؛ لذا وقتی سفیان ثوری به وی اعتراض میکرد که: پدرت علی لباسی چنین گرانبهای نمیپوشید، فرمود: زمان علی (ع) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانی است و پوشیدن آن لباس در این زمان، لباس شهرت است و حرام... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را برای خدا و لباس نورا برای شما پوشیده ام. (۵)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمیداد، امتیازی برای وی و خانواده اش در نظر گرفته شود؛ و این ویژگی هنگام بروز بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بیشتر بروز مییافت. ازجمله در سالی که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهای موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله یعلم انی واجدان اطعمهم الحنطه علی وجهها ولکنی احب ان یرانی الله قد احسنت تقدیر المعیشه.» (۶)
خدا میداند که میتوانم به بهترین صورت نان گندم خانواده ام راتهیه کنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزی صحیح زندگی ببیند.
۳- شجاعت
امام صادق (ع) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهای به سختی میایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندی رو به رو شود؛ لذا وقتی منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند؛ و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهی کرد. (۷) و آن گاه که فرماندار مدینه در حضوربنی هاشم در خطبههای نماز به علی (ع) دشنام داد، امام چنان پاسخی کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوی خانه اش راهی شد. (۸)
۴- همزیستی و مدارا با مسلمانان
امام صادق (ع) شیعیان را به همزیستی با اهل سنت دعوت میکرد تابه این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوی نشوند و هم بتوان احکام و اصول شیعی را با ملاطفت به آنان منتقل کرد. از این روی در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار میشد، اما این سهل گرفتن هرگز به معنای زیرپای گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولی در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمیشد. از جمله در یکی از سفرها، امام صادق (ع) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن جا منصوردوانیقی به خاطر ختنه فرزندش جمعی را به مهمانی دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتی که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، یکی از حاضران آب خواست، ولی به جای آن، شراب آوردند، وقتی ظرف شراب را به او دادند، امام بی درنگ برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: «ملعون من جلس علی مائده یشرب علیها الخمر.» (۹)
ملعون است کسی که درکنار سفرهای بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود.
امام حتی در مجالس عمومی خلیفه نیز حاضر نمیشد؛ زیرا حکومت راغاصب میدانست و حاضر نبود با پای خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشی میشد و تنها زمانی که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن جا میرفت؛ لذا منصور ضمن نامهای به وی نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمیآیی؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزی نیست که به خاطر آن ازتو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم. تو نعمتی نداری که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون داری آن را بلا و عذاب نمیدانی تابیاییم و تسلیت بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنی.
امام نیز نوشت: کسی که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمیشود وکسی که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیای خود تو را نصیحت نمیکند. (۱۰)
۵- علم امام صادق (ع) و اقدامات وی
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق (ع) ویژگی خاصی بخشیده، استفاده از علم بی کران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذاری فکری و علمی مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه است:
الف- دانش امام.
ب- ویژگیهای عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمی و پایه ریزی نهضت علمی شد.
ج- اولویتها در نهضت علمی.
د- شیوهها و اهداف و نتایج این نهضت علمی.
الف- دانش امام
شیخ مفید مینویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که به تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدی از علمای اهل بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان به چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانههای آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است. (۱۱)
سید مؤمن شافعی نیز مینویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن جاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (۱۲)
ابوحنیفه میگفت: من هرگز فقیهتر از جعفربن محمد ندیده ام و اوحتما داناترین امت اسلامی است. (۱۳)
حسن بن زیاد میگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسی درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزی منصور دوانیقی به من گفت: مردم توجه زیادی به جعفربن محمد پیدا کرده اند و سیل جمعیت به سوی او سرازیر شده است. پرسشهایی دشوار آماده کن و پاسخ هایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامی که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یک یک سؤال میکردم و حضرت در جواب میفرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتوای خودرا نیز میگفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (۱۴)
ب- ویژگیهای عصر آن حضرت
عصر امام صادق (ع) همزمان با دو حکومت مروانی و عباسی بود که انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد میشد، بارها او رابدون آن که جرمی مرتکب شود، به تبعید میبردند. ازجمله یکبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسی به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومت گران به دلیل نزاعهای خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضای آرام به تاسیس نهضت علمی پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنی نیست، بلکه امام باوجود آزارهای موسمی اموی و عباسی از هرنوع فرصتی استفاده میکردتا نهضت علمی خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت، بسته بودن راههای دیگر بود. چنان چه امام از ناچاری عمدا رو به تقیه میآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانهای حضرت را از سر راه خود بردارند؛ لذا منصور میگفت: «هذا الشجی معترض فی الحلق» ; جعفربن محمد مثل استخوانی در گلو است که نه میتوان فرو برد و نه میتوان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهیدکنند. حکایت زیر دلیل این مدعی است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل بیت علیهم السلام به صفوان بن یحیی گفت: آیا میدانی با این که در میان خاندان ماهیچ نام و اثری از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟... منصوردوانیقی روزی به پدرم محمدبن اشعث گفت:ای محمد! یک نفر مرددانشمند و با هوش برای من پیدا کن که ماموریت خطیری به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایی مرا) معرفی کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن وجماعتی ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق (ع» برو و به هریک مقداری پول بده و بگو: من مردی غریب از اهل خراسان هستم که گروهی از شیعیان شما درخراسان این پول راداده اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانی میکنیم. وقتی پول راگرفتند، بگو:، چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتی نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها رابه مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغی دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد (امام صادق (ع» که من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بی آن که من سخنی بگویم به من گفت:ای مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقه نزدیکی با دولت بنی مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآن چه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومین نفر ما بود.
منصور گفت:
«یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل بیت نبوه الا وفیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا»ای پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتی نیست مگر این که درمیان آنها محدثی (فرشتهای از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر میدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن محمد (ع) است.
فرزند محمدبن اشعث میگوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعث شد که ما به تشیع روی آوریم. (۱۵)
آری این همه نشان از اختناق و فشاری دارد که مانع از هر نوع اقدام علیه حکومت وقت میشد، لذا امام به سوی تنها راه ممکن که همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر (ع) بود، روی آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.
ج. اولویتها در نهضت علمی
حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزی محتوای این نهضت علمی را تعیین میکرد؟
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناکترین انحرافی است که اززمان پیامبراکرم (ص) شروع شده و در آیات مختلفی بدان اشاره شده است، مانند آیات ۷ و ۸ سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعی بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمههای منافقان به یکباره بر سر اهل بیت علیهم السلام فرو ریخت؛ لذا مرحوم علامه طباطبایی مینویسد:
هنگامی که خلافت از اهل بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روی این جریان از آنها روی گردان شدند و اهل بیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادی بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهل بیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمی و عملی آنان محروم شدند. البته امویان به این هم بسنده نکردند و با نصب علمای سفارشی خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیری کنند. چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسی که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسی جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد، از سوی دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز، چون علم اهل بیت علیهم السلام محروم ماندند با داستانهای یهود و نصاری آمیخته شد ونوعی فرهنگ التقاطی در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که قیامهای شیعی اوج گرفت و گاه فضاهای سیاسی به دلایلی باز شد، دونظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگی در اذهان مطرح شد. چون قیامهای مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموی و عباسی عموما باشکست رو به رو میشد، نهضت امام صادق (ع) به سوی حرکتی علمی میتوانست سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگی، اختلاط و التقاط مذهبی و دینی وفرهنگی نیز زدوده شود؛ لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایی فرهنگ دینی و مذهبی و پاسخگویی به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.
د-شیوهها و اهداف نهضت علمی و فرهنگی
۱- تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانی توسط حکام اموی، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر (ص)، امیرمومنان (ع)، امام (ع) را وامی داشت به تربیت راویان در ابعادمختلف آن روی آورد؛ لذا اینک از آن امام در هر زمینهای روایت وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفری».
آری، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومی، چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمی و... سدی در برابر انحرافات ایجاد کردند. امام صادق (ع) میفرمود: ابان بن تغلب سی هزار حدیث از من روایت کرده است. پس آنها را از من روایت کنید. (۱۶)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (۱۷) و حسن بن علی وشا میگفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همه میگفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (۱۸)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع بی پایان امامت را در طی دورههای مختلف توانست جبران کند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دست یافت.
آری، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانی در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسی درکتاب رجال و محقق حلی در المعتبر و دیگران آماری داده اند که مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر میرسند و اکثر اصول اربعماءئه از امام صادق (ع) است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسی کتب اربعه شیعه (کافی، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار) را تشکیل دادند.
۲- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبری موثق تلقی میشدند، حضرت به ایجاد شبکهای از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنی زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و... از این دست شاگردان مبلغ هستند. برای نمونه، مناظرهای از صدها مناظره را با هم میخوانیم:
هشام بن سالم میگوید: در محضر امام صادق (ع) بودیم که مردی ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه میخواهی؟
گفت: به من گفته اند شما داناترین مردم هستید، میخواهم چند سؤال بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود:ای حمران! تو جواب بده. او گفت: من میخواهم باخودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدی، بر من غلبه کرده ای! مرد شامی آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایی است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه به توصیه امام حمران سوالی پرسید و مرد شامی در جواب آن درمانده شد. آن گاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبیات میخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضای مباحثه درفقه کرد که امام زراره بن اعین را به وی معرفی کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حکم را معرفی کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد. مرد شامی گفت: گویاخواستی به من بفهمانی در میان شیعیانت چنین مردمی هستند. امام پاسخ داد. بلی! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (۱۹)
۳- برخورد با انحرافات ویژه
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولی، برای رفع انحرافات ویژه نیزمی کوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنی مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادی از شیعیان نیز زندگی میکردند و باسنیها از حیث فرهنگی و اجتماعی تا حدودی در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیری از قیاس وجود داشت. یعنی یک آفت درونی که میتوانست شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانی مذهب قیاس و استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشتهای جاهلانه و قرائتهای سلیقهای از دین نیز درمکتب امام جایگاه ویژهای داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلی و مسیراصلی، به صورت موردی با این انحرافات مبارزه میکرد. از جمله آنها حکایت معروفی است که باهم میخوانیم:
حضرت مردی را دید که قیافهای جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایی دزدید و به سرعت زیرجامه اش مخفی کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشی سرقت کردو به راه افتاد. وقتی به مریضی مستمند رسید، آنها را به اوداد. امام صادق (ع) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه میکنی؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم و خدا میفرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزی الامثلها) ; هرکس کاربدی بکند کیفر نمیبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر، چون خدا میفرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها) ; هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست؛ و من، چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم، ۳۶ حسنه برایم میماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانی فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین) ; خداوند کار نیک را از متقین قبول دارد. یعنی اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابی بر آن نمیتواندمترتب باشد.
آری، دوری از منبع وحی و اخبار اهل بیت رسالت، سبب شد مردانی پای به عرصه گذارند و ادعای فضل کنند که هرگز مبانی فکری قرآن و دین را به خوبی نفهمیده اند و از این روی همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون میشوند. (۲۰)
پی نوشتها:
۱- بحارالانوار، ج. ۴۷، ص. ۵۶.
۲- همان، ص. ۵۹; «سبحان الله تحلفون علی قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار دینارا... ثم قال: یا مصادف! مجالده السیوف اهون من طلب الحلال.»
۳- وسایل الشیعه، ج. ۱۶، ص. ۴۸۸.
۴- بحارالانوار، ج. ۴۷، ص. ۵۴.
۵- اعیان الشیعه، ج. ۱، ص. ۶۶۰.
۶- همان، ص. ۵۹.
۷- تهذیب الکمال، ج. ۵، ص. ۹۲، (یا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره) ۸- وسایل الشیعه، ج. ۱۶، ص. ۴۲۳.
۹- فروع کافی، ج. ۶، ص. ۲۶۸.
۱۰- مستدرک الوسایل، ج. ۲، ص. ۴۳۸.
۱۱- ارشاد مفید، ص. ۲۵۴.
۱۲- منتهی الامال، ج. ۲، ص. ۱۳۹.
۱۳- الامام الصادق و ابوزهره، ص. ۲۲۴؛ جامع المسانید، ص. ۲۲۲.
۱۴- منتهی الامال، ج. ۲، ص. ۱۴۰.
۱۵- اصول کافی، ج. ۱، ص. ۴۷۵.
۱۶- رجال نجاشی، ج. ۱، ص. ۷۸ و ۷۹؛ معجم رجال الحدیث، ج. ۱، ش. ۲۸.
۱۷- رجال کشی، ج. ۱، ص. ۳۸۶.
۱۸- همان، ص. ۱۳۸ و ۱۳۹.
۱۹- بحارالانوار، ج. ۴۷، ص. ۴۰۸.
۲۰- وسایل الشیعه، ج. ۲، ص. ۵۷.
منبع: مجله فرهنگ كوثر تیر 1379، شماره 40
ارسال نظر