گوناگون

آیا چین می‌تواند نقش رهبری جهانی را به عهده بگیرد؟

آیا چین می‌تواند نقش رهبری جهانی را به عهده بگیرد؟

پارسینه: پس از به قدرت رسیدن ترامپ و سیاست های انزواطلبانه او، صحبت از آمادگی چین برای پذیرفتن نقش رهبری جهانی بالا گرفت، اما این کشور هنوز با چالش هایی جدی رو به رو است.

آیا چین می‌تواند نقش رهبری جهانی را به عهده بگیرد؟

به گزارش «پارسینه»، سیاست های انزواطلبانه و ضدجهانی آمریکای ترامپ موجب شده است تا بسیاری به چین برای پذیرفتن نقش رهبری جهانی دل ببندند، اما «یانگ ژونگ هوانگ»، عضو شورای روابط خارجی و استاد دانشکده دیپلماسی و روابط بین الملل دانشگاه سیتون هال، بر این باور است که این کشور همچنان راهی طولانی برای پذیرفتن این نقش دارد. او در یادداشتی برای فوربس می نویسد:

در واقعیت به نظر می رسد صعود بین المللی چین مطابق پیش بینی های نظریه پردازان نئورئالیست همچون جان مرشایمر باشد. در ۱۹۷۴ دنگ شائوپنگ در سازمان ملل متحد اعلام کرد «چین ابرقدرت نیست و هرگز نخواهد شد». رهبران امروزی چین ممکن است این گفته را بدموقع و فکر نشده بدانند. با پایان سال ۲۰۱۵، تولید ناخالص داخلی چین به ۱۱.۲ تریلیون دلار رسید که معادل ۱۵ درصد کل اقتصاد جهان است (سهم ایالات متحده ۲۴.۵ درصد است). اگر چین نرخ رشد اعلام شده اش را به همین ترتیب ادامه دهد، انتظار می رود در سال ۲۰۲۴ اندازه اقتصاد آن به پای ایالات متحده برسد. همین حالا هم برخی نظریه پردازان چینی از اصطلاح «ابرقدرت» برای توصیف موقعیت قدرت چین استفاده می کنند.

همزمان با تغییر وضعیت ساختاری، باید به محتوای استراتژیک تازه ای که با انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رییس جمهور ایالات متحده آشکار شده اشاره کرد. انتقاد شی جین پینگ، رییس جمهور چین، نسبت به حمایت گرایی و انزواطلبی، تاکیدش بر دمکراتیک شدن روابط بین الملل، وعده اش برای حفظ توافق آب و هوایی پاریس و فراخواندن تمام کشورها به همکاری برای مقابله با چالش های حکمرانی جهانی، آنتی تزی در مقابل دستور کار ضدجهانی شدن و «نخست آمریکا»ی دونالد ترامپ است. اواخر ژانویه، یک مقام ارشد وزارت امور خارجه اعلام کرد که اگر ایالات متحده از جایگاه رهبری جهانی عقب نشینی کند، چین ممکن است مجبور شود این نقش را بپذیرد. رییس جمهور شی هم در سخنرانی ماه فوریه درباره نقش چین در راستای «هدایت جامعه بین المللی به همکاری با یکدیگر برای شکل دادن به یک نظم جدید بین المللی عادلانه تر و منصفانه تر» صحبت کرد.

این اظهارات که چین مایل است رهبری جهانی را بر عهده بگیرد گویای آن اند که این کشور «سیاست ملی بنیادین» خود را که توسط دنگ شائوپنگ در اوایل ۱۹۹۰ مفصل بندی شده بود، مبنی بر این که چین «هرگز نباید به دنبال رهبری باشد»، را نادیده می گیرد. تا سال ۲۰۱۱ نخبگان سیاسی در پکن تقاضاها برای مسئولیت پذیری بیشتر چین در عرصه بین المللی را به عنوان بخشی از یک توطئه بین المللی برای عقیم کردن توسعه چین می دیدند. مسلما چین گام های بزرگی به سمت عمل به مسئولیت های بین المللی و بر عهده گرفتن رهبری جهانی برداشته است. از نظر کمک های خارجی، از سال ۲۰۱۰ به طور یکنواختی از جایگاه دریافت کننده به اهداکننده در حال حرکت است. در سال ۲۰۱۴ و در جریان شیوع ابولا در غرب آفریقا، چین با اهدای کمک های انسان دوستانه به ارزش ۱۲۳ میلیون دلار، بزرگ ترین بسته کمکی خود در تاریخ به یک بحران انسانی بین المللی را ارائه کرد.

علی رغم این، شکاف های آشکاری وجود دارند که از تبدیل شدن چین به یک رهبر واقعی برای جهان جلوگیری می کنند. نخست، رهبر بودن در یک نظم بین المللی لیبرال پایدار نیازمند به کار بردن حجم عظیمی از منابع توسط چین است. اگرچه چین اکنون یک اهدا کننده خالص کمک های خارجی است، اما هنوز با بسیاری از کشورهای عضو «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» (OECD) فاصله فراوان دارد. چین هنوز قانونی برای کمک های خارجی یا یک آژانس کمکی ویژه مشابه آژانس توسعه بین المللی ایالات متحده برای هماهنگ کردن کمک های توسعه ای ندارد. هزینه سالانه این کشور برای بهداشت جهانی بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون دلار است که بسیار کم تر از سرمایه گذاری تقریبا ۱۰ میلیارد دلاری ایالات متحده در این زمینه است. تا زمانی که این شکاف پر نشود، صحبت کردن درباره نشستن چین به جای ایالات متحده غیرواقعی خواهد بود.

دوم، چین مجبور است با ناهمخوانی قدرت نرم در اعمال رهبری جهانی مواجه شود. در سال ۲۰۰۹، مارتین ژاک، روزنامه نگار و اندیشمند بریتانیایی کتابی با عنوان «زمان حکمرانی چین بر جهان: پایان جهان غربی و زایش نظم نوین جهانی» منتشر کرد. در حالی که نفوذ در حال گسترش چین غیرقابل انکار است، این نفوذ اساسا ناشی از کاربرد قدرت سخت بوده است و کمتر به قدرت نرم (همچون جذابیت های فرهنگی و تمایل به مدل توسعه داخلی) متکی بوده است. بسیاری از پروژه های پرخرج قدرت نرم، از جمله موسسه کنفوسیوس، نتوانسته اند به خوبی به بهبود تصویر چین کمک کنند. اقتدارگرایی چینی هم اگرچه در کشورهای غیردموکراتیک موفق تر بوده است، اما با تمایل جهانی جدی و چشمگیر به مدل توسعه اقتصادی این کشور همراه نبوده است.

در نهایت، اقتصاد سیاسی داخلی چین مانع تلاش هایش برای پیش بردن پروژه رهبری جهانی می شود. رهبران چینی که درگیر چالش های داخلی هستند، از آلودگی هوا گرفته تا تله درآمدی بالقوه، باید در نبرد دشواری برای بسیج منابع و حمایت داخلی جهت بر عهده گرفتن نقش رهبری جهانی مبارزه کند. یک دانشمند چینی اخیرا در شبکه های اجتماعی به این موضوع اشاره کرد که «خط فقر در چین همچنان کمتر از ۱ دلار در روز در نظر گرفته می شود که کمتر از معیار .۱۲۵ دلاری بانک جهانی است. ایا انتظار دارید کشوری که خط فقرش در سال تنها ۴۰۰ دلار است، مردم سراسر جهان را سیر کند؟».

علاوه بر این ها، چین به لحاظ داخلی به سختی می تواند نمونه ای برای یک نظم بین المللی لیبرال باشد. در حالی که رییس جمهور چین در عرصه بین المللی علیه «هرگونه تلاشی برای قطع جریان سرمایه، فناوری، تولیدات، صنایع و افراد بین اقتصادها» سخن می گوید، در عرصه داخلی در جهت مخالف عمل می کند و کنترل های مضاعفی بر جریان اطلاعات و خروج سرمایه اعمال می کند. این مسئله منجر به آن می شود که مردم صداقت آن را مورد سوال قرار دهند. در مجموع باید گفت چین هنوز راه درازی در پیش دارد تا بتواند خود را به عنوان جایگزین قابل اتکایی برای ایالات متحده در رهبری جهانی معرفی کند.


آخرین اخبار، تحلیل‌های ویژه و صفحه نخست نشریه‌های انگلیسی زبان در صفحه بین‌الملل



ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار