گوناگون

نگاهی از زاویه دیگر

پارسینه: می گویند یک تالار پذیرایی در شمال تهران، مراسمی ترتیب داده بود که به یک مناسبت فرخنده، همه زوج هایی که در طول یک سال گذشته در آن تالار مراسم ازدواج گرفته اند را به یک ضیافت دعوت کند.

وقتی از روی دفتر مشخصات با زوج ها تماس گرفتند متوجه شدند از میان ده ها زوج، فقط دو زوج در زندگی مانده و بقیه جدا شده اند.
مدیرکل دفتر اطلاعات و آمار سازمان ثبت احوال، هفته گذشته آمار رسمی داد که نرخ طلاق در تهران به 37 درصد رسیده است. این رقم مربوط به استان تهران است اما گفته می شود در شمال تهران این نسبت بیش از 60 درصد است.
این یک خبر بد است. اما واقعی است. واقعیتی که چنان خود را بر جامعه تحمیل می کند که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند. اکنون ایران بالاترین نرخ های طلاق در جهان را دارد و فقط فرانسه و چند کشور کمونیستی نرخ طلاقی بیشتر از ما دارند که آنها هم، به گمان، با روند فزاینده ای که در ایران داریم، عنقریب از ما عقب می افتند.
شوخی نیست. سالانه قریب 10 درصد آمار طلاق بالا می رود و هیچ وعظ و خطابه و نصیحت و هشدار و اخطار و هیهاتی نتوانسته است جلوی این روند به شدت شتابان را بگیرد. روندی که چون موجی پایان ناپذیر ادامه دارد و در میان رویکردهای پیش بینانه و پیشگیرانه، هیچ یک، یارای مقابله با آن را نداشته است و به نظر می رسد نخواهد داشت.
این نوشتار نه سیاه نمایی، که یک واقع نمایی یادآورانه است و مخاطب آن نه صرفاً مسئولان، که نهادهای غیردولتی و عموم مردمند.
آدم ها، به دلایلی متعدد و متنوع، پیچیده و ساده، دیگر همدیگر را به آسانی تحمل نمی کنند در این باره، سمینارها، گذاشته ها و سخنرانی های مبسوط و مقالات تحقیقی و کتاب های فخیم و ضخیم عرضه شده است که تکرارش، فقط ملال می آورد.
جوانان ما، به طرز شگفتی، همه نداشته ها و خواسته ها و رویاهایشان را یکسره از طرف مقابل زندگی می خواهند و خود یکسره، طلبکار و مطالبه گر زندگی اند و چون این خواسته نه مبنای عقلی دارد و نه عینی، به آسانی زیر پیمان می زنند و قیود سنتی و حیای قدیم و صبوری و شکیبایی و تحمل و مدارا و مروت هم که کم و بیش از جامعه رخت بر بسته و دیگر، قیدی و ضرورتی نمی ماند برای ماندن بر سر پیمانی که زمانی با رخت سپید سر می گرفت و با جامه سپید پایان می یافت...
اما این ها، در هزار صفحه و هزار سمینار و هزار کتاب و سخنرانی و مقاله و نطق و خطابه هم که بیاید، فقط شرح ماجراست و کسی تاکنون، نسخه ای برای آن نپیچیده است که اندکی بوی درمان دهد، بلکه اینک، در ذهن و چشم بسیاری از امروزیان، این، اساساً درد نیست که درمان بخواهد.
بلکه روندی طبیعی و جاری است حاصل مدرنیته و فردگرایی و زندگی آنسان که آسان باشد و هر کس، هر لحظه باید بتواند هر طورکه آسوده تر است زندگی کند...
از این دیدگاه مدرن که بگذریم، کسی نسخه ای نداده است که این درد را که مدتی است وارد مرحله بحرانی شده و آمار فزاینده فرزندان تک والدینی، یکی از پیامدهای آن است، حتی اندکی التیام دهد...
ما نیز در اینجا قصد نسخه پیچی نداریم، اما نکته مغفول مانده در میان انبوه دیدگاه ها را لازم است به همه نهادهای مربوطه از وزارت جوانان گرفته تا نهادهای دینی، یادآوری کنیم که نکته ای بس اساسی و بس مغفول است.
درست هنگامی که نرخ طلاق رو به تزاید می رود باید برای ازدواج، برنامه ای جامع و عاقلانه یافت. اگر بپذیریم که «عوامل» افزایش شتابان طلاق تا حد زیادی خارج از اراده و کنترل حاکمیت است باید برای کاهش «عوارض» آن اندیشه کنیم.
حتی سهم 55 درصدی اعتیاد در طلاق ها را نیز که بارها اعلام شده و خانم مولاوردی نیز همین امروز در صفحه 9 ما اعلام کرده است، نمی توان قابل کنترل دانست. درست است که دریافته ایم 55 درصد طلاق ها به خاطر اعتیاد است، اما درست به همان دلیل که طی دهه های متوالی، به ده ها علت خارج از توان و اراده دولت ها، نتوانسته ایم اعتیاد را مهار کنیم، لاجرم سهم اعتیاد در طلاق ـ و ایضاً سایر آسیب های اجتماعی و جرم ها ـ را نیز نمی توانیم بکاهیم.
بنابراین، صرفاً با این رویکرد واقع بینانه باید به دنبال کاهش «عوارض اجتماعی» طلاق ها باشیم. درباره عوارض اجتماعی طلاق، بینهایت سخن گفته شده است، اما تقریباً مهمترین عارضه طلاق از نظرها دور مانده است و آن روند افزایش کودکان تک سرپرست، بد سرپرست یا بی سرپرست است.
وفور روزافزون کودکان خیابان گرد یا آدامس فروش و بزهکار نمود عینی این سخن است. حضور این کودکان را نمی توان با هیچ آمار و ابزاری کتمان کرد. هم اکنون بیش از 12 درصد خانوارهای کشور زن سرپرست هستند در حالی که طبق آمار حدود 80 درصد از این زنان بیکارند.
همه خانوارهای زن سرپرست به خاطر طلاق شکل نگرفته اند و بخشی از آنها به خاطر مرگ همسرانشان بوده است، اما همه آمارها و شواهد نشان می دهد بخش قابل توجهی از این وضع حاصل روند شتابان نرخ طلاق است.
طلاق از دیگر سو، شمار کودکان تک سرپرست را مرتباً افزایش می دهد. از طرفی بیش از نیمی از طلاق ها به خاطر اعتیاد است که اکثر موارد را اعتیاد مردان شامل می شود، در همین شرایط حضانت کودکان طبق قانون اکثراً به پدر واگذار می شود و این پدر معتاد یا بزهکار، کودک معصوم را وارد چرخه فعالیت های بزهکارانه یا مجرمانه خود می کند یا حتی می فروشد و این فاجعه به زنجیره ای از تولید و بازتولید جرم و مجرم و بزهکار و کودک خیابانی و باند های مافیایی سوءاستفاده یا فروش کودکان می انجامد ...
همه این ها و مسائلی بغایت دشوارتر و غامض تر از این ها را به وضوح در لابه لای حرف های کودکان و نوجوانان مراکز بازپروری و جوانان حبس در زندان یا رها شدگان در جامعه می توان دید. حرف هایی که معمولاً در صفحات حوادث روزنامه ها یا روایت های زندگی مجلات خانوادگی و اجتماعی انعکاس می یابد.
اما چاره کار چیست؟ از یک سو روند طلاق کماکان شتابنده است و دولت ها علیرغم خواست و تلاششان در جلوگیری از آن کاملاً مغلوب شده اند. از دیگر سو کودکان طلاق به مجموعه ای از بحران های روانی و اجتماعی دچارند و این بحران ها را در جامعه توزیع می کنند و دولت ها در برابر این موضوع هم تقریباً دست بسته مانده اند ...
برای کاهش چنین هزینه های هنگفتی که آسیب های مهیبی متوجه جامعه می کند و خواهد کرد، دو پیشنهاد مشخص و کم هزینه ارائه می کنیم.
اول ـ به جای برگزاری جشن های ازدواج های گروهی دولتی، اعم از دانشجویی و کمیته امدادی و غیره، سمینارهای آموزش پیش از ازدواج برای همین گروه ها برگزار کنیم و اجازه دهیم درباره ازدواج خودشان فردی و شخصی و غیرهیجانی تصمیم بگیرند و عمل کنند.
دوم ـ از آنجا که طبق آمار رسمی، نیمی از طلاق ها در پنج سال نخست زندگی رخ می دهد، زوج های جوان را ترغیب کنیم در این مدت نسبت به فرزندآوری احتیاط کامل کنند و غیراحساسی تصمیم بگیرند.
متأسفانه هم اکنون سیاست تبلیغی و آموزشی حاکم درست برعکس این است.
*منبع: روزنامه اطلاعات

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار