"امام خمینی نگران بود که مردم عراق با عبور ما از مرز، آسیب ببینند"
پارسینه: به گزارش سرویس تاریخ جنگ تارنمای دفاع مقدس؛ یکی از پروژههای مهم جمعآوری تاریخ شفاهی، "تاریخ شفاهی سردار غلامپور" است. وی که از فرماندهان باسابقه و مؤثر در ردههای بالای فرماندهی نبرد- بهویژه قرارگاه کربلا - بوده، با حافظهای قوی و ذهنی منظم، در مجموعهای از جلسات پیدرپی تاریخ شفاهی در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس حضور یافته و روایت قابلتوجهی را بیان کرده است.
در سیودومین جلسه از تاریخ شفاهی سردار احمد غلامپور، وی موضوع " مخالفت ابتدایی امام برای ورود به خاک عراق و سپس فرمان ایشان به عبور از مرز " را واکاوی کرد و جزئیاتی از اتفاقات و مسائل آن برهه را شرح داد. آنچه در زیر میآید گزارشی از صحبتهای ایشان در این زمینه است:
درباره شکل فرماندهی میدان نبرد پس از خارجشدن بنیصدر از صحنه جنگ باید گفت که با آمدن شهید صیاد و آقای محسن رضایی، قرارگاه مشترکی که فرماندهی جنگ را انجام میدهد شکل میگیرد. این درواقع یک فرماندهی در صحنه است که شامل فرماندة نیروی زمینی ارتش و سپاه است و اینها بلاواسطه با امام در ارتباط هستند.
وقتی عملیات بیتالمقدس طراحی شد، کارهای مقدماتی آن صورت گرفت. در این رابطه باید به این نکته اشاره داشت که خوشبختانه دیگر با ارتش یک عملیاتی هم مثل فتحالمبین را انجام داده بودیم و تا حدودی سیستم و ساختار خود را پیدا کرده بودیم. لذا وقتی شما به اسناد مربوط به بیتالمقدس مراجعه میکنید، همة اسناد و مدارکی که ماحصل جلسات هست و حرفها و نقدها توسط ارتش مکتوب شده است. یعنی همهاش نوشته و ابلاغ شده است. مثلاً ما بهعنوان یک قرارگاهِ تابعه در عملیات بیتالمقدس، کتباً طرف ابلاغ قرار میگرفتیم؛ شما مأموریتتان این است که از این مسیر حرکت کنید، بروید تا مرز برسید، سپس آماده باشید بنا به دستور بروید این خط را در شرق بصره و در کنار رودخانه اروندرود تأمین کنید.
مسئله ورود ما به خاک عراق، تماماً بازمیگردد به اظهارنظری که حضرت امام به مرحوم سیداحمد داشتند و متأسفانه زمانی این بحث داغ شد و بالا گرفت که هیچکدام از این دو بزرگوار در قید حیات نبودند. در همین زمان هرکس با هر اندیشهای، بدون آنکه مسئله را در ظرف زمانی خودش تحلیل کند، حرفی زد و اظهارنظری داشت. |
پس بنابراین به نظرم نکتهای که اینجا روشن است این است که در بحث عبور از مرز - حداقل در عملیات بیتالمقدس- هیچ حرف مخالف و نقدی وجود نداشته است. بهطور قطع و یقین، این طرح و حدود آن، به اطلاع امام، مسئولین نظام و افراد مؤثر در تصمیمگیری رسیده است و همه متفقاً در جریان جزئیات این طرح هستند که قرار بر این است که عبور از مرز صورت بپذیرد.
البته شاید بشود به نکتهای اشاره داشت که امروز به این شبهه کمک و آن را تقویت میکند؛ اینکه در طرح اولیه عملیات این گونه است که شما به مرز که رسیدید آماده باشید بنا به دستور، به آن سوی مرز بروید.
به هرحال این یک نکته مهم و کلیدی است، اما در اصلِ پذیرفتهشدن عبور از مرز در آن بازه زمانی خدشهای وارد نمیکند. در زمانی که طرح سیر تصویب را پشت سر قرار میدهد، کسی شبههای، نقدی و ایرادی به اصل عبور از مرز وارد نمیکند.
وقتی این طرح اجرا میشود و عملیات ما محدود شد به آزادی خرمشهر و رسیدن ما روی نقطة صفر مرزی، هنوز هم تا همین قسمت ماجرا، کسی حرفی و نقدی ندارد. یعنی باز این مسئله هنوز حاد نشده است. مرادم این است که آنچه امروز در نقدها، فضاهای سیاسی و دانشگاهی مطرح میشود، در آن برهه زمانی و در سال 61 اساساً مورد پرسش نبوده است. یعنی نه در بین مسئولین، نه در بین بهاصطلاح سیاسیون چنین بحثهایی رواج نداشت، که حالا کسی بحث کند چرا از مرز گذشتید؟ چرا میخواهید بگذرید؟ ضمن اینکه همة مسئله و موضوع برمیگردد به یک تماس شفاهی مرحوم سیداحمد خمینی با فرمانده کل سپاه؛ یعنی سندی، مدرکی، سخنرانی، اعلامیهای نداریم که یک کسی حتی نه از سران نظام بلکه از عموم مسئولین، مثلاً آمده باشد و مصاحبه کرده باشد، که مثلاً امام نظرش این است که ما از مرز رد نشویم یا درواقع مثلاً فرض کنید ما همینجا متوقف میشویم و آمادگی داریم که یک کسی بیاید میخواهیم با او صلح کنیم.
سردار غلامپور و مجید مختاری (راوی مرکز)
نکته دیگر اینکه وقتی 20 روز بعد از آزادسازی خرمشهر عراق عقبنشینی میکند، این یک مقدار شاید افکار و اذهان را بهخصوص متولیان اداره کشور را در فکر فرو ببرد؛ حالا که عراق عقبنشینی کرده، بهتر است مثلاً ما برویم پای اینکه اگر راهکاری وجود دارد آن را هم فعال کنیم. درحالیکه شما اگر نگاه کنید، آن زمان نظام بینالملل و مراجع حقوقی و درواقع سازمانهای بینالمللی هیچکدام قدمِ خاصی درجهت صلح و توافق برنمیدارند؛ یعنی هیچ سند قوی و مُتقنی ما الآن در دست نداریم که کسی پیشنهاد مدون، مشخص و قابلاعتمادی جهت صلح ارائه داده باشد. آتشبَس که نه سندیت حقوقی دارد و نه ضمانت اجرایی. آتشبس هر آن، ممکن است شکسته بشود؛ کما اینکه آخر جنگ هم دهها بار آتشبَس بین ما و عراق شکسته شد. بنابراین از آنسو هم اینکه مثلاً ما بگوییم چراغ سبزی دیدیم برای آنکه از مرز رد نشویم، نه خیر وجود نداشته است.
بنابراین، این مسئله ورود ما به خاک عراق، تماماً بازمیگردد به اظهارنظری که حضرت امام به مرحوم سیداحمد داشتند و متأسفانه زمانی این بحث داغ شد و بالا گرفت که هیچکدام از این دو بزرگوار در قید حیات نبودند. در همین زمان هرکس با هر اندیشهای، بدون آنکه مسئله را در ظرف زمانی خودش تحلیل کند، حرفی زد و اظهارنظری داشت. مباحثی از این دست که جنگ باید تمام میشد در آن بازه زمانی، یا امام راضی به تداوم و ورود به خاک عراق نبودند و ... محصول این شرایط است.
سخن امام ناشی از عدمورود به خاک عراق که مرحوم سید احمدآقا نقل کرده بودند، نیاز به تیزبینی در برداشت ما از این سخن دارد. سخن امام باید با سخنانی که بعدها با جلساتی که فرماندهان با او داشتند فرمودند و سپس نامهای که به مردم بصره نوشتند؛ با هم دیده شود. نمیشود گفت امام تنها و تنها همان یک حرف را فرمودند که به خاک عراق نروید. خیر؛ باید تمام سخنان و واکنشهای امام در آن برهه را با همدیگر دید.
نکته دیگر اینکه اگر بنا را بر این بگذاریم که امام دستور دادند به خاک عراق وارد نشویم، فرماندهان چه کردند؟ فرماندهان از امام اطاعت کردند و بعد حسب وظیفه، وضعیت منطقه جنگی را برای امام شرح دادند و گفتند شما فرمودید از مرز رد نشوید؛ با این اوصاف چه کنیم؟ در آنجاست که امام توضیح میفرمایند: من نگران مردم بصرهام. یعنی امام درواقع عبور از مرز را نه برمبنای عدمتمایل به تداوم جنگ، بلکه با دغدغه مردم عراق و امکان آسیبپذیری آنها ابراز میداشت. این نگرانی با توضیحات فرماندهان و تمهیداتی که برای عدم آسیب مردم عراق اندیشیده شد، مرتفع شد و ما در عملیات رمضان وارد خاک عراق شدیم.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
!
منم غیر قابل انتشارم
؟؟؟؟+!!!!!!!!!