رئیس وقت بانک مرکزی: شاه با شنیدن وقایع ۱۷ شهریور گریه کرد
پارسینه: خاطرات محمد یگانه رئیس کل بانک مرکزی / وزیر دارایی / وزیر آبادانی و مسکن / وزیر مشاور در حکومت محمدرضا پهلوی، مصاحبه کننده ضیاء صدقی، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، طرح تاریخ شفاهی ایران مرکز مطالعات خاور میانه هاروارد، نشر ثالث، ۱۳۸۴
«س ـ. وسعت دانش و معلومات شاه در رشته نفت و امور اوپک تا چه اندازه بود؟
ج. ـ. شاه به طور کلی در اکثر رشتهها که با او صحبت میشد این نظر در شخص ایجاد میشد که شخص بسیار واردی است و خیلی impression خوبی به خصوص در سران کشورهای دیگر و یا افرادی که با او صحبت میکردند میگذاشت. روی هم رفته ایشان از نقطه نظر هوش یکی از باهوشترین افراد بود. گزارشهایی که به ایشان داده میشد خوب آنها را میخواند و مطلبی که به ایشان گفته شده بود سالها از یادش نمیرفت یا مطالعه کرده بود از یادش نمیرفت. حافظه بسیار بسیار قوی داشت.
س. ـ. آیا این گزارشها را با دقت میخواند؟
ج. ـ. میخواندند، میخواندند؛ و روزی متجاوز از شانزده ساعت کار میکردند خیلی پرکار بود. (صفحهی ۲۵۷)
واقعه ۱۷ شهریور، تیر خلاص به حاکمیت شاه
ج. ـ. شاه به طور کلی در اکثر رشتهها که با او صحبت میشد این نظر در شخص ایجاد میشد که شخص بسیار واردی است و خیلی impression خوبی به خصوص در سران کشورهای دیگر و یا افرادی که با او صحبت میکردند میگذاشت. روی هم رفته ایشان از نقطه نظر هوش یکی از باهوشترین افراد بود. گزارشهایی که به ایشان داده میشد خوب آنها را میخواند و مطلبی که به ایشان گفته شده بود سالها از یادش نمیرفت یا مطالعه کرده بود از یادش نمیرفت. حافظه بسیار بسیار قوی داشت.
س. ـ. آیا این گزارشها را با دقت میخواند؟
ج. ـ. میخواندند، میخواندند؛ و روزی متجاوز از شانزده ساعت کار میکردند خیلی پرکار بود. (صفحهی ۲۵۷)
واقعه ۱۷ شهریور، تیر خلاص به حاکمیت شاه
[..]ج. ـ. ۱۷ شهریور به وجود آمد و در حدود دویست سیصد نفر کشته شدند در آنجا، این واقعه بود که مسلم کرد که ایران دارد به یک طرف انقلاب میرود. چه طور در اینجا من شخصاً به این نتیجه رسیدم؟ روز بعد از این جریان بود یعنی روز شنبه ۱۸ شهریور شرفیابی داشتم در حضور شاه، رفتم ایشان را ببینم. مطابق معمول ما موقعی که شرفیاب میشدیم ایشان علاقهمند به راه رفتن (صفحهی ۲۸۰) بودند و همان در اتاق خودشان در آن قصر راه میرفتند و ما هم ایستاده گزارش خودمان را میدادیم. معمولاً هم نیم ساعت یک ساعت بیشتر طول نمیکشید و ایشان هم نظرات خودشان را میدادند و ما هم میرفتیم سر کارمان. ولی در آن روز به خصوص ایشان وقتی که من وارد اتاق شدم فوری از من خواستند که بروم در نیمکتی که وجود داشت بنشینم.
ایشان هم در یک صندلی دیگر جای گرفتند و اولین حرفی که شروع کردند مسایلی که من داشتم نبود بلکه مسایل کشور که هیچ وقت در گذشته نمیپرسیدند: «این اوضاع و احوال را شما چه طور میبینید؟» وقتی که شروع کردم با ایشان صحبت کردن راجع به این مسایل، ایشان یک مرتبه بغض گلویشان را گرفت و دیگر نتوانستند حرف بزنند و شروع کردند حتی از بغض گریه کردن. برای من در اینجا مسلم بود که وقتی که ما مواجه با چنین مسایل بسیار عظیم و بزرگ و انقلابی در کشور هستیم شخص تصمیم گیرنده که ایشان باشند در کشور در چنین وضعی هستند، ایشان دیگر قادر نیستند تصمیم بگیرند با یک فکر باز و با یک اراده قوی که چه طور با مسایل مواجه بایستی شد.
س. ـ. ممکن است از حضورتان تقاضا کنم که برای ما بفرمایید که شما چه گفتید به ایشان؟
ج. ـ. در آن موقع مسأله، مسألهای از این لحاظ بود چه طور این مسأله به وجود آمده؟ مسأله تجزیه و تحلیل بوده. این گرفتاریها چه طور شده؟ اینها گروهی هستند با هم orientationهای مختلف با نظرات مختلف جمع شدند و هدف اساسی شان از بین بردن رژیم است. چپی ها، ملیون، روشنفکران.
س. ـ. بله.
ج. ـ. بازاری ها، (صفحهی ۲۸۱)
س. ـ. روحانیون.
ج. ـ. روحانیون، همه این سری مردم دست به دست هم دادند و برای برانداختن رژیم در این نکته با هم شریک هستند.
س. ـ. شما این را به شاه گفتید؟
ج. ـ. آره، آره، در اینجا که اینها گروه براندازان هستند هستند که همه شان هدفشان عبارت از این است که مملکت. چرا؟ آن وقت مسأله این بود چرا؟ چرا بایستی بعد از این کارهایی که ما کردیم برای اینها؟ مقداری در این باره بحث شد؛ و بنابراین در آن موقع معلوم بود که شاه آن کاخی که درست کرده بود از نظرات خودش برای ایران، فکر میکرد چنان دنیاییست این خدمات را برای مملکت خودش کرده انقلاب سفیدی کرده، چه کارهایی برای کشاورزان انجام داده، چه کارهایی برای
س. ـ. کارگران.
ج. ـ. کارگران انجام داده، برای خانمها انجام داده، برای آبادی مملکت انجام داده، برای گرفتن حقوق ایران در مقابل خارجیها انجام داده در مسأله نفت و ... و ... و فلان. این است آیا نتیجهای که ایشان میبرد؟ تا آن موقع ایشان فکر میکرد که مردم پشتیبان رژیم ایشان هستند و ایشان را تأیید خواهند کرد. آنجا بود که این کاخی که وجود داشت در نظر ایشان این ریخت و خودشان را کاملاً باختند. در آنجا صددرصد برای من مسلم شد که دیگر ما دواسبه داریم به طرف انقلاب از بین رفتن رژیم میرویم. (صفحهی ۲۸۲)
احوال شاه پس از ۱۷ شهریور (صفحهی ۲۸۴)
رفتم به اتاق به طرف اتاق خواب ایشان که پشت آن یک اتاق کوچکی وجود داشت در آنجا منتظر شدم آمدند و معلوم شد از قیافه شان که ایشان در عرض این چند روز حد اقل ده پانزده سال پیرتر شدند؛ و وقتی که شروع کردم با ایشان صحبت کردن یک مرتبه متوجه شدم که ایشان خیلی احساس درد میکند و دندانهای خودش را روی دندانهایش میگذارد و با دستهایش این میز را چسبیده و برای اینکه به خودش فشار بیاورد در مقابل دردی که احساس میکند.
وقتی که اوضاع را این طور دیدم و ایشان را در این شرایط جسمی بسیار ناراحت، بلافاصله از ایشان خواستم که مرخص بکنند و مطابق دستوراتی که قبلاً داده بودند ما دنبال کارهای خودمان میرویم و مطابق برنامههایی که داریم.
در موقع پایین آمدن متوجه شدم سه چهار نفر که با هم به فرانسه صحبت میکردند با وسایلی دارند میروند به طرف اتاق ایشان در طبقه سوم کاخ نیاوران بود. در آن موقع، چون خیلی افراد میآمدند برای مصاحبه و ... در مرحله اول فکر کردم که ممکن است اینها از طرف تلویزیون فرانسه یا ... آمده باشند و تعجب کردم ایشان که در این حال است چه طور این افراد میآیند و هیچ مسأله اینکه این شخص سرطان دارد و ما هیچ کدام اطلاع نداشتیم از فکر من نگذشت. (صفحهی ۲۸۵)»
به درک اسفل السافلین
درود
گریه کرد و نگفت حقشون بود و هرکس با ما دشمنی کند بابابی باباشو در میارم و ستاره دارش میکنم و ....خدابیامرزدش که مرد بود و نامردی نکرد
خدایا مهربانان را بیامرز
روحش شاد و قرین رحمت الهی