آغاز واکنشها به سخنان عباسی: حسن عباسی، فلسفه اسلامی و فرمایشات رهبری
به گزارش پارسینه «محمدرضا اسدزاده» در سایت خبرآنلاین نوشت:
در دو دهه گذشته حسن عباسی درباره همه مسائل جهان اظهارنظر کرده است. مجموعه سخنان او را در تمام موضوعات می توان یافت. از سیاست داخلی و خارجی، اقتصاد خرد و کلان، فرهنگ شرق و غرب و اسلام، مسائلی فرهنگی از تحلیل فیلم های هالیوود گرفته تا تاتر و موسیقی و معماری و صنایع دستی ، تا کتاب و نشر و مطبوعات و رسانه، از مدیریت سیاسی تا مدیریت استراتژیک و انواع مدیریت ها در جهان، از بیان اطلاعات مرموز از داخل سرویس های جاسوسی تا هر چه که شما فکر کنید... سی دی هایش نیز در بازارچه مهستان به صورت گسترده عرضه می شود. البته همه این اظهارات دو ویژه گی دارد. یکی اینکه همه خطابه اند - جایگاه خطابه را آنان که علم منطق خوانده اند می دانند- دوم اینکه این کارشناس همه ی مسائل جهان و انسان، موضوعات خطابی اش را عموما در محیط هایی مطرح می کند که مخاطبان نه متخصص آن بحث ها هستند که پاسخی به او بدهند و نه آن بحث به آنان مربوط می شود. یکی دیگر از ویژه گی های اظهارات ایشان رد مطلق همه و تایید مطلق خود است. نوعی خود بنیادی که با کوبیدن اشخاص و رد نظرات بدون حفظ روند منطقی کلام، نتیجه اش تنها تشنج آفرینی های بیهوده و بی نتیجه بوده است.
13 فروردین امسال سخنانی از این جناب همه چیزدان منتشر شد که در آن از ملاصدرا و علامه طباطبایی و شهید مطهری گرفته تا جناب آیت الله جوادی آملی و بالاخره فلسفه صدرایی به نوعی غیرمستدل و غیرمنطقی کوبیده می شوند. سپس وی از آیت الله جوادی آملی خواسته است تا با او مناظره کند! کاملا مشخص است که منتشر کنندگان این نظرات اهداف و غرض ورزی های خاصی را خصوصا برای کوبیدن مشی فکری آیت الله جوادی آملی دارند. بگذریم که مدت های مدیدی است که وی و هم تبارهایش در دولت احمدی نژاد، به جان حوزه و اندیشمندان حوزوی افتاده اند و با بیان این سخنان سخیف، سعی در زیر سوال بردن ارکان فکری حوزه را دارند....
مشاهده اصل خبر منتشر شده : حسن عباسی:همهٔ فلاسفهٔ مسلمان اشتباه کردهاند/ آقای جوادی آملی بیاید با من مناظره کند
در این مختصر بدون آنکه بخواهیم به نقد و بررسی سخنان بی اساس و اظهارات بی بنیاد حسن عباسی بپردازیم، تنها به مرور سخنان وی درباره ملاصدرا، فلسفه اسلامی و فلسفه صدرایی و مقایسه آن با نظرات و سخنان رهبر انقلاب، آیت الله خامنه ای در این باره پرداخته ایم. جالب تر اینجاست که این جماعت، خود را مدافع تمام عیار و سینه چاک ولایت نیز می دانند.... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
اظهارات حسن عباسی
|
فرمایشات آیت الله خامنه ای
|
قطعا اگر مرحوم طباطبایی و مطهری می دانستند موضوع فلسفه ماده اولیه است هیچگاه بحث فلسفه اسلامی را مطرح نمی کردند. فلسفه اسلامی آکنده از التقاط است و نمی تواند نجات بخش باشد .
|
تفکرات مرحوم طباطبایى و مرحوم مطهرى - این متفکران شیعه - در زمینههاى فلسفه اسلامی و مسائل اجتماعى و مباحث عمومى اسلام، عمیقتر از همه است؛ مباحث تخصصى، مثل عرفان و فلسفه و اینها که جاى خود دارد.
نباید اینگونه باشد که ما در باب مسایل شیعه، ناگهان بحثى را ارایه کنیم که بحث سبک و کممایه و رقیقى باشد؛ بحث خیلى عمیقى نباشد. این کار ممکن است به جاى جذب، موجب دفع بشود.
( ۱۳۶۹/۰۱/۲۶)
امرزو طرح مباحث فلسفه اسلامی از نگاه شهید مطهری یک ضرورت است.... (۱۳۸۲/۱۲/۱۸)
|
صدرایی ها نتوانستند یک طرح اقتصادی حد اقل دوصفحه هم برای طرح تحول اقتصادی به صورت درست و مفید ارائه بدهند .
کسانی که معتقدند که فلسفه ملاصدرا همه چیز دارد بیایند بشینند مناظره کنند (هنوز از مادرشون زاییده نشده).
حکمت متعالیه ملاصدرا هزار و یک اشکال درآن هست که اگر بگویید اسلام است به قرآن و اسلام نسبت داده اید. ملا صدرا علم کلام وعرفان وفلسفه را جمع کرد و گفت این حکمت متعالیه است .
|
مکتب فلسفى صدرالمتالهین همچون شخصیت و زندگى خود او، مجموعهى در هم تنیده و به وحدت رسیدهى چند عنصر گرانبها است. در فلسفهى او از فاخرترین عناصر معرفت یعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در کنار هم بهره گرفته شده، و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانى، و ذوق و مکاشفهى عرفانى، و تعبد و تدین و زهد و انس با کتاب و سنت، همه با هم دخیل گشته، و در عمر علمى پنجاهسالهى او رحلههاى تحصیلى به مراکز علمى روزگار، با مهاجرت به کهک قم براى عزلت و انزوا، و با هفت نوبت پیاده احرامى حج شدن، همراه گردیده است.( ۱۳۷۸/۰۳/۰۱ )
|
کلمه حکمت متعالیه از چه می آید؟ از انتقال از علم حصولی به علم حضوری. این شد دین؟ !
تقوی الهی و قرآنی در حکمت متعالیه و اندیشه ملا صدرا فراموش شده است
|
همانگونه که فلسفهى صدرایى - که خود او بحق آن را حکمت متعالیه نامیده - در هنگام پیدایش خود، نقطهى اوج فلسفه اسلامى تا زمان او و ضربهیى قاطع بر حملات تخریبى مشککان و فلسفهستیزان دورانهاى میانهى اسلامى بوده است، امروزه پس از بهرهگیرى چهارصدساله از تنقیح و تحقیق برجستگان علوم عقلى، و نقد و تبیین و تکمیل در حوزههاى فلسفه، و ورز یافتن با دست تواناى فلاسفهى نامدار حوزههاى علمى بویژه در اصفهان و تهران و خراسان، نه تنها استحکام بلکه شادابى و سرزندگى مضاعفى گرفته و مىتواند در جایگاه شایستهى خود در بناى فرهنگ و تمدن، بایستد و چون خورشیدى در ذهن انسانها بدرخشد و فضاى ذهنى را تابناک سازد .
مکتب فلسفى صدرالمتالهین همچون همه فلسفهها در محدودهى ملیت و جغرافیا نمىگنجد و متعلق به همهى انسانها و جامعهها است. همواره همه بشریت به یک چهارچوب و استخوانبندى متقن عقلایى براى فهم و تفسیر هستى نیازمندند
در محشر اندیشههاى فلسفى روز که غالباً از نور معنى و پرتو توحید، بیگانه و بیخبر است، جاى فلسفهى قرآنى صدرایی و پایههاى استقرار و خلل ناپذیرش، خالى است. زبانى آشنا با فرهنگ و معارف کنونى جهان، و دستى چیره در ترسیم زیبایىهاى «حکمت متعالیه» و در پشت آن، ذهنى ژرف بین و نواندیش و جامعنگر به کار است تا فلسفهى این حکیم بزرگ را در نمایشگاه فاخرترین فرآوردههاى بشرى، در جاى سزاوار خود بنشاند. دوم نظرى از سر عبرت به تأثیر این معرفت فلسفى، در بناى شخصیت خود فیلسوف است. (اول اردیبهشت ماه سال 1372)
|
اگر شما سرتاسر بدایه، نهایه مر حوم طباطبایی را بخوانید به ایمانتان اضافه می شود؟ !
|
در گذشته در حوزهى قم با فلسفه و وجود مرحوم آقاى «طباطبایى» مخالفت مىشد. الان هم بعضی نفهمیده درباره ایشان حرف هایی می زنند. مىدانید درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس کند. ... درعینحال کسى مثل آقاى طباطبایى که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، اینطور مورد تهاجم قرار گرفت. نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفى ما در جامعه و بین علماى دین محدود است. با بودنِ استادى مثل آقاى طباطبایى، جا داشت امروز تعداد زیادى استاد درجهى یک از تلامذهى ایشان در قم و دیگر شهرستان ها داشته باشیم. آقاى طباطبایى فرد فعّالى بود؛ بنابراین جریان فلسفىاى که به وسیلهى ایشان پایهگذارى شد، باید به شکل وسیعى گسترش پیدا مىکرد، که نکرده است. نتیجهاش این شد. این نباید تکرار شود ( ۱۳۸۲/۱۰/۲۹)
|
اسلام چیزی به نام فلسفه ندارد . فلسفه یعنی دوستداری دانش و اصلا ربطی به عقلانیت ندارد و عقلانیت قرآنی چیز دیگر است. فارابی ، ابن سینا ، ملاصدرا تا فلاسفه امروزی همه اشتباه کردند. فلسفه نه حکمت است و نه عقلانیت
|
فلسفهى اسلامى، فقه اکبر است؛ پایهى دین است؛ مبناى همهى معارف دینى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش احتیاج دارد .
مرکز فلسفه هم باید حوزهى علمیه باشد. یکى از بزرگترین خسارتهایى که ما کردیم، این بوده که مرکز فلسفهى اسلامى از حوزهى علمیه به مناطق مختلف منتقل شده است. بعضى از آقایانِ اساتید فلسفه، ماه رمضان پیش من بودند؛ مىگفتند برخى از آقایانى که اصلاً اهلیّت ندارند، در مساجد علیه فلسفه تدریس مىکنند و ناقص و سطحى و به عمق نرسیده و جویده جویده مطالبى را دست افراد مىدهند. اینها خسارت است؛ ما نباید بگذاریم این کار ادامه پیدا کند.
( ۱۳۸۲/۱۰/۲۹بیانات در دیدار گروهى از فضلاى حوزهى علمیهى قم)
|
فلسفه عمیقا مسیر هدایت را برای شما کُند می کند چون از ماده و چیستی و وجود شروع می کند و هیچگاه حرف متقن نتوانسته بزند... تمام فلاسفه یک حرف متقن نزده اند ....
. .
متاسفانه الان حکومت همه امکانات و بودجه و تریبون را دراختیار فلاسفه و حکمت متعالیه ها داده و قداست هم دارند العیاذ بالله فکر کردند فقه جعفری شیعه اند .
|
ما باید به فلسفه اسلامی افتخار کنیم . فلسفهى اسلامى، پایه و دستگاهى بوده که انسان را به دین، خدا و معرفت دینى نزدیک مىکرده است. فلسفه براى نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفهى ما - مثل ابنسینا و ملاّ صدرا - عارف هم بودهاند. اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفهى جدید - یعنى فلسفهى ملاّ صدرا - بهخاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانى است که انسان را به معرفت الهى و خدا مىرساند؛ پالایش مىکند و در انسان اخلاق بهوجود مىآورد. ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفهى ملاّ صدراست؛ یعنى راهى که ملاّ صدرا آمده، راه درستى است. آن فلسفه است که انسان را وادار مىکند هفت سفر پیاده به حج برود و به همهى زخارف دنیوى بىاعتنایى کند.
به نظر من همین جریان ترویج فلسفه در حوزه را باید تقویت کرد. نگذارید حوزه از مرکزیّت فلسفه بیفتد. در این زمینه هر کارى مىشود کرد، باید انجام داد .
( ۱۳۸۲/۱۰/۲۹بیانات در دیدار گروهى از فضلاى حوزهى علمیهى قم)
|
اوج ساعات صدا وسیما را می دهند دست صدرایی ها و چپ و راست می گویند حرکت جوهری. چه فایده؟!
این حجم چند صد هزار دقیقه ای تلوزیونی آقای جوادی آملی
یک نفر بگوید در جامعه اثرش چه بوده است؟!
هرکجا گفتند ما حاضریم مناظره کنیم و با همان تکنیکی که در بدایه و نهایه است ثابت می کنیم که اینها نمی توانند کاری کنند. اسفار اربعه ملا صدرا ریشه در افکار افلاطون دارد و برای خودش نیست .
|
من خدمت آقاى جوادى آملی و آقای مصباح به تفاریق مکرّراً گفتهام باید کارى کنیم که قم از مرکزیّت و مرجعیّتِ فلسفه نیفتد و قطب اصلىِ فلسفهى اسلامى همچنان باقى بماند. بنابراین در این زمینه هرچه شما تلاش کنید، بجا و بحق خواهد بود. همه باید تلاش کنند؛ مدیریّت حوزه و اساتید فلسفه هم باید تلاش کنند. طلّابِ فلسفه را باید تشویق کرد . با ایجاد رسانه ها و تولید آثار باید کمک کرد
برای مثال می بینیم که امروز غرب تشنهى امثال ملاصدرا است. این برداشتِ یک استاد غرب شناسِ زباندانِ مسلط به چند زبان اروپائى است که سالها هم در آنجاها زندگى کرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. این، برداشت اوست، که برداشت درستى است...
( ۱۳۸۲/۱۰/۲۹بیانات در دیدار گروهى از فضلاى حوزهى علمیهى قم)
|
* بیانات آیت الله خامنه ای عینا از پایگاه اطلاع رسانی ایشان برداشت شده است.
جناب آقای اسد زاده با سلام . بنده جز30 دقیقه مطالبی که روی اینترنت درباره ی شما برای پاسخ به این مطلب تان مطالعه کردم از آشنایی بیشتری با جنابعالی ندارم که از کم سعادتی است. اما گمان می کنم شما هم آشنایی زیادی با کسی که سخنانش را نقد کرده اید ندارید. این فرد "آقای عباسی" در هیچ یک از سخنرانی ها و دعاوی اش به احمدی نژاد نمی چسبد . قرار دادن اش در جبهه ی احمدی نژاد را ازکجا و چگونه باید باور کرد که اگر هم باشد نقضی بر حق اظهار نظر او و مبارزه و مناظره طلبی اونیست.در ثانی فرض کنیم برداشت شخصی شما یا او حق. قرار نیست برداشت ناحق دیگری را بیل از سر او دربیاورید ! ابزارش همین مناظره ها سخنرانی و بحث و نظر گذاشتن است . شما که اهل مرور سخنان رهبر انقلاب هستید باید در ادبیات ایشان به مفاهیمی مانند بحث ، اندیشه ، آزاد اندیشی و درخشان تر از همه "کرسی آزاد اندیشی" است . منظوری که از این عبارت به ذهن متبادر می شود نشاندن اندیشمند و سخنران بر کرسی خطابه و استماع توام با احترام است . اگر جز این باشد باید هرکسی را که حرفی جزباور های ما میزند همه چیز دان ، همه فن حریف ، نخود هر آش ، قاشق نشسته و ... نامید که شایسته ی ادبیات اندیشه و تحقیق نیست . فقط شاید به درد خبرنگاران جوان و گرد و خاک ژورنالیستی شان بخورد . دوستدار شما : ازمخاطبین عام
اقا ایول حال کردم برادر حالشو گرفتی
تا دیگه هرکسی صبح از خواب بیدار نشه و در مورد چیزایی که صلاحیت نداره اظهار نطر نکنه
این اقا مجبور نبود سوالاسا از این طریق مطرح کنه
اینکه پارسینه یعد از یکسال از برخی مسائل نبش قبر میکند برایم جالب است... امیدوارم اغراض دلسوزانه ای داشته باشد!
مقایسه سخنان رهبری و یک شخص که معلوم نیست چه علمی دارد بی سلیقگی است....
مخالفت با فلسفه در عالم تشیع با آقای عباسی آغاز نشده است بلکه اصولا قاعده در تشیع مخالفت با فلسفه و عرفان صوفیانه بوده است و دفاع از ان استثناء بوده است. هشام بن حکم شاگرد برجسته امام صادق اولین ناقد و مخالف ارسطو در عالم تشیع بودن است . حتی همین امروز اغلب مراجع تقلید شیعه مخالف فلسفه و عرفان هستند. لذا کسانی سعی نکنند باب بحث و گفتگو را در نقد و فلسفه و عرفان ببندند و خفقان فکری ایجاد کنند. مقام معظم رهبری نیز سخت مخالف هر گونه خفقان فکری هستند. پس اگر مدافعان فلسفه اهل تحقیق و تعقل و آزاد اندیشی هستند اجازه بدهند افراد نظرات خودشان را مطرح کنند.
بنده خبر دارم که آقایان اهل فلسفه اغلب از مناظره و گفتگو فرار می کنند و این قطعا راهش نیست. با اتکای با شخصیتها هر چه بزرگ و محترم باشند نمی توان و نباید باب گفتگو و اجتهاد فکری و عقیدنی را بست.
بحث فلسفه و عرفان و اسلام و جدا دانستن آن ها از یک دیگر بحثی است که ریشه آن حتی به علمایی چون شیخ مفید و شیخ صدوق میرسد که شیخ مفید به علم کلام و شیخ صدوق به حدیث معروفند.... در کل این بحث بسیاری اوقات به یک سو کشیده میشده و پیشتر از این معمولا طیف مخالف اشراف بیشتری بر مراکز علمی و فقهی همچون قم و نجف و مشهد داشته اند. اما از زمان علامه طباطبایی قم به سمت فلسفه و عرفان گرایش بیشتری داشته و بعد از انقلاب نیز به خاطر عقیده امام و وجهه ایشان قدرت فلسفه در قم بیشتر شده است. اما هنوز مخالفان بسیار سرسخت و بسیار عالمی دارد ولی بحث و مناظراتی که در سابق برگزار و عمومی میشد دیگر کم تر شده و به خاطر شخصیت امام و رهبری مناظره کنندگانی که مخالف فلسفه هستند به نوعی پیش داوری شده و اجازه بیان دقیق و کامل سخنان خود را نمیابند. ایکاش جلسات بحث و مناظره بین این دو قشر همانگونه که در سابق مرسوم بود ادامه پیدا میکرد تا امروزه که ما به شدت به این مورد گرفتاریم میتوانستیم درست و غلط را ببینیم و بیابیم نه این که به خاطر شرایط محیطی و محاطی از رسیدن به حقیقت وابمانیم............
این اشخاص نیستند که ملاک حق و باطل بودن کلامند بلکه این کلام است که حق و باطل بودن افراد را مشخص می کند.
از مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: اعرف الحق و اعرف اهله و اعرف الباطل و اعرف اهله
در ضمن این مبانی در زمینه شرک و کفر و .... نیست و صرفا مبانی نظری و کلامی در دین است که با شناخت آن معرفت ما زیاد میشود و جایز نیست که اینگونه با هم درگیر باشیم و اتهام پراکنی کنیم......