روزگاری تهران شکارگاه شخصی شاهان بود
همشهری سرزمین من/شماره 10/کیارش یشایائی:
خیابان دماوند را که از میدان امامحسین(ع) به سمت سرخهحصار بروید، احتمالا ساعتی در ترافیک خواهید بود تا به پایانه شرق برسید؛ یعنی همان مسیری که زمانی یکی از مهمترین مناطق زندگی حیاتوحش تهران بود. جایی که قوچ و میشها در آن به راحتی رفتوآمد میکردند و خطری جز حمله پلنگ، کفتار یا یوزپلنگ گریبانشان را نمیگرفت. فقط هم دوشانتپه و سرخهحصار نبوده و بسیاری از مناطقی که امروز جزئی از پایتخت است و محل زندگی ما، محل زندگی دیگران بوده.
از این ماجرا زمان خیلی زیادی هم نمیگذرد، چیزی حدود 100 سال پیش؛ یعنی از وقتی که شاهان قجری میل شکار در پایتخت به سرشان زد و زیستگاه جانوران تهران شد شکارگاه سلطنتی. با روی کار آمدن رضاخان، گرچه شکار در این مناطق کمرنگتر شد اما فاتحه حیاتوحش پایتخت هم خوانده شد. تهران رو به گسترش رفت و جایی شد مختص آدمها. حالا دیگر چهکسی باور میکند که در این شهر بزرگ، در محلی که خیابانها و ساختمانهای بسیاری قرار دارد، پلنگ و یوزپلنگ رفتوآمد میکردهاند؟
پلنگ درخیابان دماوند
آن وقت ها خیابان های تهران محل رفت وآمد پلنگ و یوزپلنگ بود
اگر با اتوبوسهای تندرو به شرق تهران رفته باشید، لااقل اسم ایستگاه دوشانتپه را شنیدهاید، همانجایی که کمتر از 130 سال پیش جمعیت پُرتعدادی از پلنگ در آن زندگی میکردهاند. باورش شاید سخت باشد اما در همان دورهها و در همین نقطه از شهر، یوزپلنگ آسیایی توسط شاهان قجری شکار شده است؛ گربهسان در خطر انقراضی که امروزه نزدیکترین زیستگاهش به تهران تا مرز استان سمنان عقبنشینی کرده.
شاهان قجری، تهران را پایتخت خود اعلام کردند و اطراف آن شد شکارگاهشان؛ مناطقی مثل دوشانتپه، قصر فیروزه، سرخهحصار، جاجرود، مسگرآباد، حوالی مزار حضرت عبدالعظیم(ع) و کوه بیبیشهربانو و تقریبا تمام ارتفاعات شمال تهران که تا پیش از این مهمترین محل زیست جانوران بود، محل کشتارشان شد.
همین باعث شد تا امن و امان از قوچ و میش، کل و بز، پلنگ و یوزپلنگ برود و جنازهشان بشود نشانه ابهت شاهی. منطقهای که امروز به نام شهر تهران میشناسیم، زمانی یکی از مهمترین مناطق طبیعی ایران بوده و همانجایی که امروز خودروهایمان در ترافیک میماند و خانههایمان را ساختهایم، زیستگاه جانوران زیادی بوده است. داستان طبیعت تهران را از روزی آغاز میکنیم که پایتخت شد؛ یعنی از همان روزی که آغاز پایان طبیعتش رقم خورد.
خواجه شکارچی
بعد از تاجگذاری آغامحمدخان قاجار، تهران در مدت زمانی نه چندان دراز ـ چیزی حدود 200 سال ـ از شهر کوچکی با یک ارک سلطنتی و چهار محله «عودلاجان»، «چال میدان»، «بازار» و «سنگلج»، به کلانشهری پرجمعیت تبدیل شد. «ژان گور» ـ نویسنده فرانسوی ـ در کتاب «خواجه تاجدار» مینویسد که آغامحمدخان سرسلسله قاجار و بنیانگذار تهران به عنوان پایتخت، شکارچی بسیار قابلی بوده.
هنگامی که در دربار کریمخانزند از وی نگهداری میشد یا به نوعی در گروگان بود، در شیراز به شکار میپرداخت. موسس سلسله قاجاریه در سال 1193 ه.ق در حالیکه وکیلالرعایا آخرین نفسها را میکشید، به بهانه شکار از شیراز خارج شد تا سرنوشت امروز تهران که آن روزها یکی از روستاهای بینام و نشان ری بود، رقم بخورد.
اگرچه این روایتها ممکن است با افسانههایی آمیخته باشد اما شکارچی بودن آغامحمدخان با توجه به شرایط زندگی و طبیعت ایلیاتی وی، دور از ذهن نیست. به هر حال هرچقدر هم که آغامحمدخان به شکار علاقهمند بوده باشد، احتمالا سودای پادشاهی و تدارک نبردهای خونین با مدعیان آن روز سلطنت، فراغتی برای این پادشاه باقی نمیگذاشت تا به گلگشت و شکار در اطراف تهران بپردازد. اگر هم آغامحمدخان گاهی به شکار رفته باشد، از آنجا که این پادشاه اهل تجملات و زرق وبرق نبود، نقاشی یا سنگنگارهای از او باقی نمانده که دال بر شکار وی در اطراف تهران باشد.
بعد از مرگ آغامحمدخان از آنجا که او پسری نداشت، برادرزادهاش فتحعلیشاه به پادشاهی رسید. او کاملا برخلاف خلق و خوی عموی خود، به زرق و برق دربار بسیار اهمیت میداد و به قول «مادام دیولافوا» ـ سیاح فرانسوی زمان قاجار ـ از کارهای ناپسندش این بوده که بناهای تاریخی طاقبستان، اصفهان، ری و ... را خراب میکرد و به جای آنها تصویر خود و پسرانش را ترسیم می نمود. در هر حال نقاشیها و سنگنگارههای فراوانی در موضوعات مختلف از این پادشاه به یادگار مانده است که تعدادی از آنها نشان از علاقهمندی او به شکار دارد.
یکی از این سنگنگارهها روی تختهسنگی در محل کارخانه فعلی سیمان ری قرار داشت. به دستور فتحعلیشاه، حجاری قبلی این تختهسنگ که یکی از پادشاهان ساسانی را نشان میداد محو و روی آن، تصویر فتحعلیشاه در حال شکار شیر، کندهکاری شد؛ اگرچه روزگار به کام فتحعلیشاه هم نماند و این اثر در زمان رضاخان داخل کارخانه سیمان ری افتاد و از بین رفت. امروز آخرین قطعه کوچکی که از این سنگنگاره باقیمانده در انبار ضایعات کارخانه سیمان در حال نابودی است .
سنگ نگاره بعدی که خوشبختانه تا امروز هم باقی است، در تنگه واشی در روستای «جلیزجند» در اطراف فیروزکوه قرار دارد؛ در محدودهای که به تازگی به خاطر وضعیت طبیعی، به عنوان اثر طبیعی ـ ملی از آن حفاظت میشود. در این سنگنگاره، فتحعلیشاه، عباسمیرزا و سایر پسران و نوههایش به همراه ملتزمین رکاب در حال شکار با نیزه، تفنگ و سگهای شکاری دیده میشوند.
کشتارگاه ناصری
گرچه در زمان محمدشاه، اسناد قابلتوجهی از وضعیت شکار به دست نگارنده نیامده اما در زمان جانشین وی یعنی ناصرالدینشاه، مدارک زیادی درباره وضعیت حیاتوحش و شکار در تهران قدیم وجود دارد؛ چرا که این زمان مصادف است با ورود عکاسی به ایران.
عکسهای فراوانی که توسط عکاسان دربار ناصرالدینشاه مثل میرزا ابراهیمخان عکاسباشی و یا خود وی گرفته شدهاند، اسناد بینظیری را در اختیار علاقهمندان به مطالعه حیاتوحش و شکار در دوره ناصری قرار دادهاست. به همه این عکسها، دستنوشتههای ناصرالدینشاه و گروهی از اطرافیان وی، به ویژه روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه را هم اضافهکنید.
اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات و مترجم مخصوص و همچنین مشاور ناصرالدینشاه بوده که تقریبا همه روزها او را همراهی میکرده است. در این مدارک بارها نام زیستگاههای اطراف تهران مانند دوشانتپه، جاجرود، سرخهحصار، ورجین، شهرستانک، مسگرآباد، ورامین، منظریه، دزاشیب، ولنجک، تنگهواشی، امامزاده داوود(ع) و کن تکرار شده است. یوزپلنگ در دوشان تپه و سرخهحصار، پلنگ در دوشان تپه و جاجرود، قوچ و میش در همه زیستگاهها، آهو عمدتا در سرخهحصار و در بسیاری از این زیستگاهها پرندگان هم در فصل مهاجرت شکار میشدهاند.
خوشبختانه سلیقه سلطان صاحبقران در نگهداری از عکسها و تاریخگذاری و نوشتن شرح بر آنها به یاری محققان میآید. ولع سیریناپذیر و بیمارگونه ناصرالدینشاه برای شکار موجب شده بود بیشتر وقت وی در شکارگاهها صرف شود و طبیعتا اسناد باقیمانده از این دوران هم بیشتر به این موضوع مرتبط میشوند.
خالی از لطف نیست که گوشههایی از این خاطرات را که به قلم خود ناصرالدینشاه نوشته شده بخوانید: «روز دوشنبه 26 شهر ربیعالاول سنه 1279. صبح زود رفتم شکار آهو، یک راست رفتم سر هر پنج قنات دوشان تپه، ماشاالله یک سنگ تمام آب میآمد، شکر خدا را به جا آورده، ناهار خوردیم. (...) اسب تاختیم، رفتیم نزدیک سه پایه، جلو آهو را گرفتم... با تفنگ ابوالقاسم بیگ انداختم خورد، اما نیفتاد، رفت توی دره کوچک توی نیها خوابید. رفتم دیدم خوابیده است، دوباره برخاست از دور زدم افتاد، آقا گستیرخان سرش را برید، کرم در بدنش بود، درآوردند.» «چهارشنبه 19 محرمالحرام سنه 1279. (...) آخر کوه به رحمتاللهخان رسیدیم. گفت الان از طرف امامزاده داوود، هجده قوچ بزرگ خود به خود آمد بالا، اگر آنجا میرسیدید میزدید...»
در زمان قاجار شکار پرندگان با قوش هم رواج داشته و بنا بر اسناد تاریخی، ناصرالدینشاه هم با پرندگان شکاری یا قوش شکار میکرده؛ «سهشنبه چهاردهم جمادی الاول 1280. (...) دو کبک زدم یکی هوا یکی زمین. امروز چهار تیهو زدم دو کبک. امیر آخور و غیره هم خیلی قوش انداختند...» اما روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه نیز شرح مفصلی از شکارهای ناصرالدینشاه دارد.
در یکی از این خاطرات میخوانیم که ورود غیرمجاز قاطرچیها به قرق سلطنتی شکار، باعث شد ناصرالدینشاه موفق به شکار پلنگ نشود؛ «یکشنبه چهاردهم ربیعالاول 1301. امروز شاه مصمم بودند شکار پلنگ بکنند. چند سردار تعیین فرموده به کوک داغ و غیره فرستاده بودند که پلنگ پیدا کنند. خودشان هم از طرف دره معروف به شترخان تشریف بردند. در این دره که قدغن بود قاطر زیاد دیده شده بود. مزاج مبارک خیلی متغیر شد (...) خلاصه من تا سر ناهار شاه بودم، بعد منزل آمدم. شاه هم شکار تشریف بردند. پلنگ نزدند بلکه هیچ شکار نکردند. میرزاعبداللهخان نوری یوشی پلنگی شکار کرده بود و ظاهرا اسباب تغیر شاه بشود.»
شیرخانه صاحبقران
ناصرالدینشاه در قسمتی از قصر خود در دوشانتپه، باغوحش یا به قول خودش «شیرخانه»ای هم ساخته بود که در آن از حیوانات مختلفی نگهداری میشد. بسیاری از سیاحان خارجی در خاطرات خود به این باغوحش اشاره کردهاند از جمله دکتر «فووریه» جانشین دکتر طلوزان که هر دو پزشک مخصوص ناصرالدین شاه در دربار بودند، در یکی از خاطرات خود مینویسد: «باغ دوشانتپه در پایین تپه و کنار جاده جنوبی عمارت واقع شده و باغوحشی دارد که در آن یک میمون و چهار شیر نر و ماده متعلق به کوههای اطراف شیراز، سه ببر مازندران و سه پلنگ از جاجرود و پنج خرس دماوندی هست و این خرسها که پای آنها را به کنده بستهاند، هر وقت کسی به آنها نزدیک میشود، غوغای عجیبی برپا میکنند.» اعتمادالسلطنه هم در خاطرات خود به این باغوحش اشاره میکند؛ از جمله در یکی از روزها که شیر و گاوی را با هم روبهرو میکنند: «شنبه نهم ربیعالاولی 1298 قمری. شیر و گاوی را دعوا انداختند. گاو زخمی شد و فرار کرد. جان بدر برد. (...) از عجایب این بود که وقتی شیر و گاو را به هم انداخته بودند، ملیجک بیلی از عملهجات که کار میکردند گرفته بود، دم پله ایستاده بود که اگر شیر بالا بیاید و
بخواهد خدای ناکرده به وجود مبارک پادشاه صدمه برساند او با بیل مدافعه نماید! خیلی مشابه بود این مجلس با شکارگاه شاهعباس در صفحات فارس؛ شیری که به او حمله کرد، یکی از امرا بازوی خود را حائل پادشاه کرد و جان او را نجات داد.»
در خاطرات نوشته شده در عهد ناصری از جمله روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه کمتر روزی را میتوان یافت که در آن به شکار اشارهای نشده باشد. در اصل، دوره ناصری را باید یکی از مهمترین دورههای شروع مرگ حیاتوحش تهران دانست.
میراث ناصری
از آنجا که همه پادشاهان ایران شکار را از مشغلههای مهم پادشاهی میدانستند، بعد از ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه هم عکسهای فراوانی با شکارهایی دارد که به وی شهرت دادهاند، هر چند که این پادشاه دارای بنیهای ضعیف و بیمار بوده و اصولا قادر به شکار نبوده است. وی در دومین سفرنامه خود به فرنگستان در مورخه چهارم محرم سنه1320 ه.ق هنگامی که از قزوین عبور میکرده مینویسد: «تا دم عمارت توی کالسکه بودیم، پامان تیر کشید و درد گرفت. جلو مردم که نباید بلنگیم.
لابد لنگلنگان آمدیم. (...) چون پامان درد گرفته بود، نتوانستیم برویم کلاه فرنگی، رفتیم بالاخانه.» و اگرچه در همین سفر گاهی شکار هم میکرده ولی به نقل از خودش هیچوقت چیزی بزرگتر از گنجشک و یا نهایتا سار شکار نکرده است. مشکل بتوان باور کرد با چنین وضعیت جسمانی کسی بتواند کل و بز یا پلنگ شکار کند.
آخرین پادشاه قاجاری، احمدشاه هم عکسی بر سر لاشه پلنگ دارد و سند دیگری به دست نگارنده درباره شکار این پادشاه در تهران نرسیده است. با توجه به وضعیت متلاطم مملکت در آن زمان، سن کم احمدشاه و دوره کوتاه پادشاهی وی بعید است که شکار، مشغله اصلی آخرین پادشاه قاجار بوده باشد.
تا پایان دوره قاجاریه با وجود همهگیرشدن اسلحه آتشین و اشتیاق بیمارگونه ناصرالدینشاه قاجار و اطرافیانش به شکار، خلل جبرانناپذیری به زیستگاههای اطراف تهران وارد نشده بود چراکه اولا این زیستگاهها به عنوان قرق سلطنتی تحت حفاظت قرار داشتند و از آن مهمتر گسترش شهر تهران قابلتوجه نبود و تهران اگرچه از چهار محله اصلی خود کمی گسترش یافته بود اما این گسترش به هیچ روی قابل توجه نبود.
پهلوی، تهران بیدروازه
بعد از انقراض سلسله قاجاریه و به پادشاهی رسیدن رضاخان و تاسیس سلسله پهلوی، تهران وارد عصر جدیدی شد. زرق و برق آنچه که تجدد خوانده میشد، باعث شد که بسیاری از ملاحظات تاریخی و زیستمحیطی نادیده گرفته شود و بناهای قجری یکی پس از دیگری فرو ریختند؛ از جمله قسمت اندرونی کاخ گلستان که حالا وزارت دارایی است و کسانیکه از کاخ گلستان دیدن میکنند، هنوز هم میتوانند این ساختمان را در ضلع شمالی کاخ گلستان ملاحظه کنند.
از عجایب اینکه حفظ و نگهداری از کاخ گلستان هم مدتی به وزارت دارایی سپرده شده بود و محققینی که از میکروفیلمهای عکسخانه کاخ گلستان دیدن کنند، هنوز هم میتوانند نام وزارت دارایی را بر حاشیه این میکروفیلمها ببینند.
تکیه دولت هم از بناهایی بود که به دستور رضاخان تخریب شد اما با صدور دستور تخریب دوازده دروازه تهران به وسیله او، توسعه تهران وارد مرحله جدیدی شد. فرودگاه و پادگانهای نظامی عمدتا به شرق تهران منتقل شدند؛ جایی که زیستگاه بکر وحوش بود و آنچه که از آن باقیمانده هنوز هم هست.
این مناطق از سال 1310 خورشیدی به عنوان شکارگاه سلطنتی مورد حفاظت قرار گرفت. ظاهرا رضاشاه برخلاف بقیه پادشاهان علاقهای به شکار نداشته اما جانشین او، محمدرضا، علاوه بر اینکه برای شکار به خارج از کشور سفر میکرد، گاهی در شکارگاههای سلطنتی اطراف تهران هم به شکار میپرداخت.
در آغاز دوره پهلوی دوم عمده پادگانها و صنایع نظامی به حاشیه مناطق حفاظتشده (از دوشانتپه تا جاجرود و سرخهحصار و ورامین) منتقل شده بودند. از جمله فرودگاه دوشانتپه، پادگانهای نیروی هوایی موسوم به قصرفیروزه و صنایع نظامی پارچین را میتوان نام برد.
مناطق حفاظتشده اطراف تهران مثل جاجرود، سرخهحصار و لواسان گرچه در سال 57 برای مدت کوتاهی از دستور حفاظت خارج شده بودند اما در سال 1358 مجددا به عنوان پارک ملی یا منطقه حفاظتشده تحت حفاظت قرار گرفتند. واقعیت این است که با تمام ضربههایی که به محیطزیست پایتخت وارده شده، تهران هنوز هم نشانهای بسیاری از طبیعت و زندگی در خود دارد.
آخرین نفسهای حیات
امروز نام تهران یادآور کلانشهری است که دود میلیونها خودرو و موتورسیکلت کمتر روزی را با هوای پاک در آن باقی گذاشتهاند. برای بسیاری از ساکنان تهران، شاید طبیعت تهران خلاصه شود در کوهستانهای شمال این شهر که بهخصوص در پایان هفته محل کوهنوردی بسیاری از تهرانیهای خسته از دود و دم و ترافیک شهر است و نهایتا دماوند که آن هم به علت آلودگی هوا تنها در بعضی از روزها از تهران قابل رویت است. اما حقیقت این است که تهران همین کلانشهر بیدروازه، درست است که باعث نابودی زیستگاه بسیاری از جانوران شده اما هنوز هم زیستگاه بسیاری از حیوانات و گیاهان وحشی است.
پارکملی «سرخهحصار» هنوز هم زیستگاه آهو، قوچ و میش، کل و بز وحشی، عقاب و بسیاری از پرندگان دیگر است. پارکملی «خجیر» در انتهای اتوبان بابایی هم علاوه بر این جانوران، دارای جنگلی از درختان بنه (پسته وحشی) است. منطقه لواسان در شمالشرق تهران هم در فصل زمستان پذیرای گلههای قوچ و میشی است که به این منطقه مهاجرت کردهاند.
شاید از ورزشکارانی که در پیست دیزین اسکی میکنند، کمتر کسی میداند که در فاصلهای اندک از آنها، در زمستانها کل و بز و در تابستانها قوچ و میش و خرس وجود دارد. ساکنان ورامین هم علاوه بر تعدادی کل و بز و قوچ و میش و جبیر، زمستانها میتوانند پرندگانی را ببینند که به تالابهای اطراف ورامین، بهخصوص چرمشهر کوچ میکنند.
با این همه آلودگیهای هوا و صدا، هنوز هم پرندگان مهاجر را در بوستانهای داخل شهر تهران مثل جمشیدیه و ملت و حتی پارک شهر میتوان دید. سفرههای آب زیرزمینی داخل تهران و نهرها و آبشارهای کوهستان پایتخت، هنوز آب خود را داخل تهران جاری میکنند. حتی قناتهای قدیمی داخل تهران هم هنوز آب خود را داخل جویها جاری میکنند. زمینهای بالای مصلای تهران در بزرگراه مدرس، سرسبزی خود را مدیون قنات عباسآباد هستند.
اگرچه نه مثل سابق اما اگر صدای گوشخراش ماشینها بگذارد، هنوز هم صدای گوشنواز گذر آب قنات مستوفی در جویهای خیابان یوسفآباد شنیده میشود. در جنوب تهران، دشت پُربرکت ورامین که حالا آب تعدادی از چاههای آن کمکم دارد شور میشود، هنوز هم تهران را با وجود جمعیت متراکم انسانی آن تغذیه میکند.
ارسال نظر