نبوی: رهبری به خبرگان فرمودند که دخالت در جزئیات را نمیپذیرم
پارسینه: سید عباس نبوی گفت: لذا حضرت آقا مکتوب هم اعلام کردند که راي درست آن است که نظارت خبرگان بر رهبري، نظارت بر شرايط باشد. اگر بر شرايط خدشهاي وارد شد، بياييد مشخص کنيد و معلوم شود آنهايي که مدعي هستند راه انحراف ميروند يا اينکه به شرايط رهبري خدشهاي وارد شده است. اما در مورد جزئيات فرمودند که من نميپذيرم که شما بخواهيد وارد شويد و دخالت کنيد.
پایگاه خبری انصارحزب الله نوشت:
حجتالاسلام سيد عباس نبوي استاد دانشگاه و حوزه و کارشناس مسائل سياسي در جلسه هفتگي انصار حزبالله به واکاوی عرصه انتخابات مجلس و لزوم مشارکت حداکثری
پرداخت که متن کامل آن تقدیم می شود:
آنچه که از سال ۱۳۵۶، زمان شهادت مرحوم حاجآقا مصطفي، تا سالهاي ۶۱-۶۰ اتفاق افتاد که شهادت بسياري از شخصيتهاي فکري و فرهنگي جامعه ما در آن زمان روي داد، يک قطعه نوراني مجزايي از تاريخ تحولات جامعه معاصر ما و جامعه بشري است. مراد اين است که با توجه به اسباب و عللي که در جريان است معلوم نيست که مقدّر الهي آن باشد که اين چند سال به اين راحتي دوباره در ميان مردم جامعه ما يا جوامع اسلامي تکرار شود.
درباره انقلاب اسلامي تحقيقات بسيار زيادي در اروپا و آمريکا و در کشور خود ما صورت پذيرفته است. حتي اسرائيليها هم درباره انقلاب اسلامي کار کردهاند. زماني بعضي از محققين، مجموعه کتبي را که درباره انقلاب و امام(ره) از سال ۱۹۸۰ تا حدود سال ۱۹۹۸ پوشش ميداد، در دانشگاههاي اروپاي غربي و آمريکاي شمالي، بخصوص در پاياننامههاي کارشناسي ارشد دکتري جمعآوري کرده بودند که در دو جلد چاپ شده و در دسترس همگان است.
نظريههاي گوناگون درباره منشاء انقلاب اسلامي
اين دو جلد خلاصه بيش از ۴۰۰ پاياننامه در اين مورد است. يعني بيش از ۴۰۰ نفر، دکتري و کارشناس ارشد خودشان را براساس مطالعه درباره انقلاب اسلامي گرفتهاند و با همان مقياسهاي خودشان به رتبه پژوهشي و يا استادي نايل شدهاند. يکي از پاياننامهها مربوط به يک خانم محقق فرانسوي است که در آن تمام تئوريهايي که درباره نحوه رخ داد انقلاب اسلامي و تحولات جهان معاصر در دهه ۱۹۷۰ ميلادي در قرن بيستم مطرح شده، براساس تئوريهاي مختلف انقلاب تحليل شده است. بعضيها گفتهاند جامعه ايران در دهه ۵۰ شمسي با يک نوع توسعه شتابآميز همراه بود و اين شتاب باعث شد که جامعه نتواند فرآيند توسعه را تحمل کند، لذا انقلاب رخ داد.
بعضيها گفتهاند شکاف ميان دو بلوک شرق و غرب فرصتي را براي جامعه ايران فراهم کرد تا مسيري در پيش بگيرد و انقلاب اسلامي رخ دهد.
بعضي ديگر گفتهاند نوعي آرمانگرايي شتابزده رخ داد. کساني هم تئورياي را مطرح ميکنند که جوهر آن اين است که فساد دروني دربار و رژيم شاهنشاهي و عدم انطباق آن با جامعه ايران موجب اين انقلاب شد و لذا کمتر راجع به اسلامي بودن انقلاب و ارزشهاي اسلامي بحث ميکنند.
منتها اين خانم فرانسوي وقتي همه اينها را مطرح ميکند، در تشريح نظريه خودش ميگويد که به نظر ميرسد متفکران معاصر جهان از ترسيم ماهيت انقلاب اسلامي عاجزند و به اين دليل به اين راحتي نميتوان آن را ترسيم کرد.
او ميگويد اينجا قطعهاي خارج از ظرف و شرايط معاصر بشري به صورت قطعه لامکان و لازمان حاصل شد که خود ايرانيها هم متوجه نشدند در چه فضاي نوراني و معنوي بزرگي جلو رفته و گام برميدارند.
ضرورت تحليل درست ماهيت انقلاب اسلامي
بنابراين براي ما هم اين مسأله مهم است که بتوان به نقطه تحليل درست و درک روشني از ماهيت انقلاب اسلامي برسيم. انقلاب اسلامي يک نوع خيزش و کنش سياسي روزمره و قابل تکرار نبوده و اينگونه نيست که نسلهاي دوم و سوم و چهارم، همه آن انگيزه و صرافت را داشته باشند که وجوه و شرايط اين انقلاب را مدنظر قرار دهند و بتوانند حال و هواي انقلاب اسلامي را درک کنند. انقلاب اسلامي يک رخداد بسيار عجيب و عظيم در تاريخ حيات بشري است.
حضرت امام درباره انقلاب تعبير بسيار بزرگ و بلندي داشت. خيلي ها اين تعابير ايشان را برگرفته از آن حالت حماسي و شورانگيزي و روحيه سلحشوري ايشان قلمداد ميکردند، در حالي که بعدها مشخص شد که اين نگاه، نگاه درستي نبوده است. ايشان هيچ جنبه جوزدگي و تبليغاتي در مطالب و بياناتشان نبود بلکه فقط ميخواست واقعيت را بيان کند.
حضرت امام فرمودند انقلاب ما انفجار نور بود و يا اينکه فرمودند ۲۲ بهمن يومالله است. يومالله روز خداست و روز خدا يک مساله ساده و شوخي نيست. تعابير بسيار محدود و کمي در مورد بعضي از ايام سال به عنوان يومالله داريم. مثلاً اعياد رسمي اسلامي يومالله است. اما هر واقعه و تحولي در تاريخ تحولات اسلامي يومالله تلقي نشده است. اينکه امام ميفرمايند ۲۲ بهمن يومالله است، در يک دوره طولاني شايد بيش از دو دهه بسياري فکر ميکردند که امام سخن تبليغاتي گفتهاند.
يعني نستجير بالله براي دلخوشي مردم گفتهاند.
اساساً جريانهاي سياسي که با انقلاب به صورت ريشهاي و جدي همراه نشدند، هميشه نگاهشان به مسائل اينگونه بوده است. واقعاً جبهه ملي يا نهضت آزادي اين تعابير حضرت امام(ره) را با ذرهاي از حقيقت تفسير نکردند. يا آن تعابيري که حضرت امام راجع به ۱۲ فروردين سال ۱۳۵۸ بهکاربردند تعابير خيلي مهم و عظيمي است و جريان منسوب به مهندس بازرگان از اين تعابير امام، به عنوان تعابير خطابهاي و تبليغاتي ياد کردند. ولي امام در عالمي سير ميکرد که حتي مردمي که همراه ايشان بودند، در اندازه خود امام نميتوانستند در آن فضا سير کنند، لذا امام يومالله بودن را کاملاً مييافت و بر آن معرفت داشت و با تمام وجود اين را مطرح ميکرد، اما بسياري به حقيقت اين مفاهيم و معاني نزديک نشدند.
بر اين اساس استمرار انقلاب اسلامي بعثتي بسيار مهم و حياتي براي ما و همه جوامع اسلامي و ساير جوامع بشري است. اگر اين استمرار در معنا و مفهوم درستي درک نشود، ماهيت انقلاب اسلامي براي فعالان اجتماعي و سياسي و مديران و سياستمداران ميتواند خداي ناکرده تبديل به يک شعار بدون پشتوانه و ادراک کافي و همچنين در يک تعبير نامناسب تبديل به يک نوع شعار کاسبکارانه سياسي شود.
مساله اصلي انقلاب اسلامي اين است که انسان رابطه حيات فردي و اجتماعي خود را در نظم جديد و مدرن در طول اراده و تشريع الهي بتواند تعريف کرده و شکل دهد؛ فارغ از اينکه مديران چه کساني باشند و هرکس در هر قوهاي چه مسئوليتي داشته باشد يا کاري انجام دهد.
انسان قبل از دوره مدرن به مقدار بسيار زيادي شيوه تبعيت از مسير تشريع الهي را پذيرفته و فهميده بود. فرآيند کلي حرکتش اين نبود که به معارضه با اوامر و نواهي الهي برخيزد. اگر معارضه هم اتفاق ميافتاد، در مصاديق و موارد بود، معارضه در اصل و بنيان نبود. يعني سخن اصلي اين بود که اوامر و نواهي الهي که در اديان الهي بيان شده چيست و آنهايي که مسئوليتهاي اجتماعي به عهده ميگرفتند و حکومت ميکردند، گاهي بخشي از اينها را عمل ميکردند و گاهي عمل نميکردند، اما مستقيم جلوي اوامر و نواهي الهي نميايستادند و بعکس خيلي از سلاطين سعي ميکردند، خودشان را شريعتمدار نشان بدهند.
همانطوري که ناصرالدين شاه قاجاربه دلايل مختلف دستور ميداد سر آدمها را مثل گوسفند ببرند اما همين فرد هميشه با دبدبه و کبکبه به زيارت حضرت عبدالعظيم(ع) و حضرت رضا(ع) ميرفت و نسبت به مرقدهاي ائمه اطهار عليهمالسلام اظهار نوکري و خدمت ميکرد!
ما در ميان سلاطين مغرب زمين هم همين مسائل را داريم. در امپراطوري قسطنطنيه و روم آن زمان هم به نوعي اين مسائل مطرح بوده است و برنامه اين بوده که موازين الهي را معيار و اصل قرار بدهند، منتها در عمل به مصاديق عمل نميکردند.
اما اينگونه که امروز در دنيا شاهديم که امر الهي را حمل بر تمسخر و شوخي و بيمعنا بودن ميکنند، اصلاً در تاريخ گذشته بشري مسبوق به سابقه نبوده است. در دوران جديد عدهاي نشستند و حقوق بشري را تدوين کردند که تماماً يا بخشهاي اعظم آن متضمن زير پا گذاشتن اوامر الهي و در واقع مقابله با بشريت است.
حال انقلاب اسلامي در دوران مدرن، برخلاف مسير اين دوران، کاملاً يک بازگشت و تحول و دعوت مجدانه و متجددانه نسبت به شريعت اسلامي و شرايع الهي را مطرح کرد؛ به طوري که اديان ديگر هم از نفس انقلاب اسلامي به نوعي تجديد حيات و حرکت کردند.
گاهي انديشمندان مسيحي مطرح و تاکيد ميکنند که اگر اين روح جديدي که انقلاب اسلامي در دينداري دميد، نبود، ما اصلاً ديگر اين حقيقت را که ميتوان براساس شريعت مسيح سخن از پروردگار و عبادت به ميان آورد را بايستي کاملاً فراموش ميکرديم.
اين مقدمه از آن جهت عرض شد که دستور اصلي کارها در فعاليت و حرکت سياسي در موقعيتهاي مختلف در جامعه فراموش نشود و بدانيم که در چه وضعي و به دنبال چه چيزي هستيم.
لزوم واقعبيني نسبت به انقلاب اسلامي
يک حالت آرماني که مدنظر است اينکه جريان سياست در جامعه ما همچنان به دنبال ارزشهاي انقلاب اسلامي سير مناسب و آرماني خودش را طي کند. ولي در واقعيت آنچه که عموماً اتفاق ميافتد اينطور نيست. ما نبايد فکر کنيم چون جمهوري اسلامي داريم پس اولين و فوريترين انتظار و توقع ما اين است که در عرصه سياست همه آن چيزي که اتفاق ميافتد، کاملاً پاک، مطهر و مقبول و شايسته نظام جمهوري اسلامي و انقلاب باشد؛ نه همانطور که ما در عرصه اقتصاد و در عرصه مسائل اجرايي و مديريتي دائماً در جاي جاي کارهايي که انجام ميشود، با فراز و نشيبهاي فراوان مواجهيم، در عرصه سياست هم با همين وضعيت مواجه هستيم.
بنابراين آنچه که در واقعيت زندگي انسانها و جامعه ما به جريان ميافتد، هيچ نميتواند ماهيت چيز عظيمي به عنوان انقلاب اسلامي را تعريف کند يا حتي خدشه و آسيبي به آن وارد کند، همچنان که همه ما ميفهميم آنچه که در جامعه ما به عنوان فساد و ناروايي اداري وجود دارد، يک جريان برخاسته از طبع بروکراسي و ديوان سالاري جديد در جهان است که در جاهاي مختلف نوع آن فرق ميکند.
اين نوع مسائل از قبيل بده بستانها و رشوهگيري در مجموعههاي اداري هيچ ربط و مناسبتي با انقلاب اسلامي ندارد و از آن طرف درست شدن آن و بهتر شدن شرايط از وظايف مديران بخشي است. اما هر قدر پيشرفت کنيم و يا پس رفت، به ماهيت آرماني انقلاب اسلامي نميتواند صدمهاي بزند و معنايي ندارد اين دو را به يکديگر ربط بدهيم. همين مساله در عرصه سياست هم وجود دارد.
ضديت ماهيت انقلاب با بدهبستانها و زد و بندهاي سياسي
ماهيت انقلاب اسلامي، سياست مبتني بر بده بستان و زد و بند و جريانسازيهاي باندي و قبيلهاي و تشکيل جمعهايي براساس حبّ و بغض رفاقتي را برنميتابد. اما اينکه چنين چيزهايي وقتي با ماهيت انقلاب اسلامي سازگار نيست پس حتماً در کشور ما هم وجود ندارد و يا در بخش عمدهاي از جريان سياسي وجود ندارد، اينطور نيست.
سياست گرانترين متاع و کالاي حيات بشري است. هيچ متاعي از لحاظ مقدار هزينه مالي و ظرفيت علمي و فکري که به پاي آن ريخته ميشود تا نتيجه از آن حاصل شود، به اندازه سياست نيست. يعني براي اينکه ما در جامعه يک مدير اجرايي ارشد قوي مناسب از هر جهت داشته باشيم، وقت و زمانهاي بسيار صرف و فرآيندها و برنامههاي زيادي اجرا ميشود تا يک نفر انتخاب شود و اين گران تمام ميشود. چطور است که عدهاي از مردم در همه جوامع براي دست يافتن به فرصتها و مزيتهاي بسيار کوچکتر و محدودتر از اين، بده و بستانهاي عجيب و غريب مرتکب ميشوند، آن وقت ما در مسالهاي به اين مهمي آنقدر آرماني باشيم که فکر کنيم اصلاً هيچ اتفاقي در اين بده بستانها رخ نميدهد! البته ميخواهيم اما واقعيتي که اتفاق ميافتد با آنچه ميخواهيم مناسبت نزديکي ندارد و اين طبيعي است.
از مجموع بحث اين نتيجه حاصل ميشود که نبايد نگاهي توأم با خيال راحت و آرمانگرايانه نسبت به شرايطي که در جامعه داريم، داشته باشيم. اگر چه در عمق وجود انسانهاي آرماني بايد باشد و اين نگاه در مورد وقايعي که اتفاق ميافتد نگاه درست و واقعي نيست بايد نگاهمان نگاه حفاظتگرايانه و محتاطانه باشد. يعني دائماً حواسمان جمع باشد که از کجا نارواييها شروع ميشود و از کجا بدهبستانها شکل ميگيرد. و بر اين اساس نگاه شاخص انتقادي و نقادانه بر پايه معيارهاي اساسي انقلاب اسلامي بيش از فرآيندهايي که در حرکتهاي سياسي اتفاق ميافتد، اولويت دارد و اين کار را شما و گروههاي ديگري چون شما ميتوانيد انجام دهيد. منتها آن شاخص نقادانه و ارزيابي تحولات براساس ارزشهاي اسلامي انقلاب اسلامي را بايد کساني به دست بگيرند که خودشان وارد اين بده بستانها و معاملات نشوند و اين نکته بسيار مهم است.
ضرورت برافراشته نگاه داشتن پرچم انتقاد و اعتراض
يکي از کارهايي که مجموعه انصار حزبالله در طول اين سالها انجام داده و آثار خوبي هم در جامعه بر جاي گذاشته است، برافراشتن همين پرچم انتقادي و بعضاً اعتراض برپايه معيارها و شاخصههاي انقلاب اسلامي است و اينکه ما وارد معاملات نميشويم.
مثلاً در انتخاباتي که نزديک ميشود طبعاً دوستان ميتوانند يکي دو نفر را به عنوان کانديدا معرفي کنند و از اين جمعهايي که ليست ميدهند يک حال و احوالي بپرسند و جلساتي تشکيل دهند و به فرض دو نفر يا پنج نفر را وارد ليست کنند. وقتي اين بحث آغاز شد آنجا بده بستان آغاز ميشود؛ منتها اگر شما گفتيد ما وارد بده بستان نميشويم و بعد سراغ شما آمدند، اين طبعاً خوب است.
ولي اين موضوع براي خود بنده مورد سوال است که چطور اين جريانهاي فکري و بخصوص جريانهاي وفادار به آرمانهاي انقلاب و مجموعههايي که امروزه با عنوان اصولگرايي مطرح ميشوند و حتي آن اصلاحطلباني که به امام و رهبر معظم انقلاب وفادار هستند، اصلاً سراغ هيچکدام از مجموعههايي که به عنوان پاسدار و محافظ ارزشهاي انقلاب اسلامي در جامعه ايفاي نقش ميکنند، نميآيند!
يعني آنقدر عجله هست و در ليستشان جا تنگ است که نميشود يک يا دو نفر داخل شوند و بعد بگويند ما اين پرچم را در ميان نمايندگان مجلس هم ميتوانيم مطرح کرده و بلند کنيم.
حالا که جريانهاي سياسي ما روي برخي از اين مبادلات که مطلوب نيست و بعضاً مذموم هم هست، تأکيد دارند، خوب است مسأله را يک مقداري هم از جنبه خالص ارزشي تلقّي کنند. و حال که چنين است وظيفه جمعهايي که وارد اين نوع مبادلات نميشوند، همچنان سنگين، مهم و حساس است.
ما اوايل انقلاب نگاهمان اين بود که به سرعت بتوانيم شاخصهاي جامعه اسلامي و شکلگيري يک نظام مديريت علوي و مهدوي را شکل بدهيم اما همانطوري که در روايات بيان شده و اميرالمؤمنين(ع) فرمود به نظر ميرسد اين کار از امثال ما برنميآيد يعني به هر حال خداوند دورهاي را براي آخرالزمان تقدير کرده که اين قضايا بايد در آن نقطه فيصله پيدا کند. ما مقداري خوشبينانه نگاه ميکرديم و عجله داشتيم، منتها حضرت امام(ره) خيلي مساله برايشان روشن بود و به وضوح زواياي مساله را ميديدند کما اينکه زماني که نمايندگان مجلس در دوره اول خدمت حضرت امام رسيدند وقتي مرحوم فخرالدين حجازي در خطابهاي غرّا اوصاف امام را بيان کرد که خيلي هم مبالغه نبود، امام بلافاصله نسبت به اين مساله عکسالعمل نشان داده و موضع گرفتند.
من فکر ميکنم اين موضعگيري از اين ناحيه نبود که چرا در مورد انقلاب و اين تحولات اينگونه سخن ميگوييد، اما الان که نگاه ميکنيم ميبينيم امام ظاهراً اينطور نگاه ميکردند که آن روز ميخواستند به نمايندگان بگويند خيلي عجولانه به جلو ميرويد؛ يک مقدارباثبات و تانّي بيشتر در اصول قدم برداريد و امور را واقعاً براساس آن ارزشهايي که مطرح ميشود و اموري که به دست شماست شکل بدهيد، بعداً بياييد اين ادعاها را مطرح کنيد.
ولي بعداً هر چه جلوتر آمديم ديديم به تدريج اين مسائل جديتر شد و در اين فرآيندي که مربوط به انتخابات بود مشاهده کرديم که عوامل منفي و ضدارزشي به نوعي جاي خودش را در آن نقشهايي که افراد به دنبالش ميگردند، بيشتر پيدا کرد.
يک مسأله اين است که ما نسبت به مسائل ضدارزشي منتقد باشيم که هستيم و مسأله ديگر اين است که همچنان پرچم انتقاد و حتي بعضاً در بخشي از مسائل پرچم اعتراض را نسبت به آنهايي که اين مسيرها را طي ميکنند، بر سر دست داشته باشيم. نبايد اکتفا کنيم به اينکه حالا مثلاً شوراي نگهبان ردصلاحيت ميکند و يا در مجلس اعتبارنامه بررسي ميشود. اين فرآيندها دائماً ميتوانند مورد سوال واقع شوند.
لزوم فعاليت بيشتر انصار در عرصه نقد جريانها و مسئولان
در انتخاباتي که ما پيشرو داريم اين هوشياري و توجه بيش از پيش لازم است. بنابراين بنده بر اين نکته تاکيد و پافشاري ميکنم که دوستان انصار حزبالله جايگاه خودشان را در اين تحولات به درستي تعريف کنند و در اين تعريف نقش خودشان را مناسب و خوب ايفا کنند. اين نقش ميتواند نقش سوال، نقد و مطالبه از جريانهاي سياسي باشد که براساس مباني ارزشهاي انقلاب اسلامي ادعاهايي را مطرح ميکنند و بعد نسبت به اين ادعاها مسئوليتهايي را به عهده ميگيرند ؛ و بعد تصميم ميگيرند حتي بنده اعتقاد دارم از اين مقداري که هست در اين مسائل فعالتر شويد.
متأسفانه ساز و کار بدهبستان منفي خيلي گسترش پيدا کرده و الان به صورت گسترده و وسيع عمل ميکند و عادي و طبيعي شده است که اين با ماهيت انقلاب اسلامي در تضاد است.
در مسأله وقف دانشگاه آزاد اسلامي، هيأت مؤسس اعلام کردند که اين دانشگاه مال ماست و آن را وقف کرديم؛ در حالي که همين دانشگاه هنوز که هنوز است براي بيش از نيمي از زمينهايي که در آنها مراکز دانشگاهي ايجاد کردهاند سندي صادر نشده است که بعضاً از سازمان زمين شهري گرفتهاند آن هم به عنوان اينکه ميخواهند خدمات را در شهر ايجاد کنند. و از بسياري از امکانات رسمي و عمومي استفاده شد تا دانشکدهها و دانشگاههاي آزاد در شهرهاي مختلف شکل گرفت. حال به يک دفعه اين بحث بشود که مال يک عده است و نهايتاً لطفي که اين عده انجام ميدهند اين است که آن را وقف ميکنند! که البته گفته بودند اگر ما مثلاً از دنيا برويم فرزندان ما ميتوانند از طريق ثبت شرکتها درخواست کنند که ميراث ما را بدهيد.
مساله سوال برانگيز تاييد وقف دانشگاه آزاد در مجلس
منتها باور اينکه مجلس شوراي اسلامي در دوره جاري بيايد و طي يک طرح دوفوريتي سعي کند اين ماجرا را به سرانجامي برساند و دانشگاه آزاد اسلامي از دست مسئولين ارشد فرهنگي کشور از قبيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي بيرون برود، اشکالي بود که اين کار انجام شد. يعني کاملاً يک راي قوي و کامل به آن داده شد!
۱۰ سال پيش بنا شد که بنده به عنوان نماينده رهبري براي دانشگاه آزاد انتخاب شوم. در جلسهاي که با آقايي داشتم او ميگفت که من امروز دانشگاه آزادي ساختهام که پشت در اتاق من هميشه ۳۰-۴۰ نفر نماينده مجلس نشستهاند و من نميتوانم به اينها وقت ملاقات دهم و موقعي که به مجلس سر ميزنم دنبالم راه ميافتند و کارهايشان را پيگيري ميکنندآيا اين قابل قبول است؟!
اگر قرار باشد که دستگاههايي که سفرهاي خارجي دارند و از کميسيونهاي مجلس دعوت ميکنند تا هم بودجهشان را بالا ببرند و هم بقيه مسائل خويش را حل کنند به همين روند ادامه دهند و دستگاهي ديگر که مدير آن کاملاً وفادار به آن نظام رسمي و قانوني و شرعي خودش است و از اين نوع امتيازات ندهد، او را استخوانسوز کنند، اين چگونه قابل قبول خواهد بود؟!
از قضا يکي از مشکلاتي که داريم اين است که بعضي از رفتارها هست که در جاي خودش ميتواند مورد انتقاد و تامل هم باشد. مثلاً ما به بخشي از بدنه قضايي و امنيتي بعد از مسائلي که در انتخابات سال ۸۸ اتفاق افتاد به جهت بعضي از خودسريها انتقاد داشتيم و ميگفتيم که شما وظايف خود را درست انجام دهيد و براي نظام هزينه اضافي درست نکنيد اما خوب ميبينيد اين نوع مسائل دائماً در بوق و کرنا مطرح ميشود. اما به آن مسائلي که بخش اعظم مسائل واقعي و جدي مردم است و مربوط به گذران امور آنها است، اصلاً پرداخته نميشود. يارکشيهايي که بين بدنهاي از دولت با کميسيونهاي مجلس اتفاق ميافتد، چگونه قابل توجيه است؟! و اصلاً اين رفتار چه معنايي دارد؟ روي زندگي مردم اثر ميگذارد.
جهتگيري مقام معظم رهبري، شاخصه اصلي نقد مسئولان
لذا بخش سوال و مطالبه بايد به صورت جدي باشد. البته شاخص و معيار اصل و اساسي ما در اين سير جهتگيرياي است که مقام معظم رهبري مطرح ميکنند و آن راه دائماً مورد توجه است، اما به حسب اينکه آقا مسائلي راجع به آنچه که به عنوان ناروايي ديده ميشود، مطرح نکردند، خداي نکرده فکر کنيم ايشان راضي هستند، پس بايد چشمپوشي کنيم؛ نه اينطور نيست. يعني مقام معظم رهبري کاملاً با اينکه سوال بر پايه ارزشهاي انقلاب اسلامي و معيارهاي آن مطرح شود و مطالبه صورت گيرد به غناي روح بيداري که در جامعه ما اين ارزشها دميده کمک کند، کاملاً موافقند و آن را تقويت و کمک نمودهاند.
برخي بايدها و نبايدها در انتخابات پيشرو
در انتخابات پيشرو، مساله بدهبستانها و يارگيريها دارد به اوج غيرقابل تصوري ميرسد. هيچ يک از اعضاي دولت و شخص آقاي رئيسجمهور نبايد در سفرهاي مديريتي که به استانها ميروند اجازه دهند افرادي در کنارشان باشند تا به خواسته يا ناخواسته به مردم با علامت ناگفته نشان داده شوند که به اينها راي بدهيد.
آنچه که تا به حال مطرح بوده اين است که افراد بيايند و نامزد شوند و صلاحيتشان تاييد شود و شروع کنند برنامه انتخاباتي بدهند و بگويند که براي مردم چه کار ميخواهند کنند.
و راهکار رفع نواقص و مشکلات موجود را ارائه دهند. البته دولت آقاي احمدينژاد و وزراي ايشان عموماً به ارزشها و موازين انقلاب اسلامي وفادارند و خدمات بسيار زيادي هم در اين عرصه انجام دادهاند منتها يک سال ديگر زمان اين دولت به سر ميآيد و اگر جريان ديگري بيايد و از همان ظرفيت و فرصت استفاده کند که به هيچ وجه به مسائل پايه اعتقادي نداشته باشد، آن وقت کار مشکل ميشود و اين خطر است.
الان در بعضي از شهرستانها تشکيل جلسات ميهماني و سفرهاندازي و دادن وعده انجام ميشود.حتي کار به جايي رسيده که برخي به تالارهاي پذيرايي براي عروسي جوانان کمک مالي ميکنند و حتي در تشييع جنازه اموات شرکت ميکنند تا مطرح شوند. اين يک خطر جدي است.
زماني گفته ميشد فلان جريان در انتخابات مثلاً فلان سال براساس ارزيابي خودشان ۵ ميليارد خرج انتخابات کرده بود و اين به عنوان يک سيّئه بزرگ مطرح ميشد و الان صحبت چند ميليارد تومان براي هر نفر است. بخصوص شما حتي يک نفر را نمييابيد که صادقانه سينه سپر کند و بيايد بگويد من به اين روش معتقدم و کارها را انجام ميدهم. در حالي که حداقل در کشورهاي اروپايي و آمريکاي شمالي که ما به فرآيند دموکراسي آنجا انتقاد داريم، اين مقدار شفافيت وجود دارد که شخص ميگويد که فلان کار را انجام ميدهم و مثلاً من اين پول را خرج ميکنم تا راي بگيرم.
اما متاسفانه شاهديم که بخشهايي در شهرهايي هماهنگ ميشوند تا به يک نفر کمک برسانند.
درچند هفته باقيمانده تا انتخابات، به نظر ميرسد در بين مجموعههايي که اصولگرا هستند، تفاوت ليستها اجتنابناپذير است و بحثها به سمتي نميرود که شاهد نوعي ايثار و فداکاري باشيم. اصل جدا شدن ليستها موجب نگراني نيست، آنچه که موجب نگراني است اينکه در اين ميان کاملا برنامه دادن و اعلام جهتگيري و مواضع مشخص و اعلام مسيرهاي آينده براي تصميمگيري، فراموش شده است و دريغ از اينکه حتي دو نفر از آقايان بگويند که مثلاً در مسائل ارزي با اين مسائلي که مواجه شدهايم چه برنامهاي دارند و چه راهکاري ارائه مينمايند.
و دريغ از اينکه در شهري مثل تهران جلسهاي با مردم گذاشته شده و با آنان صحبت شود. آنچه که هست يک سري جنگ و تبليغات رسانهاي است که برخي در پيش گرفتهاند. بايد به دوستان متذکر شويم که اين راه اصولگرايي نيست.
بايد چند جمع کارشناسي بنشينند و در مورد مسائل مردم فکر کنند و از ديگران مشورت بخواهند، در فضاي حوزه و دانشگاه حضور يابند و مباحث را به صورت علمي بررسي کنند؛ چرا که الان بررسيهاي مقدماتي امکانپذير است.
اين مسائل هشدار ميدهد که ما چقدر داريم از ارزشها و آرمانهاي انقلاب اسلامي دور ميشويم. ما همه بايد خداوند متعال را شاکر باشيم؛ چرا که تنها پافشاري کننده و استوار بر آرمانهاي انقلاب اسلامي مقام معظم رهبري هستند.
ما بايد تلاش خودمان را براي انتخاب اصلح انجام دهيم و به جامعه معرفي کنيم. اما آنچه که بيش از همه بر جمعهاي خالص و ناب وفادار به انقلاب اسلامي سزاوار و ضروري است اين که پرچم مطالبه و سوال و جستجو را همچنان با دقت وقوت در دست داشته باشند. و آن را به زمين نگذارند.
بعد از اين همه تحولات ياد گرفتهايم که ديگر به اين راحتيها دل به هر کسي نبنديم و هرکس از راه رسيد به اين راحتي اميد تمام عيار به او نداشته باشيم.
هرکسي که در آينده انتخاب ميشود بايد اينگونه فکر کند که مسئوليت و امانتي به وي داده شده و در موضع آزمايشي سخت قرار گرفته است اگر توانست از اين آزمون و آزمايش سربلند بيرون بيايد فبها وگرنه به دقت مورد سوال قرار خواهد گرفت.
بررسي بحث نظارت بر ولي فقيه
در مورد نظارت بر ولي فقيه، سليقههايي در فضاي فکري نظام انقلاب اسلامي بوده و هنوز هم هست. من يادم هست در دوره اول مجلس خبرگان که آقايان ثبت نام کرده بودند، ما با آنها گفت و گويي انجام داديم. بعد پرسيديم برنامهشان براي مجلس خبرگان چيست؟ بسياري از آنها بلافاصله جواب ميدادند که نظارت بر امام.
البته الگوي نظارتي خبرگان تعريفي دارد که آنها متوجه نبودند. حضرت آقا استدلال خوبي در اين زمينه کردند.
در اواخر همين دوره که کميسيون نظارت بر رهبري، مسائل را مطرح و دنبال ميکرد،آقا فرموده بودند که نظارت بايد از نقطه بقاي شرايط رهبري آغاز شود. اول شما بررسي ميکنيد که رهبري بر اين شرايط باقي هست يا خير، اگر باقي هست آن وقت در مورد خردهريزها نميپذيرم که شما وارد جزئيات شويد واگر هم نيست بياييد و بگوييد به اين دلايل مثلا اين يک شرط از بين رفته است. اما اينکه بگوييد شرايط هست و کاملا وجود دارد، اما ما ميخواهيم درباره اين موارد که مثلا چرا اين آقا را به فلان سمت برگزيديد و چرا به فلاني اجازه دادهايد، نميشود.
در مورد يک مدير عامل و يک فرد اين کار را نميکنند، چه برسد به اينکه روزنامهها را که باز کنيم در مورد رهبري هرکسي از راه ميرسد يک چيزي بگويد و برخي از خبرگان هم همراه او شوند!
لذا حضرت آقا مکتوب هم اعلام کردند که راي درست آن است که نظارت خبرگان بر رهبري، نظارت بر شرايط باشد. اگر بر شرايط خدشهاي وارد شد، بياييد مشخص کنيد و معلوم شود آنهايي که مدعي هستند راه انحراف ميروند يا اينکه به شرايط رهبري خدشهاي وارد شده است. اما در مورد جزئيات فرمودند که من نميپذيرم که شما بخواهيد وارد شويد و دخالت کنيد. مساله اصلي در ولايت فقيه تبعيت از حکم ولي است. از قضا تجربه اين ۳۳ سال هم ثابت کرده که مدعيان دروغين اگر خودشان را موافق نشان ميدهند سر اين حکم توقف ميکنند.
آنهايي که حتي ممکن است در يک برهههايي ديگران را به جهت ناسازگاري و ناهماهنگي با ولي فقيه از عرصه سياسي دور کرده باشند، دروغشان جايي آشکار ميشود که حکم را زير پا ميگذارند و معيار حکم هم همان داستان مردي است که در زمان امام صادق(ع) از خراسان آمده بود و دايما تصريح ميکرد که يابن رسولالله من در خراسان اين همه نيرو دارم، شما چرا قيام نميکنيد؟ که حضرت آمدند او را کنار تنور آوردند و به او فرمودند برو داخل تنورو...
در سالهاي شايد ۶۷ يا ۶۸ بود که آقاي صانعي به قم آمده بودند تا کارهاي حوزويشان را انجام دهند. در درس اصول ايشان شرکت ميکردم. يک وقت از ايشان پرسيدم که حاجآقا، نظر شما راجع به ولايت فقيه چيست؟ گفت: معيار نهايي اين است که اگر به من گفت اين عبايت را تحويل بده، من بدون چون و چرا تحول بدهم. و اگر خواستم تاملي کنم بعدا از ايشان دليل بپرسم. معيار حکم است. اگر آقاي موسوي و کروبي حکم آقا را سريع پذيرفته بودند الان اين وضعيت را نداشتند؛ حتي در نظامي که هيچ تقيد ديني هم ندارند به نظر مدير ارشد عمل ميشود. چه حماقت سياسي است که کسي فکر کند من يک نظري دارم و حرفهايي را ميزنم پس حتما بايد پذيرفته شود.
ممکن است تو اين نظرات را داشته باشي و کس ديگري اين نظرات را نداشته باشد. ما براساس حکم ولي فقيه بايد مسيرمان را ادامه دهيم. همه آن کساني که در نقطه اعلام حکم رهبري حکم ولايي را تبعيت ميکنند، در مقياس و معيار انقلاب اسلامي قرار ميگيرند.
بر اين اساس در انتخابات پيشرو بايد بکوشيم تا جايي که امکانپذير است، ارزشها و معيارهاي اصلي انقلاب متبلور و نمايان شود و بر آن تاکيد و پافشاري شود. نفس انتخابات يک رقابت است که بخش محدودي از آن پيروز و برنده بيرون ميآيند.
اگر بخواهيم عندالله نگاه کنيم آن کسي که خالصاً و مخلصاً در اين عرصه شرکت ميکند و ارزشهاي الهي و انقلاب اسلامي را مطرح و بر آن پافشاري ميکند و راي نميآورد، بالاترين اجر را در اين عرصه ميبرد.
ارسال نظر