آدم که در غربت با زبان مادری با خودش دعوا نمی کند!
-یو آر ئه مانکی!
به جای اینکه عصبانی بشه، خنده اش گرفت! فکر کرد چرا میمون؟!بعد از خنده خودش عصبانی شد، با خودش فکر کرد باید واقعا عصبانی بشه، اتفاقی که امروز افتاد اصلا قابل گذشت نیست، کم رویی در فروشگاه و گریه و بی خیال شدن خرید روزانه، دوباره سرش رو آورد بالا، سعی کرد اخم کنه و جدی باشه، صداشو برد بالا:
-یو آر ئه دانکی، دو یو نو؟ رئالی دانکی!
نه...اینم نشد، کافی نبود، شوخی که نبود، باید تنبیه می کرد، سعی کرد عصبانیتر بشه،خواست به مزخرفترین چیزهای زندگی فکر کنه، اما نه در واقع مزخرفترینها، مزخرف های درجه دوم زندگی، فکر کرد...عصبانی شد... کلماتش را پیدا کرد و چید توی کله اش و داد زد توی آینه:
- بد بد بد! بد! وری بد! یو آر وری فولیش!گو آوت فرام مای لایف! آی هیت یو!
- خوب همه گاهی با خودشون دعوا می کنند، این کاملا طبیعی است، یک فرآیند خوددرمانی که امروزه علم هم اثباتش کرده، شاید یک جورایی مازوخيسم مثبت! اما اون عاقل بود،هروقت می خواست با خودش دعوا کنه، به انگلیسی دعوا می کرد،دلیلش هم ساده بود، انگلیسی اش افتضاح بود و تا می خواست بگرده و فحش چارواداري و آبدار پیدا کنه، عصبانیتاش میخوابید، تازه همه فحش های انگلیسی رو که بلد نبود، باید از یک گنجینه لغات خیلی محدود استفاده می کرد، نتیجه این می شد که هم فحش میداد، خودشو تنبیه می کرد، هم روحیهاش کمتر خراب می شد توی غربت... آدم که توی غربت به زبان مادری با خودش دعوا نمی کنه...زبان مادری مثل زخم کهنه است، یهدردهایی داره که زخم تازه نداره، عاقل بود دیگه! عاقل در غربت...می دونی؟
نیوفولدر/تهران امروز
در حال خاراندن سر برای کشف منظور این نوشته!
ziba budo kamelan qamginiye qorbat ro mishod tush hes kard, kheili vaqe'i. albate bakhseh akharesh ham besyar amuzandeh bud.
ama ..
mishe tu qorbato tanhayi ham shad bud, shad zisto baese shadiye digaran shod. kafiye khoda ro dasht ke az har nadashte'i kafitare.