گوناگون

دیدگاه متفاوت شیعه و سنی دربارهٔ جواز اطاعت از حاکم

دیدگاه متفاوت شیعه و سنی دربارهٔ جواز اطاعت از حاکم

پارسینه: علامه طهرانی/

پارسینه: پیش از این در دو قسمت، گزیده‌هایی از آثار مرحوم علامه‌ سید محمدحسین طهرانی پیرامون ابعاد سیاسی دین اسلام در پارسینه منتشر شده است. در این قسمت، بخشی دیگر از جلد چهارم کتاب «ولایت‌فقیه در حکومت اسلام» ( + ) که به مبحث حدود اطاعت از حاکم می‌پردازد ارائه می‌شود.

***

در ابتدای این بحث، علامه طهرانی دیدگاه پیروان مکتب شیعه دربارهٔ حاکم و جائزالخطا بودن وی را تشریح می‌کند:

حكم‌ حاكم‌ طريق‌ است‌ براي‌ حقّ ، موضوعيّت‌ ندارد

حكم‌ حاكم‌، حكم‌ واقعي‌ نيست‌، بلكه‌ حكم‌ ظاهري‌ است‌؛ چه‌ بسا ممكن‌ است‌ مطابق‌ با واقع‌ باشد، و چه‌ بسا نباشد. و إنَّ لِلَّهِ تَبارَكَ وَ تَعالَي‌ حُكْمًا يَشْتَرِكُ فيهِ الْعالِمُ وَالْجاهِلُ، حكم‌ واقعي‌ است‌ كه‌ بر همه‌ علي‌السّويّه‌ جعل‌ شده‌ است‌؛ و اين‌، مورد اتّفاق‌ ماست‌. و در غير اينصورت‌ مسأله‌ سر از تصويب‌ در مي‌آورد، كه‌ يا در واقع‌ حكمي‌ هست‌ و حكمي‌ هم‌ خلاف‌ آن‌ براي‌ ما جعل‌ شده‌ است‌، و يا حكمي‌ در واقع‌ نيست‌ و آنچه‌ را كه‌ حاكم‌ حكم‌ مي‌كند همان‌ حكمي‌ است‌ كه‌ دربارۀ ماست‌ و حكم‌ واقعي‌ همان‌ است‌؟ يا به‌ هر قسمي‌ كه‌ موجب‌ تصويب‌ شود. علي‌ جميع‌ التّقادير آن‌ مطلب‌ در نزد ما باطل‌ است‌.

بنابراين‌، ما نمي‌توانيم‌ حكم‌ حاكم‌ را حكم‌ واقعي‌ و در مقابل‌ حكم‌ الله‌ بپنداريم‌؛ بلكه‌ حكم‌ ظاهري‌ و مانند أماراتي‌ است‌ كه‌ براي‌ ما إثبات‌ حكم‌ ظاهري‌ را ميكنند؛ گاهي‌ أوقات‌ به‌ واقع‌ إصابت‌ مي‌كنند و گاهي‌ إصابت‌ نمي‌كنند. آن‌ وقت‌ همان‌ مسأله‌اي‌ كه‌ در جمع‌ بين‌ حكم‌ واقعي‌ و ظاهري‌ داريم‌، و همان‌ نزاع‌ و همان‌ طريق‌ بحث‌ و تصحيح‌ در اينجا هم‌ خواهد آمد.

...

در صورت‌ يقين‌ بر خلاف‌، حكم‌ حاكم‌ مقبول‌ نيست‌

و همچنين‌ در سائر مواردي‌ كه‌ نظير اين‌ مورد باشد، همه‌ از اين‌ قبيل‌ است‌؛ فتواي‌ فقيه‌ هم‌ همينطور است‌. فتواي‌ فقيه‌ در مسائل‌ كلّي‌ است‌ و حكم‌ حاكم‌ در مسائل‌ شخصي‌ است‌. فتواي‌ فقيه‌ در مسألۀ كلّي‌ اگر مطابق‌ با واقع‌ بود حجّيّت‌ دارد و إلاّ فَلا. و اگر فقيه‌ فتوي‌ به‌ حكمي‌ داد و ما علم‌ به‌ خلاف‌ داشته‌ باشيم‌، فتواي‌ او حجّت‌ نيست‌؛ چون‌ فتواي‌ فقيه‌ أماره‌ است‌ و أماره‌ در صورت‌ علم‌ به‌ خلاف‌ حجّيّت‌ ندارد. فتواي‌ فقيه‌ در يقينيّات‌، مسلّميّات‌، بديهيّات‌، وجدانيّات‌ حجّت‌ نيست‌. فتواي‌ فقيه‌ در اُصول‌ دين‌ كه‌ حتماً إنسان‌ بايد به‌ أدلّۀ عقليّه‌ بالقطع‌ و اليقين‌ به‌ آن‌ رسيده‌ باشد حجّت‌ نيست‌. اينها تمام‌ معني‌ أماريّت‌ است‌.

مثلاً اگر فقيهي‌ در يك‌ مسألۀ كلّي‌ به‌ إنسان‌ حكمي‌ نمود، مِن‌ باب‌ مثال‌: اگر حكم‌ به‌ وجوب‌ إقامۀ نماز نمود نه‌ استحباب‌ مؤكّد، و إنسان‌ خودش‌ خدمت‌ إمام‌ رسيده‌ و از إمام‌ پرسيده‌ إقامه‌ واجب‌ است‌ يا نه‌؟ و حضرت‌ فرموده‌ بود: نه‌! واجب‌ نيست‌، بلكه‌ مستحبّ مؤكّد است‌؛ و در اين‌ صورت‌ فتواي‌ فقيه‌ حجّت‌ نيست‌.

محصّل‌ كلام‌ اينكه‌: تمام‌ أمارات‌ موضوعشان‌ شكّ است‌ و تا شكّي‌ نباشد موضوعيّت‌ ندارند.

فعليهذا، اگر حاكمي‌ در موردي‌ حكمي‌ نمود و مجتهد جامع‌ الشّرائطي‌ علم‌ به‌ خلاف‌ آن‌ داشت‌، نمي‌تواند تظاهر به‌ خلاف‌ حكم‌ حاكم‌ نمايد؛ مثلاً جهاراً روزۀ خود را بشكند و يا اينكه‌ إقامۀ نماز عيد كند، ولو اينكه‌ از حاكم‌ هم‌ أعلم‌ باشد. زيرا همانطوري‌ كه‌ ذكر شد: حكم‌ حاكم‌ وحدت‌ دارد و حكومت‌، حكومت‌ واحده‌ است‌. و بعد از تحقّق‌ حكومت‌، حكم‌ حاكم‌ واجب‌ الإطاعه‌ خواهد شد، ولو بر مجتهد أعلم‌. در اينصورت‌ ديگر روزه‌ خوردن‌ و إقامۀ جماعت‌ كردن‌ عنوان‌ حرمت‌ پيدا مي‌كند.

وليكن‌ سخن‌ در اينست‌ كه‌: اگر وليّ فقيهي‌ أمر به‌ معصيت‌ كند، آيا ميتوانيم‌ عمل‌ كنيم‌ يا خير؟! پاسخ‌ اين‌ است‌ كه‌: نمي‌توانيم‌ عمل‌ كنيم‌؛ زيرا همانطور كه‌ ذكر شد حكم‌ او أماريّت‌ دارد؛ إنَّ اللَهَ لا يَأْمُرُ بِالظُّلْمِ وَ الْقُبْحِ وَالإثْمِ وَالْعُدْوانِ، بَلْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ. اگر حاكمي‌ حكم‌ به‌ ظلم‌ كند واجب‌ الإطاعه‌ نيست‌.


رواياتي‌ از رسول‌ أكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ وارد شده‌ است‌ كه‌ دلالت‌ بر اين‌ معني‌ ميكند. از جمله‌ اين‌ روايت‌ است‌:

لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَي‌ اللَهَ. «هر كسي‌ كه‌ عصيان‌ خدا را مي‌كند و شما را أمر به‌ عصيان‌ خدا ميكند از او إطاعت‌ نكنيد.»

لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي‌ مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ. «هيچ‌ طاعتي‌ نيست‌ (لفظ‌ طاعت‌ جنس‌ است‌ در سياق‌ نفي‌) لَا طَاعَةَ، يعني‌ أصلاً جنس‌ طاعت‌ براي‌ هر مخلوقي‌ از مخلوقات‌ در معصيت‌ خالق‌ نيست‌.» يعني‌ هر كس‌ به‌ إنسان‌ أمر و نهيي‌ كرد كه‌ در آن‌، عنوان‌ معصيت‌ پروردگار بود، از اين‌ شخص‌ آمر كه‌ مخلوقي‌ است‌ از مخلوقات‌، نبايد إطاعت‌ كرد.


لَا طَاَعَةَ فِي‌ مَعْصِيَةٍ، إنَّمَا الطَّاعَةُ فِي‌ الْمَعْرُوفِ. «هيچگاه‌ طاعت‌ در معصيت‌ نيست‌. اينست‌ و جز اين‌ نيست‌ كه‌ طاعت‌ در اُموري‌ است‌ كه‌ شايسته‌ و نيكو و شناخته‌ شده‌ باشد؛ منكر نباشد، معروف‌ باشد.»

روايتي‌ است‌ از رسول‌ أكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ كه‌ فرمود: مَنْ أَحْدَثَ فِي‌ أَمْرِنَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ. «كسي‌ كه‌ در أمر ما (يعني‌ در ولايت‌ ما، در حكومت‌ ما) چيزي‌ را إحداث‌ كند، تازه‌اي‌ بياورد كه‌ از ما نيست‌، آن‌ مردود است‌ و قابل‌ قبول‌ نيست‌ و به‌ خودش‌ بر ميگردد.»

بيهقي‌ در كتاب‌ «شعب‌ الإيمان‌» از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ آورده‌ است‌: مَنْ وَقَّرَ صَاحِبَ بِدْعَةٍ فَقَدْ أَعَانَ عَلَي‌ هَدْمِ الإسْلَامِ.

«كسي‌ كه‌ صاحب‌ بدعتي‌ را موقّر بداند، توقير و تعظيم‌ كند، و حرف‌ او را بشنود و إطاعت‌ كند بر هدم‌ إسلام‌ كمك‌ كرده‌ است‌.» هر كسي‌ كه‌ صاحب‌ بدعت‌ است‌ إنسان‌ حقّ گوش‌ دادن‌ به‌ حرف‌ او را ندارد.



در ادامه‌، نگارنده دیدگاه متفاوت اهل تسنن (عامّه) درباره‌ی جواز خطای حاکم و اطاعت از او را مطرح می‌کند:



روايات‌ عامّه‌ در وجوب‌ إطاعت‌ از واليان‌ جائر

أمّا أهل‌ تسنّن‌ در كتب‌ خودشان‌ روايات‌ عجيب‌ و غريبي‌ نقل‌ مي‌كنند كه‌ بطور كلّي‌ پيغمبر فرموده‌ است‌: إنسان‌ از هر حاكم‌ و آمري‌ بايد إطاعت‌ كند، هر كه‌ ميخواهد باشد؛ ولو به‌ إنسان‌ تعدّي‌ كنند و مال‌ إنسان‌ را ببرند، و اگر چه‌ خودشان‌ به‌ أنواع‌ معاصي‌ آلوده‌ باشند و أموال‌ مردم‌ را به‌ عنوان‌ ستم‌ و ظلم‌ و جبّاريّت‌ غارت‌ كنند، وقتي‌ كسي‌ آمر بر إنسان‌ شد، بايد إنسان‌ حكم‌ او را بدون‌ چون‌ و چرا إجراء كند. و روايات‌ خيلي‌ شديدي‌ به‌ لسانهاي‌ مختلف‌ بيان‌ كرده‌اند كه‌ حقيقةً إنسان‌ تعجّب‌ ميكند، و جا هم‌ دارد كه‌ تعجّب‌ كند؛ زيرا أفرادي‌ كه‌ حكومت‌ و خلافت‌ را عصب‌ نموده‌ از مسير واقعي‌ خود منحرف‌ ساختند، مي‌بايست‌ براي‌ برقراري‌ و دوام‌ آن‌، أحاديث‌ مجعوله‌اي‌ را بين‌ مردم‌ منتشر نموده‌ بدان‌ تمسّك‌ نمايند و ظلم‌ و جور خود را بر آن‌ أساس‌ تثبيت‌ نمايند.

در «الغدير» از «صحيح‌ بخاري‌» در باب‌: السّمع‌ و الطّاعة‌، و از «صحيح‌ مسلم‌» با لفظ‌ «صحيح‌ بخاري‌» آورده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ فرمود: اسْمَعُوا وَ أطيعوا وَ إنِ اسْتُعْمِلَ عَلَيْكُمْ عَبْدٌ حَبَشيٌّ كَأَنَّ رَأْسَهُ زَبيبَةٌ!

«گوش‌ كنيد و إطاعت‌ كنيد! اگر چه‌ در اين‌ ولايت‌ و آمريّت‌، عبد حبشيّ كه‌ بر سر او موئي‌ نروئيده‌، و همچون‌ دانۀ كشمش‌ يا يك‌ دانه‌ انجير خشك‌ شده‌ در سرش‌ أصلاً مو نداشته‌ باشد را بگمارند.» يعني‌ اگر چه‌ كسي‌ همچون‌ غلام‌ سياه‌ حبشيّ به‌ عنوان‌ آمر بر شما حكومت‌ كرد، اسْمَعوا وَ أطيعوا، بشنويد و إطاعت‌ كنيد!

أيضاً در «الغدير» از «صحيح‌ مسلم‌» و «سنن‌ بيهقي‌» نقل‌ ميكند كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود: يَكونُ بَعْدي‌ أئِمَّةٌ لا يَهْتَدونَ بِهُدايَ وَ لا يَسْتَنّونَ بِسُنَّتي‌ وَ سَيَقومُ فيهِمْ رِجالٌ قُلوبُهُمْ قُلوبُ الشَّياطينِ فِي‌ جُثْمانِ إنْسٍ.

«بعد از من‌ پيشواياني‌ مي‌آيند كه‌ در دين‌ من‌ نيستند؛ به‌ هدايت‌ من‌ راه‌ نمي‌روند و به‌ سنّت‌ من‌ عمل‌ نمي‌كنند؛ و در ميان‌ آنها رجالي‌ قيام‌ ميكنند كه‌ دلهاي‌ آنها دلهاي‌ شياطين‌ است‌ در پيكرۀ إنسان‌.»

قالَ حُذَيْفَةُ: قُلْتُ: كَيْفَ أصْنَعُ يا رَسولَ اللَهِ إنْ أدْرَكْتُ ذَلِكَ؟! «حذيفه‌ ميگويد: عرض‌ كردم‌: يا رسول‌ الله‌! اگر آن‌ زمان‌ فرا رسيد و من‌ آن‌ دوره‌ را إدراك‌ كردم‌ چه‌ كار كنم‌؟»

قالَ: تَسْمَعُ وَ تُطيعُ لِلاميرِ وَ إنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَ اُخِذَ مالُكَ، فَاسْمَعْ وَأطِعْ!

«حضرت‌ فرمودند، بشنو و إطاعت‌ كن‌ فرمان‌ أمير را، اگر چه‌ پشتت‌ را شلاّق‌ بزنند و مالت‌ را هم‌ ببرند؛ گوش‌ كن‌ و إطاعت‌ كن‌!»


وَ سَأَلَ سَلِمَةُ بْنُ يَزِيدَ رَسولَ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ ] وَ ءَالِهِ [ وَ سَلَّمَ فَقالَ: يا نَبيَّ اللَهِ! أرَأَيْتَ إنْ قامَتْ عَلَيْنا اُمَرآءٌ يَسْأَلونا حَقَّهُمْ وَ يَمْنَعونا حَقَّنا فَما تَأْمُرُنا؟!

سلمة‌ بن‌ يزيد از رسول‌ خدا سؤال‌ كرد كه‌: يا نبيّ الله‌! به‌ من‌ خبر بده‌ و مرا متوجّه‌ كن‌ كه‌ اگر اُمرائي‌ بر ما قيام‌ كنند و حاكم‌ شوند و حقّ خودشانرا از ما بگيرند ولي‌ حقّي‌ را كه‌ ما مي‌خواهيم‌ به‌ ما ندهند، در اينصورت‌ تكليف‌ ما چيست‌؟»

فَأَعْرَضَ عَنْهُ، پيغمبر رويش‌ را آن‌ طرف‌ كرد و اعتنا نفرمود؛ ثُمَّ سَأَلَهُ، باز سؤال‌ كرد، فَأَعْرَضَ عَنْهُ؛ ثُمَّ سَأَلَهُ، باز سؤال‌ كرد فَجَذَبَهُ الاشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ؛ فَقالَ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ ] وَ ءَالِه‌ [ وَ سَلَّمَ: اسْمَعوا وَ أطيعوا فَإنَّما عَلَيْهِمْ ما حُمِّلوا وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ.

«در اين‌ حال‌ أشعث‌ بن‌ قيس‌ او را به‌ يك‌ طرف‌ كشيد كه‌ بس‌ است‌ ديگر، چقدر سؤال‌ مي‌كني‌؟! در اين‌ حال‌ رسول‌ خدا فرمود: بشنويد و إطاعت‌ كنيد! كلام‌ اُمراء را بشنويد و إطاعت‌ كنيد؛ زيرا كه‌ گناه‌ آنها بر عهدۀ خود آنهاست‌ و گناه‌ شما بر عهدۀ خود شماست‌.» آنها تكليف‌ خودشان‌ را مي‌دانند شما هم‌ تكليف‌ خودتانرا، آنها وظيفه‌اي‌ دارند و شما هم‌ وظيفه‌اي‌، دو نفر را توي‌ يك‌ قبر نمي‌خوابانند؛ موسي‌ به‌ دين‌ خود، عيسي‌ به‌ دين‌ خود.


...

كلام‌ مرحوم‌ أميني‌، در عواقب‌ التزام‌ به‌ معذوريّت‌ حكّام‌ جائر

مرحوم‌ أميني‌ مي‌فرمايد: بر أساس‌ همين‌ روايات‌ است‌ كه‌ چه‌ مسائل‌ و مشكلات‌ و مصيبتهائي‌ بر إسلام‌ وارد شد! آنوقت‌ شرح‌ مشبعي‌ از توالي‌ فاسد اين‌ أمر را بيان‌ مي‌كند.

و اين‌ روايات‌ كه‌ مي‌گويد: حاكم‌ اگر جائر بود منعزل‌ نمي‌شود و مردم‌ هم‌ حقّ گفتگو ندارند؛ و اگر چه‌ پشت‌ شما را با شلاّق‌ بزند و أموال‌ شما را ببرد، و به‌ نواميس‌ شما تعدّي‌ كند، شما حقّ خروج‌ بر او نداريد، بلكه‌ بايد سمعاً و طاعةً در تحت‌ اختيار او باشيد، نتيجه‌اش‌ اينست‌ كه‌ اين‌ خلفاء يك‌ يك‌ روي‌ كار بيايند و هر جناياتي‌ را كه‌ بخواهند انجام‌ بدهند.

در اينجا مرحوم‌ أميني‌ مرتّباً مي‌فرمايد: علي‌ هذا الاساس‌ چنين‌، علي‌ هذا الاساس‌ چنان‌.

وَ عَلَي‌ هَذا الاساسِ تَمَكَّنَ مُعاوِيَةُ بنُ أبي‌ سُفْيانَ مِنْ أنْ يَجْلِسَ بِالْكوفَةِ لِلْبَيْعَةِ وَ يُبايِعَهُ النّاسُ عَلَي‌ الْبَرآءَةِ مِنْ عَليِّ بْنِ أبي‌طالِبٍ.

«بر اين‌ أساس‌ بود كه‌ معاويه‌ آمد در مسجد كوفه‌ نشست‌ و مردم‌ را به‌ بيعت‌ دعوت‌ كرد؛ و مردم‌ با او بيعت‌ كردند با اين‌ شرط‌ كه‌ برائت‌ بجويند از عليّ بن‌ أبي‌طالب‌.» اين‌ شرط‌ بيعت‌ با معاويه‌ است‌! معاويه‌ آمد و با قهر بر مردم‌ مسلّط‌ شد، و اين‌ بيعت‌ هم‌ بر أساس‌ آن‌ روايات‌، بيعت‌ شرعي‌ و مُمضي‌ بود؛ و مردم‌ هم‌ بايستي‌ كه‌ بشنوند و إطاعت‌ كنند؛ و چون‌ حكم‌ حاكم‌ است‌ حقّ خروج‌ و قتال‌ با او را ندارند؛ بايد سمعاً و طاعةً بگويند، گرچه‌ در بيعتش‌ بگنجاند كه‌ از شرائط‌ بيعت‌ با من‌ اين‌ است‌ كه‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ را سَبّ كنيد!

و بر همين‌ أساس‌ بود كه‌ عبدالله‌ بن‌ عمر بيعت‌ يزيد خمّار را إقرار و إثبات‌ كرد. و وقتي‌ أهل‌ مدينه‌ خواستند بيعت‌ با يزيد را نقض‌ كنند، تمام‌ خدم‌ و حشم‌ و أولاد و آشنايان‌ خود را جمع‌ كرد و گفت‌: از رسول‌ خدا شنيدم‌ كه‌ مي‌فرمود: كسي‌ كه‌ دست‌ از بيعت‌ إمام‌ بردارد به‌ جهنّم‌ خواهد افتاد؛ و من‌ حاضر نيستم‌ كه‌ يك‌ نفر از شما دست‌ از بيعت‌ با يزيد بردارد؛ و اگر أحياناً كسي‌ اين‌ كار را بكند ديگر از من‌ نيست‌.

و بر همين‌ أساس‌ حميد بن‌ عبدالرّحمن‌ مي‌گويد: داخل‌ شدم‌ بر يُسَيْر أنصاريّ (يكي‌ از صحابۀ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌) در وقتي‌ كه‌ يزيد بن‌ معاويه‌ را خليفه‌ كرده‌ بودند، فَقالَ: إنَّهُمْ يَقولونَ: إنَّ يَزيدَ لَيْسَ بِخَيْرِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، وَ أنَا أقولُ ذَلِكَ؛ وَ لَكِنْ لأنْ يَجْمَعِ اللَهُ أمْرَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ ] وَ ءَالِهِ [ وَ سَلَّمَ، أحَبُّ إلَيَّ مِنْ أنْ يَفْتَرِقَ. قالَ النَّبيُّ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ ] وَ ءَالِهِ [ وَ سَلَّمَ: لَا يَأْتِيكَ فِي‌ الْجَمَاعَةِ إلَّا خَيْرٌ.

«يسير گفت‌: مي‌گويند يزيد بهترين‌ اُمّت‌ پيغمبر نيست‌، و عقيدۀ من‌ هم‌ همين‌ است‌؛ وليكن‌ قضيّه‌ اين‌ است‌ كه‌ ما الآن‌ در وضعيّتي‌ گرفتار شده‌ايم‌ كه‌ اگر خداوند أمر اُمّت‌ محمّد را ولو بواسطۀ يزيد فاسق‌ إصلاح‌ كند و جمع‌ نمايد بهتر از آنست‌ كه‌ افتراق‌ پيدا كند. پيغمبر فرمود: هيچ‌ چيز از جماعت‌ به‌ تو نميرسد مگر اينكه‌ خير است‌. حالا جماعت‌ اجتماع‌ بر يزيد كرده‌اند و نقض‌ اين‌ اجتماع‌ دلالت‌ بر خير نمي‌كند؛ پس‌ ما نمي‌توانيم‌ دست‌ از بيعت‌ يزيد برداريم‌، بلكه‌ براي‌ حفظ‌ كيان‌ إسلام‌ بايد اين‌ بيعت‌ را إقامه‌ و تثبيت‌ كنيم‌.»


دفاع‌ شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ از عمل‌ خود به‌ اتّكاء روايات‌ عامّه‌ و وجوب‌ إطاعت‌ واليان‌

و سپس‌ مرحوم‌ أميني‌ چند قضيّۀ ديگر را به‌ همين‌ كيفيّت‌ نقل‌ مي‌كند تا مي‌رسد به‌ اينجا كه‌ مي‌گويد:

وَ عَلَي‌ هَذا الاساسِ يَتِمُّ اعْتِذارُ شِمْرِ بْنِ ذِي‌ الْجَوْشَنِ قاتِلِ الإمامِ السِّبْطِ فيما رَواهُ أبو إسْحَقَ. شمر هم‌ وقتي‌ إمام‌ حسين‌ را كشت‌ اين‌ عذر را آورد و گفت‌: أمر والي‌ بود! واليان‌ را بر ما گماشتند و آنها بما چنين‌ أمري‌ كردند و أمر والي‌ واجب‌ الإطاعه‌ است‌. بنابراين‌، ما در كشتن‌ إمام‌ حسين‌ نه‌ تنها گناهكار نيستيم‌، بلكه‌ بر أساس‌ إطاعت‌ أمر والي‌ ثواب‌ خواهيم‌ برد.

أبو إسحق‌ روايت‌ مي‌كند كه‌: كانَ شِمْرُ بْنُ ذِي‌ الْجَوْشَنِ يُصَلّي‌ مَعَنا ثُمَّ يَقولُ: اللَهُمَّ إنَّكَ شَريفٌ تُحِبُّ الشَّرَفَ، وَ إنَّكَ تَعْلَمُ أنّي‌ شَريفٌ فَاغْفِرْلي‌! قُلْتُ: كَيْفَ يَغْفِرُ اللَهُ لَكَ وَ قَدْ أعَنْتَ عَلَي‌ قَتْلِ ابْنِ رَسولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ ] وَ ءَالِهِ [ وَ سَلَّمَ؟!

«شمر با ما نماز مي‌خواند، بعد از نماز مي‌گفت‌: خدايا تو شريف‌ هستي‌ و شريف‌ را هم‌ دوست‌ داري‌؛ و تو مي‌داني‌ من‌ مرد شريفي‌ هستم‌، بنابراين‌ گناه‌ مرا بيامرز! من‌ به‌ او گفتم‌: چگونه‌ خداوند ترا بيامرزد و مورد غفران‌ خود قرار دهد در حالتي‌ كه‌ تو كمك‌ كردي‌ در كشتن‌ پسر رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سَلّم‌؟!»

قَالَ: وَيْحَكَ! كَيْفَ نَصْنَعَ؟ إنَّ اُمَرآءَنا هَؤُلآء أمَرونا بِأمْرٍ فَلَمْ نُخالِفْهُمْ؛ وَ لَوْ خالَفْناهُمْ كُنّا شَرًّا مِنْ هَذِهِ الْحُمُرِ الشِّقاةِ.

«شمر در جواب‌ أبو إسحق‌ مي‌گويد: واي‌ بر تو! اگر من‌ حسين‌ را نكشم‌، پس‌ چكار كنم‌؟ اين‌ أمراء، ما را أمر كردند به‌ أمري‌ و ما مخالفت‌ آنها را نكرديم‌؛ و اگر مخالفت‌ مي‌كرديم‌ ما از اين‌ الاغهاي‌ مسكين‌ و بدبخت‌ بدتر بوديم‌.»

و در يك‌ لفظ‌ ديگر شمر مي‌گويد: اللَهُمَّ اغْفِرْلي‌ فَإنّي‌ كَريمٌ، لَمْ تَلِدْني‌ اللِئَامُ! فَقُلْتُ لَهُ: إنَّكَ لَسَيِّي‌ءُ الرَّأْيِ وَالْفِكْرِ! تُسارِعُ إلَي‌ قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ رَسولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ ] وَءَالِهِ [ وَ سَلَّمَ وَ تَدْعُو بِهَذا الدُّعآء؟! فَقالَ: إلَيْكَ عَنّي‌! فَلَوْ كُنّا كَما تَقولُ أنْتَ وَأصْحابُكَ لَكُنّا شَرًّا مِنَ الْحُمُرِ في‌ الشِّعاب‌.

«خدايا گناه‌ مرا بيامرز چون‌ من‌ كريمم‌! مرد بزرگوار و شريفي‌ هستم‌، و مرا مردمان‌ لئيم‌ نزائيده‌اند! من‌ به‌ او گفتم‌: تو مرد سيّي‌ الرّأي‌ و سيّي‌ الفكري‌ هستي‌؛ مرد بد انديشه‌اي‌ هستي‌ كه‌ شتاب‌ كردي‌ در كشتن‌ پسر دختر رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌، و در عين‌ حال‌ دعا مي‌كني‌ خدا ترا بيامرزد؟! شمر گفت‌: برو، از من‌ دور شو! اگر ما فكرمان‌ و عقيده‌مان‌ و رأيمان‌ همين‌ رأي‌ و فكري‌ بود كه‌ تو و أصحاب‌ تو داري‌، ما از اين‌ الاغهائي‌ كه‌ در درّه‌ها و بيابانها متواري‌ هستند و مي‌چرند بدتر بوديم‌! پس‌ ما وظيفۀ خود را انجام‌ داديم‌ و مخالفت‌ أمر والي‌ نكرديم‌؛ و هر كه‌ مخالفت‌ أمر والي‌ كند« كانَ شَرًّا مِنَ الْحُمُرِ في‌ الشِّعاب‌.»

...

كلام‌ معصوم‌ بر أساس‌ انطباق‌ بر حقّ است‌ نه‌ موضوعيّت‌؛ و ما كه‌ كلام‌ معصوم‌ را قبول‌ مي‌كنيم‌، چون‌ معصوم‌ است‌ و عين‌ حقّ است‌! و إلاّ كلام‌ شخص‌ ـ هر كه‌ باشد ـ در مقابل‌ حقّ موضوعيّت‌ ندارد، اينها همه‌ أماره‌ و طريقند.

...

در اينجاست‌ كه‌ روشن‌ مي‌شود سرّ آنكه‌ اين‌ دُوَل‌ خارجي‌ چقدر از خصوص‌ تشيّع‌ نگرانند و از أهل‌ تسنّن‌ باكي‌ ندارند! چرا كه‌ اُصولاً حكومت‌ در أهل‌ تسنّن‌ حكومت‌ ساخته‌ و پرداخته‌ و مورد إمضاي‌ خود آنهاست‌. چون‌ واليان‌ آنها همان‌ أفرادي‌ هستند كه‌ مورد نظر آنهاست‌ و به‌ هر چيزي‌ كه‌ خواست‌ ايشان‌ باشد مردم‌ را أمر مي‌كنند، و مردم‌ آنها را اُولوا الامر مي‌دانند.

وليكن‌ آن‌ مكتبي‌ كه‌ با حقّ سر و كار دارد و اگر به‌ اندازۀ ذرّه‌اي‌ از حقّ تجاوز شود نگران‌ است‌، مكتب‌ شيعه‌ است‌ كه‌ مي‌گويد: بايد در اُمور، حقّ را ميزان‌ قرار داد؛ هر كجا حقّ است‌ بپذيريد و هر كجا انحرافي‌ هست‌ رها كنيد! اگر حاكم‌ حكمي‌ كرد و اشتباه‌ بود بايد برگردد و إلاّ مسؤول‌ است‌. قاضي‌ بايد از حكم‌ خود برگردد. مرجع‌ تقليد اگر فتوائي‌ داد و اشتباه‌ بود بمجرّد اينكه‌ فهميد بايد برگردد و إلاّ در جهنّم‌ خواهد بود.

و عبارتي‌ از حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمودند: به‌ من‌ ثنا نكنيد! قسم‌ بخدا تمام‌ زحمتهاي‌ من‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ از عهدۀ مسؤوليّتي‌ كه‌ در پيشگاه‌ پروردگار نسبت‌ بشما دارم‌ خود را خارج‌ سازم‌. هنوز من‌ نتوانسته‌ام‌ حقوق‌ شما را أدا كنم‌ و از عهدۀ فرائض‌ بيرون‌ بيايم‌؛ پس‌ شما چگونه‌ مرا ثناء مي‌كنيد؟!

علي‌ كلّ تقدير، براي‌ ما روشن‌ و واضح‌ است‌: لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي‌ مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ، وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَي‌ اللَهَ، و أمثال‌ اين‌ عبارات‌ كه‌ از پيغمبر أكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ آمده‌ است‌، إنسان‌ را دلالت‌ مي‌كند كه‌ بايد أوامر و نواهي‌ حاكم‌ (به‌ هر صورت‌ و كيفيّتي‌ بنام‌ حكومت‌ إسلام‌) مخالف‌ با شرع‌ نباشد، كه‌ در غير اينصورت‌ لازم‌ الإجراء نيست‌، بلكه‌ خود از درجۀ اعتبار ساقط‌ مي‌شود.


ارسال نظر

  • سید احمد حسینی

    با سلام. مرحوم علامه طهرانی از عرفا و علمایی است که تمام مراتب علم و عرفان و اخلاق و دیانت و سیاست را به آمیخته و حقّیت مبانی اسلام و تشیّع را برای طالبان حقیقت مهیّا ساخته است و این مطلب در آثار و کلمات و کتب او هویدا و مشهود است. رحمة الله علیه رحمة واسعة

  • علي

    اينها كه الان يه چيز ديگه ميگن؟

  • ناشناس

    اگر نظر اهل سنت طبق نوشته شما بود آیا بهار عرب اتفاق می افتاد؟

  • مهرداد

    حالا اين رو كه آوردين يعني اينكه بريم طرفدار فتنه گران و نوكران دشمن بشيم؟!!

  • ناشناس

    حق چون افتاب مي درخشد فتنه گر ونوكر دشمن را مي توان بهانه پوشاندن آفتاب كرد خدا به همه ما بصيرت دهد تا زندانيان سخن وتفكر راببينيم.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار