حسین قدیانی: خیلیها از جناح خودمان دنبال تقلید از محمد قوچانی هستند تا مثل او مجله در بیاورند!
پایگاه irdc.ir: حسین قدیانی الان دیگر نویسنده شناختهشدهای است. سایت و روزنامه پرتیراژی نیست که سر بزنید و مطلبی چشمگیر و گیرا و البته بیشتر با محتوای طنز از وی نبینید. البته آثار حسین قدیانی خیلی مشهورتر از خود اوست! یعنی خیلیها مقالات و کتابهای قدیانی را خواندهاند و حسین قدیانیای شنیدهاند بدون آنکه جزئیاتی از زندگی و افکار وی بدانند.
کتاب "نه ده" او گرچه 5 روز مانده به پایان نمایشگاه کتاب پارسال رسید اما ناشر مجبور به ارائه چاپ دوم هم شد. وی قرار است امسال علاوه بر "نه ده"، مجموعه نوشتههای خود را در وبلاگش که "قطعه 26" نام دارد، در کتابی به همین نام در نمایشگاه کتاب امسال ارائه کند.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی با هدف معرفی بیشتر این جوان صاحب اندیشه و قلم، گفتگویی با وی ترتیب داده که به خاطر شخصیت خاص و طنزپرداز او، به گفتگویی خواندنی تبدیل شده است.
وی در این گفتگو، ضمن اشاره به نامه جنجالیاش به رییس قوه قضائیه در خصوص لزوم محاکمه سران فتنه، در عین حال اذعان کرده که در ماجرای حمایت از "سعید تاجیک" اشتباه کرده است. قدیانی همچنین با اشاره به لزوم واکنش صریح صاحبان قلم به "جریان انحرافی" در دولت، تاکید میکند که به همان دلیل که نمیشد در برابر فتنهگران سال ۸۸ سکوت کرد، الان هم روشنگری در زمینه فتنه جریان انحرافی واجب است چرا که این جریان ولایت فقیه را نشانه رفته است.
حسین همچنین در این گفتگو، نظرش را راجع به صادق هدایت، حسین شریعتمداری، مشایی و "مشاییچی ها"، محمد قوچانی، حاج منصور، احمد شاملو، غلام قمر و نویسنده حکومتی نیز گفته است. با هم، این گفتگو را میخوانیم:
*آقای قدیانی؛ از کجا شروع کنیم مصاحبه را؟
میشود اصلاً بی خیال؟!
* خیلی وقت است با جایی مصاحبه نکردهاید. چرا؟
دلیلی ندارد؛ به طور میانگین دارم روزی در ۳ روزنامه حدود ۴ و یا ۵ مطلب میدهم. مگر چقدر حالا حرف دارم که به هر درخواست مصاحبهای جواب مثبت بدهم؟
*اما گمانم فقط به این دلیل نیست که با مصاحبه نمیکنید.
بله خب. خیلیها مصاحبه را برای من نمیخواهند، برای خودشان و مقاصد خودشان میخواهند.
*مثلا؟
مثلاً ایامی که وبلاگ "قطعه ۲۶" فیلتر بود، ترجیح دادم با هیچ کجا مصاحبه نکنم. خیلی زنگ میزدند آن موقع. با این همه من خودم در تنظیم گفتگو خیلی حساس هستم و وسواس دارم. دروغ نگفته باشم خیلی از روزنامه نگاران امروز که دستی هم بر مصاحبه دارند، بدیهیات تنظیم حرفهای یک گفتگو را بلد نیستند.
*با ما که دارید گفتگو میکنید دیگر؟!
این گپ و گفت دوستانه است. شاید هم گفتگوی ناشر است با مولف. به این معنا داریم با هم حرف میزنیم و درددل میکنیم.
* نام حسین قدیانی عجین شده با نامهتان به آقای آملی لاریجانی. نمیخواهید برای یک بار هم که شده به حواشیای که آن روزها برایتان اتفاق افتاد، بپردازید؟
نه!
*اما خیلیها دوست دارند واقعیت را از زبان خودتان جویا شوند؛ چه شد که در مقابل رکن یمانی آن نامه تند و تیز را نوشتید و چه شد که در مطلبتان در روزنامه کیهان، دستانتان را به علامت تسلیم بالا بردید؟
از هر ۲ نوشته خود دفاع میکنم؛ نه آن نامه را تند و تیز میدانم و نه متن کیهان را تسلیم.
*راست است که برای ساعاتی بازداشت هم شدید؟
نه!
*اما در کیهان از برادران لاریجانی عذرخواهی کردید!
لازم باشد حتی از دانشمند فارین پالیسی هم معذرت خواهی میکنم. اینها که روسای قوای کشور خودم هستند! روزی در همان ایام به یکی از بلندپایگان دستگاه قضا گفتم که اگر در فتنه بعدی، اشرار خواستند برای شخص شما یا ساختمان محل کارتان مزاحمت ایجاد کنند، حاضرم برای دفاع از شما بیایم و سینه سپر کنم. چه اینکه ایام فتنه ۸۸ مثل خیلی دیگر از دوستان بسیجی، از اصل نظام و نهادهای نظام من جمله ساختمان صدا و سیما در برابر فتنهگران دفاع کردیم و تا سر حد مرگ هم رفتیم.
حرف من این است که نباید مسائل را با هم قاطی کرد. من به دستگاه قضایی ایمان دارم و نسبت به آن دلسوز هستم که در خانه خدا به رئیس محترم آن نامه نوشتم اما در کنار همه این انتقادات حتما از آقای آملی و از دیگر روسای قوا در برابر دشمن مشترک همهمان دفاع میکنم. این ۲ تا با هم قابل جمع است.
بگذار درباره آن نامه چند جمله بگویم و برویم سر مسائل مهمتر. آن نامه را جریان موسوم به "انحرافی" در بدنه اصولگرایی، داشت دستاویزی قرار میداد که اولاً؛ اینطور وانمود کند من هم سر و سرّی با این جریان دارم! و ثانیاً؛ با اخوان لاریجانی بیشتر دشمنی دارم تا آمریکا و اسرائیل!
این بود که در کیهان آن متن را نوشتم. هنوز هم معتقدم برخی تعابیرم نسبت به بعضیها در نامه مذکور درست نبود. اینجا بود که عذرخواهی کردم اما به اعتراف مطالبم که در آرشیو "قطعه ۲۶″ موجود است، هرگز بحث تسلیم در کار نبوده است.
حتی بعد از آن متن کیهان هم بارها و بارها از دستگاه قضایی مطالبه عدالت داشتهام؛ بیشتر از خیلیها. بگذریم که اگر من در حج خواهان محاکمه سران فتنه بودم، چند ماه بعد، دوم خردادیترین نمایندگان مجلس "نهضت توابین" راه انداختند و جلوی چشم رئیس مجلس شعار دادند که "مرگ بر موسوی و کروبی و خاتمی". این حرف را من ماهها پیش در آن نامه نوشتم و ملت باز هم ماهها پیش از آن در یوم الله ۹ دی گفته بود. برخیها خیلی دیرتر از ما دوریالی شان افتاد.
*نمیخواهید از روزهای مربوط به "نامه" خاطرهای بگویید؟
لزومی ندارد. فقط به جای خاطره، اشاره کنم به یک نکته. وقتی نامه به آقای آملی را نوشتم، عده ای بر من خرده گرفتند که افراط کردی و چه کاره مملکتی مگر، و وقتی متن کیهان را نوشتم، برخی از همان عده، بر من خرده گرفتند که چرا تسلیم شدی و بر همان موضع حق خود باقی نماندی؟!!
*شایعه شد که دیداری هم با بزرگان دستگاه قضا داشتهاید؟
با بزرگتر از بزرگان قوه قضایی هم دیدار داشتهام! همین هفته پیش با مادر شهیدی در بهشت زهرا. از آنجا که به مسئولان نظام -همهشان- ارادت مضاعف دارم و آنها را سربازان ولایت فقیه میدانم، دعای قشنگی میخواهم در حقشان بکنم و آن این است؛ انشاءالله همه شان فدای یک تار مو، بلکه یک لبخند خامنهای.
* ممکن است برخی مطرح کنند که رییس دستگاه قضا منصوب رهبری است و انتقاد از ایشان به مصلحت نیست. آیا این را قبول دارید؟
وقتی من از رسانه ملی انتقاد میکنم، با علم بر این است که رئیس صدا و سیما را رهبر انقلاب منصوب میکنند. همان رهبری که خود به وقت لزوم از صدا و سیما انتقاد و حمایت میکنند. مثل اینکه صدر اسلام حضرت علی هم به منصوبین خودشان بارها و بارها تذکر میدادند. مطالبه محاکمه فتنهگران از دستگاه قضایی، عین ولایت پذیری ماست. این مطالبات عدالت محورانه، کمک حال دستگاه قضا برای اجرای عدالت است.
ما که عدالت را خارج از خیمه ولایت نمیخواهیم و اصلاً عملی نمیدانیم. عدالت پذیری ما عین ولایت پذیری ماست. "آقا" هم در عین حال که رهبر قوه قضاییه هستند، رهبر ما هم هستند. رهبر انقلاب از ما چیزی و از قوه قضاییه چیز دیگری مطالبه دارند. حتما "آقا" از ما مطالبه سکوت ندارند. همچنان که از ما مطالبه دارند به احدی ظلم نکنیم. با این همه من یک حرف اساسی دارم: رهبر جامعه اسلامی -همیشه تاریخ- هرقدر بیشتر "عمار" داشته باشد، بیشتر به "عدالت" فکر میکند و وقتی عمار با الف (امار) دارد، بیشتر به "مصلحت" فکر میکند. مثل اینکه علی وقتی یار داشت با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید و عدالت را اجرا کرد اما وقتی یار نداشت، بنابر مصلحت جامعه دینی، ۲۵ سال سکوت پیشه کرد.
ما باید به جای "امار"، "عمار" باشیم تا علی و عدالت تنها نمانند. عدهای اما سکوت علی را بیش از ذوالفقار علی دوست دارند و علی را ساکت میخواهند تا ولایتپذیریشان بیهزینه باشد.
*اما بحث سعید تاجیک؟
خیلیها در این بحث اشتباه کردند. من هم اشتباه کردم. اشتباه من دفاع مطلق از ایشان بود و اشتباه دیگران این بود که به بهانه نهی از منکر دوست، برای مدتی مدید جهاد با دشمن اصلی را فراموش کردند. بگذار نکتهای بگویم: بیآنکه بخواهم شخص تاجیک را مقصر اصلی و یا متهم اصلی بدانم، الان دیگر مطمئن شدهام و سند دارم که در این مسئله رد پای جریان معروف به "انحرافی" به چشم میخورد تا با مظلوم نمایی، شرایط را به گونهای برای آقای هاشمی رقم بزنند که ایشان رئیس مجلس خبرگان باقی بمانند.
من اصولاً دست جریان انحرافی و دست جریان خاندان هاشمی را در یک کاسه میدانم. این ۲ در پیمانی نوشته و ننوشته، در حال "خدمت متقابل" به همدیگر هستند. با این همه مباحث آن روزها برایم درس عبرتی شد که بدانم عدهای به کمین نشستهاند تا دفاع ما از مظلوم را در مسیر غلطی بیندازند که خودشان از قبل طراحی کردهاند. اینجاست که از نظر من فتنه جریان انحرافی، سختتر از فتنه ۸۸ است. در فتنه ۸۸ یک طرف به دروغ از اسلام و قرآن و قانون و امام استفاده ابزاری میکرد اما الان ما با فتنهگرانی طرف هستیم که میبینیم مفهوم ولایت فقیه را نشانه رفتهاند. میبینی طرف از سویی ادعایی بزرگ میکند که اگر ولی فقیه حکم دهد، زنم را هم طلاق میدهم! و از دیگر سو حاضر نیست دست از "ولایت مشایی" بردارد.
تو نمیخواهد زنت را به حکم رهبر طلاق دهی، همین مشایی عامل اختلاف را بگذاری کنار و مطهری زمان را به او نفروشی، از سر ما هم زیاد است! این فرد "مشایی چی" گمانم با عیال مشکل دارد و میخواهد ولایت فقیه را هزینه جدایی خود از همسرش کند!!… من نمیدانم اصلاً چه لزومی دارد که این ادعاها طرح شود؟! من همین جا بگویم؛ به شدت انتقاد دارم به رئیسجمهور که اخیراً گفتهاند؛ "رابطه من و رهبر، رابطه پدر و فرزندی است".
*ولی "بابای ماست خامنه ای" که جمله خودتان است!
این با آن، به خاطر محتوا و گوینده و مخاطب آن، زمین تا آسمان فرق میکند. من به عنوان یک فرزند شهید از زبان خیل کثیر فرزندان شهدا این جمله را گفتهام تا بگویم که دشمن دارد آب در هاون میکوبد و اتفاقاً رابطه خانواده شهدا با انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب، عالیترین رابطههاست اما اینکه رئیسجمهور چنین حرفی بزند، درست نیست. اصولاً مسئولان نظام، قبل از آنکه فرزند رهبر باشند، باید در مقام عمل سرباز ولایت فقیه باشند. حتی برای من با توجه به جمله "بابای ماست خامنه ای" هم، "آقا" ولی فقیه است و چون منی، سرباز و گوش به فرمان.
*آیا به نظر شما، پرداختن به جریان انحرافی و انتقاد از احمدینژاد به خاطر تبری نجستن از مشایی، منجر به تفرقه نمیشود؟
حفظ "وحدت کلمه" البته امر ولی امر است به همه ما، اما ولایت فقیه که اصلیترین رکن نظام اسلامی است، حتی از وحدت کلمه هم واجبتر است. به همان دلیل که نمیشد در برابر فتنهگران سال ۸۸ سکوت کرد، الان هم روشنگری در زمینه فتنه جریان انحرافی واجب است.
لابد آنقدر واجب هست که رهبر انقلاب میگویند؛ "تا زنده هستم اجازه نمیدهم حرکت کشور از مسیر آرمانها منحرف شود". این "تا زنده هستم" را "آقا" به این شدت، در فتنه ۸۸ نگفتند. معتقدم روشنگری کردن در این باره تعارضی با "حفظ وحدت" و "ذکر خدمت" ندارد، چرا که بدون ولایت فقیه، نه وحدت و نه خدمت، محلی از اعراب نخواهند داشت.
البته من مرزبندی روشنی با کسانی دارم که خدمات دولت را هم منکر میشوند و خوبیهای دولت را هم بدی میبینند و به اسم نقد خیانتهای مکتب ایرانی، درصدد چشمپوشی بر خدمات "دکتر" هستند. با این همه اگر دکتر اصرار دارد که بگوید من همان مشایی هستم، ناخودآگاه و ناخواسته مرزبندی من با "امارها" لااقل در این مورد از بین میرود… و اما درباره سوالت، باید بگویم که عامل اصلی تفرقه، همین جریان انحرافی است، نه کسانی که دارند از زاویه درست این جریان را نقد میکنند. اینکه دیگر نمیشود که این جریان هر غلطی که دلش خواست بکند، بعد هر کسی در مقام نقد بلند شد، او را امر به سکوت کنیم که "آقا توصیه به وحدت کرده"!
*خیلی سیاسی شد؛ برویم سر وقت کتابهایتان. از قرار که نمیخواهید "باتوم…" را به نمایشگاه امسال برسانید.
خودتان که در جریانید! "قطعه ۲۶" آنقدر حجیم شد که ناچار شدیم در ۲ جلد کارش کنیم. از طرفی کتاب "نُه ده" -با اینکه به چاپ ۱۴ و ۱۵ هم رسیده- احساس میکنم هنوز به درستی خودش را نشان نداده و هنوز میدان برای عرضهاش هست. کامنتهای زیادی در وبلاگم میگذارند که ما تازه کتاب "نه ده" را پیدا کردهایم. یا زیاد میبینم و میشنوم که از "نه ده" سوال میکنند و دوست دارند تهیهاش کنند. پارسال هم "نه ده" فقط ۵ روز آخر را در نمایشگاه بود و در همان ۵ روز به چاپ دوم رسید. در هر صورت فکر کنم با همین ۲ کتاب که در ۳ جلد عرضه میشود، در نمایشگاه امسال باشم بهتر است. رمان "باتوم…" و کتاب "سفرنامه حج" را که اولی کاملاً و دومی تقریباً آماده است، انشاءالله بعد از نمایشگاه در یک فرصت مناسب، همزمان بیرون خواهم داد.
*"قطعه ۲۶" مجموعه نوشتههایتان در روزنامهها و وبلاگتان است. آیا میان کتاب، روزنامه و وبلاگ به عنوان رسانههایی که کارکرد مجزایی دارند، تفاوتی قائل نیستید؟
هم تفاوت قائلم و هم شباهت. تفاوتش باعث شده که لزوماً هر آنچه در کتاب و روزنامه و وبلاگ آمده، با هم یکی نباشد. شباهتش هم باعث شده نوشتههایم علاوه بر روزنامه، در وبلاگ هم نمایش داده شود و علاوه بر این ۲، در کتاب هم آورده شود.
*درباره "قطعه ۲۶" نکتهای هست که بگویید.
مهمترین نکتهای که لازم باشد بگویم، همان مطالبم است در کتاب، اما چند چیز را باید به آن اشاره کنم: ۱- این کتاب به عبارتی جلد دوم "نه ده" است.
۲- "قطعه ۲۶" را نه بر اساس تاریخ نگارش مطالب، که بر اساس فصلهای جداگانه نظیر طنز و دل نوشت و یادداشت و… مرتب کردهام اما در هر فصل، چینش مطالب بر اساس تاریخ نگارش مرتب شده.
۳- در فصل طنز، مجموعه طنزهایی که خارج از ستون روزخند و خبرگزاری چیزنا و صرفاً برای وبلاگم نوشتهام، آورده شده.
۴- متاسفانه حجم بالای کتاب باعث شد که مقداری از مطالب را از روی ناچاری حذف کنم و از این جمله است طرحهای دوستان خوبم در قطعه ۲۶ و سرودههایشان. خیلی دوست داشتم به بهانهای نام بچههای قطعه ۲۶ را در کتاب بیاورم، اما نشد. از طرفی سرودهها و طرحها اغلب در تعریف از من بودند که شاید آوردنش در کتاب شائبههایی درست میکرد. حتی در اول کتاب، اسم بچههای قطعه ۲۶ را آورده بودم و کتاب را به این عزیزان تقدیم کرده بودم اما ترس اینکه مبادا اسم یکیشان جا بماند، آخر سر باعث شد که به همه دوستان خوبم در قطعه ۲۶ یک عذرخواهی بزرگ بدهکار باشم.
*بهترین نویسنده حال حاضر کشور از نظرتان کیست؟
حسین شریعتمداری.
*ولی ایشان روزنامهنگار است، نه نویسنده.
روزنامهنگار هم کارش نوشتن است دیگر! حسین شریعتمداری فقط به خاطر "گفت و شنود"ش از نظر من بهترین نویسنده و در عین حال بهترین طنزپرداز کشور است.
*بعدی؟
اگر نگویی این هم که روزنامهنگار است و البته اگر نگویی که از جبهه مقابل است، قلم محمد قوچانی را دوست دارم. هم قلم خوبی دارد و هم اطلاعات خوبی دارد اما گاهی میخواهد با بهره از ژورنالیسم، جای حق و باطل را عوض کند که این هم به تعهد کاریاش ضربه میزند و هم به تخصص کاریاش. خیلیها را هم میبینم که از جناح خودمان دنبال تقلید از قوچانی هستند تا مثل او مجله در بیاورند. این کار درست نیست. ما باید به جای تقلید از دیگران، استعداد خودمان را کشف کنیم و نشر دهیم. علی ایحال، قوچانی خوب قلم میزند، اما بد قدم میزند!
*از میان نویسندهها -صرفاً نویسندهها!- از قلم کدامشان بیشتر خوشتان میآید؟
نویسندهای را به طور شاخص نمیتوانم نام ببرم.
*جایگاه خودتان را میان نویسندگان کجا میدانید؟
من اصلاً خودم را نویسنده نمیدانم. صبحانه خوردن در صنف لباسفروشهای حاج منصور از نظر من، شانی بالاتر از نویسندگی و این حرفها دارد! تعریف کار من اشک ریختن پای روضه حاج منصور است و با وجود چنین مقامی، هرگز دوست ندارم "نویسنده" خوانده شوم.
*اما شما از این راه پول در میآورید.
قبول دارم.
*مغرور بودن را چی؟!
آنهایی که مرا از نزدیک میشناسند، مثلاً اساتیدم، گاهی به من توصیه میکنند که لازم نیست هر تلفنی را جواب بدهی و هر مراسمی را بروی. یعنی بیشتر نگران تواضع من هستند!
*از فروش "نه ده" چقدر گیرتان آمد؟!
از چاپ پنجم به بعد که کتاب با تیراژ ۲۵۰۰ نسخه بیرون آمد، با توجه به قیمت پشت جلد و درصدی که به من میرسد، میشود حساب کرد و فهمید که چقدر درآوردم! قبل از "نه ده" گدای سر خیابان نبودم، بعد از "نه ده" هم در همان خانه اجارهای زندگی میکنم و همان ماشین آردی زیر پایم است که قبلا داشتم. با این همه از پول "نه ده" به عنوان یک پول کاملاً "حلال" و "بابرکت" یاد میکنم که باعث شد هم عمره بروم و هم تمتع.
در اصل پول حج مرا همان بسیجیانی دادند که کتابم را خریدند. من آدمی نبودم که بابت یک انگشتر فیروزه پول هنگفت بدهم اما متاثر از فروش "نه ده" کتمان نمیکنم که توانستم انگشتر گران قیمتی بخرم. من را اگر اصرار داشته باشی که نویسنده بخوانی، حتماً یک نویسنده حکومتی هستم و حتماً این را خواهم گفت که حتی همین لباسی که تنم میکنم به برکت شهدای همین نظام مقدس جمهوری اسلامی است.
من که نمیتوانم برای جمهوری اسلامی کلاس بگذارم. خدا اگر به قلم من عنایتی داشته، عاشق چشم و ابرویم که نبوده. میبیند که درون خیمه خون شهدا دارم نفس میکشم، پس به من لطف میکند. از این خیمه، از بیت رهبری بیرون بیایم، خدا هم حالم را خواهد گرفت. بیرون از چارچوب نظام الهی ولایت فقیه، خدا اجازه نمیدهد که حتی یک خط هم بنویسم. خدا که با کسی شوخی ندارد. زیر این عَلم است که هنرمند میتواند، هنر خلق کند. بیرون این علم، قلمش قفل و نوشتههایش افت میکند. همچنان که میبینیم؛ اوج کار هنری برخی "هنرمندانِ سابق بر این متعهد"، زمانی بود که به آرمانهای نظام تعلق خاطر داشتند. این تعلق را که کم کردند و یا از دست دادند، آثارشان هم به نسبت ضعیف شد.
*شک هم میکنید؟
هر لحظه من در شک و یقین توامان می گذرد!
*یعنی چی؟
شک میکنم به یقینم و یقین میکنم به شکم!
*یعنی چی؟ فلسفی شد یک مقدار!
یعنی اینکه من غلام قمرم؛ پس هستم.
*اگر روزی "بر فرض" ببینید که اساتیدتان آقایان شریعتمداری و صفار باعث شدهاند که رهبر ایشان را عامل تفرقه و جریان منحرف بخوانند، چه کار میکنید؟!
همانطور که درباره شیخ بیسواد مینویسم دربارهشان خواهم نوشت. تعارف که نداریم با کسی. من هم اگر روزی خارج از راه حضرت ماه حرکت کنم، مطمئن باشید آقای صفار هرندی مقدمهای که برای کتابم نوشتند، پس خواهند گرفت. آقای شریعتمداری هم دیگر نوشتههایم را در کیهان کار نخواهد کرد.
ما همدیگر را با ملاک پلاک بیت رهبری و ولایت فقیه میسنجیم. از این ملاک عدول کنم، همین بچهبسیجیهایی که کتابم را میخرند، پهن هم بارم نخواهند کرد! در آن صورت حق هم دارند البته.
به یک عبارت، ما نسبت به افرادی که ذرهای بخواهند در برابر ولایت فقیه قرار بگیرند اهل کوفه هستیم! حتی بی وفاتر از اهل کوفه. اگر کسی از ما ستارهای خارج از شعاع ماه باشد و آهِ ماه را بخواهد به چاه گره بزند، ما درباره آن شخص همه تعهدات خود را بیوفاتر از کوفیان پس میگیریم! ما اهل کوفه نیستیم؛ فقط برای علی. برای غیر از علی و برای کسی که خودش را عدل علی میداند، ما از اهل کوفه بی وفاتریم؛ آنقدر که اهل کوفه باید لنگ بیندازند جلوی بی وفایی ما! خوب میدانی دارم چه می گویم. گاهی مثلاً از برخورد یک مسئولی ناراحت میشوم و در دلم می گویم؛ عمراً دیگر برای جمهوری اسلامی چیزی بنویسم! به ثانیه نمیرسد که خدا همچین میزند پس کلهام که برق ۳ فاز از آن میپرد! مگر جمهوری اسلامی لنگ امثال من میماند؟! من و ما کی باشیم؟! در فتنه ۸۸ خیلیها رفتند در لاک سکوت. آیا اتفاقی افتاد؟! روز اولی که منِ نویسنده بخواهم برای ولایت فقیه، برای خون شهدا، برای بچهبسیجیها کلاس بگذارم، به ثانیه نمیرسد که هزار وبلاگ بهتر و قشنگتر از "قطعه ۲۶" و هزار نویسنده خوش قلمتر از منِ بد قلم، رشد خواهد کرد.
*از اینکه در آینده نزدیک میخواهد اولین رمان و اولین سفرنامهتان بیرون بیاید، اضطراب ندارید؟
همین الان هم جنس نوشتههای من بیشتر به ادبیات شبیه است، تا سیاست. چه اضطرابی؟! بار ادبی "نه ده" بسیار بیشتر از بار سیاسی آن است که اینقدر از آن استقبال شده و الا، سیاسینویس بهتر از من، خیلیها هستند.
*به عنوان کسی که زیاد قصه و رمان میخواند، نظرتان درباره صادق هدایت چیست؟
با همه احترامی که برای استاد عزیز خود جناب آقای سرشار قائل هستم اما معتقد نیستم که هدایت اندازه مردم کوچه و بازار هم بلد نبود انشا بنویسد. قصههای هدایت اینقدر گیرا هست که خواننده را برای تمام کردن کتاب ترغیب میکند؛ یکوقت هست من میآیم میگویم که صادق هدایت به فلان جریان تعلق خاطر دارد، آدم ما نیست، غربزده است، در قصهگویی این نواقص را دارد، فلان و بهمان است؛ همه اینها را من قبول دارم، اما اینکه بگویی این آدم اصلاً بلد نبود فارسی بنویسد، بیانصافی است. همچنانکه من معتقدم از نظر قصهگویی و تخصص نوشتن رمان و داستان، امثال صادق هدایت باید بیایند و جلوی رضا سرشار و امیرحسین فردی و احمد شاکری و … لنگ بیندازند.
منتقد این هستم که حتی به "بوف کور" ظلم شود. به هر حال آدمی با وسواس من تا به حال ۲ بار این رمان را خوانده. قصه جذاب و پرکششی دارد اما ادبیات آرمانی من بوف کور نیست. من آرمان خود را در "قصه ظهر جمعه" دنبال میکنم. همچنان که معتقدم برخی اشعار شاملو قشنگ است اما این را هم میگویم که همه اشعار قزوه زیباست. ما که در نقد ادبی عقدهای نیستیم. محمدعلی بهمنی میگوید: "با همه بی سر و سامانیام، باز به دنبال پریشانیام". خب این زیباست اما "مولا ویلا نداشت" قزوه، خیلی از اشعار شاعران اینچنینی بهتر و زیباتر است. نمیدانم منظورم را توانستم خوب برسانم یا نه.
*فکر میکنید از "قطعه ۲۶" مثل "نه ده" استقبال میشود؟
مثالی بزنم. من وبلاگم گاهی اوقات روزی ۱۰ هزار نفر بازدید دارد. گاهی میشود ۷ هزار نفر. گاهی ۵ هزار نفر. گاهی ۲ و یا ۳ هزار نفر و گاهی از هزار نفر تجاوز نمیکند. گاهی وبلاگم ۳ نفر آنلاین دارد و گاهی ۴۰ نفر و گاهی ۱۵۰ نفر. نمیخواهم بگویم این چیزها برایم مهم نیست؛ هست اما تاثیری در کارم ندارد. وظیفه من اصلاً نگران بودن بابت استقبال مخاطب از آثارم نیست. وظیفه من نوشتن و درست نوشتن است. مابقی دست خداست. من خودم را به جمهوری اسلامی مدیون و بدهکار میدانم؛ مگر طلبکارم که دغدغهام فروش بیشتر و کمتر آثارم باشد؟!
*درآمدتان در ماه چقدر است؟
اصلاً اندازه یک نویسندهای که داعیه حکومتی بودن دارد، نیست. همین الان در ۳ روزنامه مطلب میدهم اما در هیچ کجا حتی یک صندلی، یک میز، یک اتاق ندارم.
*خودتان نمیخواهید یا آنها ندادند؟!
بیشتر اولی است، بیشترتر دومی!!… ای بابا! باور میکنی که هنوز هم وقتی میخواهم وارد دفتر فلان و بهمان روزنامه شوم که در آن، ستون ثابت دارم و تقریباً هر روز مطلب مینویسم، حضرات نگهبان جلویم را میگیرند و بعد از هماهنگی و بعد از دادن برگه (آفیش)، مرا راه میدهند؟! در یکی از این روزنامهها نزدیک ۸ سال سابقه دارم ها! در آن دیگری، همه از رفقایم هستند! من یک روز هم برای کار روزنامهنگاری باور میکنی "بیمه" ندارم؟!… در عوض خودم را نویسنده حکومتی میدانم و این در حالی است که "حق التالیف" نوشتههایم را میگیرم و از جمهوری اسلامی "حقوق" نمیگیرم. هرگز هم مصاحبه نمیکنم و ادعا نمیکنم که؛ "اجازه بدهید رمانم را بنویسم". من هم میتوانم پز اپوزیسیون بودن بدهم، اما پز بهتری که میدهم این است که خود را یک نویسنده حکومتی میدانم.
*موافقید مصاحبه را تمام کنیم؟ شاید بیش از این، حوصله مخاطب نکشد. اما قبل از آن، نظرتان در این مورد چیست که برخی منتقدین میگویند نوشتههای حسین قدیانی سطحی است و عمق علمی ندارد؟
آنقدر مطالعه تاریخی و فلسفی دارم که بخواهم به جای عبارت خودمانی "چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی"، در عبارتی دهانپرکن بگویم "۹ دی نشان داد که کاریزمای جمهوری اسلامی، متاثر از نقشه اپوزیسیون نیست" اما خدا با آن خداییاش طوری بر پیامبر وحی را آسان و همه فهم نازل کرده که مادربزرگ من هم وقتی قرآن میخواند، کاملاً میفهمد که باید بعد از "و اوحینا الی ام موسی" بزند زیر گریه! آخر یک روز قبل از شهادت بابا اکبر مدام میگفت: "دلم آشوب است"… و آن روز که پدرم رفت منطقه، میگفت: غلط نکنم دیگر جگرگوشهام را نمیبینم. خدا به دلم انداخته، این که دیدمش و صورتش را بوسیدم، دفعه آخر بود.
*راستی! موهایتان خیلی بلند نشده؟!
همهاش تقصیر این نظام است؛ حقوق آدم را بدهند، سلمانی هم به روی چشم! جخت بلا صدای منزل هم درآمده!
*عقده این را ندارید که مثلاً تریپ نویسنده بودن بردارید؟
راستش را بخواهی… یعنی می دانی… می خواهم یک چیزی بگویم، میترسم دست بگیرند؛ ولش کن! اصلاً چی کار داری به موهای من؟!!
پایان مطلب/
ارسال نظر