مرگ من روزی...
پارسینه: دو سال پیش آشوبی توی خانۀ آرام ما افتاد. فهمیدیم روی گردن مامان درست زیر گوشش غدهای در حال رشدکردن است. همگی دستپاچه شدیم. روزهای سختی گذراندیم ولی بالاخره داستان به پایان رسید. دکتر خوبی پیدا کردیم و مریضمان را دستش سپردیم و توکل کردیم به خدا و همه چیز به خیر و خوشی تمام شد.
قرار شد سالی یک بار آزمایش و معاینه برای اطمینان از عودنکردن تومور بدهیم. امسال سال دوم بود. هرچه گشتم شمارۀ مطب دکتر را پیدا نکردم. تصمیم گرفتم به تارنمای آقای دکتر سری بزنم؛ اما تارنما بالا نمیآمد. فکر کردم شاید گناه از نرمافزار «فیسبوک بازکن» است که باعث شده تارنمای وطنی آقای دکتر باز نشود؛ ولی اشتباه میکردم.
به هر زحمتی بود شماره تلفن را پیدا کردم و منشی بسیار بداخلاقی با تندی تمام گفت: «چندبار باید بگم. دکتر فوت شدن! به چند نفر باید توضیح بدم؟» دلیل رفتارش هرچه بود مهم نبود. مهم خبر بدی بود که میداد. دکتر جوان و مهربان و خوشبرخوردی که مادرم را عمل کرده بود از دنیا رفته بود.
جوان که چه عرض کنم؛ بهگمانم حدود 50 سال داشت که برای آن تخصص و آنهمه خوشنامی در جراحی سن زیادی نبود. حالا رفته بود. تارنمایش از کار افتاده بود. مطبش را دکتر دیگری گرفته بود و نامش دیگر توی لیست دکترهای بیمارستان نبود. بههمین راحتی. همینقدر ساده همۀ ما یک روز همهچیز را رها میکنیم و با هفتهزارسالگان سربهسر میشویم...
شاید برای همین است که میگویند ما همیشه در خسرانیم. در هر لحظه در زیانیم زیرا حقیقیترین موضوع جهان یعنی مرگ را بهروی خودمان نمیآوریم و با بیخیالی میگذاریم بگذرد و تا خود لحظۀ مرگ حقیقتش را باور نمیکنیم.
الف-شین
به هر زحمتی بود شماره تلفن را پیدا کردم و منشی بسیار بداخلاقی با تندی تمام گفت: «چندبار باید بگم. دکتر فوت شدن! به چند نفر باید توضیح بدم؟» دلیل رفتارش هرچه بود مهم نبود. مهم خبر بدی بود که میداد. دکتر جوان و مهربان و خوشبرخوردی که مادرم را عمل کرده بود از دنیا رفته بود.
جوان که چه عرض کنم؛ بهگمانم حدود 50 سال داشت که برای آن تخصص و آنهمه خوشنامی در جراحی سن زیادی نبود. حالا رفته بود. تارنمایش از کار افتاده بود. مطبش را دکتر دیگری گرفته بود و نامش دیگر توی لیست دکترهای بیمارستان نبود. بههمین راحتی. همینقدر ساده همۀ ما یک روز همهچیز را رها میکنیم و با هفتهزارسالگان سربهسر میشویم...
شاید برای همین است که میگویند ما همیشه در خسرانیم. در هر لحظه در زیانیم زیرا حقیقیترین موضوع جهان یعنی مرگ را بهروی خودمان نمیآوریم و با بیخیالی میگذاریم بگذرد و تا خود لحظۀ مرگ حقیقتش را باور نمیکنیم.
الف-شین
خدايا عاقبت ما رو ختم به خير كن ...
روحش شاد
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
می دونم دیر شده
ولی خواهشا بیشتر از این نذار دیر بشه
همه ما را سر به راه کن و عاقبت همه ما راختم به خیر کن
مخصوصا من روسیاه
زود دیر میشود
مرگ هم به اندازه زندگی پیچیده و مبهمه..
وای به روزی که دچار بحران پوچی و بی معنایی بشیم!