گوناگون

کودکان احساس، جای بازی اینجاست؟

پارسینه: گره روسری اش را از پشت محکم تر می بندد. «تی» نظافتی را که از قد خودش کمی بلندتر است، به دست می گیرد.

به گزارش پارسینه، گره روسری اش را از پشت محکم تر می بندد. «تی» نظافتی را که از قد خودش کمی بلندتر است، به دست می گیرد. شروع به تمیز کردن زمین می کند. گاهی نگاهی به خانم هایی که خود را در آینه سرویس بهداشتی رستوران می آرایند نگاه می کند. نگاهی می کنی و لبخند می زنی. برق شادی در چشمانش می درخشد. همین نگاه برایش کافی است.


برداشت اول...

نزدیک تر می روی. هراسان نگاهت می کند. دوست ندارد که ترحمش کنی. دست به سرش می کشی و به او خسته نباشی می گویی. نگاهت می کند. پاسخت را می دهد. دست به روسری اش می برد. می خواهی خارج شوی که به او اشاره می کنی، می توانی چند دقیقه ای بیرون بیایی؟ می خواهی فارغ از محل کارش با او صحبت کنی.



برداشت دوم...

نامش را می پرسی. می گوید: فادیا! معنایش را سئوال می کنی. می گوید به معنای حضرت مسیح(ع) است. از همین جا صحبت ها گل می کند.

چند سالت است؟

10 سال.

منزلت کجاست؟

همین نزدیکی ها. پشت فرحزاد. زندگی می کنیم.

چرا کار می کنی؟

برای گذراندن زندگی مان.

پدر و مادرت چطور؟

من و مادرم از دست پدرم فرار کردیم.

انگار برق تو را می گیرد. فرار... از دست پدر... قصه دردناک هزاران هزار کودک کاری است که در این شهر به جای بازی و تفریح ناچارند روزگار خود را بگذرانند.

چرا فرار؟

پدرم معتاد بود. شیشه می کشید. اذیت مان می کرد. یک روز مادرم دست من را گرفت و از خانه مان که در ملارد بود، فرار کردیم. اما نتوانستیم برادرم را با خود بیاوریم.

او چند ساله است؟

برادرم 8 سال دارد. پدرم او را به شیشه معتاد کرد. از او خبری نداریم.

درآمدتان چقدر است؟

500 هزار تومان می گیریم.

پدرت چه برخوردی با شما داشت؟

مادرم و من و برادرم را کتک می زد. همیشه گوش های مادرم را با انبردست می گرفت و می کشید.



برداشت سوم...

به چشمانش خیره می شوی. مثل چشم های عروسک، معصوم است و پاک. گاهی دستی به مانتوی صورتی رنگش می کشد. صورتی... رنگی که دخترکان بسیار دوستش دارند. دخترکان خیلی چیزهای دیگر را دوست دارند. دخترکان دوست دارند، درس بخوانند...

مدرسه هم می روی؟

بله. کلاس دوم هستم.

با یک حساب سرانگشتی، تاخیر دو ساله اش را متوجه می شوی.

الان باید کلاس چهارم باشی...!

کلاس دوم که بودم، پدرم نگذاشت که امتحاناتم را بدهم. چون می گفت، درست نیست دختر به مدرسه برود و پسران به او نگاه کنند. به خاطر همین امسال به مدرسه رفتم و دوباره کلاس دوم نشستم.

نگرانی که مدیرش از راه برسد و بخواهد او را از دنیای کودکانه اش فراری دهد. صورتش را می بوسی و راهی محل کارش می کنی... همین نزدیک... همین دور... همین دور و بر... سرویس بهداشتی یکی از رستوران های شهر.



تلخی حقیقت

کودکان کار، قصه ناتمامی است که در گوشه گوشه شهر دیده می شود. علیرغم نادیده گرفته شدن از طرف برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، آنها در زیر نور آفتاب یا مهتاب، فرقی نمی کند، زندگی می کنند. زندگی به قیمت زندگی! یا آنهایی هستند که نیازمندند یا آنها که به استخدام عوامل مافیا درآمده اند. در نفس عمل هیچ تفاوتی ندارد. به آنها کودکان کار گفته می شود. محل کارشان مشخص نیست. گاهی در میان اتومبیل های مدل بالای پشت چراغ قرمز، گاهی در متروها، گاهی در اتوبوس ها، گاهی در پیاده روهای شهر، گاهی زیر آسمان این شهر یا گوشه سرویس های بهداشتی... عملیات جمع آوری آنها از سطح خیابان های شهر، تا حدودی انجام شد. صلاحیت والدین شان که از سوی دادگاه مشخص شد، به آنها بازگردانیده می شوند اما... باز هم نام شان کودک کار است.



ممنوعیتی کودکانه

براساس قانون، اشتغال كودكان ممنوع است و بايد آنها تحت پوشش سازمان‌هاي حمايتي قرار گيرند و اقداماتي انجام شود تا كودكان نيازي به ‌كار و درآمدزايي نداشته‌ باشند، مشكلات مالي، خانواده‌هاي بد سرپرست و در كل خانواده‌ها علت اصلي اشتغال كودكان هستند. گاهی در مواردی که بدسرپرست ‌بودن کودک کار از سوی مراجع قضایی احراز می‌شود، سرپرستی کودک به بهزیستی سپرده می‌شود و این سازمان قانوناً در برابر کودک مسئول است. از آنجا که تعیین بدسرپرست ‌بودن بنا بر قانون مدنی در بسیاری موارد ممکن نبوده، نهادهای حمایتی معمولا جز تحویل ‌دادن کودک به پدر و مادر چاره دیگری ندارند.



کودک که حقوق اولیه نمی شناسد

بر پایه اعلام سازمان بین‌المللی کار (ILO) وابسته به سازمان ملل، بیش از ۹۰ درصد کودکان با حقوق اولیه خود آشنا نیستند. آمار این سازمان نشان می‌دهد، سالانه ۲۵۰ میلیون کودک پنج تا چهارده ساله در جهان از حق کودکی خود محروم و نزدیک به نیمی از آنان وارد بازار کار می‌شوند. ماده (1173) قانون مدنی می گوید: هرگاه در اثر عدم مواظبت یا انحطاط اخلاقی پدر یا مادری که طفل تحت حضانت اوست، صحت جسمانی و یا تربیت اخلاقی طفل در‌معرض خطر باشد، محکمه می‌تواند به تقاضای اقربای طفل یا به تقاضای قیم او یا به تقاضای رئیس حوزه قضائی هر تصمیمی را که برای حضانت طفل‌مقتضی بداند، اتخاذ کند.



غرق در دنیای زمخت بزرگسالی

گاهی نیز آنانی که به صورت پنهان به کار گمارده می شوند، بالاترین آمار را از نظر حشونت، سوءاستفاده جنسی و مالی به خود اختصاص می دهند. آماری که گاهی چنان گریبانت را می گیرد که نگاهت را به تمامی شان تغییر می دهد. دیگر با بی احترامی به آنها نگاه نمی کنی. درک شان می کنی که اینها کودکان پاکی هستند که پرورش نیافته اند و آموزش شان فقط در کف خیابان و گاهی در میان توهین های ما بوده است. اینها کودکانی هستند نه از جنس شادی، بلکه از جنس دنیای زمخت ما بزرگسالان.



کودک کار؛ مقطعی و محدود؟

فاطمه آلیا، نماینده مجلس شورای اسلامی، چندی پیش عنوان کرده بود که موافق کار کودکان نیستیم و فرهنگ کار کودک در کشور ما وجود ندارد. بهزیستی یا شهرداری می توانند با احتصاص یارانه به کودکان بی بضاعت از خروج آنها از چرخه تحصیل جلوگیری کنند. وی تاکید کرده بود که پدیده ای به نام کودک کار به شکل رسمی و تایید شده در کشور وجود ندارد. هر چند که رونق اقتصادی سبب ایجاد رفاه نسبی در خانواده‌ها می‌شود اما به دلیل آنکه بیشتر این کودکان بی‌سرپرست هستند رونق اقتصادی نقش کمی در این مسئله دارد. و ادامه داده بود: آمارهای رسمی در این زمینه وجود ندارد. این پدیده در کشور ما بسیار محدود و مقطعی است برای نمونه در برخی از روستا‌ها کودکان در تابستان که به مدرسه نمی‌روند به والدین خود درکشاورزی کمک می‌کنند که نمی‌توان از این مساله به عنوان کودک کار اسم برد.



فرار از خاطرات خانه پدری

گره روسری اش را از پشت سر محکم تر می بندد. می خواهد که بال های روسری اش آلوده نشود. جارو را که از قدش بلندتر است برمی دارد. کاری به صحبت های بزرگسالانی که هیچ از دنیای کودکانه اش نمی دانند، ندارد. جارو را با قدرت هر چه تمام تر به زمین می کشد. می خواهد زمین را از آلودگی ها پاک کند. این بار نگاهش به زمین است. به زنانی که خود را در آیینه سرویس بهداشتی می آرایند، نگاهی نمی اندازد. آنها از دنیای کودکانه فادیا و زهرا و معصومه و علی و ... چه می دانند. بگذار آرام عادت کند به این دنیای کودکانه اش. برایش نه تصمیمات مجلس مهم است و نه صحبت های بهزیستی و ... همین که خود را خسته کند و خاطرات تلخ خانه پدری از ذهنش دور شود کافی است.

غزاله پورخاکی
منبع: روزان

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار