گوناگون

حکایتی از روزهای واپسین استادعلامه آشتیانی

حکایتی از روزهای واپسین استادعلامه آشتیانی

پارسینه: پس از دوره اول وزارت دکتر مصطفی معین، دکتر هاشمی گلپایگانی وزیرعلوم شد و دکتر سرافراز یزدی ریاست دانشگاه فردوسی مشهد را یافت.

در اوائل دوره ریاست او بود که حکم بازنشستگی استاد آشتیانی را بی خبر و بدون مقدمه قبلی به در منزل آوردند. آقای دکترعلی سرافراز یزدی چنان که در حکم نوشته شده، استاد را "به افتخار بازنشستگی نائل" کرده است. استاد با توجه به فضایی که آن روزها بر دانشگاه ها حاکم بود، در ذهن خود، این حکم را توهین تلقی کرد.


او که همه عمر خود را صرف علم اندوزی و علم آموزی و تحقیق کرده بود، و. در واقع گلش را به آب زلال دانش سرشته بودند، هرگز تصور نمی کرد که دانشمند را از دانشگاه برانند و زندگی او را بیش از پیش دچار تنگنا های مادی سازند و بر دشواری های زندگیش بیفزایند. این بود که حیرتی عجیب از کار دنیا او را فرا گرفت و دل و دماغ درس گفتن را از دست داد؛ از همه دنیا به درس و بحث و تحقیق دل خوش می داشت که آن را هم سه طلاق گفت. درست است که در آن زمان ۷۱ سال از عمر مبارکش می گذشت،

اما توان و نشاط کار در او به قوت بود و هیچ نشانی از ضعف جسم و جان در وی دیده نمی شد، با آن که برای ریشه کن ساختن بیماری پاپیوم مثانه دارو مصرف می کرد، به هیچ روی احساس خستگی و دل مردگی در او دیده نمی شد. در این ایام به بیماری افسردگی مبتلا شد و به تجویز پزشک، داروهای ضد افسردگی، مانند آمی تریپتیلین، می خورد. وزارت هاشمی گلپایگانی و ریاست دکترعلی سرفراز یزدی دیری نپایید و دکتر مصطفی معین بار دیگر به وزارت علوم باز گشت. به پیشنهاد او به آشتیانی نشان درجه یک دانش دادند و مجلس بزرگداشت برایش برگزار کردند. اما او اهل این چیزها نبود. نه اهل ستایش شنیدن و تجلیل دیدن بود و نه مدال برسینه زدن. عاقل تر از آن بود که آنهمه بیدار نشستن ها و نور چشم بر صفحات عکسی نسخه های خطی ریختن ها را که تنها به سبب اعتقاد به خدمت فرهنگی انجام می داد،

با مرتبه ای از مراتب دنیایی و خواسته ای از خواسته های این جهانی عوض کند. وقتی شنید که قصد دارند از مقام علمی او تجلیل کنند. بر آشفت او تجلیل از دانشمندان را می پسندید،

اما نوبت چون به خودش رسید، آن را بیهوده خواند. اما این مراسم، به هر جهت، برپا شد. به گمان این که شاید این جشن نشاط اندکی در دلش پدید آورد، او را راضی کردم و به آن جلسه بردم-گرچه اکراه داشت و تا آخر لب از لب نگشود و صم بکم نشست. نماینده آقای خاتمی، رئیس جمهوری وقت ایران، دکتر مصطفی معین که در آن زمان وزیر علوم بود، دکتر مصطفی محقق داماد و دکتر رضا داوری اردکانی و یکی دو تن دیگر، در باره خدمات علمی او سخن رانی کردند. در حاشیه این مجلس، نمایشگاهی هم از آثار او فراهم شده بود.

با آن که از دیدن دوستان و برخی شاگردانش نشاطی مختصر یافت، حوصله نکرد در برنامه ناهاری که به افتخارش ترتیب داده بودند، شرکت کند. از این رو به خانه بازش گردانیدم. دکترمعین به شیوه های مختلف، پیوسته به دلجویی از آشتیانی می کوشید، مگر آب رفته به جوی باز آید و دلش باز با درس و مدرسه بر سر مهر شود، اما نشد که نشد. آشتیانی همان رشته باریک پیوند خود با دنیا را نیز گسسته بود.

غیرت آشتیانی بیش از آن بود که، باز با دنیا پیوندد که پیغمبرگفت: " آدمی عاقل از یک سوراخ دوبار نیش نمی خورد." او همان روز دست از دنیا یکسره کشید که دید صاحب منصبان صاحب اختیارند و همان روز از دنیا یکسره امید برید که دید کرسی نشینان مختارند بر دانشمندان حکم رانند و بر زندگی این جهانی آنان تاثیر بگذارند. این بود که در خانه نشست و در بر روی خود بست تا آنکه بیماری الزایمر او را درظهر روز سوم فروردین ماه سال ۱۳۸۴به دست مرگ سپرد. خدایش بیامرزاد!

ارسال نظر

  • ناشناس

    خدا رحمتش کند. انسان وارسته و صالحی بود.

  • ناشناس

    کار درستی نکردین جزییات مسایل پزشکی رو هم در مقالتون آوردین . ایشون اگه واقعا بیماری مثانه هم داشته باشه به خواننده ربطی داره ؟

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار