گوناگون

مکاتبه علامه جعفری و برتراند راسل

مکاتبه علامه جعفری و برتراند راسل

پارسینه: متن نامه های رد و بدل شده بین مرحوم محمدتقی جعفری و برتراند راسل، فیلسوف بریتانیایی، را می بینید.

نامه علامه جعفری به راسل

پاسخ راسل

ارسال نظر

  • ناشناس

    راسل هم جوابش رو داده؟!

  • رضا

    لااقل ترجمه میکردی ببینیم چی گفتن به هم

  • کورش بزرگ

    علامه انسان بزرگی بودن ام ای کاش از ملت مظلوم ایرانم در زمان زیستنشون حمایت میکردن
    تا امروز غمهایمان کمتر بود

  • سامان میرزائی

    مذهب از منظر «علامه جعفری و راسل»
    قسمت اول :

    چکیده: استاد علامه محمد تقی جعفری، بعنوان صاحب نظری خبره، در زمینه‏های مختلف علمی چون ادبیات فارسی، فقه، فلسفه، عرفان، اخلاق و . . . شناخته می‏‏‏‏شود. ایشان با اندیشه‏ای آزاد و باز، بدون تعصب و تحجر، لکن مبتنی بر اصول و مبانی نظری اسلامی در اکثر علوم مذکور به نظرورزی پرداخته، در تبیین و تدقیق نظریات خود از هیچ تلاشی حتی برقراری ارتباط با فلاسفه برجسته غرب دریغ نورزیده و در مجامع مهم فلسفی و عرفانی که در غرب تشکیل می‏‏‏گردید، شرکت می‏نمودند. از جمله فعالیتهای علمی ایشان نقدی بر مصاحبه «وایت» با «برتراند راسل»، فیلسوف انگلیسی، می‏باشد. راسل، ریاضیات را، مبنا و اساس تمام افکار خود دانسته و در خصوص نسبت علم و دین می‏گوید:«میان علم و دین، ستیزی نیست، زیرا علم به قبول یا انکار دین محتاج نیست، بالاخره زمانی خواهد رسید که علم جواب تمام سؤالات و مشکلات ما را بدهد.» از «راسل» کتابهای فراوانی بجا مانده است از قبیل: «اصول ریاضیات»، «الفبای نسبیّت»، «تاریخ فلسفه غرب»، «ازدواج و اخلاق»، «کدام راه، راه صحیح است؟» و . . .. در اینجا به نقد ایشان از این مصاحبه می پردازیم.

    ستاد علامه محمد تقی جعفری، بعنوان صاحب نظری خبره، در زمینه‏های مختلف علمی چون ادبیات فارسی، فقه، فلسفه، عرفان، اخلاق و . . . شناخته می‏‏‏‏شود. ایشان با اندیشه‏ای آزاد و باز، بدون تعصب و تحجر، لکن مبتنی بر اصول و مبانی نظری اسلامی در اکثر علوم مذکور به نظرورزی پرداخته، در تبیین و تدقیق نظریات خود از هیچ تلاشی حتی برقراری ارتباط با فلاسفه برجسته غرب دریغ نورزیده و در مجامع مهم فلسفی و عرفانی که در غرب تشکیل می‏‏‏گردید، شرکت می‏نمودند. از جمله فعالیتهای علمی ایشان نقدی بر مصاحبه «وایت» با «برتراند راسل»، فیلسوف انگلیسی، می‏باشد. راسل، ریاضیات را، مبنا و اساس تمام افکار خود دانسته و در خصوص نسبت علم و دین می‏گوید:«میان علم و دین، ستیزی نیست، زیرا علم به قبول یا انکار دین محتاج نیست، بالاخره زمانی خواهد رسید که علم جواب تمام سؤالات و مشکلات ما را بدهد.» از «راسل» کتابهای فراوانی بجا مانده است از قبیل: «اصول ریاضیات»، «الفبای نسبیّت»، «تاریخ فلسفه غرب»، «ازدواج و اخلاق»، «کدام راه، راه صحیح است؟» و . . ..
    مرحوم علامه جعفری در سال 1342 چند نامه مهم در خصوص «عمومیت جستجوی کمال»،«قراردادی بودن اصطلاح X»، «تناقض بین دفاع از انسانیت، آزادی و صلح و ] در عین حال[ معتقد نبودن به هیچ گونه آزادی درونی و محاسبه استدلالی چه از جنبه عشق مستقل به انسانیت و چه از جنبه متافیزیکی» و . . . به وی ارسال داشت. مقاله حاضر، برگزیده ای از نقد علمی «علامه جعفری» بر مصاحبه «وایت» با «برتراند راسل» می‏باشد که بنا بر ضرورت انتخاب و تدوین گردیده است.
    اعتقاد به خدا
    وایت: آقای راسل شما هرگز انگیزش مذهبی داشته‏اید؟
    راسل: در دوران جوانی عمیقاً مذهبی بودم، در آن موقع شاید به استثنای ریاضیات، زیادتر از همه چیز، به مذهب جلب شده بودم و علاقه من، به مذهب سبب شد در سه مسئله خدا، جاودانگی روح و آزادی اراده و اختیار، به صورت جدی کار کنم. از آزادی اراده شروع کردم و تدریجاً در پایان به این نتیجه رسیدم که هیچ دلیلی برای اعتقاد به هیچ یک از مسائل سه گانه وجود ندارد. راجع به مسئلة آزادی اراده، فکر می‏‏‏کنم برای آزادی دلیل معتبری نیست و هنوز هم فکر می‏‏‏کنم که نتیجه بخش نباشد، به نظر من چون تمام حرکات ماده به وسیله قوانین دینامیک از پیش معین شده است، حرکت لبهای انسان نیز هنگامی که سخن می‏‏گوید باید به همین ترتیب از پیش معین شده باشد، به طوری که او نمی‏‏‏تواند هیچ کنترلی در بارة آن چه می‏‏گوید اعمال کند. تمام حرکات مادی و حوادث آینده به طور کلی از پیش معین شده و سخن گفتن مشمول همین قاعدة کلی است. لذا بنا به قوانین دینامیک، مثلاً آقای«A» نسبت به آن چه می‏‏گوید آزادی اراده ندارد. راجع به جاودانگی روح، به نظر من خیلی روشن بود که رابطة میان بدن و فکر ـ هر طور که ممکن است بوده باشدـ بیش از آن چه تصور می‏شود به هم نزدیک است لذا هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم وقتی که مغز متلاشی می‏شود فکر باقی می‏ماند. همچنین راجع به خدا که ادلة بسیاری بر وجودش اقامه شده است،‌ فکر می‏کردم و اکنون نیز فکر می‏‏‏کنم که همة آنها بی اعتبار بوده و اگر کسی نمی‏‏‏خواست که اعتقاد به نتیجه آنها پیدا کند هرگز این گونه ادله را نمی‏‏‏پذیرفت. من فکر کردم که با این وضع به سوی بهت زدگی زیادی پیش می‏‏‏روم ولی با کمال تعجب، این حالت در من به وجود نیامد.
    نقد علامه جعفری«ره»: البته اساس مذهب فقط در این سه مسأله نیست، مسأله خدا و روح از پایه‏های اولیه مذهبی شمرده می‏‏‏شوند، ولی که آزادی اراده جزء‌ مسائل مذهبی محسوب نمی‏شود. اما در خصوص اینکه آقای راسل می‏‏‏گوید: «من فکر می‏‏‏کردم با این وضع به سوی بهت زدگی پیش می‏‏‏روم، ولی با کمال تعجب این حالت در من بوجود نیامد»باید گفت: این خودداری، یک حالت روانی شخصی است که آقای راسل توانسته است با وجود تردید در سه مسئله اساسی مذهب، به اضطراب و بهت دچار نگردد و حتی عبارت «با کمال تعجب» هم می‏‏‏تواند شاهد خوبی باشد بر اینکه نفی اصول اولیه و معلومات ارزشمند در ذهن آقای راسل، مقتضی تعجب بوده است. بنابراین تفکر در بارة امور مذکور اگر ثابت یا نفی جزمی نشود موجب بهت زدگی خواهد شد، مگر این که بشر را به کلی از تفکر باز دارند.
    اما اگر «آیندة‌ جاودان» برای انسان مورد تردید واقع شود، از یک سو، اکثریت افراد بشری با کدامین دلیل متحمل زجر و شکنجه‏های طاقت فرسای دنیا بشوند؟ و از سوی دیگر، با کدامین منطق می‏‏‏توان علل و نتایج احساس مسئولیتی را که انسان در زندگی دارد، در همین دنیا تمام شده حساب کرد.
    جمله ای از افلاطون است که هر وقت آن را می‏‏‏خوانم در دریایی از لذت غوطه ور می‏‏‏شوم، البته اینها دستوراتی است که تمامی مذاهب آسمانی آن را به عنوان برنامة اصلی پیشنهاد کرده‏اند. اما چون از زبان فیلسوفی که سالها قبل از میلاد مسیح می‏زیسته این سخنان اداء شده، جالب بوده و میزان دقت نظر ایشان را نشان می‏دهد. افلاطون می‏گوید: «کفایت نمی‏کند که ما کودکان خود را رها کرده و از آنچه که پاکیزگی آنها را آلوده می‏کند، ممانعت به عمل نیاوریم، روشن کردن عقول آنها با نور علم و وارد کردن آنها به فضیلت، با پند و اندرز کافی نیست، بلکه بالاتر از اینها باید در دلهای آنان اصول دین را که طبیعت به ودیعه نهاده است رویانید. این اصول دین آن چیزهایی است که اعتقادات قویّه‏ای که میان انسان و خداوند ارتباط برقرار می‏‏‏کند را آشکار می‏‏‏سازد. خداوند اول، وسط و آخر تمامی کاینات است. مقیاس عدل برای تمامی اشیاء در میان بندگان خود خداوند است، ایمان به وجود او شالودة جمیع قوانین است. این همان، عقاید با عظمتی است که بایستی کودکان را با آنها تربیت کرد، چنان قوانینی که اگر قانونگذار مرد حکیمی بوده باشد باید آنها را با هر وسیله‏ای ـ اعم از نرمی و سختگیری ـ که در اختیار دارد عملی بسازد. این عقاید به همان اندازه که ساده و بی پیرایه‏اند، نافع نیز هستند. بدون این عقاید، انسان در این دنیا در مقابل حوادث تصادفی آن ـ هنگامی که خود را به تمایلات و تاریکی‏های شهوات و نادانی تسلیم می‏‏‏کندـ سردرگم است. آن انسانی نفس خود را منکر است که نه می‏‏‏داند از کجا آمده و نه می‏داند آن هدف و‏ایده‏ای که بایستی نفس خود را به پیروی و اعتماد به او، تربیت کند چیست؟ و اگر به این قواعد تکیه نشود دیگر برای دولت، هیچ قاعدة ثابتی وجود ندارد، زیرا عدالتی که بقاء دولت را مستحکم می‏‏‏سازد جز از جانب خداوند از مقام دیگری بر نمی‏‏‏آید.»[1]
    بنابراین اگر کسی هم پیدا شود که بدون التزام به عقاید مزبور، زندگی در دنیا را اصالتاً دارای مفهوم بداند، یا در اشتباه بوده و یا ناتوان، اسیر و تخدیر موسیقی شده است. به هر حال، با ملاحظه افکار بشری، به خوبی می‏‏‏توان اطمینان پیدا کرد که بدون عقیده به اصول سه گانه دین، بهت و اضطراب پدیده ای طبیعی است که دامن گیر افراد انسانی خواهد شد.

  • سامان میرزائی

    مذهب از منظر «علامه جعفری و راسل»
    قسمت دوم :
    «بارتلمی سانت هیلر» می‏‏‏گوید: «ما یا باید قانون اخلاق، آزادی انسان و مسئولیت او را انکار کنیم و یا به عنوان یک نتیجه لازم، قیامت و زندگانی دیگری را که در دنبال این زندگی است قبول کنیم. . . »[2]
    این جملة «سانت هیلر» از نظر منطقی ریشه‏دار است. زیرا اگر چه آقای راسل و بعضی از متفکرین به آزادی اراده یقین ندارند، اما حس مسئولیت را در افراد بشر نمی‏‏‏توانند نادیده بگیرند. این احساس مسئولیت، با فرض عدم نتیجه فعلی در زندگی دنیا، به هیچ وجه قابل تفسیر نیست. آن هم در دنیایی که رادمردان و اصلاح جویان، غالباً در ذلت و بینوایی زندگی کرده و سفله‏ها و دون سیرتان به هر وسیله‏ای که شده به خوشبختی ـ به اصطلاح دنیا زده‏ها ـ نائل می‏شوند. لذا، اگر آزادی اراده در کار نباشد، با کدامین علت ما باید وظیفه دوست بوده و از احساس تکلیف و انجام دادن آن، روی علل غیر مکانیکی لذت ببریم. اصلاً چرا انسانی شرافتمند باشیم، در حالیکه بنا به نبودن آزادی، تمام افراد آن چه را که انجام می‏‏‏دهند بالاجبار است؟
    به نظر می‏‏‏رسد آقای راسل در رابطه با موضوع «خدا»، شکاک بوده و ادله ای که برای اثبات خدا گفته شده او را قانع نساخته است. لذا باید جویا شد که او در رابطه با قانون علت و معلول که در سراسر جهان حکمفرماست چه تصوری دارد، مگر این قانون نمی‏‏‏گوید که: «به حکم تبعیت جزء از کل، باید تمامی دستگاه طبیعت علتی خارج از خود داشته باشد»؟! حتماً آقای راسل مانند آقای کانت از خود می‏‏‏پرسد که آن علت از کجا آمده است؟‌ و با این سؤال در دلیل مذبور تشکیک می‏‏‏کنند، ولی باید اذعان داشت، این سؤال از جنبه علمی نامفهوم است، زیرا حقیقتی که رنگ معلول ندارد از علت آن سؤال نمی‏‏‏شود و چون خداوند معلول نیست لذا سؤال از علت او نامعقول است. آقای راسل می‏‏‏گوید:«در مورد خدا تنها چیزی که می‏‏‏توانم بگویم این است که، ممکن است وجود داشته باشد.» آقای راسل با این جمله در واقع اعتراف می‏‏‏کند که وجود خدا را ضروری می‏‏‏داند زیرا وی «امکان» وجود خدا را قبول دارد و این در حالی است که موجودی که واجب الوجود فرض شده و «امکان» وجود دارد، احتمال عدم چنین موجودی به کلی منتفی است، زیرا عدم تحقق این موجود یا به سبب نداشتن علت است ـ یعنی احتیاج به علت دارد، ـ و یا به جهت وجود مانعی از «هستی» او است، حال آنکه فرض وجود مانع با آخرین مرتبة کمال، که خداوند آن را داراست، منافات دارد. حال، اگر آقای راسل قبول کند که «امکان» دارد خدایی غیر محتاج به علت، غیر فانی و دارای آخرین مرتبه کمال وجود داشته باشد ـ چنانچه مدعای خداشناسان است ـ بایستی اعتراف کند که خداوند موجود است و چون آقای راسل اعتراف می‏‏‏کند که ممکن است خدایی وجود داشته باشد و دلیل قاطعی وجود ندارد که خداوند موجود نیست، پس احتمال این که خدایی وجود دارد منطقی است، البته برای اثبات وجود خداوند دلایل زیادی وجود دارد مثل برهان «علت و معلول»، «حرکت» ـ که ارسطو پیشنهاد کرد و تا امروز به قوت خود باقی است ـ «هماهنگی دستگاه طبیعت»، «تجرد روح انسانی»، «چگونگی اختلاف مواد» و غیره...
    آزادی اراده
    اما نظریة آقای راسل در باره اراده، قاطعانه نبوده و هیچ یک از دو طرف اراده و جبر را ترجیح نمی‏‏‏دهد. اگر به حرکاتی که از انسان صادر می‏‏‏شود دقت کنیم، پنج نوع کار متمایز از هم قابل مشاهده است: 1ـ پدیده‏های انفعالی، مثل سرخی صورت در حال شـرمنــدگـــی؛ 2ـ کـارهــای اضطـــراری؛ 3 ـ کــارهای اجبـــاری خالـص؛ 4ـ کارهای عادی؛ 5ـ کارهای اختیاری. این مورد آخر، تفاوت‏های آشکار، با موارد قبل دارد که می‏‏‏توان به این موارد اشاره کرد: الف)انتخاب یکی از دو راه، در حالیکه هیچ یک بر دیگری نسبت به ما ترجیــح نداشته باشد. ب) انجام کارهایی که علت صدور آنها هنوز صددرصد محقق نشده است. غالباً این گونه اعمال توسط اشخاصی که برای اولین بار به کاری دست می‏زنند، انجام می‏شود. این نوع کارها، اقداماتی است که به جهت داشتن علل عقلی و منطقی، سایرین از اقدام به آن، اجتناب ورزیده و دفعتاً شخص و یا اشخاصی پیدا می‏شوند که دل را به دریا زده و پس از تصمیم‏گیری نسبت به انجام آن اقدام می‏کنند.
    البته عدم انجام این عمل از سوی دیگران ناشی از وجود مانعی از جهت علل عقلی و منطقی نبوده بلکه، بازگشت آن، به مسائل روانی اشخاص است. اختیاری بودن این کار کاملاً واضح و بدیهی است. اگر چه استدلال به این که «هیچ حادثه ای در دستگاه هستی بدون علت ایجاد نمی‏‏‏گردد» صحیح است، لکن این قانون در حیطه کارهای اختیاری نیست چنانچه کارهای روانی را با مقتضیات فیزیولوژی نمی‏‏‏توان تفسیر کرد. همچنین با قوانین عمومی فیزیکی هم به طریق اولی نمی‏‏‏توان تشریح نمود. مثلاً «تطابق در کمیت» که یکی از ارکان اساسی علت و معلول طبیعی است، در کارهای روحی جریان ندارد، به عنوان مثال اگر فردی ده لیتر بنزین دارد محال است ماشین این فرد، به مقدار ده لیتر و نیم حرکت کند، در صورتی که ما هنگامی که به کاری تصمیم می‏‏‏گیریم، ممکن است از آن تصمیم که یک حقیقت بسیط و غیر قابل افزایش است معلول‏های مختلفی صادر شود. البته اشتباه نشود، تفاوت در شدت و ضعف تمایل، رغبت و اراده بدیهی است، ولی «تصمیم» حقیقت دیگری، ماورای اراده می‏باشد، به عبارتی، اراده مقدمه تصمیم بوده و تصمیم حقیقتی است که صدها پدیده مختلف را می‏‏‏تواند ایجاد کند. اصولاً در مواجهة با موانع از انسان دو نوع اراده صادر می‏‏‏شود.
    1- اراده اجباری؛ انسانها بنابر دلایل متعدد در زمان‏های خاص مجبور به انجام کارهایی می‏‏‏شوند که واقعاً آن کار را که با اراده طبیعی آنها سازگار نیست دوست نداشته ولی به جهت شرایط محیطی و مادی اجباراً آن کار را انجام می‏‏‏دهند که اگر آن شرایط بحرانی مرتفع شود آن کار را دیگر انجام نخواهند داد.
    2- اراده اختیاری؛ مثلاً برای اینکه به نزاع و کشمکش دو نفر خاتمه داده شود می‏بایست موانع این کار را که به طور طبیعی در حیطه‌ ارادة من قرار دارد از میان بردارم، اعم از اینکه یک ساعت تأخیر در رفتن برای تدریس باشد و یا حاضر نشدن در وعده قرار قبلی که بین من و فرد دیگری بوده است. بنابراین، با توجه به ادله فوق معلوم می‏گردد که افعال و اعمال اختیاری در حوزه کاری انسانها است.
    جاودانگی روح
    اما در رابطه با عدم جاودانگی روح، که آقای راسل مطرح کردند می‏‏‏توان در رد سخنان ایشان دلایل مجرد بودن روح از قوانین مادی را مطرح نمود که بدین قرار است:
    1- در بدن انسان از اول عمر تا آخر، تحولات گوناگونی رخ میدهد، و این در حالی است که انسان از آن هنگامی که متوجه «من» خود گشته، به طور صحیح درمی‏‏‏یابد که با گذشت سالها و صدها تحول، سنخ آن «من» عوض نمی‏‏‏شود. آنچه را در پانزده سالگی به عنوان «من» ادراک می‏‏‏کنیم، به همان ترتیب در چهل سالگی و هشتاد سالگی نیز احساس می‏‏‏کنیم. اگر «من» عبارت از مجموعة اعضای داخلی و خارجی بود،‌ می‏‏‏بایست به اختلاف حالات جسم، «من» هم اختلاف پیدا می‏کرد.
    2- ما می‏توانیم قوانین کلیه و مفاهیم مطلقه را تعقل ‏‏کنیم و از آنجا که این قوانین و مفاهیم امور مادی و دارای جرم و امتداد هندسی نیستند، لذا محل این تصورات نیز نمی‏‏‏تواند دارای جرم و امتداد بوده باشد. بنابر این، روح بعنوان محلی برای این مفاهیم، حقیقتی است که فاقد جرم و امتداد می‏باشد.
    3- در سالهای اخیر، روزنامه‏های رسمی اعلان کردند که، محتویات حافظه از میلیاردها میلیارد جزء تجاوز می‏‏‏کند. «هر گونه تئوری در خصوص تفسیر کیفیت عضوی که محل این عدد سرسام آور است؛ با شکست مواجه گردیده است. بر اساس آخرین نظریه‏ها مغز در حدود دوازده میلیارد سلول عصبی دارد، این در حالی است که تعداد آگاهی‏های ثبت شده که یک میلیون میلیارد است، در آن عدد کوچک نمی‏‏‏تواند جایگزین شود. ضمناً این هم منطقی نیست که یک سلول مغزی بتواند ده یا صد حالت مختلف داشته باشد، اگر چه با این فرض هم، ظرفیت حافظة توانای انسان پر نمی‏‏‏شود.»[3]
    به بیانی دیگر، هر زمان که بخواهیم، می‏توانیم حادثه ای را که بیست سال پیش در حافظه ثبت کرده‏ایم ـ با این که میلیونها اطلاعات دیگر بعد از آن بر محفوظات ما اضافه شده است ـ به سرعت از لابه لای میلیون ها و بلکه میلیاردها اطلاع استخراج نموده و مورد بهره برداری قرار بدهیم. اهمیت این پدیده در این است که در استحضار حوادث موجود در حافظه، احساس می‏‏‏کنیم که چیزی در تعقیب آن حادثه مشغول فعالیت است و تا حال آن تعقیب کننده به جز «من» جنبه منطقی پیدا نکرده است. لذا، این دلیل را می‏‏‏توان از مهم ترین ادلة غیر مادی بودن روح محسوب نمود.
    4- روح می‏‏‏تواند حقایقی را که اصلاً واقعیت ندارند تجسم نموده و آنها را بعنوان امری واقعی جلوه داده یا بالعکس، حقایق واقع شده را منفی فرض کرده و آنها را معدوم جلوه دهد. در حالیکه این پدیده با قوانین طبیعی اصلاً سازگار نیست.
    5- پیش‏بینی‏هایی واقعی که هرگز سابقه نداشته است. مانند خوابهایی که بدون کوچکترین سابقه، آیندة واقعی ما را نشان داده و در زمان خود، مطابق خواب، آن کار انجام می‏‏‏گیرد.
    نافع یا مضر بودن مذهب
    وایت: شما فکر می‏‏‏کنید که مذهب از حیث نتیجه خوب است یا مضر؟
    راسل: من فکر می‏‏‏کنم که اغلب نتایج مذهب در تاریخ مضر بوده است. با اینکه مذهب سبب شده کاهنان مصری تقویم را اختراع نموده و به وقوع خسوف و کسوف توجه کنند- به طوری که بتوانند به موقع، آن را پیش بینی کنند و نظایر اینها که از نتایج مفید مذهب هستند ـ ولی من فکر می‏‏‏کنم که بسیاری از نتایج مذهب مضر بوده است. علت این ضرر این است که در مذاهب، مردم بایستی به چیزهایی معتقد باشند که دلیل صحیحی برای وجود آنها نیست و این موضوع برای مذاهب، بسیار درخور اهمیت است. مذهب، افکار مردم و سیستم‏های تربیتی آنها را تخطئه کرده و اصول اخلاقی جدید، (بدعت) را بوجود می‏آورد؛ یعنی مذهب می‏‏‏گوید:‌ عقیدة جزمی به فلان مسأله صحیح و عقیده به چیزهای دیگر غلط است، بدون اینکه مردم در سؤال از حق یا باطل بودن آن مسأله مفروض حقی داشته باشند. اصولاً مذهب زیانهای زیادی داشته است. مقادیر زیادی از تقدیس، محافظه کاری، چسبیدن به عادات کهن، محترم شمردن تعصب، کینه توزی و تعصبی که در مذهب وجود دارد ـ خصوصاً در اروپاـ کاملاً وحشتناک است.
    نقد علامه جعفری«ره»: آقای راسل سه مرتبــه در بـارة مــذهب نظر منفی می‏‏‏دهند، الف) من فکر می‏‏‏کنم که بسیاری از نتایج مذهب مضر بوده است؛ ب) من فکر می‏‏‏کنم که اغلب نتایج مذهب در تاریخ مضر بوده است؛ ج) اصولاً مذهب زیانهای زیادی داشته است. قبل از نقد جواب آقای راسل لازم است هدف پیغمبران عظام علیهم السلام را مطابق کتاب آسمانی ذکر کنیم:
    «و وهبنا اسحق و یعقوب نافلة و کلاًجعلنا صالحین و جعلنا ائمة یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزّکوة و کانوا لنا عابدین»[4] ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را عطا نمودیم و همه آنها را صلحاء و پیشوایانی قرار دادیم که به دستورات ما ارشاد می‏‏‏کردند و بر آنها وحی کردیم که تمامی نیکی ها را بجا آورند، نیایش بر پا دارند و زکوة مال بدهند و آنها ما را می‏‏‏پرستیدند.»
    «یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوی فیضلّک عن سبیل الله»[5] ای داود! ما تورا در روی زمین خلیفه قرار دادیم تا میان مردم حکومت به حق انجام بدهی، و از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه خدا منحرف می‏‏‏کند.»
    «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً و الذی اوحینا الیک و ما وصیّنا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین و لاتتفرقوا فیه کبر علی المشرکین . . .»[6] این دینی که خداوند برای شما تشریع نموده است، همان است که قبلاً به نوح توصیه کرده و آن چیزی است که به تو وحی کرده ایم و همان است که به ابراهیم، موسی و عیسی سفارش نموده ایم و آن این است که مذهب را بپا دارید و در بارة آن اختلاف ایجاد نکنید، این دعوت توحیدی که شما دارید، بر مشرکین بزرگ و سخت جلوه می‏‏‏کند. ] این دعوت پیامبران بدون علت نیست. یعنی پیغمبر این دعوت را از ناحیه خود نساخته است،[ خداوند هر کسی را که بخواهد به سوی خود می‏‏‏گزیند و هر کسی را که به او رجوع کند او را شاد می‏‏‏کند. این ملل ]و ارباب مذاهب[ پراکنده نشدند، مگر اینکه حـق را می‏‏‏دانستند ] و این اختلاف کلمه از روی ستم میان آنها ایجاد شد[ و اگر مشیت قبلی خداوند تا مدت مشخصی نبود قضاوت نهایی میان آنها صورت می‏‏‏گرفت. اهل کتاب] یعنی یهود و نصاری[ پس از نوح، ابراهیم، موسی و عیسی در شک گرفتارند به همین وحی و سفارش ها دعوت کن، استقامت نما، از هوای نفس تبعیت مکن، بگو به کتابی که خداوند نازل نموده است ایمان آورده ام و من مأمورم که میان شما هدایت را برپا دارم؛ الله خدای ما و خدای شماست؛ کردار ما از برای ما و کردار شما از آنِ شماست. میان ما و شما خصومتی نمانده است، خداوند میان ما و شما را جمع می‏‏‏کند بازگشت همة ما به سوی اوست.
    «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»[7] ما پیغمبران خود را با شواهد فرستادیم و با آنها کتاب و مقیاس نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند. و آیات بیشمار دیگری که دلالت بر اهداف مذاهب دارد.
    بنابراین مذهب می‏‏‏گوید: همگی در صلح و صفا زندگی کنید، بت پرستی مکنید و خدای واحد را بپرستید، روی زمین فساد نکنید، از گذشتگان خود تقلید نکنید، کهنه پرستی نکنید و به قهقرا برنگردید، خدا را نیایش کنید و از اموالتان انفاق کنید. طلا و نقره را ذخیره نکرده و اجتماع را به فلاکت سوق ندهید. انبیاء تا قدرت دارند به اصلاح جامعه برمی‏‏‏خیزند و از تاریکی‏های نادانی به روشنایی‏های علم سوق می‏‏‏دهند. هدف تمام مذاهب حقه، این است که به عدالت و میانه روی قیام کنند. اهداف مزبور مورد تصدیق اغلب متفکرین می‏‏‏باشد همانطور که «مترلینگ» می‏‏‏گوید: «فراموش نکنید که تمامی پیغمبران بزرگ به دنیا آمده‏اند و خواستند ما را طوری تربیت نمایند که از غم یکدیگر محزون و از شادی یکدیگر مسرور شویم.»[8]
    در پرتو این اهداف است که دین می‏‏‏تواند از عهـدة جـواب سؤالاتی از قبیل: «از کجا آمده ایم؟ برای چه آمده ایم؟ و به کجا خواهیم رفت؟» برآید، حال آنکه هیچ یک از مکاتب فلسفی و اجتماعی موجود پاسخی برای سؤالات مزبور نداشته‏اند.
    اگر بخواهیم ارزش پیشنهاد انبیاء را به طور دقیق بررسی کنیم لازم است که ابتدا نظریة آقای راسل و ناموران علم و فلسفه را بررسی کنیم تا معلوم گردد نظر ایشان نسبت به انسان چیست که چنین ادعاهایی راجع به مذهب دارند.
    دین؛ تعصب، تعبد، اعتدال

  • عباس نامنی

    سلام
    بی اغراق مینویسم و خدا میداند، بقدری ایشان را از کودکی دوست داشتم و دارم، که اگر مخیر بودم، از عمرم به عمر ایشان اضافه شود، دریغ نداشته و اینک که دیگر سالها از عروج ایشان گذشته، این حرف ها، حرف مفت است، متعجبم چگونه ایشان با آقای خمینی همراهی کردند، چگونه دست رد به سینه امثال آقایان خمینی و منتظری و قائلین به ولایت مطلقه فقیه،(البته آقای منتظری قائل به مطلقه بودن فقیه نبودند) نزدند، چرا در مقابل این همه اعدام و سلب حیات، سکوت کردند، و در جهت درست تاریخ نایستادند، هر چه بودند من ایشان را چون جان دوست دارم، حتی اگر، دوستدار ولایت مطلقه فقیه باشند، من مخالف اسلام سیاسی و دین شمشیر (به نقل آقای خمینی) هستم. روحشان قرین رحمت الهی و شادی ابدی

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار