گوناگون

آیا زنان کارتن‌خواب و خیابانی شهروند محسوب می‌شوند؟

پارسینه: فرار دختران از خانه با دو عنوان «فرار به» و «فرار از» تقسيم‌بندي مي‌شود و در ٩٠‌درصد مواقع «فرار از» مشكلات خانوادگي و شرايط نامناسب اتفاق مي‌افتد. داشتن خانواده‌هاي پرتنش، آزار جسمي و جنسي و‌ اعتياد در خانواده و فقر مطلق از عمده دلايل فرار دختران است.

به گزارش پارسینه، دیروز خبری خواندم در مورد مرگ تلخ دختر کارتن‌خواب تهرانی در خانه مرد شیشه‌ای... و بعد خبری خواندم در مورد این‌که دو‌هزار کارتن‌خواب زن در تهران داریم و به روایتی سه‌هزار تا و
به روایتی... و بعد خبری خواندم در مورد این‌که دختران و زنان کارتن‌خواب با زنان خیابانی فرق دارند اما «زمان طلايي» براي شناسايي و ساماندهي آنان پس از فرار از خانه فقط شش ساعت است! بنابراین آنها هم در معرض خطر قرار دارند!... و بعد خبرهای ریز و درشت همین‌طور کنار هم چیده می‌شدند تا بفهمم در کجای جهان ایستاده‌ام؟ لابد همیشه باید یکی بمیرد تا آدم بخواهد بنشیند و قدری تفکر و تامل کند. مژگان جوان، کارتن‌خواب میدان راه‌آهن بود که کسی به کمکش نشتافت، کسی در آمار ندیدش و کسی به فکر توانمندسازی و هدایتش به حریمی امن نشد تا این‌که...
نقلی است از فصلنامه نيروي انتظامي در زمينه فرار دختران، که می‌گوید: فرار دختران از خانه با دو عنوان «فرار به» و «فرار از» تقسيم‌بندي مي‌شود و در ٩٠‌درصد مواقع «فرار از» مشكلات خانوادگي و شرايط نامناسب اتفاق مي‌افتد. داشتن خانواده‌هاي پرتنش، آزار جسمي و جنسي و‌ اعتياد در خانواده و فقر مطلق از عمده دلايل فرار دختران است. و من البته هیچ چیز از خانواده مژگان نمی‌دانم. سعید اما مرد جوان ٢٧ساله معتادی است که او را پناه داده و سرانجام جانش را ستانده!
می‌گویند در نگاه بودجه‌ريزان و سياست‌گذاران در توزيع اعتبار، زنانی همچون مژگان، همواره در پايين‌ترين رديف ليست اعتبارات قرار مي‌گيرند و اين لابد حاكي از نگاه غلط سياست‌گذاران است، چرا كه فكر مي‌كنند اين زنان خود مسبب مشكلاتشان بوده‌اند درحالی‌که اینان گاه مجرم نبوده و برای فرار از مجرم شدن، مجرم می‌شوند در نگاه ما. مسئولان بهزیستی طبق برآوردي كه براي توانمند شدن اين زنان انجام داده‌اند، پیشنهاد اختصاص هشت‌ميليون تومان به هر زن آسيب‌ديده دارند. حال آن‌كه براي ايجاد شغل با دوام تعاوني ١٠ميليون و براي دوام شغل غيرتعاوني به ٤٠ ميليون تومان سرمايه نياز بوده و هشت ميليون تومان براي اتخاذ رويكرد توانمندسازي همه‌جانبه، به یک شوخی روز سیزده می‌ماند. و تازه اگر شوخی نباشد، این‌که این پول کجاست یا از کجا می‌آید موضوعی است هنوز در رویا! آیا منابعی وجود دارد؟
برخی از دوستان ما مشکل را فقدان رويكرد توانمندسازي ملي زنان می‌دانند. اراده‌ای ملی در سطح نهادهای عامل اصلی وجود ندارد و عنصر توانمندسازی زنان به‌عنوان یک رویکرد ناقص است و اراده‌های داوطلبانه تک‌تک افراد اجتماع، می‌تواند به دلیل فقدان نظارت، به چیزی در حد همان قتل مژگان توسط سعید بعد از شکنجه و آزار برسد. اما اراده‌هایی باید براساس حضور تشکل‌های داوطلبانه با نظارت نهادهای مدنی به‌وجود آید! به شما می‌گویم این اراده هست اما نیست! ما حتی به دليل فقدان منابع مالی اطلاعات دقيقی در زمينه سرنوشت آن دسته اندک از زنان آسيب‌ديده معرفی‌شده به مراكز بازپروري سازمان بهزيستي نداریم که بعد از خروج از مراکز چه می‌شوند. چند ماهی رصد می‌شوند و سپس دیگر نه! بله برای زنان خياباني كه از طريق مراجع قضايي و انتظامي به مراكز سازمان بهزيستي معرفي مي‌شوند، «اعتياد» در خانواده، «طلاق» و نابساماني خانواده و «زندگي در محله‌هاي آسيب‌خيز» اولین مشکل‌ها هستند. این مشکلات نه‌تنها پس از خروج آنان از مراکز حل نمی‌شوند، بلکه به قوت خود باقی می‌مانند یا تشدید می‌شوند. مخصوصا حالا که سن کارتن‌خوابی پایین آمده است. سن زنان خیابانی پایین‌تر و...
سوال من این است که آیا مژگان شهروند بود و از حقوق شهروندی برخوردار؟ بگذارید غیرصریح‌تر حرف بزنم؛ کارشناسان، رشد جمعيت شهرنشين را یکی از علل اصلی افزايش آسيب‌هاي اجتماعي می‌دانند، اما همین کارشناسان معتقدند که افراد جديد ساكن در شهرها، شهروند نيستند، چراكه از امكانات شهري برخوردار نبوده و فرصت دسترسي به امكانات برابر را ندارند و اين موضوع سبب ايجاد فقر قابليتي برای آنان شده است. بنابراین مژگان شهروند نبوده آیا؟ در این شهر درندشت هستند تشکل‌هایی که برای زنان و توانمندسازی آنان کار می‌کنند. اما روی سخن من زنان آسیب‌دیده اجتماعی بود. زنانی که آن شش ساعت طلایی برایشان سپری می‌شود و هیچ‌کس سراغی از آنها نمی‌گیرد. آیا فقط ایجاد اشتغال برای آنها کافی است. آن هم با ایجاد یک کارگاه دوزندگی مثلا؟ آیا فقط مشاوره‌های روانی برای آنها کافی است؟ آن هم یکی دو جلسه فقط؟ آیا....
نمی‌دانم! مژگان مُرد درحالی‌که اگر ما شاهد یک همگرایی بین شهرداری، بهزیستی، استانداری، وزارت کشور و... می‌بودیم و اگر تشکل‌های مردم‌نهاد را به بازی می‌گرفتیم، مژگان می‌توانست امروز طلوع دوباره خورشید را ببیند. اما اراده‌ای بر این همگرایی وجود ندارد. یادم است در گزارشی می‌خواندم آسیب‌های زیادی در کمین زنان یک جامعه است؛ آسیب‌هایی که در خیلی مواقع حتی نام بردن از آنها هم تابو محسوب می‌شود. بیایید این تابو را بشکنید! و به شهروندانمان کمک کنیم!
شهروند

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار