تزهايى در مورد زندگى در ''خارج''
پارسینه: ١. واژه خارج بهترين واژه براى در برگرفتن تمام خصوصيات نوعى از زندگى است كه مهاجران و محذوفان و تبعيدى ها ميگذرانند. خارج نه فقط به معناى خارج از كشور كه بلكه به معناى خارج از وضعيت و خارج از عينيت و تعليق بين انكار و پذيرفتنِ آنچه بر آنها(مهاجران) ميگذرد است.
٢. در خارج بودن و خارجى بودن لازم و ملزوم هم اند. خارجى بودن نه فقط از حيث جغرافيايى و مليتى، كه خارج بودن از زمان. حذف شدنِ فرد از واقعيتِ در جريانْ ، او را با اين كه در وضعيتْ حضور فيزيكى دارد به خارج از وضعيت و بيرون از دل تضاد پرتاب ميكند. زندگى بر فرد محذوف چون نمايشى مبتذل ميگذرد و حوادث و رويداد ها صرفاً يكى ديگر از هرزگى هاى زمان است. كارگر افغانىِ تنهايى را در حين كاركردن در ظهر روز بيست و پنج خرداد ٨٨ در خيابان آزادى تصور كنيد. واضح است كه چقدر از جريان رخداد سياسى دور است با اينكه در دل آن است.
٣.در لحظه خروج زمان متوقف مى شود. مى ماند بر لحظه اى كه نوع جديد بودن آغاز شد. بودنْ، بيرون از زمان. بودن در خوابى كه سالها و سالها طول مى كشد.
٤. در 'خارج' زيستن، خوابى است نه بيداريش در دنبال.
٥. خواب بودن فقط معناى منفى ندارد. هنوز در همين خواب هم لذت ها و لحظه هاى برجسته اى وجود دارد.
٦. خارج جايى كه ديگر عاشقى رخ نمى دهد.
٧. ديدن عكس هاى دوستان مهاجر در شب هالووين و لباس ها و لبخند هاى كه بر لبها خشكيده.
سینا ولایی
پارسینه تو اینجوری فکر کن.
مسخره
چه جالب!
دستتون درد نکنه نگاه جدیدی بود؟
هم خوبه هم بد خوبه اگر شغل و کار جور باشه با هدف و برنامه مشخص و منظم و بده اگر پناهندگی و بی کسی باشه
آیا میدانید سختیهای زندگی خارج از کشور از چه جنسی هست؟
“وقتی برید خارج ، یکی دوسال اول سخته ، بعد جا میافتید”
جمله بالا را احتمالا به کرات از زبان والدین ، دوست ، آشنا و یا فامیل شنیده اید. ولی آیا تا به حال از گوینده این جمله سوال کرده اید که این سختی ، از چه جنسی هست؟ چیش سخته؟ کجاش سخته؟ اصلا منظور از سختی این چنینی چی هست؟
فکر نمیکنم که تا الان کسی پرسیده باشه. و وقتی که این جمله را میشنیدیدم ، ما هم تائید میکردیم که بله میدونیم و ……… !!! ولی براستی چی میدونستیم؟ و یا دوستانی که الان در ایران هستند ، چی میدونند؟
قطعاً اگر هم سوال میشد از گوینده این جمله که کمی در این مورد توضیح بدهد ، نمیتوانست. فکر نمیکنم اگر کسی سابقه زندگی خارج از کشور را نداشته باشه ، بتونه براحتی سختیها و مشکلات پیش رو را تحلیل کند.
به اعتقاد من ، من و امثال من که در خارج از کشور ساکن هستیم ، هم به درستی نمیتوانیم سختی و مشکلات را توصیف کنیم. دلیل آن هم کاملا واضح هست ، دید افراد نسبت به محیط پیرامونشان کاملا با هم متفاوت هست. انتظارت افراد ، درجه انعطاف پذیریشان ، باورهایشان و محیط زندگی قبلیشان از جمله عواملی هست که در تصمیمشان دخیل هست.
به اعتقاد من ، افرادی که در خارج از کشور ساکن هستند ، فقط میتوانند مشکلات و سختی هائی که از دید خودشان وجود دارد را تصویر کنند و نمیشه یک نسخهٔ کلی پیچید که مثلا این سختیها وجود دارد و بهوش باشید و بگوش !!!
من میتونم مواردی که دیدم را توصیف کنم و بعضا مواردی که از قول دیگران سختی محسوب میشه را توصیف کنم و به اعتقاد من بسیاری از موارد که از آن به عنوان سختی یاد میشه ، باید توسط خود شخص آزمایش بشه.
من بارها شاهد بودم که دوستانی یا بطور مرتب از محیط پیرامونشان تعریف و تمجید میکنند و یا بر عکس. در هر دو حالت اشتباه هست.
چند تا مثال:
فرض کنید من ساکن تورنتو هستم و از آب و هوای سرد و بد تورنتو مدام بدی بگم. خوب کسی که ساکن شهرکرد هست که با این آب و هوا هیچ مشکلی نخواهد داشت، و یا من ساکن ملبورن هستم و از هوای شرجی و داغ آنجا بخواهم بدی بگویم ، خوب کسی که ساکن بندر عباس هست که هیچ مشکلی با این آب و هوا نخواهد داشت.
یا بیام از محیط بازی که در خارج اغلب وجود داره و دخترها و پسرها اغلب به هم چسبیده اند خوبی بگم و تعریف کنم ، خوب کسی که تا حالا آفتاب و مهتاب اون را ندیده در یک همچین محیطی سختی خواهد کشید.
البته به اعتقاد من تمام اینها بستگی به قابلیت انعطاف شخص داره. یک بندرعباسی هم میتونه در هوای ۳۰ – درجه تورنتو لذت ببره.
ولی خوب بعضی مشکل دارند و نمیتوانند تحت هیچ شرایطی خود را با محیط جدیدشان وفق بدهند. این افراد اگر در خود ایران هم به شهر دیگری کوچ کنند ، قطعاً با مشکل مواجه خواهند شد. چون در هر صورت در داخل ایران هم تفاوت فرهنگی وجود دارد.
افرادی که تحت هیچ شرایطی قابلیت انعطاف ندارند و نمیتوانند خود را با شرایط محیط وفق بدهند ، بعد از مدت کوتاهی باز خواهند گشت و یا به دلیل واهی اخذ پاسپورت خواهند ماند و در این مدت دچار افسردگی شدید خواهند شد و مدام غر هم خواهند زد. واسه چی؟ به اعتقاد من واسه هیچی !!!
لذا اگر فکر میکنید که موردی وجود دارد که برایتان غیر قابل تحمل هست ، هیچ گاه فکر مهاجرت هم نکنید. و اگر افرادی در مکانهای مختلف از سختیها و یا بدیها و یا برعکس از خوبیها و خوشیها مینویسند ، فکر نکنید که نسخه ای هست همگانی ، کاملا به روحیات خود شما بستگی دارد.
حالا بشنوید از زبان من سختیهایی که ممکن هست در خارج از کشور برایتان وجود داشته باشد. البته این موارد از دید خود من هست و افرادی که با آنها برخورد داشته ام. و قابل ذکر است که من به شخصه با هیچ کدام از اینها ، هیچ مشکلی ندارم:
۱- دوری از خانواده: اولین چیزی که ممکن هست از همان شب اول بیاد به سراغتون ، حس غربتی هست که بواسطه دوری از خانواده پدید میاید. خصوصاً اگر خیلی زیاد اهل رفت و آمد بودید – علیالخصوص دوستان شهرستانی که رفت و آمد بخشی از زندگی روزانه آنها هست – و محیط جدیدتان در جایی باشد که هیچ آشنا و یا هم زبانی نداشته باشید. این مورد تقریبا میشه گفت همان شب اول میاد سراغتون. در طول اقامتتان حتی اگر سالها هم باشد ، چندین و چند بار دیگر به سراغتون خواهد آمد و حتی شاید اشکتان را هم در آورد. ولی درمان پذیر هست و به مرور زمان کمرنگ تر خواهد شد.
۲- بدترین حالت از دید من زمانی هست که بچه آدم فیلش یاد هندوستان کند. میره مدرسه هر چی بهش میگن اصلا متوجه نمیشه. حساب کنید ۵-۶ ساعت بچه در مدرسه هست ولی بدون اینکه بتونه با کسی یا چیزی ارتباط برقرار کنه. همان شب اول میگه ، خوب برگردیم خونمون !!! من میخوام برم پیش مامان بزرگ !!! و از این تیپ بهانه جویی ها. البته این هم درمان داره و به مرور خوب میشه و زمانی هم میرسه که دیگه حاضر نیست لحظه ای محیط جدیدش را ترک کنه. ولی ممکن هست که تا سالها طوفانی بشه و بخواهد که برگردد. با کوچکترین ناملایمتی این حس به سراغش خواهد آمد. وظیفه والدین سنگین هست و باید وقت زیادی برای فرزندانشان بگذارند.
۳- عدم آشنا بودن با قوانین محیط جدید. این هم جزو مواردی هست که هر چقدر هم قبلش مطالعه کنید تا زمانی که در محیط قرار نگیرید ، برایتان قابل لمس نخواهد بود. در عین حال خیلی خیلی مهم هم هست ، چون تاثیر مستقیم در تصمیم گیریهایتان خواهد داشت.
۴- عدم آشنائی با زبان. این که به اعتقاد من قوز بالا قوز هست. هر چقدر هم به زبان مسلط باشید ، چون با افرادی که در داخل کشور با زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری ارتباط برقرار میکردید ، همانند خودتان بودند ، مشکلی نداشتید و فکر میکنید که مسلط هستید. اما وقتی در محیط قرار میگیرید ، میبینید که با اون چیزی که فکر میکردید خیلی خیلی متفاوت هست. یک چیز داخل پرانتز بگم ، اگر کسی را دیدید که گفت “وقتی ۶ ماه در محیط قرار بگیری زبانت راه میافته” از طرف خودتان از ایشان عذر خواهی کنید و از طرف من محکم بخوابانید توی گوشش !!!
چرتترین جملهای که من تا به حال شنیدم. به دلیل اینکه همه که مثلا انگلیسی را به گویش انگلیسی یا امریکایی صحبت نمیکنند. بارها و بارها برای من پیش آماده که وقتی یک اسکاتلندی با من صحبت کرده ، من اصلا نمیدونستم که این به چه زبانی داره حرف میزنه ، چه برسه به اینکه بفهمم چی میگه !!! و همین طور ایرلندیها !!! پس این هم جزو مواردی هست که در ابتدا به شخص فشار خواهد آورد که آن هم به مرور حل خواهد شد.
۵- بی کاری. یکی از مواردی که میشه از آن به عنوان سختی که بر انسان وارد میشود یاد کرد ، عدم موفقیت در یافتن کار مناسب در اسرع وقت میباشد. که در این مورد قبلا نوشتهام و آن هم حل خواهد شد.
۶- اختلافات فرهنگی فاحش. ما با خارجیها اختلاف فرهنگی فاحشی دارید ، از دست شویی رفتن گرفته تا نگهداری انواع حیوانات در منزل ، فین کردن با صدای بلند که فکر میکنی طرف الان مغزش میاد تو دهانش ، باد گلو کردن و پشت سرش عذر خواهی کردن ، بوسیدنهای آنچنانی در خیابان که مجبوری دستت را بگذاری جلوی چشم بچه ات و سریع رد بشی و ….. . اینها هم بعد از چندی عادی میشه و مشکلی نخواهید داشت.
۷- فکرش را بکنید بچه هه گیر داده میخواد برگرده ، کار نتونستی پیدا کنی ، زبانت هم که تعریفی نداره ، نگاه میکنی میبینی پولت هم داره تمام میشه !!! اینجاست که میخواهی سرت را محکم به دیوار بکوبی !!! ولی نه نزن ، کمی حوصله کن ، اون هم درست میشه.
البته موارد زیادتری هم هست که شاید جزو سختی هائی که با آن روبرو خواهیم شد ، میباشد. اما شدیدا به آن اعتقاد دارم که اگر به تصمیمی که گرفتید ارزش و احترام قائلید ، قابلیت انعطاف خوبی دارید ، به راحتی میتوانید خود را با محیط وفق دهید ، از مهاجرت خود و محیط جدید لذت خواهید برد.
خوش باشید
سامان میرزائی بوشهر