نمونه های افراط گرایی در حکومت امام علی (ع)
پارسینه: (حجة الاسلام والمسلمین سروش محلاتی)
حجت الاسلام و المسلمین سروش محلاتی درباره باقی ماندن آثار افراطی گری در جامعه اسلامی پس از بیعت مسلمین با امیر المؤمنین گفت: پس از قتل خلیفه و بعد از آن که مسلمانان با امیرالمؤمنین بیعت کردند، جبهه انقلابیون دچار تشتت گردید، عدهای بر پیمان خود با حضرت استوار ماندند، و عدهای دیگر از حضرت فاصله گرفتند و یا به مقابله برخاستند. افراطیگری در میان گروه دوم و از آن جمله ناکثین و مارقین، ماجراهای مفصلی دارد که فراوان بازگو شده است و لذا بازخوانی پرونده تکفیریانی مانند خوارج که روزگاری "با" امیرالمؤمنین بودند، و روزگار دیگر "بر" حضرت خروج کردند، در این جا ضرورتی ندارد، ولی نباید فراموش کرد که آثار افراطیگری در میان اصحاب و یاران حضرت نیز، تا پایان دوره خلافت امام، حضور داشت، اعضای این جریان چون به پیشوای خودباور قلبی و اعتقاد راسخ داشتند، لذا تندرویهایشان به جدا شدن از حضرت، نیانجامید، ولی پیوسته در سخنان و رفتارهایشان، تندروی ظهور میکرد و امیرالمؤمنین در برابر خواستههایشان مقاومت میکرد.
هرچند گاه فضاسازیهایشان، ابتکار عمل را از حضرت میگرفت، و امام را به اقدامات ناخواسته، وادار میکرد. از این رو ما در دوره حکومت امیرالمؤمنین، با دو جریان افراطی مواجهایم، جریانی که در برابر امام قرار دارد مانند تکفیری های آن دوران یا خوارج، و جریانی که در کنار و در حلقه اول یاران امام قرار دارد و نمیخواهد از دستور حضرت تخطّی کند. برای درک درست از افراطیگری در میان پیروان حضرت، باید عملکرد این گروه دوم، مورد تأمل قرار گیرد. عده ای از افراطی های انقلابی که حالا جزو پیروان حضرت علی (ع) هستند با همان منش تند دوباره ظهور پیدا کردند.
1ـ بیعت تحمیلی
سخنران دارالزهرای تهران در نخستین شب قدر افزود: مالک اشتر علاوه بر این که برای گردن زدن امثال عبدالله بن عمر، توجیه سیاسی داشت، میتوانست توجیه فقهی نیز ارائه کند، همان توجیه که میگوید: بیعت با امام مسلمین و یا رأی دادن به او یک "تکلیف" است، و هرکس که از وظیفه خود امتناع میکند، میتوان او را با اعمال قدرت و فشار، به آن وادار کرد.(ر.ک: دراسات فی ولایة الفقیه، ج1، ص571)
وی با تأکید بر این که شاخص باید معصوم باشد؛ افزود: در اینجا شاخص نه عمار یاسر است و نه مالک اشتر. بلکه خود حضرت علی (ع) هستند که باید شاخص محسوب شوند. هر شخص غیر معصوم باید با شخص معصوم سنجیده شود و بس و غیر از این صحیح نیست. بیعت با امیرالمؤمنین، در فضایی کاملا آزاد انجام گرفت و هیچ تهدیدی وجود نداشت.
از این رو برخی از مسلمانان به بهانههای واهی، از بیعت کردن امتناع کردند. در این شرایط، برخی از یاران حضرت، شیوه بیعت تحمیلی و رأی زوری را پیشنهاد میکردند. البته نیت و قصد آنان خیر بود و گمان میکردند که با زور و فشار میتوان جلوی مخالفتها را گرفته و جامعهای یکدست پدید آورد. اولین نمود این تندروی ها در پیروان حضرت علی (ع) تحمیل حکومت برای معدود افرادی بود که بیعت نمی کردند. علی (ع) در مقابل این تندروی ها مقاومت می کرد.
رو مالک اشتر به این باور بود که با زور باید افرادی مانند عبدالله بن عمر را وادار به بیعت کرد و اگر تسلیم نشوند، باید گردنشان را زد! لذا درباره او به امام گفت: عبدالله احساس امنیت و آزادی میکند که حاضر به بیعت نیست و خود را از تازیانه و شمشیر شما در امان میبیند، اجازه دهید تا گردن او را بزنم! امام فرمود: من بعیت از روی اکراه نمیخواهم، او را آزاد بگذارید: «فقال الاشتر: إن هذا أمن من سوطک و سیفک فدعنی اضرب عنقه، فقال(ع): لست ارید ذلک منه علی کره، خلّو سبیله».
2ـ حبس متّهمان
محلاتی همچنین نمود دوم تندروی ها در زمان حکومت علی (ع) در بین پیروان آن حضرت، تلاش برای برخورد با افرادی دانست که تا آن لحظه مشکلی برای حکومت ایجاد نکرده بودند، ولی جزو موافقین حکومت هم نبودند. بعضی از پیروان حضرت فشار می آوردند که باید کار اینها را یکسره کنیم تا مشکلی ایجاد نکنند. امیرالمومنین فرمودند: اینها که فعلا کاری انجام نداده اند. آنها می گفتند ما اینها را می شناسیم این ها اگر آزاد باشند خطر ایجاد خواهند کرد. برخورد با کسانی که مورد سوءظن قرار میگیرند و اقدام به دستگیری و حبس آنان، در جهت جلوگیری از اقدامات تخریبیشان، یکی از خواستههای عناصر افراطی است و گاه افرادی که به عقل و تدبیر هم شناخته میشوند این گونه شیوهها را تجویز و توصیه میکنند. مثلا ابن عباس به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که چون طلحه و زبیر در صددند که به مکه بروند و در آن جا زمینه شورش و عصیان را فراهم آوردند، آنها را زندانی کند و بدین وسیله جلوی فتنه آنها را بگیرد. ولی امیرالمؤمنین به چنین پیشنهادهایی تن نمیداد و آن را ظلم میشمرد و مجازات قبل از جرم را ناعادلانه میدانست: یابن عباس أتأمرونی بالظلم بدأ و بالسیئه قبل الحسنه و
اعاقب علی الظنه و التهمه، کلا! (الجمل، مفید، ص167) حضرت فرمودند اینها که هنوز کاری نکرده اند. ما ظلم را شروع کنیم؟ اگر جنایتی انجام نداده اند و مرتکب خلافی نشده اند نمی توان آنها را محاکمه کرد. این ها همان خواسته های انقلابی بود که امیرالمومنین زیر بار آن نمی رفت.
3ـ برخورد با معتزلان و کناره گیران
حجت الاسلام سروش محلاتی با تشریح نمود سوم افراطی گری های اعوان و پیروان حضرت علی (ع) در زمان حکومت گفت: گروهی معتزله بودند. ضد انقلاب نبودند و طرفداری معاویه را هم نمی کردند. کاری به حکومت و دستگاه حکومتی نداشتند و به نوعی کناره گیری کرده بودند و سراغ زندگی شان رفته بودند. البته این گروه با معتزله کلامی ها متفاوتند. بعضی از همین انقلابی ها نسبت به آنها این عقیده را داشتند که چطور می شود از امکانات حکومت علی (ع) استفاده می کنید و تحت لوای حکومت او هستید و همکاری نمی کنید.
این وظیفه شماست که از خلافت علی (ع) حمایت کنید در غیر این صورت جمع کنید و بروید. اما در حکومت علوی، کسانی که با حضرت بیعت نکرده بودند، از امنیت و آزادی برخوردار بودند و تا وقتی در برابر حکومت دست به قیام نمیزدند، کسی متعرض آنها نمیشد، ولی افراد تندرو اینگونه مماشات و سماحت را نمیپذیرفتند و خواهان برخورد انقلابی با این گروه بودند، مثلا محمدبن ابی بکر وقتی به عنوان استاندار مصر به آن جا رفت، در فاصله کمتر از یک ماه، متعزلین (کسانی که از بیعت کنارهگیری کرده بودند) را احضار کرده و اخطار نمود که یا تسلیم میشوید و ما را میپذیرید، و یا باید مصر را ترک کرده و از شهرهای ما بیرون روید،
چون اینجا جای امت حزب الله است و ما این امکانات را خرج شماها نمی کنیم.: «اما ان تدخلوا فی طاعتنا اما ان تخرجوا من بلادنا.» و چون آنان مقاومت کردند، محمد بن ابی بکر، با عده ای از این بیچاره های ساکت هم درگیری خونین پیدا کرد؛ تنها به جرم این که ساکت بودند.این درحالی بود که استاندار قبل ـ قیس بن سعد ـ به آنها امنیت داده بود(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص73)
4ـ حذف عاقلان
وی نمود دیگری این تندروی ها را فشار برای خارج کردن افراد عاقل از سیستم و حکومت دانست و ادامه داد: اینکه چنین افراد معتدل را به شیوه های مختلف از اطراف امیرالمومنین پراکنده کنند. افراطیها برای آن که همه امور را به قبضه خود درآورند، چارهای جز "حذف" عناصر معتدل و با تدبیر ندارند، و برای این که در حذف موفق شوند بناچار ابتداء باید با القاء سوءظن و طرح تحلیلهای غیر واقعی آنان را در معرض اتهام قرار داده و جوّ روانی برعلیه آنان بوجود آورند. به نظر میرسد که یکی از عاقلترین و با تدبیرترین اصحاب امیرالمؤمنین ـ بلکه عاقلترین آنها ـ قیس بن سعد بن عباده است که همگان او را به این صفت معرفی کردهاند. و یکی از نمونه های دردآور این مساله قضیه اولین استاندار منتسب ازطرف حضرت علی (ع) برای مصر، قیس بن سعد بن عباده بود. همه مورخان از شیعه گرفته تا سنی، قیس را از نظر عقل و تدبیر شخصیتی ممتاز شمرده اند.
او در ابتداء از طرف حضرت استاندار مصر شد، پس از چندی معاویه باب مکاتبه با او را گشود، و با این شیطنت معاویه، بخشی از عناصر ساده لوح یا تند رو در میان اصحاب امیرالمؤمنین تحت تأثیر قرار گرفته، و با دامن زدن به شایعات از حضرت خواستند که او را عزل کند، امام(ع) آن نسبتها به قیس را نمیپذیرفت و میفرمود "انی والله ما اصدّق بهذا علی قیس"، ولی عبدالله بن جعفر اصرار داشت که باید او را عزل کرد زیرا نباید روزه شکدار بگیریم: "دع مایریبک الی مالا یریبک" و البته عبدالله سعی میکرد که با عزل قیس، زمینه استاندار شدن برادرش محمدبن ابی بکر ـ که از مادر بایکدیگر مشترک بودندـ را فراهم کند. (الغارات، ج1، ص137)
محلاتی ادامه داد : در اوایل حکومت حضرت علی (ع) که قیس به مصر رفته بود، معاویه بن ابی سفیان، برای جذب او نامه هایی برایش نوشته و وعده هایی داده بود. قیس در مقابل این رفتار معاویه برای اینکه درگیری ایجاد نشود با ادبیات دیپلماتیک و مماشات برخورد کرده بود و با ادبیات سیاسی مبهم و تعبیرات دو پهلو، پاسخ معاویه را داد تا اهداف واقعی او آشکار شود، بعد از چندین دوره نامه نگاری بین او و معاویه، معاویه که از وی بسیار نگران بود به جنگ روانی روی آورد و اعلام کرد که قیس با من سازش کرده است و در این باره سند مجعولی را منتشر کرد. با شیطنیت معاویه نامه ای جعلی (ع) از زبان قیس خطاب به معاویه و با این عنوان که ما در مصر طرفدار تو و در مقابل علی (ع) بن ابی طالب هستیم منتشر شد. این سند جعلی (ع) تا کوفه و به دست اصحاب امیرالمومنین رسید. همان گروه های انقلابی با اعمال فشار بر حضرت علی (ع) خواستار برکناری او از مصر شدند. حضرت علی (ع) فرمودند که من به قیس اطمینان دارم و این سند ساختگی است و باید در این زمینه تحقیق کنیم. آنها پایشان را در یک کفش کردند که الا و بلا باید قیس را برکنار کنید. آنقدر بر حضرت امیرالمومنین فشار آوردند تا
حضرت را مجبور به برکناری قیس کردند.
به تعبیر آیهالله احمدی میانجی، اطرافیان ناآگاه و تند رو امام، امام را مجبور کردند که قیس را عزل کند: "الجئوه(ع) الی عزل قیس" (مکاتیب الائمه، ج1، ص512) و به تعبیر علامه مجلسی، این فشارها نمونهای از همان فشارهای خوارج بود که در صفین به قبول حکمیت انجامید و در حالی که حضرت نظر دیگری داشت، در شرایط اضطراری به خواسته ایشان تن داد. (بحارالانوار، ج33، ص540) در واقع علامه مجلسی بر این باور است که آن کاری را که خوارج در قضیه حکمیت کردند و به زور علی (ع) برای پذیرفتن حکمیت را تحت فشار قرار دادند، همان کار را برای غزل قیس انجام دادند و وقتی آثار منفی این تندرویها آشکار گردید، که محمدبن ابی بکرکه سابقه های تند و تیزی داشت به مصر رفت، و در اثر عدم تدبیر کافی و با شیطنت معاویه او نیز شهید شد. بعداز او مالک اشتر برای فرمانداری مصر برگزیده شد که او نیز شهید شد و بالاخره با شهادت او، بحران مصر بالا گرفت و در نهایت مصر سقوط کرد.
سقوط مصر نتیجه فشاری بود که افراد افراطی بر امیرالمومنین وارد می کردند؛ در حالی که با مدیریت و تدبیر و سیاست شخصیتی مانند قیس جلوی این فاجعه را میتوانستند بگیرند. چه این که حضرت، پس از وی، نظر به استانداری هاشم بن عتبه داشت که مانع شدند و پس از شهادت محمد بن ابی بکر، امام تصریح کرد که اگر هاشم اعزام شده بود، عرصه به دست دشمنان نمیافتاد و فرصت سوزی نمیشد: «و قد اردت تولیه مصر هاشم بن عتبه و لو ولیته ایاها لما خلّی مهم العَرصه و لا انهزَهُمُ الفرصه». (نهج البلاغه، خطبه66)
5ـ تندروی در برخورد با دشمنان
حجت الاسلام و المسلمین سروش محلاتی درباره اقدامات افراط گرایانه برخی مسلمین و بی توجهی های آنان به توصیه های امیر المؤمنین اظهار داشت: در میان اصحاب امیرالمؤمنین بزرگانی بودند که از سرِ عشق به حضرت و به دلیل شدت عداوت نسبت به دشمنان وی، تقاضای برخوردهای تند با دشمنان را داشتند و چه بسا توصیههای حضرت به رفق و مدارا، برایشان غیر قابل تحمل بود، مثلا امیرالمؤمنین با پایان یافتن جنگ جمل، اعلام عفو عمومی کرد و از تعقیب سپاهیان دشمن تعرض به مجروحان آنها را منع نمود، ولی این شیوه برای عماریاسر، سنگین بود، و به فرموده امام سجاد، او مردی تند و تیز بود، و لذا توقعات دیگری داشت: «ان ابا الیقظان کان رجلا حادا«ً. ولی امیرالمؤمنین فرمود: آن گونه که پیامبر بعد از فتح مکه با مشرکان رفتار کرد، با سپاه بصره برخورد میکنم. (شیخ طوسی، تهذیب، ج6، ص155)
همین خصلت روحی و سیاسی سبب آن میشد که گاه این گونه افراد به رفتارهایی دست بزنند که خواسته یا ناخواسته با شیوه و سبک امیرالمؤمنین ناسازگار باشد، چه این که در جریان جنگ جمل، چنین اتفاقی به دور از چشم حضرت توسط مالک اشتر افتاد. ماجرا این است که یک بار ابوحمزه ثمالی به امام سجاد گفت چرا امیرالمؤمنین در جنگ جمل و در برخورد با مسلمانان طاغی، رفتاری برخلاف رفتار بزرگوارانه پیامبر با مشرکان داشت؟ بعد از فتح مکه پیامبر عفو عمومی اعلام کرد.
امام سجاد بسیار ناراحت شد و فرمود: حضرت علی(ع) همان سیره پیامبر را داشت، ولی جریان این است که وقتی مالک اشتر فرماندهی خط مقدم را برعهده داشت امام به او کتبا دستور داد که فراریان را تعقیب نکند و مجروحان را آزار ندهد، نامه به مالک رسید و او آن را جلوی زین اسب خود قرار داد و به جنگ ادامه داد و اصحاب جمل را از دم درو کرد و تا خانه هایشان تعقیب کرد، و پس از آن نامه را برداشت و خواند و مضمون آن را به سپاهیان خود اعلام نمود! (کافی، ج5، ص33) اگر بعضی از مسائل در جنگ جمل اتفاق افتاده است کار مالک اشتر است و این را به پای حضرت علی (ع) ننویس. اینها جزو اصحاب امیر المومنین بودند و حضرت بسیار سعی می کرد که آنها را کنترل کند. یک افراطی گری در جبهه مقابل و در خوارج بود و یک افراطی گری در یاران و اطرافیان حضرت امیر وجود داشته است. چنانچه امیرالمومنین در طول 5 سال حکومتش با این گروه ها درگیر است.
سروش محلاتی ادامه داد: نمونههای فوق به عنوان نمودهایی از تندروی و افراطگرایی، نشان میدهد که این گرایش ناشایسته اخلاقی وسیاسی را فقط در مخالفان نباید دید، و حتی کسانی که به رأس هرم قدرت در حکومت اسلامی نزدیک اند، از این آفت، مصونیت ندارند. از این رو باید بررسی کرد که ریشه این مشکل در کجاست؟ و چرا افراد شایسته نیز ممکن است به آن دچار شوند؟ و راه مقابله با این آسیب چیست؟ و چگونه میتوان جامعه اسلامی را در مسیر تعادل و به دور از افراط و تفریط، مدیریت کرد؟ امید است در فرصتهای دیگری به این موضوع برگردیم.
وی در پایان افزود: فاصله زیادی بین علاقمند، معتقد و فدایی حضرت علی (ع) با کسی که بتواند عدالت حضرت علی (ع) را داشته باشد و بتواند حد وسط را حفظ کرده و دچار افراطی گری نشود وجود دارد. یک افراطی گری امشب در مسجد کوفه موجب شکافته شدن فرق حضرت علی (ع) می شود. و بنا به گفته شیخ مفید، افراطی گری دیگر در کشتن ابن ملجم و سوزاندن او روی می دهد. این علی (ع) رغم سفارش حضرت علی (ع) برای قصاص یک ضربه در مقابل یک ضربه بوده است. خوشا به حال کسانی که پیرو واقعی حضرت علی (ع) هستند.
قربون امام علی بشم که چه زجری از دست امتش کشید آنقدر که وقت ضربت خوردن فرمود بخدای کعبه رستگار شدم.
آدم این مطالب را که میخوانه باورش سخته که مگه میشه حضرت علی تحت تاثیر اطرافیان خود کاری را که نتیجه آن را میدانسته انجام دهد. ولی در زمان خودمان شاهد همان مسائل بودیم. دادن جام زهر به امام در مورد قطعنامه. حمایت از بنی صدر و بعضی از افراد نهضت آزادی که امام قلبا با آنها خوب نبود ولی به خاطر شرایط مجبور بود انجام دهد. حال نیز در قضیه هسته ای و ارتباط با آمریکا دقیقا مسئله برای رهبری داده تکرار میشه.