نگاه یک دختر بلاگر: ما زنهای اسیر ِ رنگ و لعاب
وبلاگ جیغ و جار حروف نوشت:
ما داشتیم از در مدرسۀ چهارباغ میآمدیم بیرون که یک خانوم توریست پا گذاشت به داخل مدرسه. یک نفر خانوم محجبه نشسته بود دم در و به خانومهای مانتویی چادر رنگی میداد تا با چادر بیایند داخل مدرسه. این را سالهای گذشته، در مسجد جامع عباسی و دیگر اماکن مذهبی اصفهان هم دیده بودم. قبل از آن خانوم توریست خارجی، سه تا دختر خانوم شیتان فیتان آمدند داخل که داشتند با چادر رنگیهایشان کشتی میگرفتند. تضاد میان چادر رنگی و کفشهای پاشنه بلند و عینکهای آفتابی و آرایششان خیلی بامزه بود. یکیشان همان دم در چادرش را بست دور کمرش. آن یکی با شوخی و خنده صورتش را با چادر گرفت و فقط یک مثلث کوچک از صورتش را گذاشت بیرون. ما ایستادیم به تماشای مدل کشتی گرفتن دخترها با چادر، و با خندهها و شیطنتهاییشان خندیدیم.
بعدش نوبت خانوم توریست بود که بی چادر آمد تو. خواهر چادر مشکیاش را با یکی از چادر رنگیها عوض کرده بود و ایستاده بود توی یکی از قابهای کاشیکاری تا با چادر رنگی ازش عکس بگیرم. خانوم توریست خارجی کمی به خلبازی ما نگاه کرد. رو کردم بهش، به جای فکر کردن به کلمات انگلیسی و کشتی گرفتن با گرامر، عین لالها چادرم را نشان دادم و گفتم «چادر؟ حجاب؟» خندید. او هم با همان زبان بی زبانی اشاره کرد به تونیکی که تنش بود که یعنی همین بس است دیگر. «اوکی اوکی» گویان و با خنده بدرقهش کردم که برود توی آبی ِکاشیهای مدرسه خودش را گم کند.
دلم نمیخواست به این فکر کنم که ظاهر یک توریست خارجی با تونیک کوتاه ِساده و شلوار گشاد و کفش اسپرت و روسری کج و کوله و بدون ذرهای آرایش، بیشتر با شأن یک مکان مقدس همخوانی دارد یا ظاهر دخترهای ایرانی مسلمان که روی آن همه رنگ و لعاب و کفشهای تقتقی و موهای شینیون شده، یک چادر رنگی هم انداخته بودند؟ ولی کاش یک نفر میفهمید مشکل ما مشکل حجاب و چارتا تار مو نیست. مشکل ما زنهایی که برای هر بار از خانه بیرون آمدن باید دو ساعت وقت صرف کنیم و خودمان را اسیر کفش و کلیپس و رژ کنیم، خیلی ریشهای تر از این حرفهاست. کاش یکی به زنهای ما میفهماند که بدون دو ساعت بزک دوزک کردن و پوشیدن آن کفشهای کمر داغانکن هم خوشگلاند. کاش زنهایمان مثل آن توریست خارجی باورشان میشد خوشگلاند تا خود را از اسارت خیلی چیزها آزاد کنند. کاش زنهای ما هم خودشان را پیدا میکردند.
احسنت یک زن بهتر می تونه جامعه زنان رو نقد کنه بخصوص زنان ایرانی رو که خیلی خودشون رو می گیرن
میدونید مشکل کجاست ؟ زن در فرهنگ امروزی ما با مرد تعریف میشه و موجودیتی مستقل نداره .یا معشوقه مرده یا کلفت مرد یا باید خودنمایی کنه یا بره تو پستو یا با نیم متر پارچه خودشو بپوشونه یا با چهار تا پتو یا رنگ و لعاب کنه یا سیبیل هاشو تاب بده!!
کاشکی خودتون هم به آن چیزی که نوشتید باور داشتی
البته ذات و خلقت زنانه تقریبا همینه، زنان ایرانی نیز که دیگه از قدیم الایام، چه از نوع درباری و چه غیر درباری، این خصلتهای خاله زنکی رو داشتن، اکنون همان خصلتها با ظاهر و شکلی جدید، دوباره آشکار شده. یک دوره هایی هم البته استثنائاتی وجود داشته، مثل اول انقلاب و زمان جنگ.
اکثر زنهای ایرانی وقتی میخان برن تو خیابون خودشون را رنگ میکنن تا مورد پسند آقایون قرار بگیرن بعد معترضن که چرا نگاه به زن کالایی است!
مانتویی و چادری هم نداره.