گوناگون

طنز/ مصائب یک طنزنویس؛ خواهشا به کسی بر نخورد

طنز/ مصائب یک طنزنویس؛ خواهشا به کسی بر نخورد

پارسینه: کار به ظاهر شیکی است. طنزپرداز، طنزنویس یا هر اسمی‌که با طنز شروع شود. تا شغلت را می‌گویی، لبخندی به پهنای صورت می‌زنند و...

خواهشا به کسی برنخورد. کمی‌درد دل جای دوری نمی‌رود اگر کمی‌هم ما از معضلات طنزنویسی بنویسیم. همه از همه چیز نوشته‌اند و ما می‌خواهیم از شما بنویسیم. یقینا کار اشتباهی است از مخاطب نوشتن. شاید ناراحت شود و دیگر با اسم‌تان قهر کند. ولی نه، نمی‌شود که مخاطبِ فهمیده ناراحت شود. پس بخوانید:

کار به ظاهر شیکی است. طنزپرداز، طنزنویس یا هر اسمی‌که با طنز شروع شود. تا شغلت را می‌گویی، لبخندی به پهنای صورت می‌زنند و دعوتت می‌کنند از فلان سوژه هم بنویسی. همیشه باید خندان باشی، حق نداری عصبی شوی، حق نداری اشتباه کنی. چون طنز نوشته‌ای و در نوشته‌هایت همین اشتباهات دیگران را سوژه طنزت کرده‌ای. دلیل موجهی نیست ولی باید قبول کنی. به جرم طنزنویس بودن باید بهترین آدم روی زمین باشی. اگر گرم نگیری، تواضع نداری. گرم بگیری، جلفی. مطمئنا به هفته نمی‌کشد که این فکرها دیوانه‌ات می‌کند. چه کنم؟ با این مخاطب چه کنم؟ سعی می‌کنی جواب کامنت‌های این عزیزان را بدهی، ایمیل‌ها را جواب بدهی. روز اول «استاد» هستی، روز دوم«آقای فلانی»، روز سوم «شما»، روز چهارم «تو» و روزهای بعد که به خاطر صمیمیت، خطاب‌های گاها بی‌ادبانه به سمتت روانه می‌شود. تو حق انتخاب نداری. چقدر بی‌جنبه شده‌ای؟ مگر خودت با همه عالم شوخی نمی‌کنی؟ پس همه عالم هم حق دارند با تو شوخی کنند. خاکی باش. هرچند خاکی که باشی مسلما باران می‌بارد و گِل می‌شوی! (یاه یاه. بازی با کلمات را حال کردید؟ خوشمزه بودن در خون‌مان است اصلا!) طنزنویسان جوان‌تر هم که جای خود دارند. هرچقدر تو سعی کرده‌ای احترام پیشکسوتت را نگه داری (هرچند زیاد هم سعی نکرده‌ایم) آنها تو را می‌کوبند تا دیده شوند. فکر خوبی هم هست.

جوابشان را که بدهی، دشمنت می‌شوند، جوابشان را ندهی، یعنی کم آورده‌ای. که معمولا کم آوردن را ترجیح می‌دهی تا دشمن تراشی را. از همه اینها که به سلامت عبور کنی، تهمت‌های عده‌ای اندک شروع می‌شود. چرا از فلان مسئول طنز می‌نویسی؟ از فلان بازیکن فوتبال چقدر گرفته‌ای تا طنز رقیبش را بنویسی؟ فکر کردی خودت بهتری؟ وای که سرگیجه می‌گیردت و فغان از مردمی‌که یار می‌پنداشتی‌شان. خط قرمزها را در روزی دیگر شاید نوشتیم.

شاید هم ننوشتیم. از خودسانسوری به خاطر مصون ماندن از گزند خط قرمزها و سانسور دبیران و سردبیران، تا سانسور ارشاد. بعد از همه اینها وقتی مخاطبت به تو می‌گوید: « واقعا اینا رو چاپ می‌کنن؟». سانسور درونت قوی‌تر می‌شود و دیگر می‌ترسی. می‌گویی نکند زیاده‌روی کردم. وقتی فردی که از دغدغه‌اش می‌نویسی باور ندارد می‌شود چنین مطلبی در روزنامه کشورش چاپ شود، پس برای چه می‌نویسی؟ قلم که قدیمی‌است، کیبورد را باید ببوسی بگذاری کنار. خیلی هم هیجان نگیر، دو سال بیشتر نیست که از این کیبورد استفاده کرده‌ای ولی ببوس بگذار کنار تا دغدغه مخاطبت نباشی. مگر برای آنها نمی‌نوشتی؟ مگر دغدغه مردم و آشنایی آنها با درد جامعه منظورت از نوشتن نبود؟ پس دیگر ننویس که خودت دغدغه‌ای.
.......اینها دیوانه‌ات می‌کند اگر طنزنویس باشی.

قانون/ ایمان پیربرناش

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار