«من یک ایرانی هستم»، معلق در بیان درامی عاشقانه و روایت قهرمان آواره
ساخت فیلمهایی با موضوع ورزش که شخصیت اصلی آن را یک ورزشکار برعهده دارد، کاری سهل و ممتنع است زیرا اینگونه فیلمها باید بتوانند ضمن حفظ درام و ویژگیهای آن، ریتم اثر و باورپذیر بودن آن که دو وجه اصلی و خمیرمایه فیلم است را داشته باشند، یعنی در ارائه اطلاعات درست درباره رشته ورزشی و نیز در بازی گیری از چهرهای ورزشی که معمولاً دانش بازیگری و عناصر آن را نمیشناسد نیز موفق شوند.
اگر فیلمی با این مشخصات بتواند حائز تمام این وجوه شود میتوان گفت اثری ایده آل خلق شده است.
در همین راستا فیلمهای انگشتشماری در تاریخ سینما جهان مانند «فرار بهسوی پیروزی»، «گاو خشمگین» ساخته شدهاند.
در ایران نیز این آثار بسیار نادر هستند. از این رو اگر فیلم ورزشی در کشور بتواند از عهده یک یا دو وجه کار برآید میتوان آن را فیلمی قابل تأمل خواند که صادقانه تلاش کرده در جهت نیل به اهدافش گام بردارد.
فیلم «من یک ایرانی هستم» نیز در همین چارچوب قابل بررسی است و باید با فیلمهای هم سنگ خود محک زده شود.
«من یک ایرانی هستم» فیلمی ورزشی است اما در آن میتوان نقدی بر شرایط حاکم و سیاستگذاری کلان ورزشی برخی مدیران ورزشی را نیز دید. اشاره مدیران ورزشی که به زعم سازندگان اثر عامل سرخوردگی و انزوا و یا خروج چهرههای ورزشی از کشور و کنار گذاشتنشان از محیط حرفهای ورزش هستند.
افرادی مانند «شمس» که باوجود عدم صلاحیت تکنیکی، قهرمان ملی را از تیم اخراج میکنند و درنهایت باعث شکست و ضربه خوردن تیم کشور میشوند.
این مدیران با حب و بغض ورزشکارانی را از تیم اخراج میکند که حضور آنها در کشوری دیگر باعث جلوگیری از قهرمانی تیم ملی ایران میشود.
این مهمترین و سیاسیترین حرف فیلم است که به مخاطب منتقل میشود. فیلم موشکافانه در میان زندگی ورزشکاران به بررسی علل افول آنها نیز میپردازد.
زندگی خصوصی شخصیت «سیاوش کیان» به عنوان نماینده این گروه از ورزشکاران معرفی میشود. چهرههایی که با وجود خصایص قهرمانی اما مغرور هستند و این غرور همان عاملی است که با دیالوگها و تعابیر مختلف درباره او گفته میشود. اینکه «برای پیراهن تیم ملی کوچک هستی و یا این پیراهن برای تن تو گشاد است» و یا دیالوگ مربی اوکراینی که به او میگوید: «فقط ظاهر یک کوه را داری».
عامل اصلی شکست خانوادگی «سیاوش کیان» نیز اعتماد به نفس کاذب و بیش از حد او است.
اینها همگی مؤید این نکته هستند که علت شکست حرفهای و یا زندگی خصوصی شخصیتهای ورزشی و در کل سلبریتیها غرور است؛ اما زمانی که این غرور در خیابان و کوچه پس کوچههای کشوری دیگر و در خیابان خوابی و تعصبات نژادی اوکراینیها شکسته میشود، تولد دوباره او برای پهلوان شدن شکل میگیرد.
فیلم «من یک ایرانی هستم» از نظر محتوایی در این دو محور اصلی خلاصه میشود و پس از روایت آن به پایان میرسد.
البته در این راستا و برای بیان داستانش در ورطه شعارزدگی و دیالوگهای ثقیل و گلدرشت میافتد.
این موارد در کنار شخصیت پردازی و عدم موفقیت در خلق درامی عاشقانه که بخشی از هدف فیلمساز بوده، ضعف اساسی فیلمنامه را رقم می زند.
فیلم به لحاظ روایی، نحوه روایت و نیز ضربآهنگ مشکلاتی اساسی دارد. فیلم شروع خوبی داشت.
مخاطب با وجود اینکه میداند که در ادامه شاهد بازگشت قهرمان به کشورش خواهد بود در پی چگونگی این رجعت میماند. از این به بعد درام فیلم باید ضربآهنگی مناسب مخاطب را به این هدف برساند تا مخاطب از فیلم و داستان منفک نشود، اما در نهایت با ریتم کشدار و طولانی فیلم روبرو میشود.
ریتم فیلم زمانی که قهرمان مستأصل و یا عاشق میشود کاملاً یکسان و از ریتمی یکنواخت برخوردار است. این ریتم زمانی میشکند و تغییر میکند که سیاوش برای بازیهای جهانی به تهران میآید.
البته این ریتم همان چیزی است که در ذات ورزش و هیجانات ورزشی مانند کشتی وجود دارد. به اینترتیب دو بخش ابتدایی و انتهایی فیلم از ریتم تند و قابلقبول برای جذب مخاطب برخوردار است.
همه بازیگران با طمأنینه خاصی بازی میکنند. آنها بدون هیچ نظارت و بازی گیری از سوی کارگردان رها شده اند و هر کدام منفک از فیلم و بازیگران دیگر کار خود را می کنند.
آشفتگی و عدم تسلط کارگردان بر بخش های مختلف کار در سراسر فیلم و بخصوص بازی ها دیده می شود. هیچ اتفاق و اوج و فرودی در کار نیست و یا اگر هست برای مخاطب ایجاد دغدغه و هیجانی نمیکند. حتی عشق و اختلاف آنا و سیاوش هم بسیار خامدستانه شکل گرفته و باورپذیر نمیشود.
البته مخاطب با دادههایی که داستان از اخلاق سیاوش میگیرد مغرور بودن او را میپذیرد و درمییابد که این اعتماد به نفس کاذب زندگی قهرمان داستان را متزلزل میکند اما در اجرا و نحوه ارائه آن این حس شکل نمیگیرد.
در میان بازیها میتوان از بازی «علیرضا حیدری» دفاع کرد. او با وجود اینکه نقش خودش یعنی یک کشتیگیر را ایفا میکرد توانسته به تمامی، حالات حرفهای و تخصصی این رشه ورزشی و نیز زندگی شخصی یک قهرمان را در سراسر فیلم به نمایش گذارد.
اما متأسفانه دیگر بازیگران حرفهای فیلم نتوانستند از عهده اجرای نقش و باورپذیری شخصیتهایشان برآیند.
در اینگونه فیلمها از بازیگران حرفهای انتظار میرود با ارائه بازی خوب ضعفهای احتمالی بازی چهرههای. ورزشی و نابازیگر فیلم مانند «حیدری» را بپوشانند؛ اما به جز برخی از بازیگران اوکراینی بازیهای دیگر نقشهای از جمله احمد نجفی و رضا توکلی بسیار تصنعی و بد بود.
درحالیکه علیرضا حیدری انتظارات در این بخش را برخلاف اظهارنظر «محمدرضا آهنج» درباره عدم تجربه بازیگری او و مشکلساز شدنش در کار توانست بازی به مراتب بهتری از بازیگران حرفهای فیلم داشته باشد.
فیلمنامه ضعفهای بسیاری دارد. داستان نسبتاً تکراری و شعارهای گلدرشت و گاه و بیگاه فیلم نقاط ضعف اثر را تشکیل میدهند.
درست زمانی که مخاطب میخواهد یک درام عاشقانه را دنبال کند، دیالوگهای غیرواقع او را از دنبال کردن درامی عاشقانه بازمیدارد.
مشخص نیست فیلمنامه نویس قصد دارد حرف سیاسی بزند، شعار بدهد، درامی عاشقانه روایت کند و یا به زندگی قهرمانی آواره در سرزمین دیگر بپردازد و یا اقتباسی از داستان سیاوش در شاهنامه داشته باشد.
به همین دلیل منطق روایی فیلم بهتمامی درک نمیشود.
مخاطب در کنکاش برای جذب داستانی عاشقانه سیاوش و آنا ناگهان درگیر دیالوگهای سیاسی و شعاری نخ نما شده مانند حرفهایی که از دهان یک صراف به شکل غیرقابلباور خارج میشود.
سخنانی مانند «تو سر یک ملت منتداری»، «ما نه چیزی داریم که ببازیم نه چیزی داریم که ببریم» و کلمات ثقیل از زبان بنگاهدار اتومبیل که میگوید: «مرد بی افتخار مرده است» و یا دیالوگ سیاوش که «من پشت پرچم کشور دیگری رژه نمیروم، من یک ایرانیام زیر دینت نمیمانم» و... همگی مواردی است که بیش از آنکه برای فیلم جذاب داشته باشد دافعه دارد و مخاطب را پس میزند.
فیلم سینمایی «من یک ایرانی هستم» به کارگردانی محمدرضا آهنج و نویسندگی آرش داودی است.
در این اثر سینمایی احمد نجفی، رضا توکلی، علیرضا حیدری، ویتالی سمنتوف، سرگئی موخورت، دیما چمیخوف، سرگئی ولیانوفسکی ایفای نقش می کنند.
از: مهدی قنبر منتقد و نویسنده سینما
ارسال نظر