گوناگون

مراجعات خونه‌ی يك روحاني!

نویسندهٔ وبلاگ « روزهای زندگی من با یک طلبه » در پستی نوشت:

هميشه ازاينكه بمحض باز شدن در حياط ٬ هزاران چشم مشتاق درحال گاز زدن ساندويچ يا مسافراي اتوبوس يا جووناي دم در كلوپ ، زل ميزدن بهم شاكي بودم و اصلا آسايش نداشتم .

بخصوص وقتي كه يك زن آخوند با اين دست فرمان معركه ميخواست توي اون خيابان شلوغ ٬ جلوي چشم هزاران نفر ماشين رو ببره بيرون يا بياره تو حياط . سوژه به اين جالبي رو كي از دست ميداد ؟. خب خيلي سخت بود

علاوه برتوي چشم بودن يك مورد ديگه هم بود كه كاملا خونه ما شناخته شده بود و انواع و اقسام ماجراها رو دراين خصوص داشتيم .

از مراجعه آدمهاي خيلي پولدار براي كمك به مسجد تا مراجعه بانواني كه براي امر خير در خونه مارو ميزدن تا گداها كه پدر مارو در مي آوردن

حتي كساني كه با دبليو سي خانه ما كار داشتند كه البته متاسفانه من هميشه نااميدشون ميكردم چون اصلا اطميناني نبود و حتي جالبتر از همه تو دوران ناامني و درگيري بين شيعه وسني شب نامه و تهديد مينداختن تو حياط ما .

يك بار يك بيانيه و يك سي دي از صحنه جنايات گرو*هك عبد*الما*لك ر*يگي و بيانيه بسيار وحشتناكي ازش تو خونه ما بود كه وقتي نگاش كردم تا چند ماه شب خوابم نميبرد . اونم چه تهديدهايي وحشتناك و مو بر بدن سيخ كن و تن به لرزه در آري .

خونه ما وسط درگيري بود و حتي ما يكبار يك عدد فرد زخمي رو از دست متعصبين مسلح پناه داديم تو حياطمون وبعد رفت . ماجراها داشتيم .

حالا ازاينها گذشته هرچند روز يكباري خانمهايي مي امدن دم در حياط . اونوقتا آيفون نداشتيم . وقتي در رو باز ميكردم ميگفتن با حاج آقا كارداريم و با كمال وقاحت از رو نميرفتن .

بعد جلوي چشم من با حاج آقا حرف ميزدن و ميگفتن حاج آقا من مطلقه ام يا بيوه ام يا شوهرم زندانه . براي صيغه اومدم

حاج آقا هم مشكلشونو مي پرسيد و اگر نياز مالي داشتن به يه جاهايي راهنمائيشون ميكرد و ميگفت من دنبال صيغه نميگردم حاج خانم .

( باز نيائيد بگيد كه آره حاج آقاي تو اله و بله . من بيشتر از چشمانم وبيشتر از اينكه مطمئنم الان روز روشنه٬ به اين شوهر پاك و باايمان خودم اعتماد دارم . وهرگز و هرگز توي زندگي ۸ ساله ام با او كوچكترين نشانه اي نديده ام كه ميل او به اينطور مسائل رو نشونم بده .به رغم زنان بيشماري كه قصد داشتن به همسرم نزديك بشن )

اكثراً زنهايي بودند كه بيشتر شبيه زنان خياباني بودن با آرايش نامناسب و حجاب نامناسب تر ٬نه شبيه كسي كه از فقر و بدبختي به صيغه شدن رو آورده بودن.

گاهي هم خودم دم در به بعضي هاشن ميگفتم كي به شما گفته كه اينجا صيغه لازم دارن ؟ به همين پروريي مي امدن هااا ٬ حيا تو كارشون نبود .

البته ما توي اون حياط دو خانواده بوديم كه اونها هم يك زن ومرد طلبه تازه مزدوج شده ليلي مجنوني بودن .

گاهي هم همسايه ها يا مغازه دارها اطراف براي سوال شرعي مي اومدن دم در و ساعتها با حاجي خوش و بش ميكردن و شام يا نهارم ده دفعه سرد وگرم ميشد تا دست از سرش بردارن و بذارن بياد.

جالبتر پيرزنهايي بودن كه هر دو روز يكبار با يك دوهزار توماني مچاله توي دستشون ازم ميخواستن كه به شوهرم بگم براشون روضه حضرت رقيه س بخونه . كه من هيچوقت نميگرفتم و حاج آقا به نيت قربه الي الله براشون در مواقع مناسب توي مسجد روضه ميخوند .

بگذريم حالا اومديم به يك خونه آپارتماني توي يك كوچه خلوت . وتا اين لحظه هنوز كه كسي از اين خانومهاي تصور غلط دار كه اين بندگان خدا، زن صيغه ميكنند، نيومده دم در ! نه گدا نه شب نامه نه دبليو سي !

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار