گوناگون

گندم از جو بروید جو از گندم!

گندم از جو بروید جو از گندم!

پارسینه: خب من می‌خواهم به برادران اصولگرایمان بگویم بیایید کمی از مغز‌هایمان کار بکشیم. توابع تصمیمات را بسنجیم و سعی کنیم با حرکتی عقلانی موجب ارتقاء خود و جامعه‌مان شویم.

پارسینه: حجت الاسلام مرتضی روحانی از چهره های رسانه ای اصولگرایان در یادداشتی در خصوص تحلیل نتایج انتخابات مجلس دهم در تهران نوشت:

جریان اصولگرایی، جریانی است که از جهت نظری ضعیف و از جهت عملی ناکارآمد است. خواسته‌های بزرگ دارد ولی شعورش کم است. بدن بزرگ و مغز کوچک نیز آدم را ناخودآگاه به یاد انتقراض دایناسور‌ها می‌اندازد.

این جریان نه در حوزه اقتصاد سیاسی ـ به عنوان یکی از مهم‌ترین عرصه‌های نظری برای هر دولتی ـ حرف خاصی دارد و نه در باب اندیشه سیاسی از کتاب ولایت فقیه امام جلو‌تر آماده است. در تبیین رابطه حاکمیت با مردم به شدت ناتوان است و حداقل‌اش این است که نتوانسته یک ادبیات نظری مناسب و مقبول برای این مسئله تولید کند.

علاوه بر این ضعف‌های نظری، ناکارامدی‌های عملی نیز بیش از همیشه به حیثیت اصولگرایان لطمه زده است. تجربه دولت نهم و دهم و مجلس هفتم و هشتم و نهم سند خوبی بر ناکارآمدی این جریان در وجه کلان است؛ و در همین انتخابات گذشته وقتی آن دکتر جوان در اولین تجربه سیاسی خود میثاق نامه اصولگرایی را امضا می‌کند و بعد که جزء سی نفر قرار نمی‌گیرد، خودش مستقل شرکت می‌کند و موجب تفرقه آراء می‌شود و یا وقتی آن آقای اصولگرا در کرج برای تبلیغات عکس خودش با فلان بازیگر خانم!! را منتشر می‌کند و...، یعنی اصولگرایی نتوانسته اصول ابتدایی‌اش را حتی در حد اصول تبلیغاتی و انتخاباتی بسط بدهد، چه برسد در عرصۀ سیاست خارجی و داخلی و اقتصاد و...

آیا وضع اصلاح طلب‌ها بهتر است؟ به من ربطی ندارد که نقدی بکنم یا فحشی بدهم. ولی واضح است که در حوزه نظر با استفاده از نظریات موجود غربی و پژوهش‌های تاریخی توانسته‌اند عقبۀ نظری خوبی برای خودشان فراهم کنند (شما فقط به حجم پژوهش‌هایی که در باب آخوند خراسانی شده است نگاه بکنید متوجه این مسئله می‌شوید.)

خلاصه آنکه یادم نمی‌آید که در پانزده سال گذشته اصولگرایان (به معنای عام) و جریان‌های وابسته‌شان، بدون هزینه کردن از رهبری فعالیت مناسبی در عرصه سیاست انجام داده باشند. در عرصه تفکر هم اگر از چند نام محدود مانند آیت الله مصباح یزدی و آیت الله جوادی و دکتر داوری بگذریم معارضۀ جدی و بنیادینی با جریان روشنفکری نداشته‌ایم. علاوه بر آنکه باید به توجه کنیم که جریان دکتر داوری نیز در عرصه سیاست خیلی مشخص و معین عمل نمی‌کند. مصداق بارزش مقاله خود ایشان در سوره اندیشه در نقد شعار مرگ بر آمریکا.

مشکل کجاست؟

به نظرم تا زمانیکه دالّ مرکزی جریان اصولگرایی «پیگیری منویات رهبری» است، وضع ما از این بهتر نمی‌شود. تا زمانیکه به دنبال عقلانیت سیاسی نباشیم و سعی نکنیم با فعالیت‌های نظری و عملیِ خودمان بخشی از هزینه‌های رهبری را بر دوش بکشیم، و دائماً به دنبال این باشیم که منویات رهبری را اجرایی کنیم یعنی نمی‌خواهیم مسئولیت کاری را که انجام می‌دهیم بر عهده بگیریم. یعنی می‌خواهیم شخص دیگری تصمیم بگیرد و ما آن را اجرا کنیم. همیشه منتظریم که ایشان فرمایشی داشته باشند تا ما کاری بکنیم. نتیجه این رویکرد چه می‌شود؟

نتیجه این می‌شود که اصولگرایان دائما ادبیات نظری تولید شده توسط رهبر انقلاب را در سخیف‌ترین لایۀ ممکن و در بدوی‌ترین امور هزینه می‌کنند بدون آنکه توانایی آن را داشته باشند که خطی بر آن بیافزایند یا آن را با شرایط کاریشان تطبیق دهند، این می‌شود که حتی شعارهای تبلیغاتیشان نیز بدون هیچ خلاقیتی مستقیم از سخنان رهبری وام گرفته می‌شود. تابع‌اش می‌شود کپی پیست کردن حرفهای رهبری پای عکس‌های جناح مقابل و...

به زعم من این رویکرد (پیگیری منویات رهبری) برآمده از نگاه اشعری مسلکانه و اخباری‌گرایانه ایست که عمل و نظر را از یکدیگر منقطع می‌داند و به جای آنکه باور داشته باشد که حسن و قبح امری ذاتی است آن را حاصل امر و نهی مولا می‌داند ؛ یعنی کاملا اشعری مسلکانه خوبی و بدی کار‌ها را نه در خود کار‌ها می‌داند بلکه در امر و نهی مولا به آن کارها می‌داند؛ و این دقیقاً خلاف رویۀ حکمای شیعه و رفتار سیاسی امام و رهبری است.

به همین خاطر می‌توان تفاوت‌های بسیاری را بین سخنان رهبری و رفتار اصولگرایان نشان داد. اولین‌اش هم همین اهمیت نشان دادن و ارزش قائل شدن واقعی و همیشگی رهبری برای مردم و جریانهای سیاسی رقیب است در حالیکه به وضوح جایگاه مردم در اندیشه اصولگرایان صرفا جایگاهی زینتی است؛ در حکم سبزی سر سفره که اگر باشد خوب است و اگر نبود هم مشکلی نیست و ماهیت اصلی سفره را خدشه دار نمی‌کند.

خب من می‌خواهم به برادران اصولگرایمان بگویم بیایید کمی از مغز‌هایمان کار بکشیم. توابع تصمیمات را بسنجیم و سعی کنیم با حرکتی عقلانی موجب ارتقاء خود و جامعه‌مان شویم. در این میان از نصایح رهبری استفاده کنیم و سعی کنیم با جهاد علمی و عملی گستره تاثیر و نفوذ کلام ایشان را بالا‌تر ببریم نه اینکه به مانند کودکانی بنشینیم تا ایشان طعام حاضر و آماده در دهانمان بکذارند.

اما مسئله صرفاً این نیست. مسئله این است که *وضعیت یک جریان خاص در کشور به صورت آینه واری منعکس کنندۀ وضعیتِ جریانِ رقیب نیز هست.

خلاصه و خودمانی‌اش این می‌شود که حریف تمرینی شما هر کسی که باشد شما در‌‌ همان حدّ و اندازه رشد و نمو می‌کنید و طبعاً زمانیکه حریف تمرینی کم مایه‌ای دارید شما هم کم مایه می‌شوید. به عبارت واضح‌تر اینکه وضعیت اصولگرایان اسفبار است دقیقا به این معناست که وضعیت اصلاح طلبان نیز وخیم است. اصولگرایان رقیب کوچک و ضعیفی داشتند که کوچک و ضعیف شدند*.

اگر بخواهم مسئله را کمی واضح‌تر و تاریخی‌تر شرح دهم باید بگویم که جریان اصولگرایی زاییده مجلس ششم است. در مجلس ششم بیش از هر زمان دیگری کله شقّیِ سیاسی موتور محرک فعالیتهای سیاسی بود؛ و در همان دوران نمایندگان اصلاح طلب سعی می‎‌کردند خط قرمزهای نظام را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارند و در شرایطی یک عده به هر قیمتی حاضر به تابو شکنی بودند عده‌ای نیز قائل به حفظ خطوط قرمز به هر قیمتی بودند. *در وضعیتی که مجلس ششم سعی می‌کرد تابوی رهبری را بشکند و سعی کند به هر قیمتی ایشان و مقاصد ایشان را زمین بزند جریانی شکل می‌گیرد که هدف اصلی‌اش «پیگیری منویات رهبری» است*.

وقتی یک جریان بدون دلیل و صرفا بر اساس لج بازی سیاسی قصد می‌کنند که هر چه رهبر کرد مخالفش را انجام دهند طبیعی است که عده‌ای نیز ظهور کنند تا هر چه رهبر نیت کرد را تحقق بخشند. *این وضعیت به وضوح نشان دهند فقدان عقلانیت سیاسی در هر دو طرف است*. اینکه گفتم اصولگرایان دچار اشعری مسلکی شده‌اند و اخباری گرایانه با سخنان رهبری برخورد می‌کنند اصلا به این معنا نیست که جریان رقیب یا همان اصلاحطلبان روشی عقلانی برگزیده‎‌اند.

بلکه برعکس؛ آنها نیز دچار بحران عقلانیت هستند و این بحران را در سرسپردگی به سخنان خاتمی ـ در عوض رهبری ـ نشان می‌دهند. اما این حرف‌ها که مربوط به گذشته و چرایی شکل گیری جریانی موسوم به اصولگرایی است. در حالیکه تحلیل ما باید راهی به سوی آینده و بهبود وضعیت ما در آینده را دنبال کند. اما چگونه؟

همان دیشب در یک گروه تلگرامی به دوستان گفتم که امیدوارم این پیروزی نصفه و نیمه باعث نشود تا هوا دوستان اصلاح طلب را بر دارد و سعی کنند رفتارهایی مانند مجلس ششم از خودشان نشان دهند چراکه هر چقدر آن‌ها رفتارشان خیره سری کنند طرف مقابل نیز در عقاید خود سفت‌تر و محکمتر می‌شود و در رفتار خود جسورتر و بی‌باکتر می‌شود تا جاییکه ممکن است در عوض این اصولگرایی، بنیادگرایی‌ای ظهور کند که بعد از چندی (مثلا سه دورۀ مجلس) دوستان اصلاح طلب خودشان حاضر باشند با امثال کوچک‌زاده و نبویان و... ائتلاف کنند. ممکن است برخی بگویند محال است! خب من هم لبخندی می‌زنم و می‌گویم نگاهی به لیست ائتلاف اصلاح طلبان بیاندازید و ببینید چه کسانی در آن‌ها هستند!

۱. ری شهری: مسئول حصر و بر خورد با آیت الله منتظری ۲. دری نجف آبادی: وزیر اطلاعات آقای خاتمی در دوران قتل‌های زنجیره‌ای ۳. کاظم جلالی: کسی که خواهان اعدام میرحسین و کروبی بود 4. علی مطهری: کسی که بسیاری از فعالین زنان به خاطر دیدگاه های خاصش در عرصه زنان حاضر نیستند اسم او را بیاورند.

پس می‌بینید که به گواه تاریخ، چنین پیش بینی‌ای نه تنها بعید و ناممکن نیست بلکه اتفاق هم افتاده است. من خیلی صریح و ساده به اصلاح طلب‎‌ها پیشنهاد می‌کنم که اگرمی‌خواهند از رفتارهای تند و گزنده در امان بمانند خوب است که رفتاری محافظه کارانه و نه پرده درانه را در پیش بگیرند. تندی رفتار آن‌ها در نقطه مقابل تندی ایجاد می‌کند. بگذارید یک مثال دیگر بزنم: ما حدود بیست سال است که در یکی از خیابان‌های اطراف میدان شهدا زندگی می‌کنیم و در تمام نوزده سال گذشته من به یاد ندارم که در این خیابان زن پوشیه زده دیده باشم اما در همین یکسال گذشته چندین بار با چنین افرادی که اتفاقا جوان هم بوده‌اند مواجه شده‌ام! چرا یک مادر احساس نیاز نکرده که پوشیه بزند ولی دخترش احساس می‌کند که باید حتما پوشیه بزند؟

این سوالی است که باید به آن پاسخ داد. به نظرم یادداشت‌های الیویه روآ در این باب خواندنی و آموزنده است. او که متخصص اسلام سیاسی است و سال‌ها بر روی جریانهایی مانند طالبان کار کرده است علت ظهور این جریان‌ها را سکولاریزم می‌داند. *روآ معتقد است سکولار‌ها برخلاف لائیک‌ها نسبت به دین و مذهب «لابشرط» نبودند بلکه «بشرط لا» بودند. یعنی حضور و عدم حضور دین برایشان علی السویه نبوده است بلکه قائل به دین زدایی از عرصه اجتماع بوده‌اند و به همین دلیل دینداران را در تنگنا قرار دادند و همین باعث شده تا رفتارهایی بنیادگرایانه در دین داران شکل بگیرد*.

عین همین مسئله در جامعه ما نیز قابل رویت است. وقتی جریان اصلاحات حاضر نیست در بسیاری از امور دینی موضع موافق و یا حتی بی‌طرف بگیرد و دائم سعی در تابوشکنی در امور دینی دارد توقع دارید دینداران چه عکس العملی به این رفتار نشان دهند؟ چرا جریان موسوم به انصار حزب الله در دوران آقای خاتمی زائیده می‌شود و بعد از آن دوران هم به صورت خود به خود کم رنگ می‌شود و حاشیه نشین می‌شود؟ دلیل اصلی‌اش این است که اصلاح طلب‌ها حاضر نیستند که رفتارهای دینی را به رسمیت بشناسند و سعی کنند حریم هنجاری آن‌ها را حفظ کنند بلکه برعکس، هر وقت اصلاح طلب‌ها قدرت گرفته‌اند سعی کرده‌اند رفتارهایی دین زدایانه انجام دهند. حالا یکبار به بهانه حقوق زنان و قانون حمایت از خانواده، یکبار به بهانۀ حقوق بشر و... و تابع طبیعی و منطقی این رفتار تند، غیرعقلانی و غیر منطقی نیز تندی طرف مقابل است. اگر شما ببینید شئ‌ای با سرعت به سمت چشم شما می‌آید شما هم با‌‌ همان سرعت دستتان را حائل می‌کنید یا سعی می‌کنید آن را شئ را از مسیرش منحرف کنید.

اینجا خیلی جایی برای فکر کردن باقی نمی‌ماند. بر همین اساس *برای وضعیت امروز جامعه ایران هم اصولگرایان را مضر می‌دانم و هم اصلاح طلبان را بلکه معتقدم یک جریان محافظه کار انقلابی بیش از هر جریان دیگری می‌تواند مفید باشد*. (درباره خصوصیات این جریان خواهم نوشت إن شاء الله) با توجه به همۀ نکات بالا خوشحالم جریانی از اصلاحات وارد مجلس شده‌است که جزء بدنۀ محافظه کار اصلاح طلبان به حساب می‌آیند و این بدنه اصلاح طلب از عقلانیت رفتاری بیشتری برخوردار است. البته بی‌تجربه بودن و زیر بلیط دیگران بودن بخش قابل توجهی از این افراد خودش می‌تواند منشأ بحرانهای مختلفی باشد که مهمترین بی‌هویتی سیاسی و بازیچه دست دیگران بودن است.

ارسال نظر

  • هومن

    درباره مقایسه ای که بین دایناسورها و اصولگرایان کردند باید به عرض برسانم که دلیل انقراض دایناسورها کوچک بودن مغز و بزرگ بودن بدن نبوده است. اتفاقا به لحاظ تکاملی دایناسورها خیلی سازگار بودند و صدها میلیون سال روی کره زمین زندگی کردن. دلیل انقراضشون تصادفی بوده و به شهاب سنگها ربط داشته نه به مغز کوچیکشون.

  • ناشناس

    جالب بود و معنا دار

  • ناشناس

    تحلیل درستی است، ریشه تفکرات اصولگرایانه و علت العلل کژ فکری ها و کژ رفتاریهای آنان را بیان کرده است البته اگر بفهمند و درس بگیرند، اما یک نکته را مغفول گذاشته است و آن هم اینکه سردمداران فکری آنها نیز دچار همین آفت هستند ، آیت الله مصباح چگونه تفکری دارد؟ آبشخور فکری لایه های پایینی از کجا سرچشمه می گیرد و چه کسانی هدایت کننده جریان آن هستند؟

  • ناشناس

    الان چندساله گفتمان فقط شده فتنه و انحرافی. خسته شدیم به خدا. هیچ کس از حقوق انسانی حرف نمیزنه. هیچ کس از اخلاق حرف نمیزنه.

  • ناشناس

    لایک

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار