گوناگون

آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر

آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر

پارسینه: متأسفانه این روش درست و منطقی و علمی در میان برخی از نویسندگان دو دهه اخیر كمتر دیده می‌شود. به راحتی می‌آیند نظریه تجربه دینی را مطرح می‌كنند بدون این كه بگویند از كجا شروع شده، چه كسی آن را مطرح كرده بعدها منتقدان اینها آمده‌اند و اینها را لو داده‌اند.

آسیب‌شناسی یا پاتولوژی ابتدا در علوم طبیعی مطرح گردید و به عملی اطلاق می‌شد كه به دنبال مطالعه آسیب‌ها و بیماری‌ها و بی‌نظمی‌ها و عوامل اختلال در ارگانیسم بدن به منظور درمان آنان بود. بعدها آسیب‌شناسی در علوم اجتماعی هم كاربرد پیدا كرد چون در قرن نوزدهم به دنبال مقایسه جسم انسان و پیكره اجتماع، معتقد بودند همان‌طور كه جسم به دلیل آسیب‌ها بیمار می‌شود جامعه هم بیمار می‌شود.
مطالعات دین‌پژوهی و دینی هم ممكن است دچار آسیب گردد و چون دین‌پژوهی رشته‌های مختلفی دارد مطالعه در همه این رشته‌ها ممكن است در معرض آسیب قرار گیرد.
منظور ما از دین‌پژوهان در این بحث دو گروه‌اند: 1 . دین‌پژوهان و متخصصان دین‌پژوهی 2 . افراد و گروه‌های غیر متخصص كه دین‌پژوهی آنان به نحوی در جامعه تأثیرگذار بوده است. مثلاًُ سازمان مجاهدین خلق دین‌پژوه متخصص نبوده‌اند ولی اظهار نظر دین‌پژوهی تأثیرگذار داشته‌اند؛ فلذا این نوع دین‌پژوهی نیز در دایره بحث و بررسی ما قرار می‌گیرد.
بحث آینده‌شناسی دین‌پژوهی بحث بسیار كلیدی و مهمی است. به همان‌ اندازه كه ما نیازمند مباحث دینی هستیم بیش از آن محتاج شناخت آسیب‌های دین‌پژوهی هستیم زیرا فرهنگ جامعه ما فرهنگی دینی است و خواه ناخواه جامعه فرهنگش را از دین می‌گیرد.
همین مجالس جشن‌های مذهبی و هیئت‌های مذهبی و عزاداری‌ها نشانه تأثیری است كه دین بر فرهنگ جامعه می‌گذارد و همین فرهنگ دینی ما گرفتار آسیب است. افرادی در دسته‌جات عزاداری فعالیت دارند. كه ممكن است چندان هم مقید به واجبات دینی نباشند و گاهی هم متحمل است مرتكب برخی محرمات هم بشوند؛ وقتی با این‌ها صحبت می‌شود می‌گویند مگر می‌شود امام حسین ما را شفاعت نكند؟ یعنی یك تصویر و تفسیری از شفاعت و عزاداری در ذهن اینهاست و یك نوع از معرفت خاص از شفاعت و عزاداری امام حسین دارند كه همین تصویر و تفسیر و معرفت سبب همین رفتار عینی و اجتماعی او می‌شود. اگر ما با یك نگاه تخصصی این پدیده را كالبد شكافی كنیم. می‌بینیم این یك آسیب است.
قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ برای جهت دیگری بوده است كه الآن عزاداری ما دارد جهت دیگری پیدا می‌كند. گویی امام حسین شهید شد تا ما همه ساله دور هم جمع شویم هیئت تشكیل بدهیم سینه‌زنی بكنیم اشك بریزیم و بدین ترتیب تا سال آینده بیمه شویم. من نمی‌گویم عزاداری برای امام حسین مذموم است یا لازم نیست. می‌خواهم بگویم اگر امام سجاد ـ علیه السلام ـ عزاداری كرد اگر می‌دید سر یك گوسفند را می‌برند، اشك می‌ریخت و می‌فرمود: به این گوسفند آب دادند ولی پدر مرا تشنه سر بریدند. گریه می‌كرد. روضه می‌خواند او می‌خواست در همین دنیا پیامش را منتقل كند. این روضه و گریه‌اش برای این بود كه پیام اما را در همین دنیا منتقل كند تا در این دنیا از این پیام بهره بگیرد، امروز ما چقدر این سیر را طی می‌كنیم؟
پس وقتی سخن از‌ آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر است تنها به عئوان یك بحث تخصصی فنی نیست بلكه بحثی است كه در حیات اجتماعی ما تأثیرگذار است و اگر ما بحث را كمی‌ دقیق‌تر و نه به صورت خیلی تخصصی مطرح كنیم برای همه جامعه، از كسبه گرفته تا هیئت‌ها و دیگران مفید خواهد بود.
البته كسانی مانند دانشجویان و دبیران رشته‌های فلسفه، الهیات، معلمان عربی و استاتید معارف دانشگاه قطعاً باید این بحث را به صورتی فنی‌تر و دقیق‌تر و تخصصی‌تر دنبال بكنند و دقیق‌تر كجاها در معارف دین‌پژوهی ما آمیختگی حق و باطل پدید آمده است.
همانگونه كه امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در خطبه 50 نهج‌البلاغه فرموده است: اگر باطل با حق مخلوط نمی‌شود، حق بر طالبان آن پوشیده نمی‌ماند و اگر حق از باطل جدا و خالص می‌گشت زبان دشمنان قطع می‌گردید. اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می‌گیرند و به هم می‌آمیزند؛ آن جاست كه شیطان بر دوستان خود چیره می‌گردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت.
به فرمایش امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در شرایط آمیختگی حق و باطل است كه حق نما را می‌بینیم فكر می‌كنیم حق است مطلا را به جای طلا می‌گیریم و گاهی جانمان را به مطلا می‌دهیم. در قرآن كریم هم كه آمده است لم تلبسونالحق بالباطل آل عمران / 71؛ لاتلبسو الحق بالباطل بقره 42 / به همین نكته اشاره دارد. ما در عرصه دین‌پژوهی به شناخت انواع و اقسام مطالعات نیاز داریم.
روش آسیب‌شناسی دین‌پژوهی
روش آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر تك روشی نیست كه مثلاً تنها روش علمی پاسخگو باشد بلكه باید با انواع روش‌ها سروكار دراد. از روش استقرا باید استفاده كرد مثلاُ باید موارد معرفت‌های دینی و شناخت‌هایی را كه متدینان از دین داشته‌اند پیدا كرد اما در كشف مطالعات، روش منطق به ما خیلی كمك می‌كند. زیرا ممكن است كسی یك معنا را و شخص دیگر معنای دیگری را اراده كند. طبیعتاً نتایج مختلفی به دست می‌آید. از یك استدلال هم ممكن است چنین نتیجه‌ای حاصل شود. این مثل معروف كه در، باز است باز پرنده است پس در پنجره است مثال بارزی است برای بیان مغالطه كه از اشتراك لفظی استفاده شده است. و یا شعر معروف
آن یكی شیر است كادم می‌خورد و آن دیگر شیر است كادم می‌خورد
آن یك شیر است اندر بادیه و آن دگر شیر است اندر بادیه
كه كلمات شیر و بادیه مشترك لفظی هستند.
امروزه انواع و اقسام مغالطات لفظی و معنوی را در دانشگاه‌های غربی در رشته فلسفه و غیر تحت عنوان «تفكر نقدی» آموزش می‌دهند كه همان علم و صنعت مغالطه‌ای است كه در منطق ما وجود دارد كه آن را با تفسیر گسترده‌تر و مثال‌ها بیشتری عرضه می‌كند.
مثلاًُ كسی می‌خواهد مدعای خود را ثابت كند می‌گوید شما چطور این مطلب را قبول نداری در حالی كه مردم این را قبول دارند؟ یعنی معیار را اكثریت قرار می‌دهند. گاه نیز برای اثبات مدعای خود می‌گوید قدما این نظریه را بیان كردند و گاه می‌گوید این، اندیشه نو و تازه‌ای است! یعنی برای اثبات مدعای خود گاه معیار را اكثریت و گاه قدیم بودن نظریه وگاه جدید بودن آن نسبت می‌دهند در حالی كه هیچ‌كدام از این‌ها دلیل نیست. این‌ها اقسام مغالطه است.
روش عقلی و روش استقراء به ما كمك می‌كند تا بتوانیم آسیب‌ها را كمك می‌كند تا بتوانیم آسیب‌ها را تك‌تك شناسایی و بررسی كرده و مورد بحث قرار دهیم.
آسیب‌شناسی هفت دهه اخیر
اما مراد از آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر، جغرافیای ایران است و مراد از لفظ معاصر، هفتاد سال اخیر است یعنی از سال 1313 كه دانشگاه تهران با سبك جدید و با شش دانشگده تأسیس شد و اندیشه‌ها، مباحث و علوم مختلف از كشورهای اروپایی وارد ایران شد و همین سبب شد نیروهای ماركیستی، ملی مذهبی، ملی‌گرا و نیروهای مذهبی فعالیت خود را در دانشگاه سامان دهند و حركت سیاسی خود را شروع كنند. البته این گروه‌های به این نتیجه رسیدند كه چاره‌ای نیست جز این كه برای طرح دیدگاه‌های خود از دین بهره بگیرند و چون می‌خواستند از ابزار دین استفاده كنند یك معرفت دینی جدیدی را ابداع می‌كردند تا مورد اقبال مردم به ویژه قشر جوان و دانشجو قرار گیرد و از همین جا بود كه آسیب‌شناسی‌های دین‌پژوهی نمایان شد. یعنی دقیقاً از زمانی كه دین‌پژوهی، جنبه نوگرایی پیدا كرد آسیب‌های خود را در دوره معاصر نشان داد. البته من نمی‌خواهم بگویم در دوره‌های گذشته آسیب‌شناسی نداشته‌ایم. ما می‌توانیم دین‌پژوهی كسانی چون غزالی، فخر رازی، ابن سینا، ملاصدرا و دیگران را مورد بررسی قرار دهیم؛ اما حوزه بحث من فقط دین‌پژوهی معاصر به معنای هفت دهه اخیر است، چون امروزه بیشتر با این پدیده روبرو هستیم قلمرو بحث من تمام محققانی هستند كه در این هفت دهه مطلب دین‌پژوهی گفته یا نوشته‌اند و بر جامعه تأثیرگذار بوده‌اند.
اندیشه‌های كسانی چون علامه طباطبایی، شهید مطهری، شریعتی، بازرگان، سحابی (دكتر یدالله) نیروهای جبهه ملی، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق، آرمان مستضعفین، گروهك فرقان، در دایره بحث ما قرار دارند چون این پدیدها در هفتاد سال اخیر اتفاق افتاده‌اند.
البته بحث ما اندیشه شخصیت‌های معاصر مثل دكتر سروش یا دیگر افرادی مثل دكتر سروش یا دیگر افرادی را كه در مطبوعات و جراید مباحث و دیدگاه خود را طرح كرده و به نحوی روی جامعه تأثیر دارند شامل می‌شوند.
سیر تاریخی بحث
برای اینكه مخاطبین در فضای بحث قرار گیرند ابتدا ضرورت دارد مروری بر جریان‌های فكری معاصر در هفت دهه اخیر صورت گیرد تا این بحث روال تاریخ‌مند و توصیفی داشته باشد پس از آن به بررسی مصادیق آسیب‌شناسی خواهیم پرداخت.
وقتی دانشگاه تهران تأسیس شد جریان‌های ماركسیستی،‌ملی‌گرا، و جریان‌های مذهبی فعالیت‌شان را یا شروع كردند یا با رویكردی جدید كار خود را آغاز كردند.
جریان‌شناسی ماركسیسم
فعالیت جریان‌های ماركسیتی در ایران به روزگار بعد از جنگ جهانی اول یعنی در فاصله سالهای 1918 ـ 1914 بر می‌گردد. آن زمان رژیم ماركسیتی در شوروی قدرت یافت در همین سال‌ها بود كه شخصی به نام دكتر تقی ارانی نخستین چهره برجسته كمونیست در ایران در سال‌ 1312 یعنی یك سال قبل از تأسیس دانشگاه تهران نشریه دنیا را منتشر كرد و عقاید ماركیستی را مطرح كرد.

دكتر ارانی ابداُ به دین‌ كاری نداشت و ماركسیسم خالص را مطرح می‌كرد.
چهار سال بعد در سال 1316 یك گروه 53 نفره كه برخی تحصل كرده مركز نشر اندیشه‌های ماركسیستی در آلمان شرقی سابق بودند با تأثیرپذیری از اندیشه‌های ارانی فعالیت كمونیستی خود را آغاز كردند ولی طولی نكشید كه توسط دولت رضا خان جمعیت آن‌ها متلاشی شد و عده‌ای دستگیر شده و به زندان محكوم شدند. پس از شكست دیكتاتوری رضاخان و تبعید او، حزب توده در مهرماه 1320 رسماً با حمایت روس‌ها در ایران تأسیس شد. (حدود 62 سال پیش) شوروی به شدت از حزب توده حمایت می‌كرد اما در مجموع حزب توده نتوانست توفیقی را در آن زمان بدست آورد. دلیل عمده‌اش این بود كه مردم تصویر مثبتی از شوروی نداشتند. و از طرف دیگر حزب توده با ملی شدن صنعت نفت و مصدق مقابله می‌كردند و با عقاید اسلامی مردم كه به دلیل فعالیت مذهبی‌ها روز به روز تقویت می‌شد مخالفت می‌كردند. این عدم اقبال عمومی و دیگر عوامل باعث شد كه حزب توده در آن زمان ضربه مهلكی خورد.
جریان جبهه ملی
در این فاصله جریان جبهه ملی كار خود را شروع كرد. بقایای جریان مشروطیت در ایران به همراه جمعی از صاحب‌منصبان دوران رضا خان جمع شدند و در 25 اسفند ماه 1328 جبهه ملی را تشكیل دادند. البته جبهه ملی همانطور كه از نامش پیداست یك حزب واحد نبود بلكه تشكلی بود كه از احزاب مختلف با اهداف واحد گرد هم آمده بودند. جبهه ملی چند حزب داشت از جمله: حزب ایران به رهبری الله یار صالح، سازمان نظارت بر آزادی انتخابات به رهبر بقایی (ناگفته نماند بقایی در دزفول طرفدارانی داشت و بعدها به همراه خلیل ملكی حزب زحمتكشان را راه‌اندازی كرد). حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر، حزب خداپرستان سوسیالیست به رهبری محمد نخشب.
در اردیبهشت 1330، جبهه ملی فعال‌تر شد اما در جریان‌ كودتای 28 مرداد 1332 جبهه ملی افول كرد و كنار رفت. بقایای این تشكل در 23 مهرماه 1339 جبهه ملی دوم را تشكیل دادند كه كاری از پیش نبردند و شكست خوردند.
برای بار سوم در سال 1344 جبهه ملی سوم شكل گرفت ولی همان گونه كه حزب توده دچار آسیب جدی شده بود جبهه ملی نیز نتوانست توفیقی در میان مردم بدست آورد.
رویكرد به دین
شكست دو جریان كمونیستی یعنی حزب توده و جریان ملی‌گرایی یعنی جبهه ملی، درك جدیدی در عناصر سیاسی ایجاد كرد. فعالان سیاسی متوجه شدند كه چون توده مردم مذهبی‌اند و به اعتقادات دینی خود پایبند هستند جدا كردن آنان از دین و مذهب تحت هر عنوانی غیرممكن و محال است. دقیقاً از سال 1340 به بعد تمام جریان‌های سیاسی كشور متوجه شدند كه باید حركت سیاسی و اهداف سیاسی خود را با دین عجین سازند زیرا امكان تبلیغ سیاست منهای دیانت در میان مردم عملی نیست. لذا اولین حركت با روی كرد مذهبی تحت عنوان نهضت آزادی ایران با تلاش دكتر یدالله سحابی، مهندس مهدی بازرگان، منصور و رحیم عطایی (خواهر زادگان بازرگان)، آیت الله سید محمود طالقانی و آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی در تایریخ 27/2/1340 شكل گرفت. نهضت آزادی با حفظ اصالت ملی و اهداف سیاسی خود تلاش كرد از دین استفاده كند ولی اكثر بانیان آن دارای تحصیلات دانشگاهی بودند و با اندیشه‌ها و علوم جدید آشنایی داشتند.
دكتر سبحانی در زیست‌شناسی تخصص داشت و نظریه تبدل انواع داروین را می‌دانست. مهندس بازرگان در مكانیك و ترمودینامیك آشنایی داشت. آنان با استفاده از آموزه‌های علمی به تفسیر قرآن پرداخته و بدین ترتیب روی‌كرد جدیدی را در تفسیر فهم دین بوجود آوردند.
به عنوان نمونه وقتی مشاهد كردند در آیات مربوط به خلقت آدم در قرآن تصریح شده است كه آدم از خاك آفریده شده است و از طرف دیگر نظریه تحول انواع داروین (ترانسفورمیسم) بر بوجود آمدن انسان از حیوان نئودنتال تأكید دارد دكتر یدالله سحابی كتابی به نام خلقت انسان نوشت و از نظریه داروین در تفسیر آیات قرآن استفاده كرد.
بازرگان نیز در آثارش نظیر انسان در قرآن، باد و باران در قرآن همین روش و شیوه را در پیش گرفت، آیت الله طالقانی نیز همین گرایش را داشت. در تفسیر پرتوی از قرآن روی كرد ایشان روی كردی كاملاُ علمی است البته در من در مقام نقد نیستم در مقام توصیف هستم در هر صورت تمام گروه‌ها و فعالان سیاسی متوجه شدند بدون رنگ و صبغه دین و بهره‌گیری از آموزه‌های دینی نخواهند توانست فعالیت سیاسی بنمایند. لذا لازم شد برای خود یك دین‌پژوهی داشته باشند. دین‌پژوهی نهضت آزادی استفاده از یافته‌های جدید در فهم و تفسیر قرآن و دین بود این كار در آن دوران به شدت مورد استقبال قرار گرفت با همین ابزار و تد بود كه اطلاعیه‌هایشان را می‌نوشتند.
البته اعضای نهضت آزادی یك دسته نبودند،‌برخی دارای گرایش قوی دینی بودند مثلاً در سال 42 تمام اطلاعیه‌ها و بیانیه‌های نهضت آزادی را جلال‌الدین فارسی می‌نوشت. او از عناصر فعال نهضت آزادی بود كه بعدها جدا شد.
اعلامیه‌هایی كه به قلم فارسی و به عنوان اعلامیه‌های نهضت آزادی صادر می‌شد بسیار انقلابی و اسلامی بود كه در همان وقت مودر اعتراض برخی عناصر نهضت آزادی قرار می‌گرفت. دلیل اصطكاك و اختلاف بازرگان و فارسی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همین اختلاف دیدگاه‌ها در گذشته‌های دور می‌رسید. گروهی دیگر از اعضای نهضت آزادی چندان گرایش دینی نداشتند فقط عرق ملی‌گرایی داشتند وجه اشتراك تمام اعضای نهضت آزادی حتی آیت الله طالقانی این بود كه همه‌شان از دین‌پژوهی مرسوم در حوزه‌ه فاصله گرفتند. و به دنبال پیوند میان علوم جدید و دین بودند، عموماً فلسفه ستیز بودند، و این ویژگی در بازرگان بیشتر بود.
بازرگان در كتاب راه طی شده این دیدگاه را مطرح می‌كند كه بشر با علوم تجربی به جایی رسیده كه انبیاء خواسته‌اند بشر را برسانند.
البته استاد مطهری در پاورقیهای جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم و در كاب توحید و معاد این رویكرد را نقد كرده است.
سازمان مجاهدین خلق
برخی از شاگردان بازرگان كه از ابتدا در گروه نهضت آزادی حضور داشته و مقداری انقلابی‌تر بودند از نهضت آزادی جدا شدند و در سال 1344 شمسی سازمان مجاهدین خلق را پایه‌ریزی كردند. افرادی چون محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، نیك بین (معروف به عبدی) و عده‌ای دیگر مانند علی میهن‌دوست و حسین روحانی كه بعداً ملحق شدند در واقع شاخه‌ی جوان نهضت آزادی بودند كه خارج از كشور فعالیت داشتند و در ادامه، ‌فعالیتشان را داخل قوی‌تر كردند. تمام اطلاعیه‌ها، بیانیه، و هم‌چنین نشریه‌ای این سازمان در طی سال‌های 50 تا 57 در خارج از كشور منتشر می‌شد.
با ملاحظه‌ی اكثر نشریات این گروه مشخص می‌شود كه مهم‌ترین منابع فكری سازمان، آثار بزرگان به ویژه طی شده، خدا در اجتماع، بی‌نهایت كوچك‌ها و ذره‌ی بی‌انتها و هم‌چنین آثار شریعتی و تفسیر پرتوی از قرآن آقای طالقانی بوده است.
الگوبرداری از كتاب راه طی‌شده
حنیف‌نژاد كه از مؤسسین سازمان مجاهدین خلق بود كه توسط رژیم شاه اعدام گردید كتابی به نام راه انبیاء راه بشر نوشت كه این كتاب دقیقاًُ برگرفته از كتاب راه طی شده‌ی بازرگان است.
كتاب دیگری از سوی سازمان مجاهدین خلق به نام متدولوژی یا شناخت منتشر شد كه توسط جمعی، مطالعات اولیه‌اش صورت می‌گرفت و توسط حسین روحانی نوشته شد.
حسین روحانی كیست؟
روحانی متولد 1320 و متولد در مشهد بود او بعدها مسؤول كمیته پیكار تهران شد، یكی دو بار دستگیر شد و توبه كرد و از عقایدش دست كشید. وی به دلیل شركت در جنایات حزب كومله در بهمن 60 دستگیر و در 14 بهمن همان سال اعدام گردید.
روحانی یكی از مهم‌ترین مانیفیست‌های سازمان مجاهدین خلق بود. مطالب كتاب‌های یعنی كتاب راه طی شده حنیف‌نژاد و «شناخت» حسین روحانی به شدت متأثر از تفكرات ماركسیستی بوده است اما ماركسیسم آن‌ها مانند حزب توده خالص نبوده بلكه آمیخته با اندیشه‌های دینی بوده است. شیوه آن‌ها این گونه بوده است كه از آموزه‌های دینی برای توجیه و تبین آموزه‌های ماركسیستی بهره می‌گرفتند یعنی برای آن‌ها، اندیشه‌های ماركسیستی اصل و آیات قرآنی فرع بود.
كتاب‌های بعدی سازمان مجاهدین خلق، كتاب تكامل نوشته علی میهن‌دوست و امام حسین ـ علیه السلام ـ به قلم احمد رضایی بود كه رگه‌های تفكر التقاط با ماركسیسم در آن‌ها به وضوح دیده می‌شود.
سازمان مجاهدین خلق تفكر ماركسیستی را با اسلام در آمیخت. بعدها سازمان مجاهدین خلق در شهریور 1354، بیانیه‌ای منتشر كرد و در آن بیانیه به طور علنی از كنار گذاشتن مبانی و آموزه‌های دینی و اسلامی و پذیرفتن كامل تفكر ماركسیستی دفاع كرد و در یك عقب‌گرد و حركت قهقرایی، به اندیشه‌های ماركسیستی حزب توده برگشتند. استدلال صادركنندگان بیانیه در توجیه این حركت، منطقی بود، آن‌ها می‌گفتند ما نمی‌توانیم مبانی ماتریالیستی را از آموزه‌های ماتریالیستی جدا كنیم و نمی‌توانیم از یك طرف مبانی ماتریالیستی را بپذیریم و از طرف دیگر بخش‌هایی از اسلام را هم معتقد باشیم.
چون آموزه‌های ماتریالیستی مبتنی بر مبانی ماتریالیسم است، وقتی آموزه‌های ماتریالیستی مبتنی بر مبانی ماتریالیسم است، وقتی آموزه‌های آن‌ها را پذیرفتیم اسلام را نمی‌توانیم بپذیریم.

و این گونه بود كه سازمان مجاهدین خلق را كنار گذاشتند و از همان زمانی بود كه اقبال و حمایتی از سوی مردم نسبت به این سازمان صورت نگرفت چون بافت فكری مردم ایران، مذهبی بود و این حركت اعراض از دین، مقبولیتی برای آنان در میان مردم باقی نگذاشت. به همین دلیل است كه مردم ما احزاب سیاسی اجتماعی را كه گرایش دینی ندارند طرد می‌كنند.
جریان فكری حسینیه ارشاد
از جمله جریاناتی كه بحث‌های دین‌پژوهی داشته‌اند جریان فكری حسینیه ارشادات. این كه تمام افراد فعال در حسینیه ارشاد دین‌پژوه بوده‌اند یا خیر بحث دیگری است اما به عنوان مركزی كه فعالیت دین‌پژوهی داشته‌اند مورد بررسی قرار می‌گیرند.
حسینیه ارشاد در سال 1346 تأسیس شد، سه عنصر مهم كه در تأسیس این مركز نقش داشته‌اند عبارتند از: 1 . محمد همایون‌ به عنوان منبع مالی 2 . ناصر میانچی به عنوان مدیر 3 . استاد مطهری به عنوان سخنران.
در بدو تأسیس حسینیه بیشترین سخنرانی‌ها را استاد مطهری داشته است. انگیزه استاد، پاسخ‌گوی به پرسش‌های جدید جوانان با حفظ مبانی اسلام بود. استاد، اندیشه‌های دینی را در قالب‌های جدید به مردم و مخاطبان خود به ویژه جوانان عرضه می‌كرد.
بعدها شخصیت‌های دیگری نظیر، آقایان محمد تقی شریعتی‌ (پدر دكتر شریعتی)، ‌باهنر، هاشمی رفسنجانی، صدر بلاغی، ‌فلسفی، مرتضی شبستری، مقام معظم رهبری در حسینیه ارشاد برنامه داشتند. پس از این كه مدتی از فعالیت‌های حسینیه گذشت دكتر علی شریعتی هم به جمع سخنرانان افزوده شد. در سال 1349، روابط آقای مطهری و میانچی كه مدیریت حسینیه را داشت تیره شد و میان آن‌ها اصطكاك و اختلاف شدت یافت به گونه‌ای كه استاد مطهری حسینیه‌ی ارشاد را رها كرد و فعالیت‌های خود را به مسجد «الجواد» منتقل كرد.
حسینیه ارشاد در سال‌های 49 تا 51
از سال 49 حسینیه ارشاد از نظر طرح مطالب و ایراد سخنرانی‌ها در انحصار دكتر شریعتی بود. البته شخصیت‌های دیگری هم بودند ولی عمده بحث‌ها از طرف دكتر شریعتی ارائه می‌شد و شگفت این كه در سال‌های 50 تا 51 یعنی سال‌ای اوج سخت‌گیری‌های ساواك (سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه) كه مام نیروهای مذهبی، توده‌ای و ملی‌گرا را سركوب می‌كرد. هیچ‌گونه محدودیت و منعی برای فعالیت‌های حسینیه ارشاد ایجاد نكرد و دقیقاً اوج فعالیت‌های حسینیه ارشاد در همین سال‌های 50 و 51 بود!‌این حركت مشكوك رژیم باعث شد كه سازمان مجاهدین خلق كه بشدت از اندیشه‌های شریعتی متأثر بودند در همین فاصله از شریعتی اعراض كنند و استدلالشان این بود كه وقتی رژیم شاه مانع هر گونه فعالیت ما می‌شود چرا كاری به شریعتی و حسینیه ارشاد ندارد.
اتهام ساواكی بودن شریعتی
برخی از نویسندگان هم‌چون نویسنده‌ی كتاب نهضت امام خمینی‌(ره) در جلد سوم این كتاب، از این قراین و برخی اسناد ساواك در مورد دكتر شریعتی و نوشته‌های ایشان در ساواك استفاده كرده و چنین برداشت كرده‌اند كه شریعتی با ساواك هم‌دستی و هم‌راهی داشته است. من استدلال‌ها را محكم نمی‌بینم زیرا ساواك در سال‌های 50 و 51 اجازه فعالیت به شریعتی داد به این جهت نبود كه حرف‌های او كلاً مورد تأیید ساواك بود، بلكه چون این سال‌ا اوج تقابل ومخالفت شریعتی با روحانیت بود رژیم شاه این مخالفت‌ها را به نفع خود می‌دید و كاری به او نداشت. در همین‌ سال‌ها بود كه شریعتی شخصیت‌های بزرگی نظیر علامه مجلسی، شیخ بهایی، روحانیت معاصر را مورد انتقاد شدید خود قرار می‌داد. البته در مهر ماه 52 ساواك احساس كرد كه حرف‌های شریعتی علیه رژیم شاه هم هست و به رژیم نیز آسیب وارد می‌كند. لذا حسینیه ارشاد را تعطیل و شریعتی را از مهر 52 تا فروردین 54 به مدت 18 ماه زندانی كرد.
این حركت رژیم با ساواكی بودن شریعتی قابل توجیه نیست بلكه روش‌گر این نكته است كه میدان دادن رژیم به شریعتی در آن‌ سال‌ها صرفاً به خاطر تقابل او با روحانیت بوده است.
شریعتی در نوروز 54 از زندان آزاد می‌شود. وی مدت‌ها بعد به خارج سفر می‌كند و تصمیم می‌گیرد در گوشه‌ی خلوتی به اصلاح و ترمیم آثارش بپردازد و آن‌ها را به چاپ برساند.اما در 29 خرداد 1356 بر اثرسكته قلبی در لندن وفات می‌كند.
با توجه به اینكه شبهه‌ی قتل ایشان مطرح بوده است آزمایش‌های متعددی انجام می‌شود كه در نهایت علت وفات را سكته قلبی نشان می‌دهد.
به نظر می‌رسد شدت اضطراب‌ها و استرس‌ها و نگرانی‌ها ودیگر عوامل زمینه سكته قلبی بوده‌اند.
دین‌پژوهی شریعتی
شریعتی در انجام فعالیت‌های اجتماعی خود این نكته مهم جامعه ‌شناختی را خوب درك كرده بود كه جامعه‌ی ایران جامعه‌ای دین ‌دار است و حتماً باید از آموزه‌های دینی استفاده كرد ولی بر خلاف بازرگان كه از علوم طبیعی در تفسیر آیات قرآن استفاده می‌كرد وی از علوم اجتماعی و بعضی از مكاتب اجتماعی بهره می‌گرفت. مهم‌ترین مكاتبی كه شریعتی در تبیین باورهای خود از آن‌ها استفاده می‌كرد مكتب سوسیالیسم و اندیشه‌های ماركسیسم بود گرچه خود ماركسیست نبود ولی از اندیشه‌های مذكور به شدت متأثر بود. شریعتی همچنین از مكتب اگزیستانسیالیسم و برخی جامعه‌شناسان نظیر دوركیم و استادش گورویچ فراوان بهره برده است و از همه‌ی این اندیشه‌ها و مكاتب در تبیین و تفسیر آموزه‌ای دینی استفاده كرده است.
آثاری هم‌چون «حسین وارث آدم» تز مذهب علیه مذهب، اسلام‌شناسی یا تحلیلی كه از مسأله‌ی هابیل و قابیل دارد بیان‌گر این نكته است كه اسلام‌شناسی و شیعه‌شناسی شریعتی برآمده از مباحث و آموزه‌های جامعه‌شناختی و مكاتب اجتماعی است.
جریان‌های نوگرایی دین‌پژوهی در دهه‌ی 50
در دهه‌ی 50 تا اوائل پیروزی انقلاب اسلامی جریان‌های نوگرایی متعددی ظهور كردند كه خاستگاه آن‌ها هم حوزه و هم دانشگاه بود كه عموماً از اندیشه‌های بازرگان و شریعتی و امثال‌ آن‌ها بهره می‌گرفتند. این جریان‌ها تلاش كردند اندیشه‌های نوینی در عرصه‌ی دین و دین‌شناس داشته باشند كه برخی از این جریانات با حوزه و روحانیت و حضرت امام(ره) ارتباط وسیعی داشته‌اند و برخی جریانات نیز این ارتباطات را نداشته‌اند.
از جریان مرتبط با روحانیت می‌توان به گروه‌های هفت‌گانه‌ی، صف، منصورون، امت واحده،‌توحید، فلق، موحدین و ... اشاره كرد كه در اوایل پیروزی انقلاب با هم متحد شده و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را به‌وجود آوردند.
برخی از گروه‌های مذكور مانند منصورون كه در خوزستان فعال بودن فعالیت اولیه‌شان در سازمان مجاهدین خلق بود ولی وقتی به انحراف سازمان مجاهدین خلق پی بردند. راه خود را از آن‌ها جدا كره و گروه مستقل منصورون را تشكیل دادند، البته همه‌ی اعضای سازمان مجاهدین انقلاب‌ جزء این هفت گروه نبودند بلكه برخی از اعضای سازمان تا لحظه‌ای آخر جزء مجاهدین خلق بودند! (برای مطالعه بیشتر، تاریخچه‌ی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در دو جلد مطالعه شود.)
گروه فرقان
در میان جریان‌های نوگرای دهه 50 هرگز اعتقادی به روحانیت و امام و نظام مرجعیت نداشتند و با تفكر حضرت امام(ره) مخالف بودند جریانی به نام فرقان شكل گرفت كه رهبری آن را طلبه جوانی، به نام اكبر گودرزی بر عهده داشت. اكبر گودرزی متولد 1335 و اهل لرستان بود.او در 20 سالگی وارد حوزه شد چند سالی درس خواند در همان سن و سال كم در تهران جلسات تفسیر قرآن برای جوانان دائر می‌كرد در تفسیر قرآن بشدت تحت تأثیر مبانی ماركسیسم و سوسیالیسم بود. گودرزی عمیقاً با روحانیت مخالف بود و معتقد به حذف فیزیكی آنان بود لذا طرح ترور استاد مطهری، مفتح، آیت الله قاضی طباطبایی، هاشمی رفسنجانی، سپهبد قره‌نی، آیت الله ربانی شیرازی، حاج مهدی عراقی را در دستور كار گروه خود قرار داد كه هاشمی رفسنجانی و ربانی شیرازی جان سالم به در بردند و بقیه به شهادت رسیدند. این گروه مجله‌ای به نام پیام قرآن منتشر كردند كه برخی دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها و تفسیرهایشان را از قرآن كه كاملاً ماركسیستی بود در آن منعكس می‌كردند. اكبر گودرزی در سال 60 دستگیر و اعدام شد.
سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران (آرمان مستضعفین)
این گروه كه به وسیله احسان شریعتی (فرزند دكتر شریعتی) و شخص فسادی به نام برزویی رهبری می‌شد نشریه‌ای به نام آرمان یا پیام مستضعفین منتشر می‌كردند كه گروه نیز به نام نشریه شهرت پیدا كرد. گروه آرمان مستعضعفین در دزفول به شدت فعال بودند و شاید بیشترین طرفدارانشان را از دزفول و از بعضی مساجد فعال دزفول جذب می‌كردند. در همین‌ سال‌ها بود كه جنبش مسلمانان مبارز توسط دكتر حبیب‌الله پیمان راه‌اندازی شد شخصی روحانی نیز به نام حبیب‌الله عاشوری كتابی نوشت و مفاهیم توحید را براساس مبانی مادی تفسیر كرد.
همان‌گونه كه پیش از آن بیان شد دهه‌ی 50 دهه‌ی ظهور گروه‌هایی بود كه به دنبال نوگرایی دینی از طریق استفاده از آموزه‌های اسلام برای بیان عقاید سوسیالیستی بودند.
جریان نوگرایی در اندیشه شیعی در 70 سال اخیر
در 70 سال اخیر ما شاهد جریان نوگرایی در تفكر شیعی بوده‌ایم كه دین‌پژوهی نداشته‌اند بلكه شیعه‌پژوهی داشته‌اند، بعضی بیشتر دنبال تفكر شیعی بوده‌اند تا اصل اسلام و سعی كرده‌اند برخی عقاید شیعی را نقد كرده و عقاید دیگری را مطرح سازند.

جالب توجه است كه عمده این افراد برخاسته از حوزه بوده و یا كم و بیش تحصیل حوزوی داشته‌اند یعنی همان تفكر انتقادی كه خاستگاهش دانشگاه بوده به نحوی در محیط‌های حوزوی نیز وجود داشته است.
احمد كسروی
یكی از این اشخاص احمد كسروی بود كه ابتدا تحصیلات حوزوی داشت ولی بعداً جدا شد. وی رویكردی راسیونالیستی و خردورزانه غربی داشت و از همین منظر به نقد عقاید شیعی می‌پرداخت. كسروی در سال 1312 نشریه پیمان را منتشر كرد و در آن به شدت با زیارت قبور ائمه و عزاداری و اعتقادات شیعی مخالفت كرد. در آن زمان سید مجتبی نواب صفوی به بحث و گفتگو با او و نقد افكار او پرداخت و چون كسروی بر تبلیغ اندیشه‌های ضد شیعی خود اصرار می‌ورزد ترور شد.
علی اكبر حكمی زاده و كتاب اسرار هزار ساله
یكی دیگر از این اشخاص علی اكبر حكمی زاده از طلاب مدرسه رضوی قم بود پدر وی مهدی حكمی زاده بود كه این مدرسه را كه مخروبه بود آباد كرد و فرزندش نیز طلبه آنجا شد. وی مدتی هم حجره آیت الله طالقانی بود و جلساتی نیز با كسروی داشته است. كسروی نیز بارها از تهران به قم می‌آید و در حجره او به گفتگو می‌پردازند علی اكبر حكمی زاده بشدت از احمد كسروی متأثر می‌شود و تحت تأثیر اندیشه‌های ضدشیعی كسروی، كتاب «اسرار هزار ساله» را می‌نویسد و در آن جا تمام عقاید و ارزش‌ها و شعارهای شیعی را نقد می‌كند.
حضرت امام خمینی (ره) كتاب كشف الاسرار خود را در نقد همین كتاب تألیف و منتشر می‌سازد.
حكمی زاده در سالهای 1313 تا 1314 مجله همایون را در نقد و مخالفت با عقاید شیعی در ده شماره در قم منتشر می‌سازد.
محمد حسن شریعتی سنگلجی
این شخص كه متوفای 1322 می‌باشد در دوره رضاخان آزادانه عقاید شیعی را نقد می‌كند و كتابی را به نام «كلید فهم قرآن» منتشر می‌سازد.
سید اسدالله خرقانی
خرقانی روحانی روشنفكر و مشروطه خواهی بود كه در دوران دیكتاتوری رضاخان مروج و مبلغ شعار جدایی دین از سیاست بود.
برقعی و غروی اصفهانی
در قم و اصفهان اشخاص دیگری در این زمینه فعال بوده‌اند از جمله سید ابوالفضل برقعی و محمد جواد غروی اصفهانی.
برقعی در نقد اندیشه‌های شیعه كتابی به نام امامت نوشت كه چندی پیش دانشجویی در دانشگاه تهران كپی آن را به من داد و گفت: دانشجویان اهل تسنن برای دفاع از عقاید خود این كتاب را تكثیر می‌كنند و بین دانشجویان شیعه توزیع می‌كنند، من این كتاب را مطالعه كردم و دیدم كه كاملاً تحت تأثیر اندیشه‌های وهابیت است این افراد علی الظاهر سفرهایی به عربستان داشته و چند سالی در آنجا بوده و نهایتاً مروج افكار وهابیت شده‌اند.
سید مهدی هاشمی شاگرد برقعی و غروی اصفهانی
همین سید مهدی هاشمی كه آیت الله شمس آبادی را در سال 55 به شهادت رساند و از باند و تشكیلات منتظری بود از شاگردان برقعی و غروی بود و كاملاً متأثر از افكار آنان بود لذا او و گروهش تفكر خاصی داشتند.
ضدیت با اندیشه‌های شیعی تحت عنوان اصلاحات
این افراد و گروهها دین پژوه نبودند ولی یك معرفت دینی داشتند و توانستند جریان اجتماعی بوجود آورند شعارشان این بود كه باید اصلاح طلبی كنیم و با اندیشه‌های خرافی مبارزه كنیم ولی عقاید مسلم شیعه مانند علم امام، عصمت امام را نقد می‌كردند.

آنچه تا اینجا بیان شد معرفی اجمالی جریان‌های مختلف نوگرایی دینی از توده‌ای‌ها و ماركسیست‌ها تا ملی‌گراها و ملی‌مذهبی‌ها بود. اما لازم است در مورد جریانهای مذهبی اصیل نیز نكاتی گفته شود.

جریانهای اصیل مذهبی در 70 سال اخیر

جریان نیروهای مذهبی در طول این هفت دهه با استمداد از پایگاه حوزه‌های علمیه و مراجع، فعالیت گسترده‌ای در مبارزه با استبداد رضاخانی، كسروی‌ها، ملی‌گراها، غرب‌گراها، توده‌ای‌ها، و كمونیست‌ها داشته‌اند و مراجع تقلید هم به شدت از این جریان‌های مذهبی پشتیبانی می‌كردند.
نقش مراجع در تقویت جریان‌های اصیل مذهبی

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در سال 1325 در نجف این حركت را پشتیبانی كرد و اجازه داد از سهم امام برای چاپ و انتشار نشریات مذهبی و دینی استفاده شود. علما و مراجع و بزرگانی چون سید محمد پیمانی، سید ابوالقاسم كاشانی، سید محمد حسین آل كاشف الغطا، سید هبت الله شهرستانی، سید محمد حجت، سید محمد هادی میلانی از مراجع بسیار فعال در مشهد، حاج آقا حسین قمی، آیت الله بروجردی و حضرت امام این حركت را حمایت و تقویت می‌كردند.
نمونه‌های از جریان‌ها و تشكل‌های مذهبی

برخی از انجمن‌ها و گروه‌های مذهبی كه فعالیت داشتند عبارتند از: انجمن تبلیغات اسلامی كه در فروردین 1321 به وسیله آقای عطاء الله شهاب پور كرمانشاهی تشكیل گردید و بعضی افراد نظیر آقای فخرالدین حجازی، سید غلامرضا سعیدی، مترجم كتابهای ضد سكولاریسم در آن فعالیت می‌كردند.

اتحادیه مسلمین در سال 1324 و جمعیت هواداران تشیع، توسط روحانی مبارزی به نام حاج مهدی سراج تأسیس شدند كه عمدتاً برای مبارزه با كسروی‌گری تلاش می‌كردند
جمعیت پیروان قرآن در سال 1322 شكل گرفت و شیخ عباسعلی اسلامی بعدها جامعه تعلیمات اسلامی و بقیه مدارس اسلامی، كتابخانه‌ها و مراكز خیریه را راه اندازی كرد در این دوره، همه این مجموعه‌ها، مطبوعات و نشریه داشتند، نشریاتی مانند نور اسلام، آئین اسلام، دنیای اسلام، پرچم، وظیفه، ندای حق. این نشریات با استمداد از تفكر حوزه و روحانیت منتشر می‌شدند.
گروه فدائیان اسلام نیز در سالهای 1324 تا 1334 به رهبری سید مجتبی نواب صفوی فعالیت داشت. دارالتبلیغ اسلامی نیز در قم توسط آقای شریعتمداری راه اندازی شد و مجله مكتب اسلام را منتشر ساخت.

آیت الله مصباح یزدی نیز در سال 1343 مؤسسه «در راه حق» را تأسیس كرد. مدرسه حقانی نیز با تولیت حاج علی حقانی و با همت شهید بهشتی، شهید قدوسی، آقایان جنتی و مصباح در سال 1341 راه‎اندازی گردید.

در اوایل دهه پنجاه، مدرسه رسالت، دار الزهرا و مكتب توحید ـ كه بعد به حوزه علمیه خواهران تحت عنوان جامعه الزهرا تبدیل شد ـ راه اندازی گردید.

آیت الله گلپایگانی نیز مدرسه‌ای به سبك نو تأسیس كرد. همه این مجموعه‌ها صاحب نشریه بودند. آیت الله مصباح نشریه انتقام را منتشر می‌كرد، مجله مكتب تشیع به وسیله آقای هاشمی رفسنجانی و دوستانش منتشر می‌شد.

كتب مذهبی در تبیین و معرفی اسلام جامع نگر، پاسخ به شبهات دینی منتشر شد. در این فعالیت همه جانبه و گسترده سهم حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی، علاوه بر تدریس فقه و اصول و دروس رایج در حوزه، كرسی فلسفه را در قم راه انداختند و تفكر عقلانی را در حوزه رواج دادند. البته قبل از حركت این دو بزرگوار، فلسفه تدریس می‌شد اما گسترده نبود. لذا شاگردانی چون شهید مطهری، حسن زاده آملی، جوادی آملی، شهید بهشتی، مصباح یزدی، شهید قدوسی، ربانی شیرازی و بزرگانی دیگری در مكتب امام و علامه تربیت شدند كه توانستند قبل و بعد از انقلاب اسلامی، اسلام حقیقی و ناب علوی و ولوی را معرفی كنند و به ظهور برسانند و اندیشه‌های التقاطی و انحرافی 70 ساله اخیر را پاسخ دهند.
آنچه گفته شد تا دوره آغاز و سالیان اولیه انقلاب اسلامی تداوم داشت. در سالیان دفاع مقدس حركت‌های فكری دین‌پژوهی كم رنگ و یا خاموش بوده است.
آغاز حركت سروش و همفكرانش
در سال 1367 ما شاهد حركت‌های دینی پژوهی جدیدی بودیم و فعالان این حركت، سروش، مجتهد شبستری، مجید محمدی و... بودند. در این دوره این افراد از تفكر ماركسیسم یا اگزیستانسیالیسم استفاده نكردند، بلكه از مكتب جدید دین پژوهی معاصر غرب مانند ماخِر، گادامر و مكتب هایدگر استفاده كردند و جریان دین پژوهی جدیدی را به راه انداختند

البته در راه اندازی این جریان و روشنفكری هایدگری افرادی مانند دكتر رضاداوری در اوایل انقلاب نیز نقش داشته است. سخنگویی این تفكر را مددپور بر عهده دارد كه از اندیشه‌های هایدگر استفاده می‌كند و حركت انقلاب اسلامی را یك حركت پُست مدرنیسم اسلامی می‌داند كه امام آن را رهبری كرده است و مقاله ایشان در كتاب «نقد» تحت عنوان پُست مدرنیسم اسلامی مؤید همین مطلب است. اینها نیز گرفتار این تفكر التقاطی هستند و پست مدرنیسم را با اسلام آمیخته‌اند.
آنچه در دو دهه اخیر در زمینه حركت‌های دین‎پژوهی در كشور، اتفاق افتاد به طور خیلی كوتاه معرفی شد. آنچه در طول هفتاد سال اخیر در عرصه دین پژوهی نضج گرفت، توانست جریان‌های اجتماعی و سیاسی را به دنبال خود ایجاد كند. این جریان‌ها، مجله و نشریه و كتاب و تریبون در اختیار داشتند و به نحوی حرف‌های نو را با ادبیات نو عرضه می‌كردند كه تا حدودی مخاطب پسند بود. هدف از طرح این تاریخچه این بود كه مشخص شود در جامعه ما در طول این هفتاد سال، آن قدر جریان‌های متعدد و متشتت و متفرق دین پژوهی وجود داشته‌اند كه اگر بخواهیم نسبت به این همه جریان‌ها، گزینش داشته باشیم، ناچار هستیم، ابتدا یك نگاه آسیب شناسانه به این جریانات داشته باشیم تا گزینش ما درست و منطقی باشد و ما در ادامه، نمونه‌ها و مصادیقی از انحراف‌ها و آسیب‌های همین گروهها را مورد بررسی و ارزیابی قرار خواهیم داد.
انواع آسیب‌هایی كه بر دین پژوهی و دین پژوهان معاصر
پس از این‌كه سیر تاریخی تحولات دین پژوهی و جریان‌های سیاسی اجتماعی را كه به نحوی از دین پژوهی و نو گرایی دینی در 70 سال اخیر بهره گرفته بودند بررسی كردیم.

اینك به انواع آسیب‌هایی كه بر دین پژوهی و دین پژوهان معاصر وارد است می پردازیم.
البته نمونه‌هایی كه در این جا خواهد آمد كاملاً استقرایی است و می‌توان نمونه‌های بیشتری را هم شناسایی كرد.
1. آسیب جزء نگری به جای كل نگری

یكی از آسیب‌هایی كه به جد بر بسیاری از دین پژوهان معاصر وارد است آسیب جزء نگری به جای كل نگری است كه این آسیب در تاریخ دین پژوهی معاصر نمونه‌ها و مصادیق فراوانی دارد و اگر كسی می‌خواهد اسلام شناسی دقیقی داشته باشد كه كل اسلام را به عنوان واحد حقیقی بشناسد و اگر می‌خواهد از بخشی از اسلام سخن بگوید، حتماً ذكر كند كه این، مربوط به فلان بخش از اسلام است.

مثلاً ما نمی‌توانیم ادعا كنیم كه كل اسلام « توحید » است یا كل اسلام « معاد » است یا كل اسلام « نماز » است.
توحید یا معاد یا نماز هر كدام بخشی از اسلام هستند. كل اسلام مجموعه‌ای از اعتقادات و احكام و اخلاق است.
برخی از دین پژوهان در معرفی دین بخشی از اسلام را به جای كل اسلام معرفی می‌كنند.
مثل این‌كه اگر شما بخواهید این مسجد را توصیف كنید بگویید این مسجد محراب دارد. این درست است ولی همه مسجد محراب نیست بخش دیگری هم دارد كه شما در توصیف مسجد از آن‌ها غفلت كرده‌اید.

نمونه اوّل: مهندس بازرگان

مثلاً مهندس بازرگان در اواخر عمرشان سخنرانی داشته‌اند تحت عنوان (خدا و آخرت تنها برنامه انبیا یا تنها هاو دین اسلام و هدف انبیا را در دو چیز خلاصه كرده است: 1. خدا؛ 2. آخرت.
او تصریح می‌كند كه اسلام به مسایل اجتماعی و سیاسی نپرداخته است. دقیقاً بر خلاف دیدگاهی كه در حدود نیم قرن از آن دفاع كرده است. اگر سخنرانی ایشان تحت عنوان خدا در اجتماع كبعدأ به صورت رساله‌ای در مجموعه آثار ایشان چاپ شده مطالعه شود معلوم می‌شود كه بازرگان تأكید خیلی اكید و شدیدی دارد كه دین اسلام یك دین اجتماعی و سیاسی است كه برنامه ریزی برای اداره جامعه و اقتصاد و ... دارد. این سخنرانی مربوط به گذشته است اما در سخنرانی ایشان كه باید او را به عنوان بازرگان متأخر یاد كنیم در واقع 180 درجه از روی كرد نخست خود دست كشیده و كل اسلام تعالیم آن را منحصر به خدا و آخرت می‌داند.

نمونه دوم: انجمن حجتیه

ادعای آقای جلی مؤسس انجمن حجتیه كه شاگرد آمیرزا مهدی اصفهانی بوده است این بوده كه رسالت فعالیت اجتماعی سیاسی من مبارزه با بهایی‌هاست. ظاهرا آقای جلی رفیق هم حجره‌ای داشته است كه بهایی‌ها او را جذب كرده و بهایی می‌كنند. همین موضوع انگیزه مبارزه او با بهاییت می‌شود.
البته این موضوع كه كسی بگوید هدف من و برنامه من این است كه مباحث اعتقادی را تبیین كنم و خود را متولی احكام شرعی نمی‌دانم اشكالی ندارد.

گاه می‌شود فرد یا جریانی در مقام اجرا، جهت خاصی پیدا می‌كند، این اشكال ندارد، اما گاه كسی اسلام را به گونه‌ای معرفی می‌كند كه گویا اسلام فقط منحصر در مسایل شرعی است، این روی كرد را ما در برخی از روحانیون سنتی هم می‌بینیم كه كل اسلام را در چند مسأله شرعی می‌دانند. وقتی مسایل اعتقادی و اجتماعی مطرح می‌شود صریحاً از ورود در این مباحث امتناع می‌كنند و این امتناع به گونه‌ای است كه گویا اسلام كاری به این مباحث و مسایل ندارد نه این‌كه او بر این مباحث تسلط ندارد.

انجمن حجتیه هم دقیقاً چنین گرایش داشتند. آن‌چه را از اسلام می‌شناختند منحصر بود در موضوع امام زمان (عج) و مبارزه علیه بهاییت ولاغیر. اسلام كه منحصر به این مسایل نیست در اسلام ده‌ها و صدها عنصر دیگر وجود دارد كه باید شناخت و تبیین كرد.

نمونه سوم: دار التبلیغ اسلامی قم

دار التبلیغ اسلامی قم كه توسط آیت الله شریعت مداری تأسیس گردید تأكیدش بر این بود كه اسلام یك فرهنگ است و لذا به طور كلی وارد بحث جهاد و مبارزه نمی‌شدند و از این عنصرهای مكتب غفلت كرده بودند.

نمونه چهارم: دكتر شریعتی

دكتر شریعتی روی كردی كاملاً برعكس دار التبلیغ داشت. او مباحث فراوانی دارد تحت عنوان اسلام عقیده نه اسلام فرهنگ، اسلام انقلابی نه اسلام و فورمیسم، ‌تشیع علوی نه تشیع صفوی، تشیع یا اسلام ابوذری نه اسلام بو علی.

برای مطالعه بیشتر می‌توان به مجموعه آثار ایشان جلدهای 16، 18، 23 و 29 مراجعه كرد.
مثلاً در جلد 23 مجموعه آثار خود می‌گوید: اسلام رفورمیستی اسلام بی‌دردهایی است كه با زمان حاضر خو كرده‌اند و در عین حال اسلام متناسب با آن را می‌جویند در حالی كه اسلام انقلابی اسلامی است كه اساساً از آغاز، جهان بینی‌اش انقلابی است بنابر این آرمان هایبی كه از آن بر می‌آید نیز انقلابی خواهد بود.

تصویر شریعتی از اسلام تصویری است كه گویی اسلام و تبع آن مسلمان همیشه باید انقلاب بكنند، درگیر باشند، همیشه مانند ابوذر استخوان در دست داشته باشند و بر سر كعب الاخبارها بكوبند. در حالی كه در كنار ابوذر سلمان را داریم و در كنار حسین بن علی ـ علیه السلام ـ به شهادت می‌رسد حسن بن علی ـ علیه السلام ـ را داریم كه صلح می‌كند. اگر ابوذر را داریم كه حركت انقلابی می‌كند تا جایی كه خود و دخترش در بیابان ربذه تبعید شده و در تنهایی جان می‌دهد. امام صادق ـ علیه السلام ـ را داریم كه چهار هزار شاگرد دارد و آن نهضت علمی را بر پا می‌كند. همان كاری كه بعدها ابو علی سینا كرد.

شریعتی می‌گوید: « این پیشنهاد و نظریه من نیست، بینش و روح اسلام نخستین است كه دو امام زمان، دو امامت در شیعه و اسلام وجود دارد. یكی اسلام به عنوان ایدئولوژی یعنی مكتب اعتقادی، اعتقاد مرامی و هدایتی، یعنی دین، اسلام ایدئولوژی یعنی دین كه مسائل اعتقادی و مرامی و عملی و حتی عبادی آن عاملی است برای تكامل معنوی انسان و عزت و رشد اخلاقی و فكری و اجتماعی و سلاحی است برای ترقی نوع زندگی، و جنبه عملی دارد و برای پیش از مرگ هم مفید است.»

من نمی‌خواهم این بخش از سخنان شریعتی را نفی كنم. من می‌گویم فقط این نیست. او می‌گوید این یك اسلام است، اسلام دیگری هم داریم، كه مجموعه‌ای از علوم، معارف، دانش‌ها و اطلاعات بسیاری از قبیل فلسفه، كلام، عرفان، اصول، فقه، رجال و غیره است.

اسلام به عنوان یك بو علی می‌سازد و به عنوان یك ایدئولوژی ابوذر، اسلام به عنوان یك فرهنگ مجتهد می‌سازد و به عنوان ایدئولوژی مجاهد اسلام به عنوان فرهنگ عالم می‌سازد و به عنوان ایدئولوژی روشن فكر این عقیده اسلامی است كه مسئولیت و آگاهی و هدایت می‌دهد. و گرنه علوم اسلامی یك رشته خاص علمی است كه یك مستشرق هم می‌تواند فرا بگیرد یك كج اندیش مرتجع، و یا یك بد اندیش هم می‌تواند آن را داشته باشد.
شریعتی ویژگی‌های محرك و جنب و جوش و تكامل و بالندگی را به اسلام و عقیده و ایدئولوژی نسبت می‌دهد و اسلام فرهنگ را آن قدر تنزّل می‌دهد كه یك آدم مستشرق، ‌مرتجع، كج اندیش و بد اندیش هم می‌تواند آن را داشته باشد.

وی در ادامه از اسلام ابوذر دفاع می‌كند و اسلام ملا صدرا، بو علی و اسلام عالمان را غیر قابل دفاع می‌داند و با تعابیری از آن‌ها فاصله می‌گیرد. به هر حال شریعتی وقتی از تشیع نام برد چنین تشیع و اسلامی را مطرح می‌كند. من هرگز ادعا نمی‌كنم كه اسلام جنبه انقلابی، حركت و آرمان گرایی ندارد بلكه می‌گویم اسلام فقط این نیست. آسیبی كه بر این دین پژوهی وارد است این است كه اسلام جزء نگر به جای اسلام كل نگر قرار داده است.

و اسلامی را مطرح می‌كند. من هرگز ادعا نمی؛‌كنم كه اسلام جنبه انقلابی، حركت و آرمان گرایی ندارد بلكه می‌گویم اسلام فقط این نیست. آسیبی كه بر دین پژوهی وارد است این است كه اسلام جزء نگر به جای اسلام كل نگر قرار داده شده است.

دكتر شریعتی در جلد 22 نیز بحثی دارند تحت عنوان تشیع و در آن‌جا دیدگاه خود را درباره تشیع ابوذری توضیح می‌دهد. البته ایشان فرمایش خوبی دارد كه نباید از آن غفلت كرد. عین مطلب ایشان ـ كه كاملاً مطلب درستی است ـ این است: « از نظر من اسلام تقسیم نمی‌شود به مذاهب شیعه، سنی، مالكی، حنفی. جعفری و انواع این‌ها ـ البته این تقسیم‌ها در جای خود درست است ـ از نظر من اسلام تقسیم می‌شود به مذهب منحط، منحرف، منجمد، بسته و اسلام راستین و مترقی». دكتر می‌خواهد بگوید بعضی‌ها اسلام را به گونه‌ای تفسیر می‌كنند كه یك اسلام گوشه نشین،‌عزلت گرا و رهبانیت پذیر است، بعضی متصوفه نیز چنین تصویری از اسلام دارند. همین صوفی‌های خودمان در دزفول، زمانی در مدرسه آیت الله معزّی به طلبه‌ها می‌گفتند چرا به جبهه می‌روید و می‌جنگید؟ ‌بیایید در خانقاه بنشینید و هو هو بگویید، هنوز هم جزء مخالفان صد درصد دفاع مقدس هستند. خوب تصور كنید، عراق به كشور ما حمله كرده، مناطقی را اشغال كرده است. اگر فردی كار به اسلام هم نداشته باشد باید برود از مملتكش دفاع كند. آقایان صوفی می‌گفتند: نه بی خود می‌گویید، اسلام این نیست. یعنی چنین حركت‌ها و افرادی در آن زمان وجود داشته و حالا هم هست. شریعتی چنین دردی داشت و این درد كاملاً به جا بود. ما به ایشان حق می‌دهیم. بله افرادی هستند كه اسلام راكد، ساكت و آرام و ایستا را تبلیغ می‌كنند. شریعتی می‌گوید چنین اسلامی از زمان خود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بوده است.

این دو جور فهمیدن اسلام و دو نوع اسلام را هم در صدر اسلام داشته‌ایم. دو جور تلقی از اسلام بود. در جریان جنگ بدر بود. در جریان جنگ احد دشمن مراكز حساس را فتح كرد مگر همین مسلمانان نبودند كه فریاد زدند رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ كشته شد، عقب نشینی كنید، این هم یك تلقی از اسلام بود. این یك آسیب است كه اسلام به گونه‌ای معرفی شود كه گویی دینی عزلت گراست. اما از طرف دیگر هم نباید برای حفظ یك چیز از چیز دیگر غائب شد. حَفِظت شیئا و غابَت عنكَ اشیاء.

در اسلام هم باید در شرایط خودش به دنبال نهضت علمی و تعلیم و تعلم بود و هم به موقعش اسلحه گرفت و جنگید و حج را نیمه كاره رها كرد و همه چیز خود را در نبرد با یزید تقدیم كرد و به اسارت خاندان رضایت داد. بنا به ضرورت یك بار باید نقش ابوذر را ایفا كرد و بار دیگر نقش بو علی را. اگر بو علی به تدوین قانون و شفا نمی‌پرداخت آیا در تمدن اسلامی، بالندگی با این كیفیت شكل می‌گرفت؟

لذا این یك آسیب جدی است كه ما از آن به آسیب جزء نگری به جای كل نگری تعبیر می‌كنیم. در این زمینه موارد فراوانی وجود دارد كه به همین مقدار بسنده می‌كنیم. البته باید توجه داشت كه چنین نگاهی و آسیبی، ضربه‌های بی دینی و الحادی بسیاری را به جوانان آن زمان وارد ساخته است.

معرفی اسلام به عنوان یك مكتب صرفا انقلابی، با بعد تحرك و جنب و جوش آن و غفلت از بخش‌های معرفتی، علمی و اعتقادی آن باعث می‌شد كه وقتی همین جنبش از اسلام را با ماركسیسم مقایسه می‌كردند، می‌دیدند ماركسیسم خیلی پر طمطراق‌تر، این بخش از اسلم را با ماركسیسم مقایسه می‌كردند، می‌دیدند كه ماركسیسم خیلی پر طمطراق‌تر، این حرف‌ها و شعارهای انقلابی را دارد لذا گفتند: حالا كه اسلام این است چه اشكال دارد ما اسلام را رها كنیم و سراغ ماركسیسم برویم.

نمونه پنجم: نامه سید مجتبی طالقانی فرزند آیت الله طالقانی

نامه سید مجتبی طالقانی به پدرش مرحوم آیت الله طالقانی نمونه‌ای از این گرایش است. مجتبی طالقانی بر اساس گفته‌های خود ابتدا به شدت تحت تأثیر آثار بازرگان و شریعتی بود و به چنین اسلامی گرایش پیدا كرد. ولی وقتی دید ماركسیسم خیلی قوی‌تر این حرف‌های انقلابی را می‌زند به سمت ماركسیسم سوق پیدا كرد و كمونیست شد.

نامه سید مجتبی طالقانی به گونه‌ای سرگشاده در نشریه مجاهد (ارگان سازمان مجاهدین خلق) در سال 55 منتشر شد و بعد به صورت رساله مستقلی چاپ و منتشر گردید. بخشی از این نامه كه خطاب به پدرش نوشته شده این است:

« پدر عزیز! امیدوارم خوب و سالم باشی. حدود دو سال است كه تماسی با هم نداشته‌ایم. طبیعتاً چندان هم از وضعیت هم خبر نداریم.

شما هم حتماً در این مورد كه بالاخره كار من به كجا رسید و در چه شرایطی به سر می‌برم ابهامات زیادی دارید. در این‌جا سعی من این است كه ذهن آموزگار هم رزمی را كه مدت‌ها با یكدیگر در یك سنگر علیه امپریالیسم و ارتجاع مبارزه كرده‌ایم نسبت به پروسه‌ی حركت و وضع مبارزاتی‌ام روشن كنم. جریاناتی كه در سازمان (مجاهدین خلق) پیش آمد یعنی تحولات ایدئولوژیك، بازتاب وسیعی در جامعه داشته كه حتما شما هم در جریان آن بوده‌اید.»
مجتبی طالقانی بر اساس گفته‌های خود ابتداء به شدت تحت تأثیر آثار بازرگان و شریعتی بود و به چنین اسلامی گرایش پیدا كرد.

از موقعی كه در خانواده خود را شناخته‌ام به علت تهاجم همه جانبه رژیم علیه ما، ‌خود به خود رژیم (شاه) را دشمن اصلی و خونی خود می‌دیدم و از آن زمان، مبارزه را در اشكال مختلف آن شروع كردم. ابتدا این مبارزه به علت این‌كه در محیطی مذهبی مثل مدرسه علوی قرار داشتم در قالب مذهب انجام می‌شد، یعنی در آن زمان من حقیقتاً به این مذهب مبارز، مذهبی كه قیام‌های توده‌ای متعددی تحت لوای آن صورت گرفته بود، مذهبی كه با مسلمانان و انقلابیونی چون محمد، علی و حسین ابن علی مشخص می‌شد شدیداً معتقد بودند و در حقیقت به این مذهب به عنوان انعكاس خواست‌های زحمت‌كشان و رنجبران در مقابل زورگویان و استعمار گران می‌نگریستم و به این ترتیب به مذهب (دقت شود) در محدوده دفاعیات مجاهدین (خلق) یعنی شناخت (كتاب شناخت حسین روحانی كه پیش از این نام بردیم) و راه انبیاء (كتاب حنیف نژاد) اعتقاد داشتم و طبعاً به حواشی و جزئیات آن بها نمی‌دادم، خصوصاً كه در محیط مدرسه علوی برخورد قشری آن‌ها با مذهب خود به خود باعث دور شدن من از این سری اعمال و عبادات كه چندان به كار من نمی‌خورد می‌شد.

این روی كرد و همین‌طور تبلیغات ضد كمونیستی آن‌ها وقتی با ترویج این مسایل قشری هم جهت می‌شد مسلماً تأثیر وارونه‌ای روی من می‌گذاشت در حالی كه هم‌چنان به عناصر مبارزه جوی اسلام پای بند و معتقد بودم، خصوصاً وقتی مسائل ظاهراً جدیدی از اسلام به وسیله شریعتی و امثال او مطرح می‌شد ـ یعنی ادامه همان تلاش كه سال‌ها به وسیله مهندس بازرگان انجام شده بود ـ بلافاصله به سوی آن كشیده می‌‌شدم. ولی بعد از هیجانات اولیه‌ای كه بر درخورد با این قبیل مسائل جدید معمولاً به آدم دست می‌دهد، چون دیدم این نیز نمی‌تواند واقعاً به من راهی را نشان دهد و مسائل مبارزه را روشن كند و در نتیجه نمی‌تواند دردی را دوا كند آن ذوق و شوق اولیه از بین می‌رفت. به این ترتیب بود كه من توانستم با چهره‌های مختلفی از مذهب از نزدیك برخورد كرده و تاحدی كه می‌توانستم آن‌ها را بشناسم در حالی كه به دستاورد عملی كه گره گشای حقیقی راه‌های مختلف مبارزات باشد نرسیده بودم همگام با این شدم و جریانات، جست و گریخته با ماركسیسم آشنا می‌شدم و مهم‌ترین نتیجه این آشنایی مقدماتی این بود كه آن خوف و هراسی كه از تمام جهات از ماركسیسم به من تقلین شده بود نه تنها از بین رفت بلكه حتی به سمت آن گرایشاتی نیز پیدا كردم. در این شرایط، آغاز جنبش مسلحانه و ظهور سازمان (مجاهدین خلق) باعث پیدایش نقطه عطفی در جریان فكری افرادی مانند من شد. طبیعتاً مرا به سوی خود می‌كشاند زیرا این ایدئولوژی هم قسمت‌هایی از اسلام و هم مذهب انقلابی را تواماً ترویج می‌كرد و این برای من كاملاً ایده‌آل بودند لذا این ایدئولوژی بلافاصله برای من به صورت اصلی قبول شده در آمد. مخصوصاً وقتی می‌دیدم كه انقلابیونی با عمل انقلابی خود، صداقت و پای بندی خود را به این اصول، ثابت كردند و در عین حال توانسته بودند این تناقض را به صورتی حل كنند، در موضوع خود استوارتر شده و اطمینان بیشتری پیدا كردم ... و لیكن مذهب به هیچ وجه و واقعاً به هیچ وجه نمی‌توانست كوچك‌ترین مسأله سیاسی استراتژیك و ایدئولوژیك مرا حل كند، بلكه به واسطه نقطه ایده‌آلیستی آن شدیداً استنباطات ما را از پراتیك مبارزاتی خودمان، از واقعیت‌هایی كه در جهان جاری است و از مبارزات خلق‌ها به انحراف می‌كشاند! مسأله اصلی حل مشكل جنبش و از بین بردن موانعی است كه در مقابل آن قرار دارد و این چیزی است كه تنها با برخورد صادقانه با جهان و قوانین تحول جامعه و تاریخ و غیره به دست می‌آید یعنی همان چیزی كه ماركسیسم كشف كرده است! به دین ترتیب مجتبی طالقانی كه اسلام را فقط به عنوان اسلام انقلابی شناخته بود و از ابعاد معرفتی و عقیدتی و معنوی آن غفلت ورزیده بود وقتی با ماركسیسم آشنا شد به این نتیجه رسید اكنون كه ماركسیسم هدف ما را بهتر تأمین می‌كند چرا به سراغ مذهب بروم و به طور كلی از مذهب اسلام فاصله گرفت و كمونیست شد و این موضوع را طی نامه سرگشاده مذكور علنی كرد. البته این نامه برای آیت الله طالقانی بسیار سنگین و دردناك بود و ضربه بسیار مهلكی بر او وارد ساخت. وقتی نگاه جزء نگری به اسلام باشد و اسلام جامع نگر و كل نگر نباشد و فقط بخشی از اسلام مورد توجه قرار گیرد و بخش‌های دیگر مورد غفلت قرار گیرد ممكن است آن بخش كم كم توسط آلترناتیوها و بدیل‌های دیگری به حاشیه رانده شود. این یك آسیب جدی است كه ما از آن به آسیب جزء نگری به جای كل نگری تعبیر می‌كنیم.

2. آسیب اشتراك لفظی

یكی از آسیب‌هایی كه به برخی از دین‌پژوهان (اعم از متخصص یا غیر متخصص) وارد است گرفتار شدن در مغالطه اشتراك لفظی است. یعنی یك لفظ را كه دارای دو معناست، یك معنای آن را گرفته‌اند ولی نتایجی را بدست آورده‌اند كه مربوط به معنای دیگر آن لفظ است. برای روشن شدن بحث دو مثال می‌آوریم:
نمونه اول: هادیِ مطلق بودن. بحث پلورالیسم دینی یا كثرت‌گرایی دینی را آقای جان هیك برای اول بار مطرح كرد. براساس این نظریه همه ادیان موجود اعم از آسمانی و زمینی، تحریف شده و تحریف نشده، الهی و بشری، حق‌اند و حق برابرند و طبعاً همه كسانی كه به این ادیان معتقدند اهل رستگاری و نجات‌اند و به بهشت می‌روند.

برای اثبات این ادعا، دلایل متعددی مطرح شده كه یك دلیل را هم آقای دكتر سروش در صراط‌های مستقیم ذكر كرده است. او می‌گوید: اگر به اعتقاد شیعیان تنها اقلیت شیعه اثنی عشری و به اعتقادی یهودیان،‌تنها اقلیت دوازده میلیونی یهودی مهتدی و هدایت یافته‌اند و بقیه همه ضال و كافرند، پس در این صورت هدایت‌گری خداوند كجا تحقق یافته است و نعمت عام هدایت او بر سر چه كسانی سایه افكنده است؟ چگونه می‌توان باور كرد كه پیامبر اسلام همین كه سر بر بالین مرگ نهاد، عصیان‌گران و غاصبانی چند، موفق شدند كه دین او را بربایند و عامه مسلمین را از فیض هدایت محروم كنند، لازمه هادیِ مطلق بودن خدا این است كه همه مردم مهتدی بشوند، یعنی تمام متدینان به ادیان مختلف، حتی تمام مردم، چه متدین و چه بی‌دین اهل نجات باشند و همه به بهشت بروند، دوزخ ضرورتی ندارد و آن را بی‌خود ساخته‌اند، چون خدا هادیِ مطلق است یعنی همه را هدایت می‌كند.

و خداوند برخی انسان‌ها را هدایت نمی‌كند پس آنها را هم نباید وارد دوزخ كند.

به كارگیری مغالطه
این گونه بحث كردن دقیقاً مغالطه «در باز است، باز پرنده است، پس در پرنده است» را به ذهن متبادر می‌كند. زیرا هدایت دو معنی دارد همانطور كه كلمه باز دو معنی داشت: معنی اول نشان دادن راه، معنی دوم ایصال به مطلوب و دست كسی را گرفتن و به مقصد رسانیدن.
وقتی می‌گوییم خدا هادیِ مطلق است آیا معنی‌اش این است كه خداوند به زور و اجبار دست همه مردم را می‌گیرد و هدایت می‌كند و به مقصد می‌رساند؟ در حالی‌كه یكی از صفات انسان داشتن اختیار است و خدا فرموده است: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»
هادی مطلق بودن خدا به معنای ارائه طریق است لكن قوم انبیاء هم كارشان این بوده است كه راه را نشان مردم بدهند و به آنها بشارت و انذار بدهند و قرآن بر این نكته تأكید فرموده كه هیچكس را نمی‌توان به زور هدایت كرد، «عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»

نقش پیامبران نقش هدایت‌گری به معنای ارائه طریق است نه ایصال به مطلوب؛ زیرا ایصال به مطلوب لازمه‌اش جبر است و همه مردم مهتدی می‌شوند. یعنی مهتدی می‌شوند به معنای ایصال به مطلوب. آیا از این مقدمه می‌توان این نتیجه را گرفت؟

در این جا هدایت كه حد وسط است دو معنا دارد: ارائه طریق و ایصال به مطلوب، پس این نتیجه منتج نیست.

نمونه دوم: حضرت امام خمینی«ره» در جریان حكومت‌داری خود موضوعی را اعمال كرد به نام «مصلحت» كه بر همین اساس مجمع تشخیص مصلحت نظام را پایه‌ریزی كرد. من موضوع مصلحت را به تفصیل در كتاب گفتمان مصلحت در پرتو شریعت و حكومت بررسی كرده‌ام.
پس از طرح موضوع مصلحت توسط حضرت امام دو گروه نسبت به حضرت امام اعتراض كردند: گروهی از متحجرین گفتند امام سنی شده است برای این كه سنی‌ها معتقد به مصالح مرسله هستند. شیعه كه مصلحت را قبول ندارد.

گروهی از روشنفكران گفتند امام سكولار شده است، زیرا مصلحت را نظام‌های سكولار مطرح كرده‌اند.

آن وقت آقای حجاریان مقاله‌ای در مجله كیان شماره 24 تحت عنوان «فرایند عرفی شدن فقه شیعه» نوشت، همچنین مقاله‌ای بعداً از ایشان منتشر شد تحت عنوان «امام خمینی فقیه دوران گذار» با اسم مستعار جهانگیر صالح كه در این مقاله معتقد شد كه امام با طرح مسئله «مصلحت» سكولار شده و سكولاریزاسیون را تعقیب می‌كند و به دنبال عرفی كردن جامعه است.
من در كتاب گفتمان مصلحت در پرتو شریعت و حكومت تلاشم این بوده است كه اثبات كنم امام با طرح «مصلحت» نه گرایش به اهل تسنن پیدا كرده و نه سكولار شده است، چون مصلحتی كه امام مطرح كردند نه به معنای مصالح مرسله اهل سنت است و نه به معنای مصلحتی است كه سكولارها می‌گویند. مصلحتی كه امام مطرح می‌كند این است كه اگر احكام شرعی اسلام با هم تزاحم پیدا كردند از نظر شیعه حكم اهم بر مهم باید مقدم شود. تشخیص حكم اهم بر مهم به تشخیص مصلحت است. مثلاً چنانچه شخصی بخواهد غریقی را از رودخانه‌ای نجات دهد چنانچه ناچار شود از زمین غصبی عبور كند تزاحم دو حكم است، چون عبور از زمین غصبی حرام و نجات غریق واجب است. وقتی دو حكم شرعی با هم تزاحم پیدا كردند هر دو را نمی‌شود با هم انجام داد، یا باید دست از غریق برداشت كه غرق شود یا از زمین غصبی عبور كرد. در اینجا عقل حكم می‌كند اهم بر مهم مقدم است، مصلحت این است كه شما غریق را نجات بدهید، از زمین غصبی هم كه عبور كرده‌اید اشكال ندارد. هر دو حكم شرعی‌اند كه در مقام تحقق با هم تزاحم پیدا كرده‌اند، لذا اهم بر مهم مقدم می‌شود. مصلحتی كه امام می‌گوید این است كه در جریان تحقیق و اجرای احكام شرعی از مصلحت استفاده شود. سكولارها كه این را نمی‌گویند، آنها اصلاً احكام شرعی را كنار می‌گذارند و خندقی عمیق بین نیازهای اجتماعی، سیاسی و دین حفر می‌كنند و اصولاً كاری به احكام دین ندارند.

این مصلحت با دیدگاه اهل سنت هم تفاوت دارد كه پرداختن به آن فرصت بیشتری می‌طلبد. دوستان می‌توانند برای آگاهی بیشتر به همان منبعی كه معرفی كردم رجوع كنند.

مغالطه اشتراك لفظی

این یك نوع مغالطه اشتراك لفظی است. لفظ مصلحت در نظام سیاسی شیعه و دیدگاه حضرت امام با لفظ مصلحت در فقه اهل تسنن با لفظ مصلحت در نظام‌های سكولار یكی است ولی معناها متفاوت است و سه معنا دارد.
آسیب سوم: سرقت دیدگاهها

آسیب سرقت دیدگاهها آسیبی شایع و رایج است كه متأسفانه در دین‌پژوهی دو دهه اخیر بیشتر از گذشته رواج داشته است. مثلاً در آثار دكتر شریعتی، مهندس بازرگان، استاد مطهری و سایر دین‌پژوهانی كه به این مباحث می‌پرداختند مقید بودند كه این حرفی كه ما می‌زنیم دیدگاه هگل است، دیدگاه كانت، سارتر، اگزیستانسیالیست‌ها یا ماركسیست‌هاست. یعنی قائل آن دیدگاه را ذكر می‌كردند كه اگر كسی می‌خواست دنبال كند، بفهمد این دیدگاه از كیست و سابقه و لاحقه‌اش چیست.

متأسفانه این روش درست و منطقی و علمی در میان برخی از نویسندگان دو دهه اخیر كمتر دیده می‌شود. به راحتی می‌آیند نظریه تجربه دینی را مطرح می‌كنند بدون این كه بگویند از كجا شروع شده، چه كسی آن را مطرح كرده بعدها منتقدان اینها آمده‌اند و اینها را لو داده‌اند.

البته چه بسا در كلاسهای آكادمی مأخذ این مباحث بیان شده ولی این بحثها وقتی وارد جامعه شده و از ناحیه برخی روشنفكران، بستر سازی اجتماعی می‌شده است به ذكر منابع نمی‌پرداختند. دو سه سال قبل از اینكه آقای دكتر سروش صراط‌های مستقیم را بنویسد بنده مقاله‌ای در باب پلورالیسم دینی داشته‌ام و ابعاد آن را شكافته‌ام، اما همین پلورالیسم دینی وقتی توسط سروش مطرح شد طرفداران ایشان بسترسازی اجتماعی و جریان‌سازی كردند به نحوی كه بسیاری فكر می‌كردند بحث پلورالیسم دینی، بحث ابداعی دكتر سروش است كه اصلاً سابقه‌ای نداشته است.

تمام مباحث اینها از قبیل قبض و بسط، بسط تجربه نبوی دكتر سروش و بحث هرمنوتیك آقای مجتهد شبستری در كتاب هرمنوتیك كتاب و سنت مسبوق به سابقه است.
بحث تجربه دین را اول بار شرایر ماخر و ویلیام جمیز مطرح كردند و اصولاً با همین عنوان كتاب داشته‌اند.

بحث ذاتی و عرضی را اول بار هگل مطرح كرده است.

بحث هرمنوتیك فلسفی و نظری قرائت‌های مختلف از دین یا نظریه ردینگ را آقای گادامه مطرح كرده است.

شما كه می‌خواهید نظریه‌ای را مطرح كنید، اقتضای علمی این است كه بگویید اول بار این نظریه را چه كسی مطرح كرده، نقدهای مطرح شده چه بود و...

حال كار ندارم وقتی نظریه هرمنوتیك گادامر را مطرح می‌كنند منتقدان را اصلاً نام نمی‌برند، نقدها را هم نمی‌نویسند. لذا برخی فكر می‌كنند این نظریه، آخرین نظریه مقبول غرب است و همه غربی‌ها آن را پذیرفته‌اند.

یك اتفاق جالب!

دكتر سروش در همین بحث‌های آزادی كه دو سال پیش در آمریكا داشت و قرار بود این جلسات مستمراً تشكیل شود، ولی با تشكیل اولین جلسه به تعطیلی كشیده شد، زیرا دكتر سروش وقتی بحث‌هایش را مطرح می‌كند یكی از اساتید دانشگاه بلند می‌شود و می‌گوید من خیال كردم شما حرفهای جدیدی را برای ما دارید. این حرفها كه مربوط به قرن نوزده و اوائل قرن بیستم است. نقدهای بسیاری هم بر این مباحث شده چرا آنها را نمی‌گویید؟ ما فكر كردیم شما حرف جدیدی بعد از این نقدها دارید!

البته چون این بحث‌ها در جامعه ما كمتر مطرح شده طبیعی است كه شناخته شده نیست، در جامعه عام آمریكایی هم شناخته شده نیست. البته در محافل علمی شناخته شده است. طبیعی است كه خیلی فكر می‌كنند صراط‌های مستقیم ابداع سروش و تجربه دینی ابداع آقای شبستری است و این جو كاذب باعث می‌شود كه بحث‌ها به صورت علمی و تخصصی و فنی مطرح نشود و ناقص مطرح گردد.

كتابی جالب و روشنگر

اخیراً یكی از دوستان كتابی را منتشر كرده است كه ظاهراً عنوانش «نوگرایی دینی» است. در این كتاب كم حجم ولی مفید، عین عبارتهای آقای دكتر سروش و آقای شبستری با ذكر نشانی آورده شد و سپس ذیل آن متن لاتین را آورده و ترجمه كرده و نهایتاً روشن می‌كند كه اصل این سخن از كیست كه این آقایان بدون ذكر منبع در آثار خود مطرح می‌كنند. این یك آسیب است، مثلاً نظریه‌ هایزربرگ یا نسبیت انیشتاین را به گونه‌ای مطرح كنم كه مخاطب بپندارد كه این نظریه ابداعی بنده است، ولی وقتی بداند این حرف را انیشتاین زده و بعد از او هم كسانی مانند پروفسور عبدالسلام و دیگران مطالب دیگری را مطرح كرده‌اند و فیزیك را دچار تحول و تتور فراوان كرده‌اند مخاطب به راحتی به سوابق و لواحق بحث اشراف و آگاهی پیدا می‌كند و زودتر به نتیجه می‌رسد.

عبدالحسين خسروپناه

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار