گوناگون

آرش کمانگيرهای کلاشينکف به دست!

پارسینه: پژوی مخصوص منتظر افغان‌هاست تا كرمان، اگر فكر می‌كنید افغان‌ها ...

«خاك سیستان و بلوچستان دامنگیر است، وقتی بیایی اینجا دیگر نمی‌توانی دل بكنی»، این را ستوان جوان اهوازی كه راهنمای سفر ماست می‌گوید، مرزبان جوان اهوازی كه دیسیپلین و آداب دانی احترام‌برانگیز نظامی‌اش را همیشه و حتی بین هیاهوی شوخی و شلوغ بازی اتوبوس خبرنگاران هم رعایت می‌كند، ستوان جوان كه مسئولیت نانوشته پاسخگویی به همه سوالات و ابهامات و ایرادات جماعت روزنامه‌نگار را به عهده دارد، می‌گوید قرار بود فقط دوسال در این خاك دامنگیر خدمت كند ولی حالا شش سال است مهمان سرزمین غریب و شاید قریب سیستان و بلوچستان است.



سیستان و بلوچستان، این پهناورترین و محروم‌ترین استان ایران، 11 درصد كل ایران ما، تنها استانی كه هنوز گاز ندارد، استانی كه تنها «بندر اقیانوسی ایران» را دارد، زادگاه رستم و انبار غله ایران در عهد باستان و... به لطف ساخت انبوه فیلم‌های مواد مخدری در دهه 60 و 70 و برخی واقعیت‌های تلخ، امروز نامش با قاچاق و مواد مخدر عجین شده است.

كافی است پایت را از مركب آهنین روی زمین بگذاری و وارد پایانه فرودگاه زاهدان شوی، انگار كه وارد تونل زمان شده باشی، همه چیز ناگهان به عقب برمی‌گردد، فرودگاه زاهدان شمایل ترمینال جنوب 20 سال قبل تهران است، از امكانات و تزئینات و ظاهر فرودگاه گرفته تا بوتیك‌های فرودگاه كه بیشتر شبیه دستفروش‌هایی است كه بساط‌شان را با اكراه در چند قفسه فلزی و رنگ و رو رفته جا داده‌اند.

اتوبوس هنوز پنج دقیقه هم از فرودگاه دور نشده كه تصویرهای عینی‌تری از این خاك دامنگیر قریب و غریب می‌بینی: ساخت و سازهای نیمه‌تمام، پروژه‌های ناكام و شاید از همه جالب‌تر، ایستگاه تراكتورو لودر، مثل خطی‌های تهران، اینجا تراكتورها و لودرها در صف انتظار مشتری صف بسته‌اند، با راننده‌هایی كه برای فرار از آفتاب زیر سایه‌بانی از مقوا و پلاستیك، سرشان را به حرف گرم كرده‌اند و لابد نشانی از بختك بیكاری روی شهر.

خیابان‌های كم‌عرض خاك‌آلود با آسفالت از بین رفته، كوچه‌های خلوت، خانه‌های محقر و حتی نیمه‌مخروبه در دو سوی جاده، كودكانی میان خاك‌ها بازی می‌كنند و البته بیشتر از هر چیز موتور و وانت تویوتا، این اولین تصویر و شاید ماندگارترین تصویر یك مسافر از زاهدان است، وقتی فاصله فرودگاه تا شهر را طی می‌كند، اما از همه اینها مهم‌تر و بهانه سفر ما مرز است، سیستان و بلوچستان دو مرز خاكی و یك مرز دریایی دارد، این خاك مظلوم غریب و قریب مرز ماست، مرز همه ما ایرانی‌ها... .

و چه می‌دانی مرز چیست؟!

تصویر مرز معمول و مرسوم برای خیلی از ما تلفیقی است از نظم آهنین، سیم خاردار، ویزا،دیوارهای بلند، گمرك، برج و بارو و سربازان مسلح و خشمگین كه با دوربین آن طرف مرز را می‌پایند، اما وقتی اولین بخش بازدید خبرنگاران از مرزهای سیستان و بلوچستان از جاده زاهدان ـ زابل آغاز می‌شود و به ارتفاعات نار می‌رویم، اینجاست كه می‌فهمیم مفهوم مرز اینجا معنای دیگری دارد: آن سوی مرز، خبری نیست! این شوخی نیست، باید با چشم دید تا باور كرد، آن سوی مرز واقعا هیچ خبری نیست، هر چند ده متر یك میل مرزی سیمانی به قاعده شیرآتش نشانی‌های قدیم خیابانی و تا چشم كار می‌كند بیابان و ریگ و یك دشت غمگین و مرده از سرطان خشكی و بی‌آبی.

برادران افغان و پاكستانی تقریبا به طور كامل زحمت نظارت، كنترل و مرزداری را بوسیده‌اند و كنار گذاشته‌اند، در غیاب آنها این بچه‌های مرزبانی ما هستند كه هستند! واقعیت بزرگ و آزاردهنده مرزهای جنوب شرقی ما ایرانی‌ها این است.

اینجا در این گوشه از گربه جغرافیایی ما فقط «آرش كمانگیرهای كلاشینكف به دست» مظلوم و مقتدر ایرانی هستند كه مواظب مرز و در حقیقت مواظب ما هستند.

یك سرهنگ سرد و گرم چشیده مرزی با موها و محاسن سفید برایمان از سختی‌های مرزبانی می‌گوید: وقتی سربازان مرزبانی در حالت «كمین» هستند، باید سكوت مطلق حكمفرما باشد، حتی اگر عقرب بچه‌ها را نیش بزند یا هر احتمال خطرناك دیگر، خروج از كمین یعنی مرگ خود و همه گروه، هرچند بچه‌های مرزبانی دیگر به نیش عقرب‌ها عادت كرده‌اند.

عمق این واقعیت تلخ وقتی معین می‌شود كه بدانیم مرز سیستان و بلوچستان با افغانستان و پاكستان 1100 كیلومتر است و به این 300 كیلومتر مرز آبی در دریای عمان را هم باید اضافه كرد البته در سال‌های اخیر ناجا با جدیت عملیات مسدودسازی فیزیكی مرزها و كنترل دیجیتالی و ماهواره‌ای مرزها را شروع كرده است، اما طبیعی است این همه زحمت در دریای بی‌پایان بیابان و ریگ و بی‌خیالی همسایه‌ها گم شود و به چشم نیاید.

میل سه‌جانبه، جاذبه مغفول گردشگری

یكی از جاذبه‌های بالقوه و البته مغفول منطقه، منطقه‌ای است كه مرز سه‌جانبه ایران ـ افغانستان‌ ـ پاكستان است و معروف به «میل سه‌جانبه»، در واقع قله یك تپه سنگی كه سه كشور در آن به هم می‌رسند.

اتوبوس ما فقط از كنار آن عبور می‌كند و سهم جبری ما از میل سه‌جانبه، نگاه‌هایی كه چند لحظه به این تپه سنگی خیره می‌مانند و بس، در میانه عبور از منطقه میل سه‌جانبه و توضیحات راهنمای سفر، به این فكر می‌كنم كه میل سه‌جانبه چقدر استعداد دارد برای تبدیل به یك جاذبه گردشگری و توریستی، اقتصادی، اگر كمی ذوق و خلاقیت و بودجه خرج شود از سیم خاردار و رژه و جذابیت‌های رسمی و نظامی هم می‌شود پول درآورد، همان قانون قدیمی كه همه می‌دانیم: امنیت باشد، توریست می‌آید، توریست كه بیاید، امنیت می‌آورد و رونق و ما هنوز به معجزه چرخش این قانون، ایمان نیاورده‌ایم.

یك عبرت تاریخی؛ رازی كه ریگ‌ها می‌دانند

اما اینجا، این مرز غریب، عجیب بوی تاریخ می‌دهد، كافی است چشمت را بر زمان و ظاهر آن ببندی و سوار بر مركب تاریخ و خیال به گذشته نگاه كنی، اینجا در دل ریگ‌ها، یك عبرت تاریخی مدفون است، مثل یك گنج تلخ: فتنه افغان‌ها، همان كه در كتاب‌های درسی خوانده‌ایم: حمله محمود و اشرف افغان به ایران، همین شورش به ظاهر ساده 350 سال پیش بنیان سلسله صفویه رابرانداخت و حكایت معروف شاه سلطان حسین صفوی كه همگی می‌دانیم و... شاید آن فتنه‌ها اتفاق نمی‌افتاد اگر ایران ما، آن موقع مرز و مرزبانانی شایسته داشت، ریگ‌های سیستان و بلوچستان فتنه افغان خوب یادشان هست، كاش ما هم یادمان باشد.

انسان و تریاك در یك ترازو

«انسان یا مواد مخدر»، این همه منطق قاچاق است، این دو به‌صرفه‌ترین و طبعا لذیذترین خوراك قاچاقچی‌ ها هستند و تو حیرت می‌كنی از این سنخیت و همنشینی متضاد، انسان و تریاك در یك میزان و ترازو، در یك كفه گوشت و پوست و استخوان و جان و آرزو و عاطفه، كفه دیگر پودر یا شفیره‌ای سفیدرنگ و فشرده شده برای نشئگی، برای قاچاقچی‌ها اینها با هم برابر است.

قاچاقچی‌های امروز اما مثل فیلم‌های جمشید هاشم‌پور دیگر فقط تویوتا و پاترول و كلاشینكف ندارند: تجهیزات دید در شب، ردیاب ماهواره‌ای، موبایل ثریا، سلاح نیمه‌سنگین در حد موشك‌انداز و حتی رادارهای كوچك اما موثر، این است كه جنگ با این سوداگران تریاك و انسان را به غایت دشوار می‌سازد.

شگردهای قاچاقچیان مواد مخدر به مفهوم واقعی كثیف است: آنها برای حمل و نقل مواد مخدر، از نوجوانان زیر 18 سال استفاده می‌كنند، چون طبق قوانین افراد زیر 18 سال اعدام ندارد، جوانك حامل مواد مخدر اگر گیر بیفتد با یك درجه تخفیف، «حبس ابد» می‌شوند و ممكن است عفو بخورد و دوباره روز از نو و روزی از نو، قاچاقچی‌ها این طور بین مرز و زندان و حبس پوست می‌اندازند و قربانی می‌گیرند.

قاچاق یا پدیده بی‌قانونی مرزی، اگر با سیاست و جهل و فهم غلط از شریعت و دین گره بخورد، طاعونی می‌شود خطرناك، نمونه دم دستی آن گروهك تروریستی ریگی است، یكی از بسترهای شكل‌گیری حادثه تروریستی تاسوكی و حوادث مشابه، در كنار بسترها و عوام دیگر، به وضعیت خاص مرزهای جنوب شرقی هم باز می‌گشت، طوری كه تروریست‌ها براحتی بعد از اقدام مسلحانه یا گروگانگیری، به داخل خاك افغانستان یا پاكستان فرار می‌كردند.

11 افغانی در یك پژو 405

قاچاق انسان در سیستان و بلوچستان یك سفر سه ساعته است، یعنی آمدن و آوردن اتباع پاكستانی و افغان‌های از همه جا بی‌خبر و از همه جا امید بریده از مرز تا كرمان، كرمان ایستگاهی است كه افغان‌ها از آن به كل ایران پمپاژ می‌شوند.

افغانستان گرفتار ناامنی و جنگ، مرتبا شرایط را برای قاچاق مهیا می‌كند، تقاضا هست، طبعا عرضه هم هست، این عرضه را قاچاقچی‌ها با گرفتن 700 هزار تومان از هر افغان انجام می‌دهند.

قاچاقچی‌ها، افغان‌ها را شبانه از مرز به این سو رد می‌كنند، یك پژوی مخصوص منتظر افغان‌هاست تا كرمان، اگر فكر می‌كنید افغان‌ها با خیال راحت در پژو كولردار می‌نشینند و با ترانه‌های درخواستی پذیرایی می‌شوند و از مناظر طبیعی استفاده می‌كنند، اشتباه می‌كنید، قاچاقچی‌ها 11 افغان را در یك پژو كه فاصله صندلی و صندوق عقب و قسمت داشبورد را بریده‌اند و دستكاری كرده‌اند، جا می‌دهند، این یعنی «یك راه مسافركشی» برای قاچاقچی‌ها از مرز تا كرمان، هفت میلیون تومان سود خالص، البته از بیراهه، شبانه و با دور زدن ایست و بازرسی‌های جاده‌ها.

زنده ماندن افغان‌ها در پژو هم به قوت بدن و شانس و مهارت راننده محترم بستگی دارد و البته «اگر جان كسی شد مفقود، قاچاقچی محترم مسئول آن نخواهد بود» مرزبان‌های ایرانی بارها جنازه‌های بادكرده افغان‌ها را در گوشه و كنار جاده‌های مرزی دیده‌اند.

البته در این میان، قاچاق سوخت هم مرتبه سوم را دارد كه خطر و ریسك و طبعا مجازاتش با قاچاق انسان و تریاك قابل قیاس نیست، قاچاقچی‌های بنزین و گازوئیل در سیستان و بلوچستان چشم به خیابان استانبول تهران دارند، چون با هر بار نوسان دلار و ارز، كار و كاسبی آنها هم بالا و پایین می‌شود و نرخ‌های جدید متولد.

راه طولانی، پیش روی مرزبانی ایرانی

مرز یعنی رسمیت و لبه حیات یك مملكت، تداوم این حیات به دست همان «آرش های كمانگیر كلاشینكف به دست» مظلومی است كه مرزبانی می‌كنند، مرزبانی در كشور با وجود تحولات مثبت سال‌های گذشته تا رسیدن به عنوان یك تخصص نظامی روزآمد هنوز راهی طولانی در پیش دارد، نظام مرزبانی كنونی بی‌شك نیاز به بازتعریف، بازسازی و تعامل با نهادهای پژوهشی و دانشگاهی دارد، ظریفی می‌گفت در اكراین، مرزبانان به دلیل نوع كار طاقت‌فرسای خود، از باشگاه‌های مخصوص تفریحی و حتی خدمات روانكاوی برخوردار هستند، انتظار این كه مرزبان ایرانی با انگیزه و علاقه و نه از سر اجبار، این شغل را انتخاب كند و با دل خوش و اطمینان به معیشت و رفاه قابل قبول از مرزهای ایران پاسداری و حراست كند، توقع بزرگی نیست كه باید آن را بیش از پیش جدی گرفت.

جام جم

ارسال نظر

  • ناشناس

    هر قدر هم که در مرزها نیرو بگذارند و سرمایه گذاری کند وقتی در داخل کشور با افغانی ها برخورد جدی نمی شود عملا معنایش این است که مسئله هجوم افغانی ها به ایران برایش اهمیت ندارد. آیا با این همه افغانی غیر قانونی در ایران برخوردی می شود؟ آنها چون می دانند که فقط کافی است از مرز رد بشوند و به داخل بیایند بعد از آن دیگر هیچ کس کاری به آنها نخواهد داشت...مراقبت از مرزها اگر توام با برخورد جدی و سخت با افغانی های غیر مجاز در داخل نباشد چه ارزشی دارد؟

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار