صادق هدایت، بیمار روحی یا ناسونالیست خاص؟
پارسینه: بسیاری مشکل صادق هدایت خالق شاهکار «بوف کور» را مشکل شخصی میدانند. همچون جلال که هدایت را یک بیمار جنسی تلقی کرده و نجف دریابندری مترجم معروف، بوف کور را یک اثر منحط و به قول خودش «دکادنس» نامید. اما برخی هم علیرغم شخصی دانستن مشکل هدایت سعی در تحلیل مشکل او داشتند. کتابِ دکتر محمد صنعتی به نامِ «صادق هدایت و هراس از مرگ» که ساختارِ روانکاوانهی «بوف کور» را بسیار دقیق تحلیل کرده است.
شاید اولین نفر نادر نادپور، شاعر معاصر بود که مساله را جور دیگر می دید. نادرپور از یک دید تاریخی به بوف کور نگاه میکرد و میگفت: «نهر سورن» که بارها در بوف کور از آن یاد میشود یک مرز تاریخی است که ایران باستان را از ایران بعد از حمله اعراب جدا میکند. ماشاءالله آجودانی، تاریخ نگار اندیشه سیاسی در ایران، در کتاب «هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم ایرانی» همین نگاه را دارد.
آجودانی برآن است که عبارت های «دختر اثیری» و «گلدان راغه» در بوف کور نماد «ایران پیش از حمله اعراب» و «پیرمرد خنزرپنزری» سمبل «ایران پس از حمله اعراب» است.
راوی بوف کور به زعم آجودانی، دو چهره دارد تا وقتی که از مرز نهر سورن نگذشته، یک جوان است با احساساتی لطیف و همتراز دختر اثیری که در ایران باستان زندگی میکند، ایران پیش از حمله اعراب. اما با گذشتن از نهر سورن ، با ورود به ایران بعد از تهاجم عرب تبدیل میشود به رجاله، پیر مرد خنزر پنزری، یا به یک مرد قصاب که از بریدن گوشت گوسفندان لذت میبرد. و دختر اثیری هم به لکاته تبدیل میشود. به زنی که حالا فکر و ذکرش همبستری با پیرمرد خنزر پنزری است.
قبر کنی با دندان های کرم خوردهاش ضمن کندن قبر برای دفن دختر اثیری گلدان راغه را از زیر خاک بیرون میآورد، یادگار آن ایران، ایران دختران اثیری ، این گلدان راغه شهر ری است که حالا در اختیار پیرمرد خنزر پنزری است که در ازای خدمتش یعنی قبر کنی برای خود برمیدارد.
آجودانی می نویسد : «در بوف کور آنچه چون خوره روح راوی - این همیشه شاهد تاریخ ایران زمین - را میخورد تاریخ کهن ایران است که چون تابوت دختر اثیری بر سینهاش سنگینی میکند.»
دکتر آجودانی روش میانمتنی را برایِ تحلیلِ «بوفِ کور» در پیش گرفته است. در این روش، بر مبنایِ دستآوردهایِ علومِ انسانی در سدهی بیستم، که از فلسفهی هرمنوتیکِ هایدگر و گادامر مایه میگیرد، به اثرِ ادبی همچون فراوردهی یک زمانه و تاریخ نگریسته میشود. به عبارتِ دیگر، میتوانیم بگوییم که رهیافت روانکاوانه به اثر همچون یک تکگفتار ، از درون یک روان، از زبانِ یک شخص، مینگرد، و در آن به دنبال مسائلِ روانی نویسنده، از دیدگاه علم روانکاوی، میگردد، اما روشِ میانمتنی به آن همچون بازتابی از یک فضای گفتگویی در یک زمانه نگاه میکند. به عبارت دیگر، به اثر ادبی، از این دیدگاه، همچون یک آفرینشِ «روانِ جمعی» مینگرد.
آجودانی نشان داده است که بوف کور چهگونه فضای دیالوگ روشنفکرانه روزگار هدایت و دغدغههای آن را بازتاب میدهد. میبینیم که میان گفتمان ناسیونالیستیِ نهفته در بوف کور و نوشتههای پیشگامان شکلدهی به وجدانِ ملّی مدرن در ایران، همچون میرزا آقاخان کرمانی و عارف قزوینی و میرزاده عشقی و ملک الشعراءبهار و ذبیحِ بهروز و بسیاری دیگر رابطهای تنگاتنگ هست.
در واقع آجودانی بر آن است که صادق هدایت، دغدغه های حاملان ناسیونالیسم ایرانی عصر مشروطه را به شکل یک رمان درآورده است. تا «روان جمعی» روشنفکران ناسیونالیست ایرانی را به تصویر بکشد.
محمد محبی/روزنامه نگار
سلام خدا وکیلی یک انسان بی طرف کتاب های صادق هدایت را بخواند خودش قضاوت کند اکثرا یاس و فساد و روان پریشی واقعا آدم را منزجر می کند.
ملی گرای برای ایران همچون هدایت واثارش حکایت از افسردگی و ناکامی جماعت ملی گراست و گریز از واقعیت .که تجلی گر شکست و ویرانی های اشغال ایران به دست عرب مغول تاتار تا متفقین است که آباد نشده!
آياجلال آل احمد چنين نظري را درباره هدايت داشته وجايي هم اعلام وعنوان وجاپ شده است؟!من باورنمي كنم؛ هر چند حتي با وجود اين مساله، چيزي از جايگاه منحصر بفرد اين نابغه ادبيات معاصرايران كاسته نمي شود.
ما غرب زده نیستیم این شما ها هستید که عرب زده اید در ضمن از کمونیست عاشق مزارع اشراکی اسراییل برای زدن صادق هدایت استفاده نکنید
صادق نابغه اي بود كه هنوز تكرار نشده است .