سه دیدگاه جامعهشناسانه درباره شادی از نوع صادق بوقی؛ شادی برای حاکمیت همان تلویزیون و برنامههای مهران رجبی است
پارسینه: همه چیز از بازار رشت شروع شد، صادق بنا متجدد، همان پیرمرد گیلانی بههمراه چند جوان دیگر ویدیویی از خود در بستر اینستاگرام منتشر کردند، ویدیویی که در اصطلاح گل کرد و در فضای مجازی پرتکرار شد، اما بسته شدن صفحه اینستاگرام «صادق بوقی» توسط پلیس بهدلیل انتشار این ویدیو بحثبرانگیز شد، طوریکه خیلیها در مقابل مجدد ترانه او را بازخوانی کردند و انتشار دادند، حالا از همه جا صدای «اَو اَو، اَو اَو» شنیده میشود و یک پرسش باقی گذاشته است، چرا حاکمیت و بخشی از مردم هنوز نتوانستهاند درباره مظاهر شادی عمومی به توافق برسند؟
اگر مواجهه با مسئله حجاب به قبل و بعد از حوادث شهریور سال گذشته تقسیم میشود، ماجرای «صادق بوقی» این ظرفیت را دارد که مواجهه با مسئله شادی را به قبل و بعد از خودش تقسیم کند، آنهم وقتیکه پای رقص و موسیقی در میان است، قبلتر هم در سال ۱۳۹۳ بازخوانی قطعه «هپی» در ایران توسط چند جوان کلی جنجال بهپا کرد و کار به دادگاه و پاسگاه کشیده شد، همینطور در سالهای اخیر بازخوانی ترانههای ساسان حیدری (ساسی مانکن) در مدارس و محافل توسط بخشی از جامعه واکنشهای زیادی از طرف حاکمیت بههمراه داشت؛ اما ماجرای صادق بنا متجدد، همان پیرمرد گیلانی خیلی با دو مورد قبلی متفاوت بود، ویدیویی که از او در فضای مجازی منتشر شد نه مانند بازخوانی «هپی» دخترها و پسرهایی بودند که همخوانی میکردند، و نه مانند ترانههای ساسی مانکن واژهها و تصاویری داشت که هنجارشکن تلقی شوند، او یک ترانه محلی اجرا کرد که کلی بازخورد مثبت گرفت، برای همین هم بستن صفحه اینستاگرام او و کشیده شدن پای پلیس به ماجرا تعجب برانگیز شد و این تناقض را ایجاد کرد که بالاخره حدود و ثغور مظاهر شادی در عرصه عمومی کجاست، چرا با شادی در عرصه عمومی برخوردهای سینوسی و گزینشی میشود؟ یا اینکه چرا با گذشت سالها هنوز حاکمیت و بخش بزرگی از مردم نتوانستهاند درباره ابراز شادی عمومی به یک توافق برسند؟
استاندارد سازی با سلیقه شخصی
برای حل معمای شادی عمومی سراغ چند متخصص رفتیم تا دلیل این عدم توافق را بررسی کنیم، این اقدام سبب شد تا رویکردهای سیاسی-تاریخی، فرهنگی و البته فلسفی برای پاسخ به پرسش اصلی خودنمایی کنند. مثلاً محمدعلی الستی، جامعهشناس ارتباطات از منظر فرهنگی به ما پاسخ میدهد، او به خبرآنلاین میگوید: «اصولاً در فرهنگ ما یک نوع عدم قطعیت یا ابهام در ارتباطات انسانی وجود دارد، وضعیتی که بار منفی یا مثبت ندارد، بیشتر یک امر خنثی است اما در یکسری از موقیعتها سمتوسوی منفی خودش را نشان میدهد. یکی از نمونههای این وضعیتِ عدم قطعیت این است که هنوز معلوم نیست چرا در صداوسیما موسیقی پخش میشود منتهی نشان دادن ساز ممنوع است، یا مثلاً مرز خوشحالی و شادی با نقض اصول اخلاقی روشن نیست، یا در مورد دیگر علیرغم اینکه همه مراجع تقلید سود بانکی را حرام میدانند اما هنوز تحت عنوان بانکداری اسلامی سود بانکب گرفته میشود.»
این استاد دانشگاه ادامه میدهد: «این عدم قطعیت سبب شده در مواردی سختگیر شویم و سالها زمان و سرمایه صرف کنیم تا به قطعیت برسیم، نمونههایی مانند ممنوعیت ویدیو یا بازی شطرنج در سالهای قبل از این موارد هستند.»
او بیان میکند: «درباره رقصیدن هم این عدم قطعیت وجود دارد، امروز وضعیت طوری است که اگر یک استاد دانشگاه به رقص کردی بپردازد وقار او بههیچ وجه از بین نمیرود اما اگر مثلاً باباکردم برقصد آیا برخوردها تغییر نمیکند؟ مطمئناً وضعیت تغییر میکند. بنابراین مشکل ما معانی و تداعیها است و در مرحله اول آن را باید اصلاح کرد.»
الستی درباره ویدیوی منتشر شده از صادق بنا متجدد و حواشی بعد از آن میگوید: «چون ما ابهام داریم و استانداردی وجود ندارد هرکسی از ظن خودش رفتار میکند، یعنی حاکمیت نگاه خودش را به یک برداشت خاص از شادی و رقص معطوف کرده است، اگر دید مسئولان گسترده شود که اجازه دهند شادی شکلهای متنوع داشته باشد و اصلاً نقض کننده حریم اخلاق نباشد آنگاه در برابر آن موضع نمیگیرند، در واقع وضعیت کنونی تسریع یک برداشت به همه برداشتها از شادی است و افراد با سلیقه شخصی استانداردسازی میکنند.»
مراعاتی که قانون نانوشته شد
سعید معدنی، جامعهشناس با رویکرد تاریخی-سیاسی به ماجرای پیش آمده بعد از انتشار ویدیوی پیرمرد گیلانی واکنش نشان میدهد، او برای پاسخ به اینکه چرا حاکمیت و بخشی از مردم درباره مظاهر شادی عمومی به توافق نمیرسند به خبرآنلاین میگوید: «مفهوم شادی میان مردم و حاکمیت فرق میکند، شاید شادی برای حاکمیت همان تلویزیون و برنامههایی با اجرای مهران رجبی باشد، درحالیکه جامعه صدها تا هزاران سال است که نوع شادی خودش را دارد، مردم در جشنها، عروسیها، سنتهایی که برگزار میکنند نوع شادی خودشان را بروز میدهند، اما وقتی این نوع شادی عمومی میشود، آنهم در وضعیتی که گروهی علاقه دارند صرفاً یک شادی کنترل شده در جامعه وجود داشته باشد مشکلات اخیر را ایجاد میکنند.»
او با مراجعه به بازخورد یک واقعه تاریخی در احوال مردم یک جامعه بیان میکند: «جریان انقلاب با شروع جنگ تحمیلی همراه شد، آن روزها افراد زیادی در جبههها شهید میشدند، فضای کشور طوری شده بود که شادی و شادی کردن به محاق رفت اما از بین نرفت، فقط ظهور و بروز در فضای عمومی کشور نداشت، در همان روزها جامعه زندگی طبیعی خودش را داشت، خیلیها موسیقی گوش میدادند اما برای احترام به فضای جنگ، شهدا و خانواده آنها، شادی کردن حدود یک دهه پنهان و محدود شد. در این وضعیت حاکمیت دچار اشتباه محاسباتی شد، ده سال به محاق رفتن شادی فقط یک مراعات کردن از طرف مردم بود که میخواستند به آن فضا احترام بگذارند، درحالیکه حاکمیت گمان کرد مردم این نوع از شادی که با موسیقی درآمیخته است را دیگر فراموش کردند یا نمیخواهند، اما شاهد بودیم با شروع دوره سازندگی و بازگشت مردم به زندگی عادی آنها شادیهای خودشان را شروع کردند.»
این استاد دانشگاه ادامه میدهد: «اینکه چرا حاکمیت بعد از گذشت این سالها انواع متنوع شادی کردن را نمیپذیرد به این دلیل هست که گمان میکند در صورت پذیرش نتواند در آینده فضا را کنترل کند، یعنی گمان میکند اگر در یک موضع کوتاه بیاید این امکان وجود دارد که در بقیه موضعها هم باید کوتاه بیاید. لذا یک اقلیتی وجود دارد که اجازه نمیدهد جامعه اکثریت خودش باشد، برای مثال یک گروه اقلیت مخالف حضور زنان بهعنوان تماشاگر در مسابقات فوتبال هستند اما خواست اقلیت به اکثریت غلبه میکند. دراین شرایط واکنش مردم به ویدیو پیرمرد گیلانی و تکرار ترانه و رقص او واکنش اکثریتی است که مالیات میدهند اما سهم کمی در ساختار دارند.»
غلبه مصیبت بر شادی
فیاض زاهد، استاد دانشگاه نفر دیگری است که به پرسش ما پاسخ میدهد، او در مواجهه با این سوال که چرا حاکمیت با بخشی از مردم درباره ظهور و بروز شادی عمومی به توافق نمیرسد به خبرآنلاین میگوید: «ایدئولوژی حاکم برآمده از یک نگرش هست که در آن عنصر مصیبت بر عنصر شادمانی، زندگی و زیست فرهنگی غلبه دارد.»
او ادامه میدهد: «شرایط بعد از انقلاب و اوضاع جنگ تحمیلی در کنار فقدان تمرین برای مدارا کردن و فلسفه فرهنگیِ چند وجهی نگریستن، سبب شد که یاد نگیریم چهطور شادی کنیم و شرایط زیست را این دنیایی کنیم، چراکه مبنای نگرش حاکم که وضعیتی عرفانی پیدا کرد معتقد است اصل بر فنا است، وقتی مبنای جهانبینی کسی مبتنی بر فنا باشد معتقد است این دنیا بیارزش میشود.»
ارسال نظر