در روز عرفه از خدا چه بخواهیم؟

مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی به بیان معرفتی از دریای معارف دعای عرفه پرداخته است.
بنابر روایت شفقنا، «عرفه، روز عبادت و خداپرستی است؛ روزی است که انسانها در آن، خود را به رحمت خدا نزدیکتر از سایر روزها می بینند.
دعاهایی که انسان در این روز میخواند همه عروج دهنده و بینش آفرین و کمال بخش روح است مخصوصاً دعای عرفه حضرت امام حسین علیهالسلام که نمی توان رقائق و معارف آنها را توصیف کرد.
هر جمله از آن نور است که بر باطن شخص می تابد و آن را روشن می کند و کدورات و زنگارهای آن را زایل می سازد و حیات و سعادت را تفسیر می کند و نعمتهای خدا را بر می شمارد و قصور و تقصیر آن را در ادای شکر این نعمتها شرح می دهد که هر انسانی در هر اوج از معرفت که باشد از خواندن آنها لذت می برد و خود را در عوالم روحانی مشاهده کرده و هر دم حضور خود را در درگاه خداوند تعالی بیشتر می بیند.
واقعاً جامعه ای که چنین ذخائر عرفانی و تربیتی را در اختیار دارد باید از همه اوضاع و احوال و برنامه هایش نور و معنویت و بی اعتنایی به مال و منال و اعتبارات دنیا ظاهر باشد.
سعادت دنیا و آخرت، مرهون عافیت
یکی از مهمترین حوائجی که حضرت سید الشهداء علیهالسلام در دعای عرفه از خداوند میخواهد، عافیت در بدن و دین است؛ «اللّهم …. عَافِنی فی بَدنی و دینی» که هر کسی این دو نعمت خداوند را داشته باشد، سعادت دنیا و آخرت را دارا شده است.
عافیت در بدن، عبارت از تندرستی و سلامتی از بیماریها و نقصهای عضوی و کمال استوای خلقت و آفرینش است که از نعمتهای بزرگ خداست که با توجه به انواع و اقسام امراض، سلامتی از هر یک از آنها نعمتی جداگانه به شمار می رود و غالب مردم از شکر این نعمتها غافلند چون از خود نعمت غافلند؛ یا اصلاً آن را نمی شناسند؛ زیرا اطلاع بر این نعمتها نیاز به اطلاع وافی و کامل در علوم متعدده دارد که همه مربوط به جسم انسان از گوشت، پوست، استخوان، رگ، پیه، خون، مفاصل، سلولها، اعضا و جوارح ظاهره و باطنه است که به فرض اینکه کسی از این همه علوم مطلع باشد چون این علوم کامل نشده است باز هم از شناخت نعمتهای خدا در این ارتباط و شکر آنها قاصر است.
عافیت دین و انواع آن
عافیت در دین که اهمیّت آن بیشتر است و اگر آن نباشد عافیت در بدن وسیله احتجاج بر عبد و استحقاق توبیخ و معاقبه زیادتر است بر سه قسم است:
۱- عافیت فکری و اعتقادی
عافیت فکری و اعتقادی این است که شخص در شناخت خدا و صفات و اسماء الحسنای او در شناخت ملائکه و مسائل نبوّت پیغمبران و وحی و امامت خصوصاً شناخت حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله و اوصیا و خلفای آن حضرت و در شناخت معاد و خلاصه کلّ امور اعتقادی، ایمانش سالم از انحرافات و پاک از بدع و شبهه ها باشد و از خطی که انبیاء خصوصاً حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله ترسیم فرموده اند بیرون نباشد و همه را با معیارهای صحیح عقلی و نقلی تحصیل کرده باشد و به آنچه بر حضرت محمّد بن عبدالله صلی الله علیه و آله نازل شده است؛ اعم از اصول یا فروع ایمان داشته باشد که حتی به جزیی ترین امری از امور اعتقادی و کوچکترین فرع از فروع و احکام شرعی و عملی، ایمان مطمئن داشته باشد و میل نفس خود را در همه امور، تابع شرع قرار دهد، بدیهی است گاه یک انحراف و انکار یک موضوع مسلّمِ دینِ اسلام، شخص را زیر سئوال برده و موجب کفر او می شود.
۲- عافیت اخلاقی
عافیت اخلاقی عبارت از اتّصاف انسان به اخلاق اسلامی است که در قرآن مجید و احادیث مرویّه از پیغمبر و ائمه صلوات الله علیهم بیان شده است. مثل صبر، زهد، تواضع، صداقت سخاوت، شجاعت، عدالت، ترحّم، حلم، عفّت، مروّت، حرّیت، فتوّت، عفو و گذشت، ایثار، صله رحم، رعایت حقّ همسایه حق پدر و مادر، مواسات، احسان، انصاف، کظم غیظ، صدق وعده، تفویض، توکّل، رضا و تسلیم و سایر صفات حمیده و مکارم اخلاق که در قرآن مجید و احادیث شریفه و ادعیه بر آنها ترغیب و توصیه شده است.
و بر حسب حدیث معروف: «اِنّما بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاق» پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای اتمام و آموزش کامل اخلاق مبعوث شده است.
در موضوع اخلاق، تعالیم اسلام کاملترین و سازنده ترین تعالیم است. بسیاری از حکما هم که علم اخلاق را حکمت عملی می نامند در حکمت عملی وارد نمی شوند؛ زیرا معتقدند با تعالیم اسلام در این موضوع دیگر جایی برای کلام و مقال دیگران نیست.
کتابهای اخلاق و اشعار شعرا و حکایاتی که از مسلمانان تربیت شده در مکتب اسلام نقل شده، مسلمانان را در اخلاق به قدری غنی و صاحب افتخار نشان می دهد که بالاتر از آن تصور نمی شود.
همچنین اهل بیت آن حضرت، امیرالمومنین و سایر ائمّه طاهرین علیهم السلام همه نمونه اعلا و مَثَلْ اکمل اخلاق انسانیت بودند که دوست و دشمن به آن اعتراف داشتند و این اخلاق سرّ و رمز محبوبیت فوقالعاده آنها در قلوب مردم بود.
هُمُ الْقَوْمُ فَاقُوا الْعَالَمِینَ مَنَاقِباً مَحَاسِنُهُم تُجْلَی وَآثَارُهُم تُرْوَی
هُمُ الْقَوْمُ مَنْ أَصْفَاهُمُ الْوُدَّ مُخْلَصاً تَمَسَّک فی اُخْرَاهُ بِالسَّبَبِ الْأَقْوَی
وَهُم ْکمَا قَالَ صَادِقُهُمْ وَکلُّهُمْ صَادِقُونَ علیهم السلام:
کنَّا نُجُوماً یسْتَضَاءُ بِنَا وَلِلْبَرِیَّهِ نَحْنُ الْیوْمُ بُرْهَانٌ
نَحْنُ الْبُحُورُ الَّتی فِیهَا لِغَائِصِکُمْ دُرٌّ ثَمینٌ وَیاقُوتٌ وَمَرْجَانٌ
مَنْ شَذَّ عَنَّا فَبَرْهُوتٌ مَکانَتُهُ وَمَنْ أَتَانَا فَجَنَّاتٌ وَرِضْوَانٌ
مَسَاکنُ الْخُلْدِ وَالْفِرْدَوْسِ تَمْلِکهَا وَنَحْنُ لِلْقُدْسِ وَالْفِرْدَوْسِ خُزَّانٌ
۳ـ عافیت عملی:
امّا عافیت عملی به این است که انسان در اعمال و کارهای خود خواه فردی، اجتماعی، سیاسی و مالی و همچنین در عبادات و تکالیف و فرایض، رعایت کامل احکام شرع مقدّس را بنماید و نسبت به این دستورات که عمده آنها در کتاب های فقه مدوّن است، تعهّد کامل داشته باشد و از معصیت و مخالفت پرهیز کند و تقوا پیشه سازد و حتّی در گناهان صغیره نیز اگرچه وعده گذشت از آنها در صورت اجتناب از گناهان کبیره داده شده بپرهیزد و چنان عمل کند که شاعر [عبدالله معتزّ] در این شعر می گوید:
خَلِّ الذُّنُوبَ صَغِیرَهَا وَکبِیرَهَا فَهُوَ التُّقَی
وَاصْنَعْ کَمَاشٍ فَوْقَ أَرْضِ الشَّوْ ک یَحْذَرُ مَا یَرَی
لَا تَحْقِرَنَّ صَغِیرَهً إِنَّ الْجِبَالَ مِنَ الْحِصَی
امان از خوف و آزادی از آتش
امان از خوف و آزادی از آتش که هر دو از اَهمّ مقاصد و مطالب است و اگر کسی به این مطلب نایل شود حتماً غصّه و اندوهی ندارد.
امّا معنای امان از خوف این نیست که حالی پیدا کند که خوفش از خدا زائل شود؛ زیرا مومن باید همیشه بین خوف و رجا باشد و ترس از خدا و از مقامات و مواقف روز قیامت از علائم ایمان و از مقامات صدّیقین است.
در حالات حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است که:
کانَ إِذَا ذَکرَ الْمَوْتَ بَکی وَإِذَا ذَکرَ الْقَبْرَ بَکی وَإِذَا ذَکرَ الْبَعْثَ وَالنُّشُورَ بَکی وَإِذَا ذَکرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ بَکی، وَإِذَا ذَکرَ الْعَرْضَ عَلَی اللهِ تَعَالَی ذِکرُهُ شَهَقَ شَهْقَهً یغْشَی عَلَیهِ مِنْهَا وَکانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَینَ یدَی رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَکانَ إِذَا ذَکرَ الْجَنَّهَ وَالنَّارَ اضْطَرَبَ إِضْطِرَابَ السَّلِیمِ وَسَأَلَ اللهَ الْجَنَّهَ وَتَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّارِ»؛
بنابراین محتمل است مراد از طلب امان از خوف، طلب امان از یکی از دو خوف باشد:
اوّل: طلب امان از خوف در حال مرگ و احتضار و درخواست بشارت امان چنان که در قرآن مجید می فرماید:
﴿اَلَّذِینَ تَتَوَفَّیهُمُ الْمَلَائِکهُ طَیبِینَ یقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیکمُ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِمَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛
«آنان که چون فرشتگان پاکیزه از شرک، قبض روحشان کنند به آنها گویند که شما به موجب اعمال نیکویی که در دنیا به جا آوردید اکنون به بهشت درآیید».
و در آیه دیگر می فرماید:
﴿اَلَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ﴾؛
«آنها که اهل ایمان و خداترسند آنها را از خدا پیوسته بشارت است هم در حیات دنیا (به مکاشفات در عالم خواب) و هم در آخرت».
و ثقه الاسلام شیخنا الکلینی روایت کرده است که: سدیر صیرفی از حضرت امام صادق علیه السلام سوال کرد:
جُعِلْتُ فِدَاک یابْنَ رَسُولِ اللهِ هَلْ یکرَهُ الْمُومِنُ عَلَی قَبْضِ رُوحِهِ؟
آیا مومن بر قبض روحش اکراه می شود؟
فرمود:
«لَا وَاللهِ»؛ نه به خدا سوگند زمانی که ملک الموت برای قبض روح او می آید اظهار اندوه می نماید، ملک الموت به او می گوید:
یا وَلِی اللهِ، لَا تَجْزَعْ؛ ای دوست خدا جزع نکن؛ قسم به آن که محمد را مبعوث کرد؛ من نیکوکارتر و مهربان تر بر تو از پدر مهربانت هستم اگر حاضر بود، چشم خود را بگشا و نگاه کن.
فرمود: ممثّل می شود از برای او رسول خدا و امیرالمومنین، فاطمه، حسن، حسین و امامان از ذرّیه ایشان علیهم السلام پس گفته می شود به او: اینها پیغمبر و امیرالمومنین و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه علیهم السلام رفقای تو هستند. فرمود: پس چشم خود را می گشاید و نگاه می کند.
پس منادی خدای ربّ العزّه، روح او را ندا می دهد: ﴿یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ اِرْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیهً مَرْضِیهً﴾؛ بازگرد به سوی پروردگارت در حال خشنودی و رضا به ولایت و پسندیده شدن به ثواب؛ ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی﴾؛ پس داخل شو در بندگان من یعنی محمد و اهل بیت او؛ ﴿وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾؛ و داخل بهشت من شو. پس چیزی محبوب تر به سوی او از انتزاع و گرفتن روح او به مدارا و ملحق شدن به منادی نیست».
دوّم: طلب امان در روز قیامت از مخاوِف و اهوال آن روز، که آن هم برحسب آیات مثل آیه:
﴿لَا یحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکبَرُ﴾؛
و احادیث برای اهل ایمان و اعمال صالح، حاصل است، و از جمله آنها در مورد فضیلت ادخال سرور در قلب مومن است چنانچه از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است که در ضمن حدیثی طولانی فرمود:
«وقتی خداوند متعال مومن را از قبر بر می انگیزد با او مثالی بیرون می آید که در پیشاپیش او هر هولی از اهوال روز قیامت را که مومن می بیند، این مثال به او می گوید: نترس! و غمناک مشو و بشارت و مژده باد تو را به سرور و کرامت از خدای عزّوجل تا اینکه در پیشگاه خدا او را نگهدارند پس حساب او را آسان بنمایند و امر کند او را که به بهشت برود و مثال همچنان پیشاپیش او می رود. مومن به او می گوید: خوب کسی بودی که با من از قبر بیرون آمدی و همواره به من مژده سرور و کرامت دادی تا این عنایات الهیه را دیدم. کیستی تو؟ مثال می گوید: من آن سروری هستم که تو در دنیا برادر مومنت را به آن شاد می کردی خداوند عزّوجل مرا از آن آفرید تا تو را مژده بدهم».
این حدیث از احادیثی است که بر تجسّم اعمال ـ که از بعضی آیات قرآن مجید استفاده می شود ـ دلالت دارد.
و آخرین جمله این بخش از دعا این است:
«اَللَّهُمَّ لَا تَمْکرْ بِی وَلَا تَسْتَدْرِجْنِی وَلَا تَخْدَعْنِی وَادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَهِ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ».
در توضیح اجمالی درخواست هایی که در این دعا می باشد متذکر می شویم که مکر، خدعه، فریب و بعضی افعال دیگر مثل استهزا، از خداوند متعال صادر نمی شود و خدا از این گونه کارها و افعال منزّه است.
و مراد از نسبت این افعال به خدا، چنان که مفسّرین در تفسیر مثل این آیات فرمودند:
﴿اَللّٰهُ یسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ﴾؛
و آیه:
﴿وَمَکرُوا وَمَکرَ اللّٰهُ وَاللّٰهُ خَیرُ الْمَاکرینَ﴾؛
این است که در برابر استهزا، خدعه و مکر آنها و کیفر این امعال طوری با آنها عمل می شود و به خود واگذار می شوند که آنها به جای اینکه از اقبال نعمت ها، بهره نیک ببرند و به شکر بپردازند از اقبال دنیا و بسیاری نعمت ها و متوالی بودن آن، خدا را فراموش کرده و به آن فرحناک و مغرور می شوند و با صرف نعمت در معصیت، ولی نعمت حقیقی خود را کفران نعمت می نمایند و آنها را برای خود پایدار دانسته و عطا و موهبت خدا نمی دانند. چنان که قارون می گفت:
﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِنْدِی﴾؛
نعمت ها و صحّت بدن و وفور جاه و مال و مقام را به کفایت و کاردانی و دانایی و تدبیر خود می دانند.
به عبارت دیگر، عکس العمل خدعه، مکر و استهزای آنها جریانی واقعی و حقیقی است که مکارانه و فریب کارانه انجام نمی شود. اما آنها از آن جریان فریب خورده و مغرور می شوند. مثل همین حالت استدراج که وقتی بنده در معصیت اصرار کرد و اتمام حجّت ها، مواعظ و تنبیهات در او موثّر واقع نشد و کمبودها و قطع بعضی نعمت ها، مرض ها و گرفتاری ها ـ که در بعضی موارد و نسبت به بعضی اشخاص تازیانه هُشدار است ـ او را به راه نیاورد و بیدار نکرد عنایت حقّ برای هدایت و بازداری از گناه از او سلب می شود و حال او در ناز و نعمت و رفاه، دوام می یابد و او به جای شکر نعمت، کفران نعمت می کند! و به آن حالِ خود که حال مترفین و اهل دنیاست مغرور می شود بی آنکه متوجّه عاقبت سوء وضعی که دارد بشود که هم گمان می کند نعمت ها و دارایی های او دوام دارد و منقطع نمی شود و هم طغیان و سرکشی خود را ادامه می دهد.
در قرآن مجید می فرماید:
﴿ثُمَّ کانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاوا السُّوایٰ أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللّٰهِ ﴾؛
این نتیجه حال استدراج است؛ مع ذلک باز هشدار داده اند که از این حال بترسید و به هوش آیید، اگر می بینید نعمت های خدا بر شما استمرار و جریان دارد و شما در معصیت و مخالفت می روید از آن بترسید که ثمره آن ازدیاد استحقاق عذاب است.
راغب اصفهانی در مفردات از حضرت امیرالمومنین علیه السلام روایت می کند که فرمود:
«مَنْ وُسِّعَ عَلَیهِ دُنْیاهُ وَلَمْ یعْلَمْ أَنَّهُ مُکرَ بِهِ فَهُوَ مَخْدُوعٌ عَنْ عَقْلِهِ».
مضمون این فرمایش این است که: «کسی که دنیای او بر او وسعت داده شود و نفهمد که جهت امتحان و اتمام حجّت بر اوست، پس او از عقلش و قلّت بصیرتش فریب خورده است».
لذا در همین جمله از دعا از خدا خواسته می شود که مرا مورد استدراج قرار نده تا چنان باشم که از هشدارهایی که به صورت های مختلف داده می شود، هشیار و بیدار شوم و از آنها باشم که با تنبیهاتی که به وسیله امراض، مصائب، ناملایمات و امور دیگر می شود، متنبّه و آگاه گردم و شرّ فسقه جنّ و انس را از من دور فرما.
ارسال نظر