روش تربیت فرزندانی که در کنترل خشم مهارت دارند

پارسینه: به نظر من، بهترین شکل مدیریت خشم، با احساس درک شدن اتفاق میفته.
بیشتر ما یاد گرفتیم که عصبانی شدن و ابراز خشم کار بدیه، درحالی که خشم به خودی خود، نه بده، نه خطرناک، و نه نشونه بیاحترامی به دیگران؛ همه چی به نحوه ابراز و مدیریت این احساس برمیگرده؛ به همین دلیل، مدیریت خشم ، مهارت بسیار مهمیه که باید از همون ابتدا، یعنی حتی از زمان نوزادی و کودکی، پرورش دادنش رو در فرزندتون شروع کنید تا اونها بتونن تو خونه، مدرسه و بعدها، وقتی وارد دنیای بیرون میشن، بدون اینکه کنترل خودشون رو از دست بدن، عملکرد صحیح و سالمی داشته باشن. لطف این مقاله را تا انتها مطالعه کنید تا نظرم رو راجع به نحوه پرورش این مهارت بشنوید.
به نقل از ارگانیک مایندد؛ نکته اول، از خشم فرزندتون نترسید: لطفا به جنجالهای فرزندتون، به جای سرزنش، با همدلی پاسخ بدید؛ چون فریاد کشیدن سر کودکی که داره سر شما و دنیای اطرافش جیغ میکشه فقط تنش رو تشدید میکنه. شما باید بدونید که جنجال و قشرق به پا کردن، بخشی از فرایند رشد بچهها هستن؛ به خصوص برای بچههای زیر سه سال که هنوز دارن سعی میکنن دنیا رو کشف کنن؛ برای بچههای پیش دبستانی، هم خشمهای انفجاری غیر معمول نیست.
نکته دوم، به فرزندانتون کمک کنید، دایره لغات هیجانی و عاطفیشون رو گسترش بدن. عبارتی هست که روانشناسی به اسم دن سیگل Dan Siegel ابداعش کرده که میگه: Name it to tame it؛ این یعنی، برای اینکه بتونی یه احساسی رو رام خودت کنی، باید روش اسم بذاری. به عبارت سادهتر «شناسایی احساسات»، مهمترین و اولین قدم برای مدیریت کردن اونهاست؛ چون باعث میشه بچهها بتونن به جای پرخاشگری، تجربهای که باهاش دست و پنجه نرم میکنن رو به درستی و در قالب کلمات بیان کنن.
حالا برای اینکه به بچهها کمک کنید احساسات مختلف رو بشناسن و روش اسم بذارن، روشهای متنوعی وجود داره؛ تحقیقات نشون میده که بچهها میتونن احساسات رو در دیگران، از «شش ماهگی» به بعد شناسایی کنن؛ پس برای بچههاتون میتونید از کتابهای عکس داری استفاده کنید که تصاویر بچههای دیگه رو در حال لبخند زدن، خندیدن، اخم کردن و... نشون میده.
کمی که بزرگتر میشن و به سنین پیش دبستانی میرسن، میتونید از کتابهای داستانی استفاده کنید و ازشون بپرسید که به نظرشون شخصیتها چه احساسی دارن؟ در مورد این تجربیات احساسی که داره تو خط داستان رخ میده با هم گپ بزنید و نظرات و برداشتهای خودتون رو ارائه بدید تا فرزندتون هم ترغیب به ایدهپردازی بشه. با بچههای بزرگتر تو سن نوجوانی هم میتونید همراه هم بشینید فیلم و سریال ببینید و به همین شیوه در مورد احساسات شخصیتها با هم گفتگو کنید.
نکته سوم، وقتی عصبانی هستید، حس خودتون رو با فرزندتون در میون بذارید. بعضی والدین تصور میکنن که باید احساساتشون رو از بچههاشون پنهان کنن و به این شکل ازشون محافظت کنن؛ درحالیکه بچهها به هر حال میتونن آشفته بودن شما رو تشخیص بدن و تلاش برای پنهان کردن حستون، فقط باعث میشه بترسن و در صدد انکار احساساتشون بر بیان.
در مقابل، صحبت کردن با فرزندتون در مورد احساساتی که دارید، میتونه تجربه آموزشی بسیار موثری براش باشه؛ مثلا زمانی که به هر دلیلی خشمگین هستید، اینجوری بهش بگید: ببین من الان بابت موضوع پیش اومده خیلی عصبانی شدم، ضربان قلبم بالا رفته و دستام پر از انرژیه، انگار تو شکمم یه توپ اتیش قرار دادن، بدنم داغ شده و دلم میخوام داد بزنم.
نکته چهارم، نسبت به رفتارهای نا امن و پرخاشگرانه، مرزهای مشخص تعیین کنید. بچهها باید متوجه این تمایز باشن که در عین اینکه حضور همه احساسات، از جمله خشم، کاملا طبیعی و اوکیه، این اصلا به این معنا نیست که هر رفتاری که در نتیجه این احساسات بروز کنه هم قابل قبوله. بنابراین، خیلی اهمیت داره که شما در مورد رفتارهای پرخاشگرانه، حد و مرزهای سفت و سختی با فرزندتون داشته باشید.
اگر میبینید که فرزندتون اکثر اوقات عصبانی به نظر میرسه و برای تنظیم هیجاناتش به مشکل میخوره، حتما با یک متخصص روانشناس مشورت کنید. چون اختلالات رفتاری مثل بیش فعالی و اختلالات خلقی، مثل افسردگی، عموما میتونن خودشون رو بصورت تحریکپذیری مداوم نشون بدن.
نکته پنجم، نسبت به احساسات فرزندتون آغوش بازی داشته باشید. این خیلی مهمه که شما مطمئن باشید، فرزندتون فضای امنی برای صحبت کردن در مورد احساساتش در اختیار داره، تو محیط خونواده، با دوستانش و یا با یک درمانگر. قطعا این آسون نیست که بشنوید بچهتون حال خوشی نداره، اما یادتون باشه که این مکالمات و ارتباط برقرار کردن باهاش، برای اعتبار بخشی به احساسات و تجربیاتش حیایته. به نظر من، بهترین شکل مدیریت خشم، با احساس درک شدن اتفاق میفته.
به نقل از ارگانیک مایندد؛ نکته اول، از خشم فرزندتون نترسید: لطفا به جنجالهای فرزندتون، به جای سرزنش، با همدلی پاسخ بدید؛ چون فریاد کشیدن سر کودکی که داره سر شما و دنیای اطرافش جیغ میکشه فقط تنش رو تشدید میکنه. شما باید بدونید که جنجال و قشرق به پا کردن، بخشی از فرایند رشد بچهها هستن؛ به خصوص برای بچههای زیر سه سال که هنوز دارن سعی میکنن دنیا رو کشف کنن؛ برای بچههای پیش دبستانی، هم خشمهای انفجاری غیر معمول نیست.
نکته دوم، به فرزندانتون کمک کنید، دایره لغات هیجانی و عاطفیشون رو گسترش بدن. عبارتی هست که روانشناسی به اسم دن سیگل Dan Siegel ابداعش کرده که میگه: Name it to tame it؛ این یعنی، برای اینکه بتونی یه احساسی رو رام خودت کنی، باید روش اسم بذاری. به عبارت سادهتر «شناسایی احساسات»، مهمترین و اولین قدم برای مدیریت کردن اونهاست؛ چون باعث میشه بچهها بتونن به جای پرخاشگری، تجربهای که باهاش دست و پنجه نرم میکنن رو به درستی و در قالب کلمات بیان کنن.
حالا برای اینکه به بچهها کمک کنید احساسات مختلف رو بشناسن و روش اسم بذارن، روشهای متنوعی وجود داره؛ تحقیقات نشون میده که بچهها میتونن احساسات رو در دیگران، از «شش ماهگی» به بعد شناسایی کنن؛ پس برای بچههاتون میتونید از کتابهای عکس داری استفاده کنید که تصاویر بچههای دیگه رو در حال لبخند زدن، خندیدن، اخم کردن و... نشون میده.
کمی که بزرگتر میشن و به سنین پیش دبستانی میرسن، میتونید از کتابهای داستانی استفاده کنید و ازشون بپرسید که به نظرشون شخصیتها چه احساسی دارن؟ در مورد این تجربیات احساسی که داره تو خط داستان رخ میده با هم گپ بزنید و نظرات و برداشتهای خودتون رو ارائه بدید تا فرزندتون هم ترغیب به ایدهپردازی بشه. با بچههای بزرگتر تو سن نوجوانی هم میتونید همراه هم بشینید فیلم و سریال ببینید و به همین شیوه در مورد احساسات شخصیتها با هم گفتگو کنید.
نکته سوم، وقتی عصبانی هستید، حس خودتون رو با فرزندتون در میون بذارید. بعضی والدین تصور میکنن که باید احساساتشون رو از بچههاشون پنهان کنن و به این شکل ازشون محافظت کنن؛ درحالیکه بچهها به هر حال میتونن آشفته بودن شما رو تشخیص بدن و تلاش برای پنهان کردن حستون، فقط باعث میشه بترسن و در صدد انکار احساساتشون بر بیان.
در مقابل، صحبت کردن با فرزندتون در مورد احساساتی که دارید، میتونه تجربه آموزشی بسیار موثری براش باشه؛ مثلا زمانی که به هر دلیلی خشمگین هستید، اینجوری بهش بگید: ببین من الان بابت موضوع پیش اومده خیلی عصبانی شدم، ضربان قلبم بالا رفته و دستام پر از انرژیه، انگار تو شکمم یه توپ اتیش قرار دادن، بدنم داغ شده و دلم میخوام داد بزنم.
نکته چهارم، نسبت به رفتارهای نا امن و پرخاشگرانه، مرزهای مشخص تعیین کنید. بچهها باید متوجه این تمایز باشن که در عین اینکه حضور همه احساسات، از جمله خشم، کاملا طبیعی و اوکیه، این اصلا به این معنا نیست که هر رفتاری که در نتیجه این احساسات بروز کنه هم قابل قبوله. بنابراین، خیلی اهمیت داره که شما در مورد رفتارهای پرخاشگرانه، حد و مرزهای سفت و سختی با فرزندتون داشته باشید.
اگر میبینید که فرزندتون اکثر اوقات عصبانی به نظر میرسه و برای تنظیم هیجاناتش به مشکل میخوره، حتما با یک متخصص روانشناس مشورت کنید. چون اختلالات رفتاری مثل بیش فعالی و اختلالات خلقی، مثل افسردگی، عموما میتونن خودشون رو بصورت تحریکپذیری مداوم نشون بدن.
نکته پنجم، نسبت به احساسات فرزندتون آغوش بازی داشته باشید. این خیلی مهمه که شما مطمئن باشید، فرزندتون فضای امنی برای صحبت کردن در مورد احساساتش در اختیار داره، تو محیط خونواده، با دوستانش و یا با یک درمانگر. قطعا این آسون نیست که بشنوید بچهتون حال خوشی نداره، اما یادتون باشه که این مکالمات و ارتباط برقرار کردن باهاش، برای اعتبار بخشی به احساسات و تجربیاتش حیایته. به نظر من، بهترین شکل مدیریت خشم، با احساس درک شدن اتفاق میفته.
ارسال نظر