پاسخ نویسندهٔ «فهارس الشيعة» به نقد حسن انصاری
مهدی خدامیان (نویسندهٔ کتاب «فهارس الشیعة») در وبسایت خود نوشت:
جناب آقاى حسن انصارى
نقد شما را بر كتاب فهارس الشيعه خواندم، بسيار خوشحال شدم كه به نقد اين اثر پرداختيد و از شما تشكر مى كنم.
قبل از پرداختن به جواب خود، مقدمه اى براى كسانى كه با فهارس الشيعه آشنايى كمترى دارند، مى آورم و سپس به جواب نقد شما مى پردازم:
* مقدمه
مرحوم نجاشى و شيخ طوسى در كتاب هاى خود به ذكر قسمت عمده اى از كتاب قدماى شيعه پرداخته اند و طرق خود به اين كتاب ها را ذكر كرده اند و واضح است كه شيخ طوسى و نجاشى در كار خود به كتاب هايى كه قبل از آنها در زمينه علم فهرست نوشته شده بوده است استناد كرده اند.
علماى شيعه قبل از شيخ طوسى و نجاشى 8 كتاب در زمينه علم فهرست تدوين نموده بودند كه به شرح زير است:
فهرست سعد بن عبد الله الاشعرى، فهرست عبد الله بن جعفر الحميرى، فهرست حميد بن زياد النينوائى، فهرست محمّد بن جعفر بن بطّة، فهرست محمّد بن الحسن بن الوليد، فهرست جعفر بن محمّد بن قولويه، فهرست الشيخ الصدوق، فهرست احمد بن عبدون.
لازم به ذكر است كه اين كتاب ها در زمان شيخ طوسى و نجاشى بسيار مشهور بودند و در دسترس بودند و همواره علماى شيعه به آنهااستناد مى كردند. نجاشى در ترجمة عبد العزيز بن يحيى الجلودي مى گويد: «اينها كتاب هاى أبي أحمد الجلودي است كه من در كتب فهارس ديده ام».
همچنين شيخ طوسى در مشيخه كتاب تهذيب مى گويد: «من قسمتى از طرق به كتب قدما را ذكر كرده ام، هر كس كه تفصيل آن را مى خواهد به كتب فهارس مراجعه كند».
متاسفانه از اين فهارس هشت گانه، چيزى به دست ما نرسيده است و در كتاب فهارس الشيعه تلاش شده است تا با استفاده از كلام مرحوم نجاشى و شيخ طوسى، اين فهارس بازسازى شود.
به ذكر همين مقدار اكتفا مى كنم و اكنون وارد جواب نقد مى شوم.
جناب آقاى انصارى! اكنون من در 6 بخش جواب نقد شما مى دهم:
* بخش اول:
شما چنين گفتيد:
«البته بر اين شمار تعدادى ديگر هم مى توان افزود، امّا نويسنده گويا تنها به شناسايى همين تعداد كه در دو جلد فراهم آمده، توفيق يافته است».
در جواب مى گويم:
جناب آقاى انصارى! طرح اوليه اين بود كه شمار فهارس قدماى شيعه بيش از هشت فهرست باشد، امّا من در اين تحقيق، بنا را بر اين گذاشته ام كه هر موردى كه در كلام قدماى اصحاب به «فهرست» تصريح شده باشد، در مجموعه فهارس الشيعه قرار گيرد.
قبول دارم كه موارد ديگرى را مى توان به عنوان فهرست مطرح نمود و به تحقيق آن پرداخت، امّا بناى من، اكتفا به مواردى بود كه تصريح به كلمه «فهرست» در كلام مرحوم نجاشى و شيخ طوسى به آن وجود داشت كه من فقط به هشت مورد رسيده ام كه اين شرط را دارا بوده است. از همه محققان تقاضامند هستم اگر به مورد ديگرى دست يافته اند كه مرحوم نجاشى و شيخ طوسى از آن تعبير به كلمه «فهرست» كرده اند، اينجانب را خبردار كنند.
لازم به ذكر است كه اين يك مبنايى است كه من اتخاذ نموده ام و كار تحقيق خود را بر آن بنيان نهاده ام. هر محققى حقّ دارد براى تحقيق خود، ضابطه اى قرار بدهد، امّا اين به اين معنا نيست كه من شمار ديگرى از فهرست را شناسايى نكرده باشم!
شما در قسمت پايانى نقد خود چنين گفته ايد: «نويسنده محترم معلوم نيست به چه دليل تنها به چند فهرست كهن بسنده كرده و از منابع ديگر فهارس طوسى و نجاشى مانند ابن عقده و ابن نوح سيرافى و برخى ديگر، شايد به دليل عدم شناخت منطق اصلى فهارس نويسى كهن شيعى غفلت ورزيده شده است».
اكنون واضح شد كه من و شما در مبنا با هم اختلاف داريم، شما ابن عقده و ابن نوح را صاحب فهرست مى دانيد، چيزى كه من مدّت زيادى در آن موضوع فكر كردم و آخر به اين نتيجه رسيدم كه اين عقده، فهرست نداشته است و بلكه او صاحب «اجازه» بوده است!
شما اگر اهل فن باشيد، تفاوت اين دو را مى دانيد، اجازه با فهرست تفاوت دارد، ولى گويا مبناى شما اين است كه فهرست و اجازه با هم مساوى هستند و براى همين ابن عقده و ابن نوح را صاحب فهرست مى دانيد.
آيا درست است كه من به اين دليل كه با شما با نظر من اختلاف داريد، شما را به عدم شناخت منطق فهارس نويسى توصيف كنم؟ هرگز! شما مبنايى غير از مبناى من داريد، من به نظر شما احترام مى گذارم، اين احترام به نظرات ديگران، الفباى بحث و نقد علمى است.
آيا اين كه من ابن عقده و ابن نوح را صاحب اجازه بدانم، دليل بر اين است كه من بر منطق اصلى فهارس نويسى كهن شيعى غفلت وريده ام و از آن بى خبر هستم؟ شما از كجا به اين نتيجه رسيده ايد؟ شما حق داريد مانند هر محقق ديگر مبناى مرا نقد كنيد، امّا چرا مرا به غفلت از شناخت منطق فهرست نويسى توصيف كرده ايد؟
باز هم تاكيد مى كنم، بناى كار تحقيقى من، احياى فهارس افرادى بود كه در كتب قدماى اصحاب تصريح به داشتن «فهرست» شده اند، اين مبناى من است و طبق اين مبنا، فقط هشت نفر صاحب فهرست هستند.
آيا اين كه من به حدس و اجتهاد اعتماد نكنم و تلاش خود را متمركز بر مواردى كنم كه قدما به «فهرست» آنها تصريح كرده اند، غفلت ورزى است؟
طرح اجازات الشيعه، تكميل كننده فهارس الشيعه خواهد بود، ان شا الله در آينده در اجازات الشيعه به اجازه ابن نوح و اجازه ابن عقده خواهم پرداخت.
همه تعجب من از شماست كه شما مرا به غفلت ورزى و عدم شناخت متصف نموده ايد، آيا اين معناى نقد علمى است؟ قضاوت با ديگران باشد.
* بخش دوم
شما چنين گفتيد: «علت حجيم شدن اين كتاب بيشتر به دليل پاورقى هاى كتاب است در معرفى رجال و رواتى كه در طى اين فهارس از آنان نامى آمده است. اين كار البته با توجه به اينكه بيشتر اطلاعات در مورد اين راويان از طريق خود كتابهاى رجالى شيعى دستياب است و به ويژه با بهره گيرى از سى دى دراية النور، به نظر من كارى بيهوده و تنها موجب بزرگ شدن كار و به حاشيه رفتن متن اصلى فهارس شده است».
همچنين گفته ايد: «آنچه در پاورقى ها هم ديده مى شود تكرار آن چيزى است كه در معجم آقاى خويى ديده مى شود و به ويژه با سى دى هاى كنونى حديث و رجال بسيار آسان دستياب است».
در جواب مى گويم:
آقاى انصارى! از شما بسيار بعيد بود كه اين سخن را بگوييد زيرا من در مقدمه كتاب در پايان فصل ششم كتاب به 10 مورد اختلاف نظر خود با نظرات رجاليون ( كه از جمله نظرات حضرت آيت الله خوئى است) اشاره كرده ام.
آيا اين نقد علمى است كه به اين سادگى و قبل مطالعه كتاب، نويسنده آن را به تكرار مطالب معجم رجال آقاى خويى توصيف كنيد؟ موارد اختلاف نظر كتاب فهارس الشيعه با نظر رجاليون زياد است و من فقط به ذكر 10 مورد در مقدمه اكتفا نمودم و اين اختلاف نظرها معمولا با توجه به احياى اين فهارس هشت گانه حاصل شده است.
من كمترين خادم علوم اهل بيت عليهم السلام هستم و هرگز بر خود روا نمى دارم كه در كار خود، بى مهابا به نقد آرا و نظرات بزرگان اقدام كنم، من نخواستم هرگز در ذهن مخاطب اين نكته را القا كنم كه اين كمترين قصد بزرگ نمايى نقد آرا بزرگان را داشته ام، ما كه در قم تحصيل مى كنيم، از اساتيد خود آموخته ايم كه همواره از بزرگان با احترام ياد كنيم، اگر نقدى بر نظرى داريم با نهايت احترام اين كار را انجام دهيم، زيرا بزرگان بر ما حقى بزرگ دارند و بايد نقد علمى را با ادب و بزرگوارى همراه سازيم.
برادر بزرگوار جناب آقاى انصارى!
اگر مى دانستم روزى شما چنين سخنى را مى نويسيد من همه موارد اختلاف خود را با رجاليون در مقدمه مى آوردم تا كسى تصور نكند من سخنان آيت الله خويى را تكرار كرده ام! من تعجب مى كنم شما بر فهارس الشيعه نقد نوشته ايد، گويا حتى مقدمه آن را به صورت كامل نخوانده ايد. چگونه باور كنم كه شما مقدمه را خوانده ايد، در حالى كه من در مقدمه اين مطلب را ذكر كرده ام:
وقع الكلام فى أنّ «عيسى بن عبدالله الهاشمي»، متّحد مع «عيسى بن عبدالله العمري»، أم لا؟ فإنّ الشيخ الطوسى ذكر العنوانين في فهرسته .
وذهب السيّد الخوئي إلى التغاير بينهما، مستدلّاً بتعدّد ذكرهما في الفهرست للطوسي ، وحاصل كلامه أنّ هناك رجلين أوّلهما: «عيسى بن عبدالله بن محمّدبن عمربن علي »، والمراد منه هو العمري الذي ذكره النجاشي في رجاله ، وثانيهما: «عيسى بن عبدالله بن علي بن عمربن علي بن الحسين بن علي :» والمراد منه هو الهاشمي.
والذي يقتضيه التحقيق هو اتّحاد العنوانَين بمعنى أنّه يطلق على عيسى بن عبدالله وصف العمري والهاشمي مع آ، ويشهد على الاتّحاد اقتصار النجاشي على ذكر واحد من العنوانين .
وأمّا وجه تعدّد ذكره في الفهرست للطوسي، فهو يرجع إلى اختلاف المصدر، فالشيخ وجده أوّلاً في فهرست ابن الوليد بعنوان : «عيسى بن عبدالله الهاشمي» فأدرجه في فهرسته، ثمّ وجده في فهرست الحِميري بعنوان : «عيسى بن عبدالله بن علي بن عمربن علي بن الحسين بن علي» فأدرجه في فهرسته .
جناب آقاى انصارى! آيا اين مطلب را تكرار سخنان حضرت آيت الله خويى است؟ قضاوت را با خوانندگان عزيز مى گذارم.
در پاورقى هاى فهارس الشيعه، در موارد متعددى به نقد آراى حضرت آيت الله خويى تصريح كرده ام، باور كنيد كه باور نمى كردم يكى از اهل فضل و علم اين سخن را در مورد فهارس الشيعه بگويد كه فهارس الشيعه تكرار مطالب آيت الله خويى است حال آن كه در موارد متعدد كتاب فهارس الشيعه، نقد نظريات حضرت آيت الله خويى ديده مى شود.
من هراس آن را داشتم كه اهل فضل و علم بر من خورده بگيرند كه چرا به نقد كلام بزرگان پرداخته اى، حال مى بينم كه كار بر عكس شده است! در اين ميان چه اتفاقى افتاده است؟ نمى دانم.
جناب آقاى انصارى! شما نتيجه 5 سال كار مدوام را كارى بيهوده تعبير نموده ايد، آيا اين معناى «چند نكته انتقادى» مى باشد! شكر خدا كه ما زنده مانديم و معناى واژه «نكته انتقادى» را فهميديم!
در سيزدهيمن همايش سال حوزه، كتاب فهارس الشيعه به عنوان كتاب برگزيده اين همايش مورد تجليل قرار گرفت، در اين همايش از ميان حدود هزار كتاب چاپ شده در سال 1390، فقط 17 اثر به عنوان اثر برگزيده انتخاب شد كه يكى از آنها كتاب فهارس الشيعه بود. از سخنان شما اين گونه استفاده مى شود كه حوزه علميه قم و همايش كتاب سال حوزه آثار بيهوده را به عنوان آثار برگزيده كتاب سال حوزه معرفى مي كند. از شما مى خواهم سريعا نامه اى به مجموعه داوران كتاب سال حوزه بفرستيد و به آنان هشدار دهيد كه چرا كتابى را كه تكرارى و بيهوده است را به عنوان كتاب برگزيده انتخاب كرده ايد؟ اگر كتاب فهارس كاري است بيهوده هر چه زودتر بايد مجموعه همايش كتب سال حوزه را هر چه زودتر جمع كرد...
شما در ادامه سخن خود به نكته ديگرى هم تصريح كرده ايد و آن سى دى نور الدرايه است، كه البته بهتر بود از آن به نرم افزار نور الدرايه تعبير مى كرديد، اگر خدا يارى كند در چاپ جديد كتاب، موارد اختلاف نظرم با اين نرم افزار را در مقدمه اضافه خواهم نمود.
اكنون از شما سوال مى كنم: آيا با آماده شدن نرم افزار نور الدرايه، حوزه علميه بايد در زمينه رجال هيچ تحقيقي انجام ندهد؟ آيا تهيه نرم افزار بايد باعث رشد تحقيق بشود يا مايه توقف آن؟
كار من در فهارس الشيعه نقد نرم افزار نور الدرايه نبود! گويا شما از يك طرف مرا متهم مى كنيد كه كتاب خود را طولانى نموده ام، از طرف ديگر انتظار داريد كه من به نقد اين نرم افزار بپردازم!
اين نوع نگاه شما به كار فهارس الشيعه و قضاوت اين گونه، روحيه تحقيق را از همه مى گيرد، زيرا از اين پس هر كس بخواهد در حوزه علم رجال كار كند شما مى توانيد به او بگوييد كه حداقل 80 درصد داده هاى شما در نرم افزار نور الدرايه وجود دارد.
آنانى كه نرم افزار نور الدرايه را با زحمات زيادى تهيه كردند نيتى جز ارتقا و رشد مباحث علمى نداشتند، امّا با اين نگاه شما ديگر جايى براى تحقيق نخواهد ماند.
* بخش سوم
شما گفته ايد: «نويسنده هر بار كه نام يكى از اين راويان در فهارس مختلف تكرار شده عينا همان يادداشت ها را در ذيل نام روات تكرار كرده كه حقيقتا سبب آن را در نمى يابم و نمى دانم بايد چه نامى را بر اين كار بگذارم».
در جواب مى گويم:
جناب آقاى انصارى! شما كه خود مى دانيد از اين فهارس هشت گانه، هيچ نسخه خطى به جا نمانده است، كار من بازسازى متن اين فهارس هشت گانه بوده است.
وقتى هيچ نسخه خطى مثلا از فهرست ابن بطه در دسترس نيست و من با شواهدى اقدام به بازسازى اين فهرست كرده ام، وظيفه دارم در پاورقى تمام مستندات خود را نقل كنم.
مخاطب من حق دارد بداند من به چه دليل و چگونه اين كار را كرده ام، من در هر فهرست از اين فهارس هشت گانه، تمامى شواهد خود را براى شما در پاورقى آورده ام تا شما به راحتى بتوانيد نظر مرا نقد كنيد.
شما در اين مانده ايد كه كار مرا چه بناميد؟ من هرگز نمى خواهم بگويم كه شما متوجه نوع كار من نشده ايد، امّا افرادى هستند كه از مبانى اين كار اطلاع كمترى دارند، آنان با مطالعه كتاب به راحتى مى توانند شواهد و مستندات مرا در پاورقى ببينند و خود به بررسى موضوع بپردازند. من در پاورقى ها، تمام شواهد و مستندات خودرا به صورت شفاف آورده ام تا مطلبى بر ديگران پوشيده نماند، و راه نقد و بررسى آسان تر باشد.
آقاى انصارى! اگر من شواهد خود را نمى نوشتم، حتما كسانى مثل شما پيدا مى شدند كه به من اعتراض كنند كه به چه دليلى اين كار را انجام داديد؟ شواهد شما چيست؟ شما كه هيچ نسخه خطى نداشتيد!!
اگر من شواهد و مستندات خود را بيان نمى كردم، ديگران مى گفتند كه خداميان بدون ذكر شواهد خود اقدام به احياى كتب فهارس نموده است!!
من خودم قبل از نهايى شدن اين طرح، مدت ها به اين موضوع فكر كردم، احتمال مى دادم كه كسى مانند شما چنين سخنى بگويد ولى اين سخن را خريدم ولى شواهد و مستندات خود را تماماً آوردم، تا راه را براى نقد مبانى و شواهد خويش باز كنم. شما اين فهارس را به صورت مجموعه اى كامل مى بينيد، بناى ما بر اين بود كه هر فهرست به صورت مستقل باشد، به اين معنا كه وقتى شما مثلا فهرست شماره 5 را مطالعه مى كنيد، هيچ نيازى به مراجعه به فهرست شماره 4 نداشته باشيد، همه شواهد و مستندات در پاورقى همان صفحه در دسترس باشد، ما احتمال مى داديم كه هر فهرست به صورت مستقل چاپ شود، بعدا تصميم بر اين شد كه به صورت مجموعه چاپ شود.
* بخش چهارم
شما به اين نكته تصريح كرده ايد كه در مقالات دائرة المعارف به بحث فهارس قدماى شيعه اشاره و به ترجمه صاحبان اين فهارس پرداخته شده است و من مى بايستى به اين فضل تقدم اشاره مى كردم.
اين نكته را قبول مى كنم، در چاپ بعدى كتاب به اين مطلب تصريح مى كنم.
* بخش پنجم
شما گفته ايد: «نويسنده متأسفانه به منطق اصلى فهارس نويسى هاى كهن شيعى پى نبرده و فى المثل صرف وجود نام ابن قولويه در تعدادى از اسانيد فهارس متأخرتر را دليل بر اقتباس از فهرست او دانسته اند. اين به دليل عدم شناخت دقيق صنعت فهرست نويسى فهرست ما رواه و در حقيقت ماهيت دفاتر حديثى و كيفيت و مراتب روايت آنها و به ويژه مفهوم اصل در ادبيات حديثي اماميه است».
در جواب مى گويم:
جناب آقاى انصارى! شما در اين سخن خود تاسف خورده ايد كه چرا من از منطق اصلى فهارس نويسى و مفهوم اصل در ادبيات حديثى بى خبر بوده ام!
من اكنون هم تاسف مى خورم كه چرا شما حتى مقدمه كتاب مرا نخوانده ايد و آن را اين چنين نقد كرده ايد؟
شما مى گوييد من از مفهوم اصل بى خبر بوده ام!
اين سخن شماست!
نمى دانم چه بگويم؟ فقط مى گويم كه من در فصل چهارم مقدمه، به «مباحث علم الفهرست» پرداخته ام و با دقت به بررسى مفهوم اصل پرداخته ام.
در مفهوم اصل 4 نظريه زير را بيان كرده ام و به نقد آن 4 نظريه پرداخته ام و سپس نظر خود را بيان كرده ام كه جهت اطلاع خوانندگان محترم خلاصه مطالب خود در مورد مفهوم اصل را در اينجا ذكر مى كنم:
ثمّ إنّ قسماً من كتب أصحابنا ذُكر بعنوان: «الأصل»، وقد اختُلف في تفسيره، لذا نبسط الكلام في هذه الجهة، ونذكر الأقوال الأربعة فيها:
القول الأوّل: إنّ «الأصل» هو ما صنّفه خصوص أصحاب الإمام الصادق، الذين سمعوا منه أحاديث فأدرجوها في كتبهم.
ويُلاحظ عليه: إنّ لازم هذا القول أن يكون جميع ما صنّفه أصحاب الصادق أصلاً، وهذا خلاف صريح كلام قدمائنا.
القول الثاني: إنّ الأصل ما ذُكرت فيه الأخبار بلا تبويب، والكتاب ما ذُكرت فيه الأحاديث بصورة مبوّبة.
ويُلاحظ عليه: إنّ بعض الكتب كان بصورة غير مبوّبة، فالنجاشي صرّح بأنّ لأحمد بن محمّد بن عيسى الأشعري كتاب النوادر، وكان غير مبوّب فبوّبه داوود بن كورة، وفي ترجمة علي بن جعفر العريضي ذكر أنّ له كتاب في الحلال والحرام، يُروى تارةً غير مبوّب وأُخرى مبوّباً.
القول الثالث: إنّ الأصل ما اشتمل على كلام المعصوم فقط، والكتاب ما ذُكر فيه كلام المصنّف أيضاً.
ويُلاحظ عليه: إنّ غالب مؤلّفات أصحابنا منحصرة في ذكر الأحاديث.
القول الرابع: إنّ الأصل هو ما أخذ من المعصوم بلا واسطة، والكتاب ما أخذ عن المعصوم مع الواسطة.
ويُلاحظ عليه: إنّ النجاشي صرّح في ترجمة حريز السِّجِستاني بأنّه لم يسمع من الإمام الصادق إلاّ حديثين، ومع ذلك عدّ الشيخ الطوسي كتبه في الأُصول، فقد ذكر في ترجمته أنّ له كتاب الصلاة وكتاب الزكاة وكتاب الصوم وكتاب النوادر، تعدّ كلّها في الأُصول.
والذي يقتضيه التحقيق أنّ «الأصل» عنوان وصفي لبعض الكتب وليس عنواناً اسميّاً ونحن نعتقد أنّ المراد من الأصل عند قدماء أصحابنا هو الكتاب الذي اشتمل على أحاديث تقع في طريق استنباط الأحكام الشرعية.
جناب آقاى انصارى! من قضاوت را به عهده خوانندگان محترم مى گذارم، آيا اين انصاف است كه شما اين گونه به نقد كتب ديگران بپردازيد؟
شما مرا كسى مى دانيد كه مفهوم «اصل» را نمى دانم! پس اين سخنان چيست كه من در مقدمه كتاب آورده ام؟
اقاى انصارى! من نمى گويم اين نظرى كه من در مورد مفهوم اصل آورده ام را شما بايد قبول كنيد، شما مثل همه حق داريد اين نظر را نقد كنيد، حرف من اين است، چرا شما مى گوييد من از مفهوم اصل بى خبرم!
چرا اين گونه برخورد مى كنيد؟ اين معناى نقد علمى است؟
آيا اين كه يك نويسنده را اين گونه متهم به جهل و نادانى كنيد، معناى آن نقد علمى است؟ خدا را شكر كه جهان را با با معناى «نقد علمى» آشنا كرده ايد! خوشا به حال كسانى كه اين شيوه را از شما فرا گيرند و راه شما را ادامه بدهند!!
جناب آقاى انصارى!
اما آنچه كه در مورد فهرست ابن قولويه گفته ايد، نظر شما مى باشد و من براى آن احترام قائل مى باشم، اما سخن من در اين است كه اگر شما در اين زمينه با من اختلاف ديدگاه داريد، چرا مرا به عدم شناخت صنعت فهرست نويسى توصيف مى كنيد؟ اختلاف ديدگاه ها مايه رشد و تعالى است، در اين هيچ شكى نيست، سخن در اين است كه چرا شما فقط خودتان را صاحب فضل و علم مى دانيد و مرا بى خبر از مبانى علمى!
شما مى گوييد من از مفهوم اصل بى خبرم، من حدود 2 صفحه در مورد اين مفهوم اصل سخن گفته ام. پس معلوم مى شود كه شما مقدمه كتاب مرا نخوانده ايد، چون من هرگز نمى خواهم شما را به تغافل نسبت بدهم، شما بزرگوارتر از آن هستيد كه 2 صفحه مطلب مرا در مورد مفهوم اصل بخوانيد، و بعد بگوييد من مفهوم اصل را نمى دانم. نه شما حتما مقدمه كتاب مرا نخوانده ايد، شما هرگز تغافل نمى كنيد.
اما اكنون يك سوال ديگر به ذهنم مى رسد، من كمترين طلبه قم هستم و خوب مى دانم كه كسى كه اهل فضل و علم است، هرگز قبل از خواندن حداقل مقدمه يك كتاب، دست به نقد نمى برد. شما كه حتى مقدمه كتاب را نخوانده ايد و مرا بى خبر از مفهوم «اصل» مى دانيد، آيا بهتر نبود در نوشتن نقد خود عجله نمى كرديد؟ آيا بهتر نبود كتاب را مى خوانديد و بعد به نوشتن نقد اقدام مى كرديد. راز اين عجله شما چه بود؟ نمى دانم در پس اين نقدهاى اين گونه چه نهفته است كه شما را به وادار مى كند قبل از خواندن يك كتاب، به نقد آن بپردازيد و نويسنده آن را بى خبر معرفى كنيد.
هر وقت شما جواب اين سوال را بدهيد، آن وقت فضايى براى بحث و گفتگوى صحيح باز خواهيد كرد.
* بخش ششم
شما در ادامه به پيچيدگى نسبت فهارس اشاره كرده ايد و تصريح كرده ايد كه اين كار نيازمند تحليلهاى موردى بسيار دقيقترى است تا بتوان دقيقاً پى برد كدام سند متعلق به كدام فهرست است و اين البته نيازمند بررسى دقيق نسبت پيچيده فهارس كهن با يكديگر است.
و همچنين گفته ايد كه خودتان چند سالى پيشتر كليه فهارس متقدم شيعى را بر اساس تحليلى كه از فهرستهاى متأخرتر ارائه كرده ايد و مى خواهيد آن را به دست چاپ بسپاريد.
آقاى انصارى! من هرگز ادعاى كمال براى كار خود نداشته ام، در مقدمه كتاب هم تصريح كرده ام كه منتظر نظرات صاحب نظران هستم. اين همه كارى نبود كه مى شد انجام گيرد، اين كارى بود كه من توانستم انجام بدهم، اكنون اين گوى و اين ميدان! شما هم به چاپ خود اقدام كنيد. ما منتظر هستيم ببينيم شما در كتاب خود چه مي كنيد و فهارس را چگونه احيا مي كنيد! ما عهد داريم كه زيبايي هاي كار ديگران را ببينيم و مثل شما نباشيم كه چشم خود را بر يك نكته مثبت در فهارس الشيعه ببنديم. به راستي آيا در اين فهارس الشيعه يك نكته مثبت نبود ؟ آيا فقط بيهودگي كار و بي خبر نويسنده آن به چشم آن آمد؟ نقدي از سر انصاف است كه هم كاستي ها را بگويد و هم به نكات مثبت كار را هم گزارش كند.
چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد!
فهارس الشيعه قدم اول در احياى فهارس بود، تصريح مى كنم كه ايده اين كار قبلاً هم مطرح شده بود، امّا در زمينه احياى فهارس، اين كار اول بود، طبيعى است قدم اول در هر كارى ممكن است با كاستى هايى روبرو باشد، امّا اين كه قدم اوّل را اين گونه نقد كنيم و نويسنده را بى خبر از مبانى علمى معرفى نماييم دور از انصاف است!
خاتمه
لازم مي دانم از زحمات استاد بزرگوارم تقدير و تشكر داشته باشم. من نام آن بزرگوار را در اينجا نمى آورم زيرا فضاى قلم شما و لحن كلام شما، مناسب ذكر و ياد استاد بزرگوارم نيست كه من هر چه دارم از او دارم. همچنين از ناشر محترم كتاب مدير محترم موسسه كتابشناسي شيعه تشكر ويژه مي نمايم.
اقاي انصاري اين را بدانيد شما آيينه اي در دست گرفته ايد و قبل از معرفي من خودتان را به خوبي به جامعه علمي معرفي كرده ايد ثابت كرديد كه كتاب حتي مقدمه كتاب مرا نخوانديد در سخنان من تامل نكرده ايد و مرا اين گونه توصيف كرده ايد آيينه خطا نمي كند واقعيت را مي گويد آيينه شكستن خطاست ...
در پايان از شما ممنونم كه در اين ياداشت كذايي خود به نام استاد بزرگوارم تصريح نكرديد، در كار فهارس الشيعه اگر قصورى هست از قلم من است. اين حقيقتى است كه به آن تصريح مى كنم و اگر اين كتاب مورد توجه سيزدهمين همايش كتاب سال حوزه و اولين دوره جايزه شهاب و يازدهمين همايش نسخ خطي و چهاردهمين دوره كتاب فصل قرار گرفت، فقط به خاطر استاد بزرگوارم است.
ارسال نظر