نوشتاری از دکتر مهدی خزعلی/ فرهنگ کفش پرانی!
پارسینه: پرتاب کفش توسط خبر نگار عراقی، بسوی اشغالگری متجاوز که سرزمین او را زیر چکمه دارد، و او سلاحی برای دفاع در اختیار ندارد، به عنوان تنها راه ابراز اعتراض پذیرفتنی است، اما بیایید این موضوع را از زوایای مختلف بررسی کنیم: ازمنظر فرهنگ اعراب، از دیدگاه اسلام، از زاویه دموکراسی، از مشی دیپلماسی، از نگاه خبرنگاران و روزنامه نگاران.
از منظر فرهنگ اعراب؛ می گویند در فرهنگ عراقی ها و عربها وقتی میخواهند کسی را تحقیر کنند، کفش خود را به سوی او پرتاب می کنند! این موضوع چقدر صحت دارد؟ چقدر رواج دارد؟ مربوط به چه زمانی است؟ آیا عرب امروزی به آن صحه می گذارد؟ این فرهنگ علماء و اندیشمندان است یا کوچه و بازار؟ فرهنگ فرهیختگان است یا فرهنگ عوام الناس؟ آیا اعراب به این نوع اعتراض افتخار می کنند یا نه؟ باید از فرهنگ سازان جهان عرب سئوال کرد، از شعرا، از نویسندگان، از دانشمندان و علماء باید پرسید که آیا مرسوم است که در کلاس درس دانشگاه نیز هنگام اعتراض کفشی به سوی مخاطب پرتاب کنند یا خیر؟ به هر حال اگر این رسم عرب است باید توصیه کنیم که کفشی سهل الوصول به پا کنند( همان نعال یا نعلین مناسب است)، کم بها باشد که اگر بازیافت نشد زیان مادی کم باشد! سبک باشد تا خسارت جانی و مالی کمتری وارد آید ضمن این که آداب عربی اعتراض تمام و کمال ادا شده باشد!
اما از دیدگاه اسلام؛ در سنت نبوی و سیره علوی علیهما السلام کفش پرانی نقل نشده است، حتی پاسخ نابخردانی را که خاکستر و شکمبه گوسفند بر سر پیامبر (ص) می ریختند، با منطق و استدلال و قول لین می دادند، هرگز مقابله به مثل نکردند، هرگز فحاشی روا نداشتند، و مومنین را از فحاشی - حتی به بت های آنان - برحذر میداشتند. نمی دانم چگونه است که یک فقیه و امام جمعه چون آقای جنتی از فحش و ناسزا و کفش پرانی به بت دشمنان ما ذوق زده می شود، ما برای اثبات حقانیت خود 1400 سال ناسزا و ملامت ملامتگران را به جان خریدیم و نگذاشتیم جز کلام حق و منطق از ما صادر شود، ایکاش آن مجاهد عراقی بجای ناسزا و کفش، فریاد بر می آورد و چون جعفر طیار از ظلم و ستم متجاوزان سخن می گفت، ایکاش فریاد میزد که:" ای جانی به خانه ات برو" این فریاد به حق مظلومان و ستمدیدگان بود و تصویری درست از اسلام آزادی خواه و ظلم ستیز بود، اما تصویر ناسزا و کفش پرانی دون شان ماست، و لایق گاو چرانانی است که دنیا را به همین روشها تحت سلطه دارند!
از زاویه دموکراسی؛ باید گفت، اگر دمکراسی مورد ادعای آمریکا در عراق جاری بود، فضای گفتمان دموکراتیک نیازی به کفش پرانی نداشت، جوان عراقی وقتی می بیند علی رغم میل باطنی، به دلیل حضور ارتش اشغالگر، مسئولین عراقی ناچار از امضای توافق نامه اند، او نیز بر خلاف میل خود از کنترل خارج و این گونه اعتراض می کند، پس بر او حرجی نیست، باید بپذیریم در فقدان آزادی و دموکراسی، مردم از تعادل روحی و روانی خارج و این گونه حوادث اجتناب نا پذیر است.
از مشی دیپلماسی؛ این رفتارها خلاف دیپلماسی است و مسئولین هر کشو ری از آن حمایت کنند، باید در آینده نزدیک منتظر پاسخ باشند، در عرف دیپلماتیک ترازی وجود دارد و مانده همیشه صفر است، فلذا این حرکات مردمی هرگز توسط مسئولین تایید نمی شود و حتی برای پیشگیری از عمل متقابل نفی می شود، همان کاری که نوری المالکی کرد، متاسفانه مسئولین سیاسی ما کاسه از آش داغ تر شده و از هول حلیم در دیگ افتادند! غافل از این که این کفش به زودی به سوی ما بر می گردد، و آن روز نمی توانیم آن را یک حرکت غیر انسانی، غیر دموکراتیک، غیر منطقی و غیر عقلایی بخوانیم، نمی توانیم پرتاب کنندگان کفش را غیر متمدن و نا جوانمرد خطاب کنیم! چون این شیوه را تقدیس کرده ایم، آن را نمادی از بهترین نوع اعتراض دانسته ایم! به همه توصیه کرده ایم با لنگه کفش به تظاهرات بیایند! پس قاعده بازی را پذیرفته ایم، نباید ناراحت شویم که در یک کنفرانس رسمی به سوی شخص اول کشورمان کفش پرتاب شود! البته از این تاریخ به بعد تمامی کنفرانس ها را در ایران برگزار می کنیم و سالن را فرش کرده و یک کفشداری هم در محل درب ورودی ایجاد می کنیم تا از خطر انتفاضه کفش - که خود به وجود آورده ایم
- در امان باشیم!
از نگاه خبرنگاران و روزنامه نگاران؛ تا کنون سلطه گران از قلم ما می هراسیدند، و نگران بودند اگر ما را به محفلی راه ندهند متهم به استبداد و دشمنی با دموکراسی شوند، ما نیز به دنبال بهانه بودیم تا جایی قلم ما را بشکنند، یا دری را ببندند، یا ما را در حصر کنند تابر طبل رسوایی استکبار بکوبیم، اما امروز ما را به اتهام کفش پرانی راه نمی دهند، و عذرشان موجه است، از امروز هر گونه که بخواهند بر ما سخت می گیرند، ممکن است کفش و کمر بندمان را نیز بگیرند یا حتی احتیاطاً از ترس پرتاب، قلم، دوربین و ضبط ما را توقیف کنند، اساساً استکبار به دنبال بهانه برای اجرای مقاصد خود می گردد، مگر 11 سپتامبر نبود، به بهانه آن دو کشور اسلامی را اشغال کردند
در خاتمه باید گفت: سلاح خبرنگار و روزنامه نگار قلم اوست، و سلاح برنده اسلام دعوت حق است که هرگز خاموش نمی شود، ما با شهادت خود این درخت را آبیاری و پاسداری می کنیم، نیازی به ناسزا و کفش پرانی نیست
آفرين بر ايشان. من هم از همان روز نخستي كه مسئولان و صدا و سيماي ما با آب و تاب فراوان خبر را منعكس نموده و از خود بيخود شدند، پيش بيني كردم كه روزي دير يا زواين بلا سر ما خواهد آمد. يك پرسش: اگر اين كفش در زمان صدام به سوي وي پرتاب شده بود براي خبرنگار، خانواده، محله، قبيله و شهر و استانش چه پيش ميآمد؟ۀ
آفرين بر ايشان. من هم از همان روز نخستي كه مسئولان و صدا و سيماي ما با آب و تاب فراوان خبر را منعكس نموده و از خود بيخود شدند، پيش بيني كردم كه روزي دير يا زواين بلا سر ما خواهد آمد. يك پرسش: اگر اين كفش در زمان صدام به سوي وي پرتاب شده بود براي خبرنگار، خانواده، محله، قبيله و شهر و استانش چه پيش ميآمد؟ۀ