از این آمار نگران نمی شوید؟/ دوسوم دانش آموزان می گویند به هنگام بروز مشکلات، با خانواده یا معلم خود مشورت نمی کنند

واقعیت میدانی نشان میدهد، بخش مهمی از فشار روانی نوجوانان، نهفقط از ضعف خانواده، بلکه از ساختار آموزشی ناکارآمد در مدارس خاص نشأت میگیرد.
در سالهای اخیر، یکی از نگرانکنندهترین آمارهایی که درباره وضعیت روانی و اجتماعی دانشآموزان کشور منتشر شده، پاسخ آنها به یک پرسش ساده بازمیگردد: «اگر مشکلی برایتان پیش بیاید، با چه کسی مشورت میکنید؟»
پاسخی که ۶۶ درصد دانشآموزان به این سؤال دادند، تکاندهنده است: نه پدر و مادر، نه مشاور مدرسه و نه معلم یا مدیر؛ بلکه «دوستان و گروه همسالان». این یعنی دوسوم نوجوانان امروز، در سختترین لحظات زندگی خود، خانواده و مدرسه را از دایره اعتماد و مشورت بیرون گذاشتهاند.
ین گزاره، نه یک عدد خشک و خالی است و نهفقط یک هشدار روانشناختی؛ بلکه در لایههای عمیقتر، بیانگر فروپاشی یکی از ستونهای اصلی تربیت و سلامت روانی در نسل نوجوان است: «احساس امنیت در رابطه با بزرگترها». وقتی خانه و مدرسه دیگر مأمن دانشآموز نیستند، باید منتظر بود که رفاقتهای خام، گروههای همسالان، شبکههای اجتماعی یا حتی غریبههای مجازی جای آن را پر کنند؛ و همینجاست که خطر آغاز میشود. نوجوان در مقاطع بحرانی زندگیاش، نیاز به گفتوگو دارد؛ نیاز به شنیدهشدن، راهنمایی گرفتن و دریافت بازخورد.
اما اگر این نیاز در خانواده یا مدرسه پاسخ نگیرد، بهشکل طبیعی به سمت دوستان یا گروههای همسال خود متمایل میشود؛ گروهی که هرچند همدلاند، اما نه آموزشدیدهاند و نه همیشه نیت یا توان کافی برای راهنمایی دارند. در این موقعیت، دانشآموز ممکن است در برابر مسئلهای مثل خشونت خانگی، بحران هویت، اضطراب تحصیلی یا حتی فکر خودکشی، به دوستی پناه ببرد که خودش نیز درگیر سردرگمی مشابهی است. چنین تعاملاتی بهجای حل مسئله، گاه آن را پیچیدهتر و خطرناکتر میکند.
یکی از پرمخاطرهترین فضاها دراینباره، مدارس خاص کشورند؛ مدارسی که بهواسطه عنوانهایی همچون «تیزهوشان»، «نمونهدولتی» یا «برندهای غیردولتی» شناخته میشوند. دانشآموزان این مدارس معمولاً با فشار مضاعف برای رقابت، موفقیت در کنکور، آزمونهای پیاپی، رقابتهای درونمدرسهای و توقعات بالا از سوی خانواده، همکلاسیها و فضای مدرسه مواجهاند. دانشآموزی که در چنین فضایی دچار بحران روحی یا فرسودگی روانی شود، غالباً تنهاست. سکوت درباره آمارهای مرتبط با افسردگی، ترک تحصیل، یا اقدام به خودکشی در این مدارس، نتیجه فقدان گزارشدهی شفاف و نبود نظام نظارتی مستقل است.
واقعیت میدانی نشان میدهد، بخش مهمی از فشار روانی نوجوانان، نهفقط از ضعف خانواده، بلکه از ساختار آموزشی ناکارآمد در همین مدارس خاص نشأت میگیرد. این فضاها، اگرچه در ظاهر به «استعدادهای برتر» شهرهاند، اما در عمل گاه زمینهساز فرسایش روانی نسل نوجوان میشوند. در گزارشی که در سال ۱۳۹۶ توسط وزارت آموزشوپرورش منتشر شده میزان بروز رفتارهای پرخطر در میان پسران دوره اول متوسطه ۱۹/۷درصد است و میزان خشم بالا در میان دختران در همین مقطع ۱۹/۶ درصد برآورد شده. پرسش اینجاست: اگر این نوجوانان امکان حرفزدن و تخلیه هیجانی در خانه یا مدرسه داشتند، باز هم این عددها به چنین مرزهای بحرانی میرسید؟
دلیل حذف خانواده از دایره مشورت، چندوجهی است؛ برخی خانوادهها دچار استبداد تربیتیاند و نوجوان از واکنش تند یا سرزنش میترسد، برخی دیگر آنقدر درگیر مشکلات اقتصادی و کاریاند که گوش شنوایی برای فرزندشان ندارند و برخی نیز به اشتباه، «نصیحت» را جایگزین «گفتوگو» کردهاند.
در چنین فضایی نوجوان ترجیح میدهد بهجای پدر و مادر، با دوستی همسن خود مشورت کند؛ هرچند آن دوست شاید اصلاً صلاحیت شنیدن چنین مشکلی را نداشته باشد. گرچه رابطه با همسالان میتواند فرصتهایی برای رشد اجتماعی باشد، اما اگر این روابط بدون نظارت، حمایت و آموزش شکل بگیرند، میتوانند بستر رفتارهای پرخطر نیز باشند.
نظام آموزشوپرورش ایران، سالهاست که سلامت روان را به حاشیه رانده و تمرکز اصلی خود را بر آزمون، رقابت و رتبهمحوری قرار داده است. بسیاری از دانشآموزان بهصراحت گفتهاند که اگر مشکلی برایشان پیش بیاید، حتی جرأت بازگو کردن آن در مدرسه را ندارند. این، زنگ خطر برای یک نظام آموزشی است که قرار بوده نقش مربی را داشته باشد، نهصرفاً آموزشدهنده دروس.
ما در برابر نسلی ایستادهایم که بیش از همیشه تنهاست، درگیر بحران، بیپناه، و بیاعتماد. اگر مدرسه و خانواده همچنان نقش خود را بهعنوان حامی روانی و عاطفی نوجوان فراموش کنند، باید منتظر پیامدهایی گستردهتر باشیم؛ خشونت، خودآزاری، افسردگی، افت تحصیلی، فرار از خانه و درنهایت جامعهای که نه میشنود، نه فهمیده میشود.
ارسال نظر