به گزارش پارسینه ؛ دورهٔ سخت زندگی با اختلال روانی فرق دارد. گاهی در مسیر زندگی، دوره هایی فرا میرسند که سخت تر از حد معمولاند. ممکن است شغل خود را از دست بدهیم، رابطهای مهم پایان یابد، با مشکلات مالی روبهرو شویم یا سوگ عزیزان را تجربه کنیم.
دکتر محمدرضا مقدسی مشاور عالی ماموریت ملی تاب آوری در ادامه آورده است دورههای سخت زندگی میتوانند فرصتی ارزشمند برای رشد درونی و افزایش تابآوری باشند. این دوران ما را وادار میکند تواناییهای پنهان خود را کشف کنیم، معنای عمیقتری برای زندگی بیابیم و با قدرت بیشتری به مسیر ادامه دهیم. هر چالش، اگر با آگاهی و پذیرش همراه شود، میتواند آغازگر بلوغ، انعطافپذیری و تحول فردی باشد.
دورهٔ سخت زندگی با اختلال روانی تفاوت اساسی دارد. دورههای سخت معمولاً واکنشی طبیعی به چالشها، فقدانها یا استرسهای شدید هستند و با گذشت زمان یا تغییر شرایط کاهش مییابند. اما اختلال روانی زمانی است که علائم شدید، طولانیمدت و مختلکنندهٔ کارکرد زندگی میشوند و حتی بدون وجود بحران بیرونی ادامه پیدا میکنند. سختیهای زندگی لزوماً نشانهٔ بیماری نیستند؛ بسیاری از آنها بخشی طبیعی از تجربهٔ انسانیاند. در مقابل، اختلال روانی یک حالت بالینی است که نیازمند توجه و گاهی درمان تخصصی است.
اینها برای همه انسانها ممکن است رخ دهند و هرکس به گونهای خاص با آنها مواجه میشود. چنین دورههایی معمولاً با استرس، غم یا احساس ناتوانی همراه هستند، اما این تجربیات بهتنهایی دلیلی بر ابتلا به اختلال روانی نیستند. تفاوت اصلی میان یک دوره سخت زندگی و بیماری یا اختلال روانی در ماهیت، مدتزمان، شدت و تأثیر آن بر عملکرد روزمره فرد است.
وقتی از «اختلال روانی» سخن میگوییم، منظور مشکل یا بیماری مشخص در عملکرد مغز و سیستم روان است که معمولاً نیاز به شناسایی، بررسی، و درمان تخصصی دارد. این اختلالات میتوانند ناشی از عوامل ژنتیکی، شیمیایی، زیستی یا محیطی باشند و آثار آنها گاه فراتر از واکنش طبیعی انسان در برابر فشارهای زندگی است.
اختلال روانی ضعف اخلاقی نیست.
یکی از باورهای نادرست که هنوز در ذهن برخی افراد وجود دارد، این است که مشکلات روانی نشانه ضعف یا کاستی اخلاقی فرد هستند. این نگاه ناصحیح موجب میشود افرادی که دچار اختلال هستند، از ترس قضاوت یا سرزنش دیگران، مشکلات خود را پنهان کنند و درمان را به تأخیر بیندازند. حقیقت علمی این است که اختلال روانی یک مشکل سلامت است، درست مانند آنکه قلب انسان دچار بیماری شود یا معده دچار زخم یا اختلال گوارشی گردد.
مغز، همانند سایر اندامهای بدن، به کمک مواد شیمیایی، سلولها، شبکههای عصبی و تعاملات پیچیده عمل میکند. هرگونه برهمخوردن تعادل در این سیستمها میتواند عملکرد طبیعی ذهن را مختل کند.
همانطور که دیابت و فشار خون تحت تأثیر تغییرات فیزیولوژیک ایجاد میشوند، افسردگی، اختلال اضطراب، یا اسکیزوفرنیا نیز میتوانند به دلیل تغییرات شیمیایی و زیستی در مغز پدید آیند. هیچکدام از این شرایط نشانه ضعف شخصیت یا ضعف اراده نیستند.
مرز میان یک دوره سخت زندگی و یک اختلال روانی همیشه برای فرد یا حتی خانوادهها آشکار نیست. تحمل فشار زیاد و طولانیمدت میتواند باعث بروز علائمی شود که شبیه علائم بیماری روانی هستند، اما منشأ آنها در شرایط بیرونی و موقعیتهای زندگی است.
در مقابل، برخی اختلالات ممکن است بهتدریج و حتی بدون محرک بیرونی آشکار شوند.
مشاوره و مراجعه به متخصص سلامت روان کمک میکند که این تفاوتها بهدرستی شناخته شوند. تشخیص زودهنگام از گسترش مشکل جلوگیری میکند و مسیر درمان را کوتاه و موثرتر میسازد. گاهی فرد فقط به حمایت اجتماعی، گفتگو، یا تغییر سبک زندگی نیاز دارد، و گاهی درمان دارویی یا رواندرمانی لازم است.
نگاه علمی به بیماریهای روان
امروزه علم پزشکی و روانشناسی با هزاران ساعت پژوهش و مطالعه، ثابت کردهاند که بسیاری از بیماریهای روانی، ریشههای زیستی و فیزیولوژیک دارند. این یعنی مغز میتواند مثل هر اندام دیگر آسیب ببیند یا عملکردش دچار اختلال شود.
بهعنوان مثال، کاهش سطح مواد شیمیایی مانند سروتونین یا دوپامین در مغز ممکن است با افسردگی یا اضطراب ارتباط مستقیم داشته باشد. یا تغییرات ساختاری در بخشهای خاص مغز میتوانند بر حافظه، ادراک یا رفتار اثر بگذارند.
همانگونه که برای بیماری قلبی به متخصص قلب مراجعه میکنیم و از دارو و رژیم غذایی کمک میگیریم، در بیماریهای روانی نیز باید به متخصص سلامت روان مراجعه کرد. درمان این اختلالات نیازمند رویکرد علمی و پزشکی است و هرگونه قضاوت اخلاقی بر اساس ناآگاهی، به سلامت فرد آسیب میرساند.
یکی از موانع بزرگ در مسیر درمان مشکلات روانی، برچسب و قضاوت جامعه است.
بسیاری از افراد به دلیل اینکه نمیخواهند «دیوانه» یا «ضعیف» خطاب شوند، سکوت میکنند و کمک نمیگیرند. این سکوت میتواند مشکلات را پیچیدهتر کند و حتی خطرهای جدی برای زندگی فرد ایجاد کند.
فرهنگسازی و آگاهیبخشی اهمیت فراوان دارد. وقتی مردم بدانند اختلال روانی یک مشکل پزشکی است، مانند سرماخوردگی یا شکستگی استخوان، آنوقت مسیر کمک گرفتن عادی و فارغ از ترس خواهد شد. رسانهها، مدارس، کتابخانهها و نهادهای فرهنگی میتوانند نقش کلیدی در گسترش این آگاهی ایفا کنند.
دورههای سخت زندگی؛ فرصتی برای رشد و تابآوری است.
هرچند دورههای سخت زندگی بیماری روانی نیستند، اما فشار آنها میتواند توان فرد را به چالش بکشد. در این لحظات، مفهومی به نام «تابآوری» اهمیت پیدا میکند. تابآوری یعنی توانایی انطباق، یادگیری و رشد پس از بحران. وقتی فردی در برابر مشکلات میایستد، روشهای نو برای عبور از سختیها پیدا میکند و حتی تجربیات را تبدیل به درسهای ارزشمند میکند، در حال تقویت تابآوری خود است.
دکتر محمدرضا مقدسی، بنیانگذار تابآوری در ایران، بر این باور است که تابآوری تبدیل آسیب به فرصت یادگیری است. با این نگاه، حتی سختترین روزهای زندگی میتوانند سکوی پرشی برای رشد فردی باشند. این رشد اما زمانی ممکن میشود که فرد به خود فرصت بدهد، از دیگران کمک بگیرد، و وجود یا نبود اختلال روانی را با کمک متخصصان روشن سازد.
انسانها وقتی دچار درد شدید در معده یا مشکل در قلب میشوند، سریع به پزشک مراجعه میکنند. اما دردهای روانی را اغلب بیاهمیت میشمارند یا امید دارند خودبهخود برطرف شوند. لازم است بدانیم که نادیدهگرفتن علائم روانی میتواند بهمرور عملکرد فرد را در کار، خانواده و اجتماع مختل کند.
باور به این حقیقت که مغز همواره نیازمند مراقبت و درمان است، میتواند مسیر زندگی بسیاری را تغییر دهد. مغز، مرکز فرماندهی بدن و ذهن ماست و سلامت آن به همان اندازه که سلامت قلب یا معده اهمیت دارد، حیاتی است.
مراقبت از مغز، شامل خواب کافی، تغذیه مناسب، فعالیت فیزیکی، روابط سالم و رسیدگی به مشکلات روانی در مراحل اولیه است.
درمان و حمایت؛ پلی میان سختی و سلامت
وقتی مشخص میشود فرد دچار اختلال روانی است، درمان فقط در محیط تخصصی و با حمایت اطرافیان به بهترین نتیجه میرسد. درمان میتواند شامل رواندرمانی، دارودرمانی، روشهای ترکیبی یا استفاده از رویکردهای فرهنگی و حمایتی باشد. حمایت خانواده، دوستان و جامعه برای بیمار بسیار مهم است.
تنها گذاشتن بیمار یا قضاوت درباره او، روند بهبودی را کند و حتی متوقف میکند.
از سوی دیگر، فردی که فقط دورهای سخت را تجربه میکند، میتواند از حمایت مشابه بهرهمند شود. داشتن شنوندههای خوب، اطمینان به منابع حمایتی محلی مانند کتابخانهها یا مراکز فرهنگی، و دسترسی به مشاوره میتواند شدت فشار روانی را کاهش دهد و مسیر بازگشت به آرامش را هموار سازد.
زندگی همیشه همراه با فراز و نشیب است. گاهی این فراز و نشیبها فقط سختیهایی موقتی هستند که با گذر زمان و تلاش فردی، خانواده و جامعه حل میشوند. گاهی اما این سختیها به بیماری روانی میانجامند که نیازمند درمان جدی و تخصصی است. تفکیک این دو، هم برای فرد و هم برای جامعه اهمیت دارد.
اختلال روانی، ضعف اخلاقی یا ناکارآمدی شخصیت نیست؛ یک مشکل سلامت است که باید مانند بیماریهای جسمی به آن رسیدگی کرد. مغز نیز همانند قلب یا معده ممکن است بیمار شود و همانقدر نیازمند توجه و درمان است.
با افزایش آگاهی، کاهش برچسبزنی، و فراهمکردن محیطی امن برای کمکگرفتن، میتوانیم هم از سختیهای زندگی عبور کنیم و هم بیماران روانی را در مسیر بهبود همراهی کنیم.
ارسال نظر