بازگشت دیوید هروود به اتللو؛ از کلیشه تا خودشناسی

دیوید هروود، بازیگر برجستهی بریتانیایی، در بازگشت به نقش اتللو، نگاهی عمیقتر و روانکاوانهتر به این شخصیت تراژیک انداخته است.
به گزارش پارسینه و به نقل از The Guardian، او اعتراف میکند که در اجرای نخست خود در سال ۱۹۹۷، هنوز بهدرستی پیچیدگیهای احساسی و روابط انسانی اتللو را درک نکرده بود: «بیشتر خشمم فقط با فریاد و پرخاشگری بیان میشد. فکر میکنم دو ساعت و نیم فقط سرش داد زدم.»
اکنون، با گذشت سالها و تجربهی زیستهی بیشتر، هروود میتواند به زبان شکسپیر با درکی عمیقتر بنگرد:
«این فقط خشم نیست—بلکه فقدان، درد، نفرت از خود، ناامنی و آسیبپذیری است. هرکسی که تجربهی رابطهی عاشقانه یا زندگی مشترک داشته باشد، میداند که دعواها همیشه در اوج نیستند؛ گاهی در حد دو یا سه هستند، بعد هیچ، بعد پنج، بعد دوباره هیچ. این طیفی رنگارنگ از احساسات است.»
بازگشت به این نقش، برای هروود فرصتی دوباره بوده تا ارزش فنی و هنری اجرای اتللو را بهتر درک کند:
«این یک فرصت واقعی برای آزمودن تواناییهای بازیگری است. آن زمان نه سن کافی داشتم، نه تجربه، که بتوانم از زبان و شعر شکسپیر لذت ببرم.»
اکنون، با نگاهی پختهتر و تجربههای پیچیدهتر، او آموخته است که «پذیرفتن آسیبپذیری، قدرت بزرگی به انسان میدهد». تمرینهای جدید، او را با شدت احساسات نهفته در متن نمایشنامه شگفتزده کردهاند.
در اجرای نخست، تمرکز بیشازحدی بر ارائهی تصویری «واقعگرایانه» از سیاهپوستی داشت:
«میخواستم باورپذیر باشد—اما آنقدر درگیر این موضوع بودم که نتوانستم آزادانه بازی کنم و از نقش لذت ببرم.»
در اجرای جدید، دغدغهی اصالت نژادی برایش کمرنگتر شده و بهجای آن، آسیبپذیریها و ناامنیهای شخصی خود را وارد شخصیت اتللو کرده است.
هروود بهویژه با اتللو در لحظات پیش از قتل دزدیمونا همذاتپنداری میکند، چرا که خود تجربهی روانپریشی داشته است:
«فکر میکنم شخصیت وارد نوعی روانپریشی میشود—و من از تجربهی خودم الهام گرفتم، چون در دوران روانپریشی کارهایی کردم که نمیخواستم انجام دهم، ولی صداهایی در ذهنم مرا مجبور میکردند.»
او همچنین به فشار روانی ناشی از «اولین بودن» اشاره میکند—نقشی که میتواند مسیر بازیگران بعدی را تحت تأثیر قرار دهد:
«آدم فقط نمیخواهد در را باز کند، بلکه میخواهد آن را برای نسل بعدی بشکند.»
با این حال، خود نقش نیز بسیار چالشبرانگیز است؛ نهتنها بهخاطر مواجهه با نژادپرستی، بلکه بهدلیل زنستیزیای که در نیمهی دوم نمایشنامه آشکار میشود، جایی که اتللو در جمع به دزدیمونا سیلی میزند.
هروود میگوید:
«ما همه شکسپیر را ستایش میکنیم، فکر میکنیم نابغه است چون دربارهی مسائل مهمی حرف زده، اما بسیاری از شخصیتهای زن در آثارش ضعیف و مطیعاند. این نگاه زنستیزانه است و ما تلاش میکنیم خلاف آن بازی کنیم. وقتی این بخشها را دوباره بررسی کردیم، حس بدی داشتم—انگار هیولا شده بودم. و بعد وارد کلیشهی هیولای سیاهپوست میشوی—این برایم بسیار دشوار بود.»
او از حضور درمانگر تئاتر در تمرینها قدردانی میکند؛ کسی که به او یادآوری کرده است که صرفاً در حال ایفای نقش است.
با وجود آنکه نمایشنامهی اتللو برای اجرا با گریم سیاهپوستی نوشته شده، هروود مصمم است این سنت را کنار بگذارد و اجازه ندهد نژاد اتللو به ابزاری نمایشی برای پیشبرد داستان تبدیل شود:
«سیاهنمایی پر از کلیشه است، و فکر میکنم برخی از آن کلیشهها هنوز بر نمایش تأثیر گذاشتهاند.»
در همین راستا، دکتر جیسون آلن-پیزان نیز در مجموعه شعر تحسینشدهی خود با عنوان «پرترهی خود بهعنوان اتللو»، به ماهیت پنهان سیاهنمایی پرداخته است.
مانند اجرای جدید، هدف او نیز جدا کردن اعمال اتللو از نژاد و رنگ پوست اوست.
او میگوید:
«یکی از دلایلی که به این شکسپیر علاقه دارم این است که این اثر، بهطور متناقض، هم ثبتکننده است و هم پاککننده. در حالی که وجود سیاهپوستان در ایتالیا قرن شانزدهم را ثبت میکند، همزمان آن را پاک میکند—با تقلیل هویت سیاهپوستی به مجموعهای از کلیشهها.»
روایت کتاب او با هدف ساختن پیشزمینهای واقعی برای شخصیت اتللو شکل گرفته است:
«این افسانهها قدرت ماندگاری دارند. من میخواستم برای اتللو، شخصیتی با عمق واقعی و داستانی واقعی تصور کنم.»
در طول سالها، بسیاری از اجراهای اتللو به تفسیرهای نژادپرستانه تن دادهاند—و شخصیت را بهعنوان مردی معرفی کردهاند که همسرش را میکشد، چون خشونت را بخشی ذاتی از هویت سیاهپوستی میدانند.
ارسال نظر