گوناگون

بهار می آید و من آبی می شوم...

بهار می آید و من آبی می شوم...

پارسینه: چشمانم را می بندم و دستانم را بر کاشی های آبی امام زاده می کشم.آبی می شوم، آبی آسمانی.می شوم رنگ آسمانی که هر وقت دلم تنگ است...

پارسینه-گروه اجتماعی: حالا هم پر از آبی آسمانی ام و خنکی کاشی های امام زاده، مرهمی است بر زخمهای سرباز کرده و نکرده دلم.

آبی می شوم و ضریح متبرک، پناهگاه دستانم می شود.می دانم حالا که تا پایان سال فقط چند ساعت مانده باید زمزمه کنم: یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر الیل والنهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال...

ضریح متبرک روبه روی ام است و کاشی های آبی اطرافم را پر کرده است.می دانم باید خستگی یک سال را همین جا بگذارم و عهدم را با خدایم تازه کنم. روزهای پیش رو، مثل همیشه روزهای راحتی نخواهند بود اما من خدا را دارم.همان خدایی که همه سال های عمرم کنارم بوده و می دانم باز هم خواهد بود.همان خدایی که دستم را گرفت و قدم به قدم مرا تا به اینجا آورد.همان خدایی که می گوید:بندگان من! به من شاد باشید و از غیر من آزاد باشید.بنام من آرام گیرید.بر
ضمان من تکیه کنید.به یاد من آرامش کنید.حق من در دل و عهد من در جان گیرید...

دستانم را بر ضریح مقدس می کشم و زیر لب به خدایم می گویم در آستان بهار و عید، در آستان یک سال دیگر باز هم بر ضمان تو تکیه می کنم.فقط با ضمانت تو، آغوشم را به سوی روزهایی که می آیند، می گشایم و می دانم که با این ضمان همه سختی ها را تاب خواهم آورد و در کنار همه خوبی ها به آرامش خواهم رسید...!

می دانم آن کس که در پناه «الله» زندگی می کند، مانند گنبد دوار همیشه آبی است و ایمان دارد که فریاد رسی خواهد آمد و عید خواهد شد...

ارسال نظر

  • مرتضی خاکپور

    نوروزتان پیروز .


    http://mkhakpour9.persianblog.ir

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار