فال حافظ امروز شنبه سوم دی ۱۴۰۱ با تفسیر زیبا و دقیق

پارسینه: فال حافظ در شنبه ۳ دی ۱۴۰۱ منتشر شد.
فال حافظ امروز شنبه سوم دی ۱۴۰۱ را با ما در ادامه بخوانید. برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تعبیر یکی از غزلهای حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. در فال حافظ پنجشنبه ۱ دی ۱۴۰۱ به بررسی غزل شماره ۲۸۱ حافظ میپردازیم.
غزل شماره ۴۱۱ حافظ یکی از غزلهایی است که حافظ پیرانهسر برای خوشامدگویی به شاه زین العابدین جوان ساخته و پرداخته است و معانی زیبا و تصاویر خیالانگیز عاشقانه بسیار دارد. یار آنقدر زیباست که بنفشه و غنچه به او حسادت میورزند. زلف سیاه خوشبوی معشوق بنفشه را ناراحت کرده و خنده دلپذیر محبوب آبرویی برای غنچه نگذاشته است.
غزل شماره ۴۱۱ از دیوان حافظ _ تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش میزنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو
تفسیر این غزل در فال حافظ شما
تو تمام تلاش خودت را برای رسیدن به مقصود کردهای، از این به بعد آسوده و شاد منتظر به ثمر نشستن زحماتت باش. بیتوجهی و کممحلی کردن به دیگران دیگر بس است زیرا باعث ناراحتی خودت هم خواهد شد. هماکنون زمان دعا و طلب موفقیت از خداوند است. هرچه میخواهی از خدا بخواه و هرچه انجام میدهی برای رضای خدا باشد. وقت آن است که با دیگران همنفس شده و به همدیگر کمک کرده تا زودتر به حاجتت برسی.
معنی و تفسیر غزل شماره 411 حافظ
بیت اول
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
زلف مشکبیز تو بنفشه را به عذاب و پیچ و تاب میاندازد؛ لبخند شادیآفرین تو چنان است که گویی غنچهای از هم میشکفد.
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
ای گل خوشبوی من، دل بلبل عاشق خود را مسوزان زیرا در سراسر شب به دعاگویی تو مشغول است.
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
من که در بهشت از صدای نفس فرشتگان آزردهخاطر میشدم، اکنون قیل و قال و سر و صدای عالمی را به خاطر تو بر خود هموار میسازم.
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو
سلطنت و شکوه عشق را بنگر که چگونه گدای این آستان در عالم فقر با فخر و مباهات لبه کلاه سلطانی خود را به آیین سروری خم میدهد.
خرقه زهد و جام می گرچه نه درخور همند
این همه نقش میزنم از جهت رضای تو
هرچند دلق زاهدانه و پیاله شراب با هم تناسب و سازگاری ندارند، من برای رضای خاطر تو همهگونه صورتسازی میکنم.
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شور و هیجان باده عشق تو تنها در آن زمان از سر من بهدر خواهد رفت که سر پر آرزوی من به خاک درگاه تو مبدل شود.
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بیتو مباد جای تو
چشم من جایگاه نشیمن و تکیه زدن تصویر خیالی همچون تو پادشاهی است، جای آن دارد که دعا کنم این جایگاه تو از تو خالی نباشد.
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو
سبزه خط تو مانند بوستانی باصفاست، بهخصوص که در این نوبهار زیبایی و جوانی، حافظ خوشسخن همچون بلبل برایت نغمهسرایی میکند.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
ارسال نظر