گفتوگویی منتشر نشده با عزتالله سحابی درباره کودتای ۲۸ مرداد: مصدق در تشکیل نیروی شبهنظامی تعلل کرد
پارسینه: تیرماه 88 بود که به مناسبت سالروز 30 تیر 1331 که منجر به بازگشت دکتر محمد مصدق به نخستوزیری شد و حوادث پس از آن به ویژه 28 مرداد 1332 با مرحوم عزتالله سحابی از اعضای باسابقه جبهه ملی گفتوگو کردم که در آن زمان منتشر نشد. مهندس سحابی معتقد بود که «اگر یک نیروی شبهنظامیسازمانیافته موجود بود، میتوانست کودتای 28 مرداد 32 را شکست بدهد و نبود این نیروی شبهنظامیسازمانیافته، به علت تعلل خود دکتر مصدق در تشکیل آن بود.» آنچه در پی میآید متن این گفتوگو است.
بسیاری معتقدند حادثه 30 تیر که منجر به بازگشت دکتر مصدق شد توسط طرفداران او و نیروهای مذهبی تحت رهبری آیتالله کاشانی صورت گرفت. با این حساب چرا این دسته از مردم در 28 مرداد حضور ندارند؟
نیروهای مذهبی منحصر به طرفداران آیتالله کاشانی نبودند. درست است که تجربه نشان داده است نیروهای مذهبی در جریان جنبش ملی ایران پاکباختهتر و پرشور و شوقتر بودند ولی چند انجمن در آن زمان بود و یا حتی برخی از روشنفکران آن دوره که مذهبی هم بودند، از طرفداران آیتالله کاشانی محسوب نمیشدند.
سوال من این است که به طور مشخص در 28 مرداد 1332 آیتالله کاشانی از مردم برای حضور در خیابانها و حمایت از مصدق دعوت نکرد. دلیلش چه بود؟
حقیقت این است که در تمام مقاطع جنبش ملی ایران، از جریان تنباکو، مشروطیت، جنگل، استبداد صغیر، فتح تهران و بعد هم در زمان سلطنت رضاخان پهلوی و در جریانهای مقدمات نهضت ملی در سال 1328 و قتل هژیر و در جریان ملی شدن نفت و 30تیر و بعد از 28 مرداد 32، در جریان نهضت مقاومت ملی تا سال 1339 و پس از آن در جریان جبهه ملی دوم و نهضت آزادی تا سال 1343 و پس از تبعید امام خمینی(ره) تا سال 1357 و انقلاب و از آن پس نیز در حوادث سال 60 تا68 و جنگ و حمله عراق و از آن پس بین سالهای 68 تا 76 و از آن زمان تا 84 که دولت خاتمی بر سر کار بود و در 84 تا 88 هم که نوبت به دولت احمدینژاد رسید و امروز در تمام این مدت که بیش از یک قرن طول کشید، نیروهای مذهبی و رهبران سایر نیروها، جلوتر و پاکباختهتر عمل کرده و میکنند.
ولی نقش آیتالله کاشانی در این میان، به راستی چقدر است؟ درست است که پس از استعفای مصدق در تیرماه 1331، اعلامیه مرحوم کاشانی، در مقاومت و به خیابان کشیدن مردم نقش بسیار موثری داشت ولی تنها این اعلامیه نبود و طرفداران آقای کاشانی هم حاضران در صحنه بودند. در همان روز 30 تیر اولین شهید در جلوی بازار از طرفداران آقای کاشانی بود ولی درگیری اصلی در خیابان ملت در مقابل وزارت فرهنگ که حدود 30 یا 29 نفر شهید شدند رخ داد،
این افراد انحصار به طرفداران آقای کاشانی نداشت و ترکیبی بود از تمام نیروهای طرفدار مصدق چنان که یکی از شهدای جلوی وزارت فرهنگ با انگشت و خون خود به دیوار نوشت «این خون زحمتکشان ملت ایران است»، این مساله نشان میدهد همه از طرفداران مرحوم کاشانی نبودهاند. اما در 28 مرداد که مردم به صحنه نیامدند، به علت سردرگمیای بود که در رهبری جبهه ملی و کیفیت مقابله با حوادث کودتا وجود داشت و مردم، به طوری که ما شاهد بودیم، بسیار برآشفته بودند و خون دل میخوردند ولی نمیدانستند چه کنند. در آن حادثه کودتا که به طور کامل طرحریزی شده بود اگر یک نیروی شبهنظامی سازمانیافته موجود بود میتوانست کودتا را شکست بدهد. نبود این نیروی شبهنظامی سازمانیافته، به علت تعلل خود دکتر مصدق در تشکیل آن بود.بعد از حادثه ربایش و قتل سرلشگر افشار طوس رئیس شهربانی مصدق خلیل ملکی و داریوش فروهر به مصدق گفتند که ما افراد و نیرو میدهیم و شما اسلحه و تعلیمدهنده نظامی، تا یک «گارد ملی» تشکیل شود.
غیاب همین گارد ملی در 28 مرداد سبب شکست شده و از آن پس تجربهای شد برای تمام نهضتهای آزادیبخش که باید یک نیروی شبهنظامی در داخل جنبش وجود داشته باشد. چنان که در کوتای عبدالکریم قاسم در عراق چنین نیرویی تشکیل شد که تا زمان صدام وجود داشت. اما نقش مرحوم کاشانی با نقشآفرینی او در مقطعی کوتاه، یعنی همان روز 30 تیر ماه بود و اما در 28 مرداد ایشان ماههای متوالی یعنی به طور مشخص از جریان نهم اسفند 1331، از جنبش ملی فاصله گرفته به طوری که از مجموع اعلامیههای ایشان که در پنج جلد، توسط آقای محمد ترکمان نشر یافته کاملا مواضعشان آشکار میشود.
به نظر شما نقش دکتر مصدق در قیام 30 تیر چقدر بود؟ آیا او از مردم دعوت کرد ؟
در جریان تیر ماه 31، مصدق غیر از استعفا دادن و رفتن به احمدآباد کاری نکرد و از مردم هم دعوت نکرد. ولی اولا مردم خودشان، حمایت از او را پی گرفتند. ثانیا فراکسیون نهضت ملی در مجلس هفدهم حاضر و فعال بود و آنها نقش فعالی در پیگیری قضایا و ترغیب مردم به مقاومت داشتند.
به نظر شما جامعه ایران پس از 30 تیر 1331 چه تفاوتی با قبل از 30 تیر داشت ؟
در جامعه تفاوت چندانی به چشم نمیخورد، به جز حمایت از مصدق. ولی در میان نیروهای رهبری سیاسی، مشخصا اعضای جبهه ملی، اختلافات بروز کرد و رفتهرفته به شکاف عظیم بدل شد: اختلاف اول بر سر مجازات قوامالسلطنه و مصادره اموال او بود که دکتر مظفر بقایی و امثال او اصرارداشتند ولی مصدق مخالفت کرده و میگفت این کار تحت اختیار قوه قضائیه و دادگاه است. اختلاف دوم بر سر برخی انتصابات مصدق بود و اختلاف سوم و مهمتر از همه، مساله اختیاراتخواهی مصدق بود که برای مدت 6ماه مجلس به مصدق اختیار تدوین قوانینی را که خود لازم میداند داد تا به طور موقت برای شش ماه اجرا شود و پس از شش ماه برای تصویب نهایی به مجلس برود. این موضوع در آغاز موجب بروز اختلافاتی بین کاشانی، بقایی و مکی با مصدق شد و در تجدید لایحه اختیارات در بهمن ماه 1331 به اوج رسید.
طبعا در سایه این اتفاقات، اختلاف بروز کرد. اما یک جریان مسلم دیگر وجود داشت و آن اینکه حزب توده تا قبل از روی کار آمدن قوام، به شدت و با تمام قوا با مصدق و جبهه ملی، به عنوان نماینده آمریکا و امپریالیسم جدید که میخواهد امتیازات نفتی را از انگلیس بگیرد و به آمریکا بدهد، معرفی میشود. ولی با روی کار آمدن قوام، حزب توده یکباره کشف کرد که مصدق و جبهه ملی، آمریکایی نیستند، بلکه نمایندگان بورژوازی ملی ایراناند و باید با نیروهای دموکراتیک (البته به سخن خودشان) جبهه واحد ضداستعمار تشکیل دهند. این پیشنهاد از طرف اکثریت جبهه ملی مورد استقبال قرار نگرفت ولی موجب بازگذاشتن دست حزب توده در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و حضور آنها در همه جا شد. به طوری که در روز 4 آبان 31 که روز جشن تولد شاه بود در امجدیه در صف ورزشکاران یک نفر در برابر شاه بلند شد و انبوه تماشاچیان فریاد مرگ بر محمدرضاشاه پهلوی سر داد.
این گونه فعالیتها روز به روز شدت میگرفت، به طوری که در میان بسیاری از مردم متدین، اعم از سیاسی و یا غیرسیاسی و طرفدار مصدق یا کاشانی یا مخالفان آنها این نگرانی پیدا شده بود که ایران در حال فرو رفتن در حوادث مهم پس از جنگ جهانی دوم، از جمله کودتای کمونیستها در چکسلواکی و اروپای شرقی و به اصطلاح پشت پرده آهنین است. یکی از علل خاموشی مردمان متدین ولی وطندوست در حادثه 28 مرداد همین ترس و نگرانی از رفتن ایران به پشت پرده آهنین بود.
آن طور که گفته میشود و در تاریخ هم آمده است،آمریکا و انگلیس نقش اصلی را در 28 مرداد 1332 بر عهده داشتند. آیا میتوان برای آنان در به قدرت رسانیدن قوامالسلطنه و تحولات 30 تیر هم نقشی قائل شد؟
در مورد نقش انگلیس و آمریکا در به قدرت رسیدن قوام در خرداد و تیر 1331، بحث وجود دارد. به نظر من روی کارآمدن قوام، در درجه اول معلول «ساخت قدرت» در ایران بود. بر حسب موازین مشروطیت و قانون اساسی، قدرت در میان سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه تقسیم میشود. قوه مقننه منصوب و منتخب مردم، قوه مجریه منصوب مسئول قوه مقننه و قوه قضائیه هم، در بخشی منصوب قوه مجریه ولی دارای مقررات و آیین خاص خود است که در عمل باید مستقل از قوه مجریه و مقننه باشد. این صورت تقسیم قدرت بود.
ولی در ایران این عملی نبود. ارتش برای خود یک قدرت بود که گاه در مغایرت با قوه مجریه رسمی و قانونی، تابع دربار بود و دربار هم گرچه در قانون اساسی، شاه مقامی غیرمسئول شناخته شده ولی مرکز اصلی قدرت بود. از طرف دیگر خوانین و فئودالها هم گرچه جایگاهی در تقسیم قدرت قانونی نداشتند ولی عملا از طریق نفوذ مالکین در انتخاب وکلای مردم در مناطق روستایی، نقش بسیار موثری در تعیین قوه مقننه داشتند. استعمار انگلیس هم از زمان قاجاریه، در درون مالکان نفوذی قابل توجه داشت.
آمریکا، نقشی در میان مالکان نداشت و از طریق دربار و ارتش اعمال نفوذ میکرد. در انتخابات دوره هفدهم در حالی که در اوج قدرت و محبوبیت جبهه ملی و دکتر مصدق صورت گرفت، با وجود آن دکتر مصدق خود به عدم دخالت دولت (قوه مجریه) در انتخابات اعتقاد داشت و به آن پایبند بود و «اللهیار صالح» وزیر کشور مصدق هم لیبرال بود انتخابات دوره هفدهم در عمل طوری صورت گرفت که وقتی در خرداد ماه 31 مجلس افتتاح شد ملاحظه شد که از 96 نماینده منتخب، حدود 60 درصد از مخالفان جبهه ملی و ملیشدن نفت و مخالف شخص مصدق بودند. علت این امر آن بود که از تمام استانها و شهرستانهای مرزی کشور که در آن به بهانه امنیت، ارتش و فرمانده محلی آن خیلی قدرت داشتند، با دخالت ارتش نمایندگان مورد نظر ارتش و دربار انتخاب میشوند.
چنان که دکتر سیدحسن امامی، وابسته تمامعیار شاه، با دخالت فرمانده ارتش، با «52 عدد رای» به عنوان نماینده مهاباد انتخاب شد. همچنین مهدی میراشرافی اهل اصفهان و مدیر روزنامه آشتی فارس از مشکینشهر انتخاب شد.
در بسیاری از شهرهای غیرمرزی هم به دلیل غلبه و سلطه مالکان، که آرای کشاورزان منطقه را خود مینوشتند و به دست آنها در صندوق میریختند، نمایندگان مالکان به جای نمایندگان رعایا و مردم شهر به مجلس میآمدند. حاصل این ترکیب نمایندگان منتخب دوره هفدهم این شد که طبق قانون انتخابات هیات رئیسه به عمل آمد و دکتر امامی رئیس مجلس شد، در حالی که مرحوم کاشانی نماینده اول تهران و حسین مکی نماینده دوم و مرحوم رشاد نماینده سوم شده بودند و جایی برای دکتر امامی در میان مردم باقی نمانده بود، لذا همین مجلس و همین ترکیب و دربار، مصدق را به عنوان نخستوزیر انتخاب کرد اما مصدق که در میان تمام اعضای جبهه ملی و فرهیختگان جامعه ایران تنها کسی بود که واقعیت ساختار قدرت در جامعه ایران را درک و کشف کرده بود، برای تصفیه ارتش از عناصر درباری و ضد ملی، خودش را به عنوان وزیر دفاع معرفی کرد. ولی شاه این را نپذیرفت و لذا مصدق هم استعفا داد و مجلس با آن ترکیب که منتظر چنین لحظهای بود بلافاصله قوام را کاندیدا و با تفاهم پنهانی با شاه، او را به نخستوزیری منصوب کرد.
قوام بلافاصله پس از حکم نخستوزیری بیانیه بسیار شدیداللحن و شدیدا استعماری تحت عنوان کلی «کشتیبان سیاستی دگر آمد» صادر کرد. از آن لحظه بود که نیروهای جبهه ملی و آیتالله کاشانی به کار افتادند و در فاصله 25 تا 30 تیر 1331 در تشویق و هدایت مردم در راستای مخالفت با قوام فعالیت بسیار کردند. بنابراین نقش آمریکا و انگلیس، در روی کار آمدن قوام، نقش غیرمستقیم از طریق دربار و ارتش و نفوذ انگلیس در مالکان بود.
میگویند آمریکا و انگلیس مخالف مصدق بودند؛ به این دلیل که مصدق به نسبت حزب توده را آزاد گذاشته بود، چرا که در این شرایط اتحاد شوروی که علیالقاعده مدافع حزب توده بود هیچ حمایتی از مصدق نمیکند...
اینکه چرا شوروی در آن شرایط که حزب توده هم به نمایندگی بورژوازی ملی توسط جبهه ملی اعتراف کرده بود، به حمایت از مصدق برنخاست، دلیلش این بود که شوروی تحت رهبری استالین به هیچ وجه اصولی و مردمی نبود، بلکه کاملاً قدرتطلب و فرصتطلب بود. در آن شرایط که غرب به خصوص آمریکا مجهز به سلاح اتمی شده و بر شوروی تفوق مسلحانه داشتند، شوروی مصلحت نمیدید کاری کند که آمریکا و انگلیس برآشوبند.
به طور کلی واکنش آمریکا و انگلیس در قبال 30 تیر چه بود؟
واکنش انگلیس کاملا منفی بود زیرا انگلستان، چه در دولت «کلمنت اتلی» و چه در دولت محافظهکار «وینستون چرچیل» و «آنتونی ایدن» شدیدا و قاطعانه معتقد بود که تا مصدق بر سر کار است، امکان حل مساله نفت به نفع انگلستان وجود ندارد و به هر قیمت، مصدق باید برکنار شود. لذا با 30 تیر و اینکه مصدق مجددا با اختیارات ویژه سر کار آمد و وزارت دفاع را نیز بر عهده گرفت طبیعتا مخالف بود. حتی آمریکا چندان متمایل به برکناری مصدق نبود اما انگلستان، آمریکا را راضی به کودتا علیه مصدق کرد.
حتی حسین مکی در کتاب خاطرات سیاسیاش مینویسد، هندرسن سفیر آمریکا که انگلیسیتبار بود، به مصدق، جدایی یارانش از جمله حسین مکی، کاشانی، بقایی و حائریزاده را القا کرد. بر همه معلوم است که انگلیس مخالف بود اما شوروی به دلیل فرصتطلبیاش و ترس از آمریکای صاحب بمب اتمی، در مورد مصدق کاملا ساکت بود و حتی 120 تن طلا از طلب ایران بابت کرایه حمل سلاحهای آمریکایی از جنوب ایران به شوروی را که حق مسلم ایران بود و مصدق هم در تنگنای شدید مالی قرار داشت به دولت ایران نداد ولی به دولت پس از کودتا پرداخت کرد.
به طور کلی شرایط نیروهای ملی پس از 30تیر چگونه شد؟
شرایط نیروهای ملی پس از 30 تیر به طور کلی تفرقه و جداییهایی روزافزون بود. ابتدا بقایی و حائریزاده و مکی و سپس کاشانی از مصدق جدا شده است. بعدا «یوسف شاد» که آدم خوشنامی بود نیز از مصدق جدا شد، آنگاه در داخل حزب زحمتکشان بین بقایی و طرفدارانش با خلیل ملکی و طرفدارانش جدایی و خصومت افتاد، ملکی حزب نیروی سوم را تشکیل داد که حزب نسبتا منسجم و سازمانیافتهای بود ولی به هر حال وارث یک تفرقه در صفوف طرفداران مصدق و جبهه بود. روی هم رفته جناحهای فعال و اثرگذار جبهه ملی از آن زمان از مصدق جدا شدند و به همین نسبت در صنوف ملت تفرقه افتاد. برخی نیز ماندند مثل حزب ایران، دکتر شایگان، محمود نریمان، حزب ملت ایران و داریوش فروهر. به قول مرحوم مهندس بازرگان، با کودتای 28 مرداد آبروی جبهه ملی حفظ شد چون در غیر این صورت به زودی تفرقه یا جدایی جدیدی در جبهه ملی پیدا میشد!
گفتگو:علی شاملو محمودی /روزنامه آرمان روابط عمومی
خوبه _ پس معلوم شد این گروه لیبرال و قول خود آزادی خواه که جیغ و داد آزادی خواهی ایشان گوش فلک رو کر کرده ، اولین گروهی بوده که موافق تشکیل یک گروه شبه نظامی در داخل دولت بوده تا به پیشبرد اهدافشان کمک کنه ! حالا خوبه ۲۸ ماه بیشتر در قدرت نبودند وگرنه چه ها میکردند این ملی منقلی های پر مدعا !