گوناگون

اعترافات یکی از اراذل و اوباش پایتخت

اعترافات یکی از اراذل و اوباش پایتخت

پارسینه: «حسن. ق» یکی از اراذل‌واوباش سطح دو در پایتخت است که چندماه پیش به غرفه‌های دستفروشان حمله می‌کند و بعد ازآن هم متواری می‌شود که اکنون دستگیر شده، در ادامه می‌توانید اعترافات او را بخوانید.

«همه دعوا می‌کنن، سر هیچ و پوچ هم دعوا می‌کنن، من هم مثل همه آن روز با این دست‌فروش‌ها دعوا گرفتم، فقط، چون سابقه دار بودم صبر نکردم تا پلیس بیاد، چون اگر پلیس می‌امد قطعاً منو زندانی کرد؛ بدبختی ما سابقه دار‌ها همین هست که کسی حرفمان را باور نمی‌کند، حالا هی من بگویم بابا من یک نفر بودم و اون‌ها یه ایل شما که خبرنگاری باور می‌کنی؟»

این‌ها صحبت‌های حق به جانبه «حسن. ق» یکی از اشرار با سابقه پایتخت است، که الان با لحنی مظلومانه سعی دارد تا برای خودش راه فراری پیدا کند. چند ماه پیش خبری مبنی بر حمله یکی از اراذل و اوباش به غرفه‌های دست‌فروش‌های خیابان فلاح منتشر شد. همان موقع هم اعلام شد که متهم شناسایی شده، ولی هنوز دستگیر نشده است و پلیس به دنبال آن است.

امروز خبر آمد که «حسن. ق» را به همراه ۱۲.۵ کیلوگرم در خانه‌اش دستگیر کردند و می‌توانیم برای برویم و با او و شاکی‌اش گفت‌وگویی داشته باشیم. شنیده بودم این متهم یکی از اراذل و اوباش سطح دو و با سابقه است، خیال می‌کردم الان با یکی مثل «وحید مرادی» روبرو می‌شوم که پای خلاف‌هایش ایستاده و انکار و سیاه بازی و دروغگویی در بساطش نیست.

اما همین که وارد اتاق شدم، دیدم یکی از افرادی که بعداً متوجه شدم شاکی پرونده هست با پوزخندی گفت: «خوش آمدی خانم خبرنگار، برو بنشین دروغ‌های این جوجه را گوش کن، آخه این لاته؟ بابا لات مرام داره، راستی داره، لاتی که به زور و مشروب و مواد نیست» و با خنده بلندتری از اتاق خارج شد.

صبر کردم کمی دورش خلوت شود، رفتم جلو و همان سوال همیشگی را پرسیدم: «برای چی گرفتنت؟» با قیافه حق به جانبی جواب داد: «واسه دعوا» گفتم: «فقط دعوا؟» در حالی که دست‌هایش را لابلای دستبند بالا و پایین می‌کرد، گفت: «بله، فقط دعوا، همه دعوا می‌کنن منتها من شانس ندارم» گفتم: «ولی پلیس ادعا می‌کند که ۱۲.۵ کیلوگرم تریاک داخل خانه داشتی و فقط دعوا نبوده» کلافه بود، سری تکان داد و گفت: «چند ماه پیش داخل خیابان فلاح دعوا کردم، من تنها بودم و فقط چوب همراهم بود، ولی دست‌فروش‌ها زیاد بودن، ریختن سرم و دعوا بالا گرفت، وقتی دارن میزنن من نگاه کنم؟» گفتم: «اگر تو دعوا را شروع نکردی و قمه نداشتی چرا صبر نکردی تا پلیس بیاید» پوزخندی زد و گفت: «من سابقه دارم چه کسی حرف من را باور می‌کند؟ پلیس می‌آمد من را فوراً زندانی می‌کرد و قاضی از من سند یا فیش می‌خواست، منم که هیچکدام از این‌ها را نداشتم باید می‌رفتم زندان، خب عاقلانه بود فرار کنم!»

از تریاک‌هایی که در خانه او کشف شده بود سوال کردم، انگار که موضوع متعارفی باشد، گفت: «بله، ۱۰ کیلو تریاک داخل خانه خودم کشف شد، خانه خودم‌ها نه خانه مادربزرگم، تریاک‌ها هم مال من نبود، برای یکی از بچه‌ها بود که من امانت نگه داشته بودم، پول نداشتم بیکار بودم و سابقه دار؛ کسی به من کار نمی‌داد این رفیقمون هم گفت: بیا این تریاک‌ها را نگه دارد و در برابرش ۵۰۰-۶۰۰ هزار تومان بگیر، پیشنهاد خوبی بود من هم قبول کردم و قرار شد هر زمان که می‌خواهد مقداری از تریاک‌ها را بردارد ۵۰ تا ۱۰۰ هزار تومان هم آن موقع بدهد، من اصلاً مصرف کننده نیستم این‌ها امانت بود، همین» سوال کردم به چه شکل دستگیر شدی؟ با تعجب گفت: «والا نمیدونم، داخل استخر بودم که یکهو رو سرم آوار شدن و آنجا دستگیرم کردند و رفتیم سمت خانه من، آنجا هم زیر و کردن بعد من را به بازداشتگاه بردند»

به سمت شاکی پرونده رفتم و گفتم: «ما که حرف‌های این فرد را باور نکردیم به هرکسی یک چیزی می‌گوید، شما بگویید اصل ماجرا درگیریتان با او برای چه بوده؟» گفت: «بله، ما از اداره گردشگری و شهرداری برای دست‌فروشی مجوز داشتیم، آن روز هم مانند دیگر روز‌ها مشغول کاسبی بودیم که این آدم عربده کشان به سمت غرفه ما آمد و شروع به شکستن وسایل کرد، شاگرد ما هم که نمی‌دانست او مست است و مواد مصرف کرده با او درگیر شد تا جلویش را بگیرد تا کمتر خسارت ببینیم، اما یک دفعه دوستان دیگرش هم به سمت ما ریختن و تمام زندگی ما را ویران کردند، نه تنها وسایل را شکستند بلکه با قمه سر و دست شاگردم هم پاره کردند و بعد هم فرار کردند»

سوال کردم چقدر خسارت دیدند و چه مدت بعد از شکایتشان این متهم دستگیر شد، پاسخ داد: «حدود ۴۰ تا ۵۰ میلیون خسارت دیدیم، اول به کلانتری ۱۴۹ رفتیم و شکایت کردیم، ولی چون این متهم سابقه دار بود و مدام محل مخفیگاهش را تغییر می‌داد نتوانستند به زودی دستگیرش کنند، بعد به پلیس امینت عمومی مراجعه کردیم و آن‌ها هم ظرف یک ماه فوراً دستگیرش کردند، حالا نمی‌دانم دارد خسارت ما را بدهد یا نه؟»

با توضیحاتی هم که سردار علی ذوالقدری رئیس پلیس امنیت عمومی پایتخت از این ماجرا داد صحت حرف‌های شاکیان و دروغگویی «حسن. ق» ثابت شد، بعد از جلسه به سراغ متهم رفتم و گفتم: «تمام حرف‌هایت در مورد درگیری که دروغ از آب درآمد، پشیمان نیستی از رفتارت؟» در حالی که سرش را بین دستانش گرفته بود گفت: «پشیمانم، زندان هم می‌روم، ولی آزاد که شوم می‌دانم دوباره درگیر می‌شوم و دعوا می‌کنم»

مأموران «حسن. ق» را بردند، با خیلی از اراذل و اوباش که صحبت می‌کردم همگی در یک موضوع مشترک بودند و آن هم این بود که اگر دعوا شود، اگر دوستم از من بخواهد، اگر بین رفقا گیر کنم نمی‌توانم به آن خلاف «نه» بگویم، شاید به غیر از زندان و حبس و محکومیت‌های این چنینی، اگر در احکام، مجازات جایگزینی که بازدارندگی لازم را دارا باشند در نظر گرفته شود، که توأم با همراهی مددکار اجتماعی همراه باشد، تاثیر بیشتری در تادیب این افراد داشته باشد.

منبع: خبرگزاری مهر

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار