رضا رشیدپور؛ از مجری مطالبهگر تلویزیون تا چهرهای پرحاشیه در پروژههای خارج از کشور

از مجری عقلگرا و مطالبهگر تلویزیون تا چهرهای همراه با پروژههای پرحاشیه خارج از کشور؛ رضا رشیدپور این روزها در مسیری قدم میزند که منتقدان، آن را عبور از مرزهای حرفهایگری میدانند. آیا او برای دیده شدن، حاضر است از هر مرزی عبور کند؟
به گزارش پارسینه به نقل از تسنیم، در روزگاری نهچندان دور، رضا رشیدپور یکی از معدود مجریانی بود که میتوانست در قالب یک اجرای رسانهای، منتقد باشد و در عین حال محبوب بماند.
او از معدود چهرههایی بود که «سیم آخر»، «حالا خورشید»، «زنده رود»، «شب آرام»، «دید در شب» و بسیاری از برنامههای دیگر را در صدا و سیما به برندهایی معتبر بدل کرد؛ برنامههایی که در میان مخاطبان عام و خاص، بهعنوان نمونهای از رسانهورزی حرفهای و مطالبهگر شناخته میشدند.
اما حالا به نظر میرسد همان چهره، خود به سوژهای تبدیل شده که تحلیلگران رسانه دربارهاش میپرسند: «رشیدپور تا کجا برای دیدهشدن پیش خواهد رفت؟»
1. سقوط تدریجی از مرجعیت رسانهای
در ماههای گذشته، رشیدپور بیش از آنکه بابت تحلیلهایش درباره مسائل مهم اجتماعی یا اجرای یک برنامه متفاوت مطرح باشد، با عکسهایش شناخته شده است. تصویری از او در کنار شرکتکنندگان برنامه «عشق ابدی»، بهعنوان نمایندهای از پروژهای که حتی مخاطبان نه چندان مذهبی هم آن را سطحی و بیمبنا میدانند، علامت سؤال بزرگی مقابل کارنامهی حرفهایاش میگذارد.
برنامهای که در ویلایی در ترکیه ضبط شده، با محوریت دوستیابی و رابطههای آزاد و گاه ساختارشکنانه، بهطرز مشخصی فاصلهای با ارزشهای رایج اجتماعی و فرهنگی در ایران دارد. منتقدان، بهدرستی پرسیدهاند: «چگونه ممکن است کسی که همیشه از مرجعیت رسانه داخلی دفاع میکرد، حالا در کنار یکی از پرحاشیهترین پروژههای فضای فارسیزبان خارج از کشور قرار گیرد؟»
2. از تلویزیون تا یوتیوب؛ افول تدریجی سلبریتیها
این تصویر تنها یک قاب ساده از یک دیدار صمیمانه نیست. ماجرا از مدتها قبل آغاز شده بود، زمانی که رشیدپور و چهرههایی همچون علی ضیاء، با مهاجرت تدریجی به فضای یوتیوب، عملاً از بسترهای رسمی فاصله گرفتند.
مصاحبه رشیدپور با عایشهگل یا اجرای ضیاء با چهرههایی مثل شهرام شبپره، بیش از آنکه تلاشی برای گسترش گفتوگوهای آزاد تلقی شود، رنگی از ساختارشکنی برای بقا در فضای الگوریتممحور اینترنت داشت.
در چنین فضایی، قواعد دیدهشدن تغییر میکند؛ ژرفا جای خود را به جذابیت زرد میدهد و محتوا تسلیم ویو و لایک میشود. رشیدپور نیز ظاهراً پذیرفته که برای باقیماندن در بازی، باید به قاعدههای جدید تن دهد؛ قاعدههایی که گاه با همان ارزشهایی که او پیشتر بر آنها پافشاری میکرد، در تضاد آشکار است.
3. سکوت درباره پشتپردهها؛ سؤالهایی بیپاسخ
تصویر رشیدپور تنها بهدلیل ماهیت برنامه «عشق ابدی» پرحاشیه نشده، بلکه شایعات و گمانهزنیهایی درباره ارتباط او با برخی از اسپانسرهای برنامه نیز مطرح شده است. در توییت علی علیزاده آمده بود: «آیا اسپانسر پشتپردهی «عشق ابدی» همان کارفرمای رضا رشیدپور است؟»
در پایان هر قسمت این برنامه، نام هشت برند مختلف بهعنوان اسپانسر نمایش داده میشود که عمدتاً شرکتهایی فعال در حوزه پوشاک و جواهرات لوکس زنانه، با منشأ ترکیهای هستند.
یکی از این برندها نیز در حوزه مشاوره برندینگ فعالیت دارد؛ حوزهای که رشیدپور نیز طی سالهای اخیر در آن ورود کرده است. با اینکه هنوز خود او هیچ واکنشی به این گمانهها نشان نداده، همین سکوت نیز برای برخی نشانهای از تأیید یا دستکم پرهیز از شفافسازی تلقی شده است.
4. بازگشتهای ناکام و ملاحظات دوگانه
رشیدپور در مردادماه 1402 نیز قصد بازگشت به تلویزیون را داشت. حتی پروژهای با نام «سیم آخر جدید» در دستور کار قرار گرفت و به گفته برخی منابع، در آستانه تولید قرار داشت. اما در نهایت، مناقشهها اجازه نداد که او به تلویزیون برگردد. البته خود رشیدپور در متنی رسمی نوشت: «واقعیت آن است که احساس میکنم در موقعیت حاضر، حضور من به جای آنکه سببساز نشاط و یا امید باشد، دستمایه تشویش ذهن مخاطب و تشدید دو قطبیهای غمانگیز خواهد شد.»
ناگفته نماند چندی پیش هم قرار بود او یک «شرایط خاص» برای تلویزیون بسازد که در گفتوگویی از این تصمیم گفت و سر از فیلیمو درآورد. معاون سیما در برابر این حواشی، اعلام کرد که «تفاهمی حاصل نشده»!
او خود را کنار کشید، اما آیا واقعاً کنار کشید؟
یا آنطور که برخی معتقدند، بهجای بازگشت از درِ رسمی، مسیر غیررسمی اما پرهیاهوی فضای مجازی را انتخاب کرد؟ اگر هدف، پرهیز از حاشیه بود، چگونه حضور در یک برنامه زردِ پرمناقشه، در تضاد با آن تصمیم تبیین نمیشود؟
5. سقوط یک برند یا بازتعریف؟
آیا رشیدپور را باید متهم کرد به «فروپاشی شخصیت رسانهای» یا او در حال تجربه یک «بازتعریف حرفهای» است؟ برخی میگویند در شرایطی که صداوسیما دایره مجریانش را روزبهروز محدودتر کرده، رشیدپور چارهای جز تندادن به الگوهای تازه نداشته است.
اما اگر حتی این تحلیل را بپذیریم، باز هم این پرسش باقی است که چرا الگوهای تازه باید از مسیرهای پرسؤال و پرابهام عبور کنند؟ چرا بازتعریف باید با ایستادن در کنار پروژههایی همراه شود که حتی کمترین نزدیکی با پیشینه کاری یک مجری حرفهای ندارد؟
اما نهایتا؛ رضا رشیدپور در آستانه عبور از مرزی تاریخی در مسیر حرفهای خود قرار دارد؛ مرزی که سوی دیگر آن، جایگاه رسانهایاش را بهشدت تهدید میکند. اگرچه او در برابر انتقادها، همواره چهرهای آرام، عقلگرا و اهل دیالوگ نشان داده، اما رفتارهای اخیرش ــ از حضور در محفلهای پرحاشیه تا سکوت درباره پیوندهای مالی مشکوک ــ خلاف آن تصویر عمومی را بازسازی میکنند.
در دورهای که چهرههای رسانهای بیش از هر زمان دیگری به اعتبار و صداقت حرفهای نیاز دارند، رفتارهایی از جنس وایرالشدنهای بیپشتوانه، ممکن است به قیمت فرسایش تدریجی اعتماد مخاطب تمام شود. و رشیدپور، اگر هنوز همان کسی است که «خانهاش را تلویزیون» میدانست، باید بداند که خانه را نمیتوان با خاطرهی چراغهای خاموش اداره کرد؛ یا باید بازگشت و چراغی روشن کرد، یا در سایهها ماند و لب از توجیه بست.
ارسال نظر