کالبدشکافی اختلاس ۱۲۳میلیاردی توسط وکیل پرونده سابق بانک صادرات/رابطه فاضل خداداد و رفیق دوست چه بود!

روزنامه شرق گفتگویی را با صالح نیکبخت وکیل دادگستری انجام داده که متیواند لایه های مهم پرونده اختلاس از زمان رفیق دوست و ماجرای فاضل خداداد، تا کنون را بازگشاایی کند ،عبرت نیوز با تاکید بر اینکه برخورد با اینگونه جرائم،گرفتن حق محرومان است و صرفا با ادعا و حرف نمی شود باور کرد که متهمان و مقصران با مجازات روبرو هستند، این گفتگو را باز نشر کرده است.

به امید آنکه دانه درشتها و افراد دارای پارتی و رابطه سیاسی از این مهلکه مانند گذشته نگریزند.

سروش فرهادیان: بار دیگر با پرونده تخلف مالی افشاشده‌ای مواجهیم که نقش نخست آن را «بانک صادرات» بازی می‌کند. از این جهت می‌گویم باز هم نقش اول را بانک صادرات ایفا می‌کند که پرونده اختلاس دیگری که معروف به اختلاس 123میلیارد تومانی بود و تا سال‌ها از آن به عنوان بزرگ‌ترین اختلاس کشور یاد می‌شد هم در بانک صادرات اتفاق افتاد که شما وکیل بانک در آن پرونده بودید مایلم مروری بر گذشته و آن پرونده معروف داشته باشیم. اولین‌بار چطور از پرونده معروف به اختلاس 123میلیارد تومانی مطلع شدید؟

البته رقم دقیق این اختلاس، حدود 121میلیارد تومان بود و نه 123میلیارد، ولی به‌هرحال به اختلاس 123میلیاردی موسوم شد. هرچند اختلاس، جرم سنگینی است و به هر میزان که باشد، بی‌اعتمادی عمومی را منعکس می‌کند ولی باید توجه کرد مساله فساد مالی محدود به جرم اختلاس نیست. به‌ویژه مساله رانت خواری و گرفتن امتیازهای مادی و معنوی خیلی مهم است. در مورد پرونده تخلفات مالی در بانک صادرات اولین‌بار من به‌عنوان نماینده بانک صادرات در سال‌های 65 و 66 با موضوع بسیار خطرناکی در رابطه با فروش کوپن‌های فراوان روبه‌رو شدم که آن زمان توزیع می‌شد. گروهی از کارمندان، روسا و معاونان شعبه‌های بانک و حتی مسوولان حوزه‌ها به صورت شبکه‌ای به میزان نزدیک به یک دهم جمعیت آن زمان شهر تهران کوپن‌های تحویلی را برداشته و در بازار سیاه دوران جنگ به فروش رساندند. در آن زمان، مسوولیت توزیع کوپن منحصرا با بانک صادرات بود. افراد این شبکه توسط اداره حقوقی بانک صادرات با کمک اداره اطلاعات شهربانی وقت، شناسایی و با زحمات آقای کیوان، بازپرس محترم دادسرای تهران این باندکشف و منهدم شد

چرا این شبکه هم در بانک صادرات بود؟

چون بانک صادرات به تنهایی دوپنجم شعب کل بانک‌های کشور را داشت. آقای کیوان که سال‌ها در شهرهایی مانند کرمانشاه و قصرشیرین رییس دادگاه بود و از بد حادثه و جنگ به تهران آمده بود، بدون سروصدا این پرونده را جمع کرد.

آیا در آن زمان در بانک‌های دیگر هم اختلاس صورت می‌گرفت؟

در میان حقوقدانان یک اصل هست، مبنی بر اینکه وضع قانون یا تشدید مجازات در هر موردی گویای وجود جرم یا شیوع آن موضوع در جامعه است. دو قانون در سال‌های 1367 و 1369 در رابطه با فساد مالی تصویب شد که نشان از وجود و شیوع فساد مالی در جامعه بود. قانون اول به نام قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری است که در سال 1367در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شد و مجازات‌های جرایم اقتصادی را تشدید کرد. دو سال بعد از این، قانونی تصویب شد به نام قانون اخلال در نظام اقتصادی کشور. بر اساس این دو قانون برای اولین بار افرادی که در نظام اقتصادی کشور ایجاد اختلال یا به‌صورت باندی اختلاس می‌کردند اگر به قصد ضربه‌زدن به نظام این کار را انجام می‌دادند به عنوان مفسد فی‌الارض شناخته می‌شدند و برای آنها مجازات اعدام در نظر گرفته می‌شد. بدون اینکه محارب بوده و علیه نظام دست به اسلحه برده باشند. قوانین معلول هستند؛ تصویب این قوانین با مجازات‌های سنگین خود حکایت از این داشت که جامعه دچار یک مشکل عمده‌ای شده است. اتفاقا در آن سال‌ها که من وکیل بانک صادرات بودم و پرونده‌های مهم را هم به من ارجاع می‌کردند، متوجه شدیم که نه تنها در بانک صادرات بلکه در سیستم بانکی کشور، پرونده‌های اختلاس زیاد شده است.

چه سال‌هایی این جرایم افزایش یافت؟

نیمه دوم دهه 60 و اوایل دهه 70.

چرا؟
چون اواخر دهه 60 دوران جنگ بود و جنگ تنها آفت انسانی و مادی را همراه خود نمی‌آورد. از لحاظ اقتصادی نیز سیستمی را ایجاد می‌کند که به اقتصاد جنگی معروف است و فزون‌خواهان به صورت‌های مختلف از احتکار کالا تا جرایم دیگر بهره‌برداری می‌کردند. بعد از جنگ برنامه دولت جدید، سازندگی و توسعه بود و توسعه مستلزم به کار انداختن سرمایه‌های بزرگ است که لاجرم همراه خود فساد مالی را هم می‌آورد (نمونه چین). از طرف دیگر، قیمت نفت هم به دلیل جنگ اول خلیج‌فارس و ناامن شدن تنگه هرمز و اشغال کویت افزایش یافته و پول بیشتری به کشور وارد می‌شد.

مشخصا داستان اختلاس معروف به 123میلیاردی در بانک صادرات چه بود؟

فاضل خداداد - که پسر یکی از معتمدان میدان بار تهران به نام حاجی خدادادخان خداداد بود و گفته می‌شود با افرادی مانند مرحوم طیب و خانواده‌های معروف دیگر دارای سوابق و روابط بوده - نقش اول این پرونده را داشت. متهم دوم پرونده مرتضی رفیقدوست هم نقش معرف او را به کارکنان شعبه بانک بازی کرد و باعث هموار شدن راه برای ارتکاب جرم توسط آقای خداداد و خودش شد.

پس آقای رفیقدوست و فاضل خداداد از طریق پدران‌شان با هم آشنا بودند.

بله. فاضل خداداد این‌طور گفته بود.

فاضل خداداد چه‌کاره بود؟
فعالیت‌های ساختمانی و برج‌سازی می‌کرد. او زمین‌های مختلف و خوبی که به اصطلاح گل زمین‌های تهران بود را در شمال شهر خریداری می‌کرد و ذوق و سلیقه خوبی هم در کارهای ساختمانی داشت. چنان‌که اولین مجتمع‌های سه‌منظوره مسکونی-تجاری-اداری را او راه انداخت و برای اولین بار روی پشت‌بام‌ها باغچه و فضای سبز ایجاد کرد. او با شروع جنگ تحمیلی در مهرماه 1359 از ایران خارج شد.

تحصیلات‌ او چه بود؟

در کار ساختمانی و بسازوبفروشی تحصیلات نقشی ندارد. او تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی املاک و دارایی زیادی داشت. یکی از املاک او برج نیمه‌کاره
تجاری-اداری- مسکونی در خیابان فرشته بود که وزارت مسکن و شهرسازی با استفاده از قانون تملک ساختمان‌های ناتمام آن را تملک کرده بود و فاضل با ابطال سند تملک، آن را در قبال بخشی از بدهی‌هایش به بانک صادرات واگذار کرد. اصل بازگشت او برای نجات این ملک بود و توانست با اشخاص مهمی هم ملاقات کند.

خداداد چه زمانی به ایران بازگشت؟

وقتی که جنگ تمام شد در شهریورماه سال 67 فاضل خداداد به ایران باز می‌گردد و با معرفی آقای مرتضی رفیقدوست که آن زمان رییس کمیته انقلاب اسلامی سعدآباد بود به یکی از شعب بانک صادرات معروف به شعبه 207 در باغ فردوس (تجریش) مراجعه می‌کند و یک حساب جاری به شماره رند 2000 که به افراد خاص می‌دهند برای او باز می‌کنند.
گشایش حساب دقیقا چه سالی بود؟

تا آنجا که به یاد دارم اواخر سال 69 یا اوایل70 بود.

در روزنامه‌های آن سال‌ها نوشته شده آقای مرتضی رفیقدوست، او را با این عبارت که «این آقا فاضل، ارباب من است، هر کاری می‌توانید برایش انجام دهید» به بانک معرفی می‌کند.
بله، یکی از متهمان این طور جریان را بازگو ‌کرد.

او را به چه کسی معرفی می‌کند و چرا؟

به مسوولان شعبه 207 و چون آقای خداداد تقریبا تمام املاکش در رهن بانک‌ها بوده و نمی‌توانسته بدهی‌هایی که به بانک‌ها داشته را پرداخت کند تا املاکش را آزاد کند نیاز به پول داشته است.

چرا ملک خیابان فرشته به تملک وزارت مسکن درآمده بود؟

چون ملک نیمه‌کاره بود و طبق قانون حاکم در آن زمان دولت می‌توانست املاک نیمه‌کاره را تملک و تکمیل کند و پس از برداشت هزینه‌ها، باقیمانده قیمت ملک را به مالک مسترد دارد. ولی این ملک هم در رهن بانک صادرات بود و هم اشخاص مختلف مازاد آن را توقیف کرده بودند. خداداد، سیاست خاصی داشت. ملک‌ها را می‌خرید و در رهن بانک‌ها قرار می‌داد. بعد به افراد و اشخاص مختلف که غالبا بی‌نام و نشان بودند چک ‌و سفته‌های متعدد با ارقام و مبالغ کم و زیاد می‌داد. اینها با این سفته‌ها و چک‌ها املاکی که در رهن بانک‌ها بودند را توقیف می‌کردند و خداداد عملا مانع تملک ملک توسط بانک‌ها طبق ماده 34 سابق قانون ثبت می‌شد.

برای چه این کار را می‌کرد؟

فاضل خداداد ذهن فعالی داشت، وقتی ملکی را می‌خرید، برای ساخت یا خرید ملک، وام‌هایی از بانک‌ها می‌گرفت و ملک را در گرو قرار می‌داد. در آن زمان طبق قانون چنانچه ظرف مدت هشت ماه از تاریخ ابلاغ اجراییه به بدهکار، وی بدهی را پرداخت نمی‌کرد، ملک به تملک بانک درمی‌آمد اما این قانون یک استثنا داشت و چنانچه تا شش ماه از تاریخ ابلاغ اجراییه، طلبکاران دیگری این ملک را توقیف می‌کردند دیگر ملک مستقیما به مالکیت طلبکار اول (مثلا بانک) درنمی‌آمد بلکه این ملک از طریق مزایده به فروش می‌رسید و بهای آن به ترتیب تقدم به طلبکاران داده می‌شد یا اینکه طلبکار اول باید بدهی مالک را به بقیه طلبکاران پرداخت می‌کرد و ملک را برمی‌داشت که در هرصورت فاضل ضرر نمی‌کرد.

برمی‌گردیم به زمانی‌که خداداد از خارج برگشت. آیا سرمایه‌ای از خارج کشور با خودش‌آورده بود؟

نه! عملا هیچ سرمایه‌ای نقدی با خود نداشت بلکه املاکی داشت که یا نیمه‌ساخته بودند یا به افراد دیگری منتقل کرده بود. البته خداداد قبل از خروج از ایران در کارهای عمرانی سودآوری شرکت کرده بود.

تا اینجا رسیدیم که مرتضی رفیقدوست او را به شعبه 207 بانک صادرات معرفی می‌کند؟

بله! بعد از این معرفی، خداداد با یکی از کارمندان آنجا که آدم متدین و سالمی بود، روابطی برقرار می‌کند و او را فریب می‌دهد. از طرفی معاون شعبه 207 بانک، معاون رییس کمیته سعدآباد انقلاب اسلامی (آقای مرتضی رفیقدوست)؛ یعنی معرف خداداد هم بود. رییس شعبه هم کسی بود که در عمرش حتی یک ریال رشوه یا هدیه از کسی نگرفته بود و گویا مدتی در یکی از شعبات بانک در خیابان وحدت اسلامی (شاهپور سابق) که نزدیک میدان بارفروشان بود، کار می‌کرد و قبل از انقلاب با خانواده آقای رفیقدوست آشنا بود.

و از این آشنایی‌ها چطور تخلف شروع می‌شود؟

در بانک سرفصلی داریم به نام چک‌های رمزدار. مثلا شما حسابی جاری یا سپرده دارید و می‌خواهید پولی را از این حساب در بانک مبدا به جای دیگری انتقال دهید؛ در وجه خودت یا دیگری. بانک به شما یک چک رمزدار می‌دهد که در وجه بانکی صادر می‌شود که حساب گیرنده در آنجاست. بعد از اینکه آن آشنایی‌ها صورت می‌گیرد خداداد برای به دست آوردن نقدینگی به جای اینکه چک رمزدار به شعبه 207 ارایه دهد و پول نقد بگیرد از چک‌های عادی خود و دیگران استفاده می‌کرد و آن را به شعبه 207 ارایه می‌داد. کارمند شعبه هم وجه آن چک را مانند چک‌های رمز‌دار فوری پرداخت می‌کرد؛ در حالی‌که چکش عادی بود و باید منتظر می‌ماند تا وصول شود. این کارمند چک را می‌برد در فهرست چک‌های رمزدار و وجه را از منابع بانک پرداخت می‌کرد. مثلا چک شماره یک، امروز به بانک ارایه و پولش گرفته می‌شد بعد فاضل خداداد فردا چک شماره دو را به بانک می‌برد، اما با مبالغ بیشتر. مثلا اگر امروز یک چک 100میلیونی می‌داد فردا یک چک 150میلیون تسلیم می‌کرد. او از محل چک امروز وجه چک دیروز را پرداخت می‌کرد و مابه‌التفاوت آن را نگه می‌داشت؛ این روند از اسفند سال 70 تا هشتم بهمن 71 ادامه داشت.

خداداد همیشه از دسته‌چک خودش استفاده می‌کرد؟

خیر! خداداد هم از دسته‌چک خودش استفاده می‌کرد و هم از چک‌های همسر آقای مرتضی رفیقدوست که مرتضی چک‌های او را امضا شده در اختیار فاضل قرار داده بود؛ و هم از دسته‌چک شوهر خواهرش. در واقع همیشه خداداد بدون هیچ قراردادی با بانک مبلغی از وجوه آن را در دست داشت و با آن کار می‌کرد و با همین مبلغ دفتر و دستک و کیا و بیایی برای خود راه انداخته بود.

و چرا مجموع اختلاس در این پرونده به قول شما 121میلیارد تومان شد؟

چون مجموع مبلغ این چک‌ها به فاصله بین 48ساعت تا پنج روز در اختیار فاضل خداداد قرار گرفته بود که می‌شد حدود 118میلیارد تومان.

بقیه چه؟

بقیه هم در حدود سه میلیارد تومان عینا با همین شیوه توسط معرف او برداشت شده بود.

و این مجموعه در چه تاریخی پروژه را کلید زدند؟

این وضعیت تقریبا از اسفند‌ماه 1370تا بهمن‌ماه 1371 به مدت 11ماه و چند روز ادامه پیدا می‌کند. اول فاضل کار را شروع کرد و بعد مرتضی، منتها با ارقام و دفعات کمتر. در این مدت شاید حدود 200 فقره چک با رقم‌های بالا تحویل و توسط کارمند بانک وجه آن پرداخت شده بود (تعداد دقیق چک‌ها یادم نیست).

آن کارمند بر چه اساسی چنین کاری می‌کرد؟

ابتدا به دلیل تعریف و تمجید معرف خداداد به او اعتماد می‌کند، اما از طرفی آن کارمند فرزندانی داشته که بیمار بودند و وضعیت مالی مساعدی هم نداشت. ظاهرا در انجام این کار خطایی نمی‌دید و علتش هم این بود که او این کار را گناه نمی‌دانست و به چیزی به نام سود پول اعتقادی نداشت و برایش فرقی نمی‌کرد که چند روز پول دست کسی دیگر باشد و نه بانک.
اسم‌شان چه بود؟

آقای ابوطالب ... . جالب اینکه او فردی متدین و متعصب بود و حتی اجازه نمی‌داده صدای آوازهای (سرود) رادیو در بانک پخش شود!

آیا هیچ وقت مشکلی در این روال ایجاد نمی‌شد؛ چطور موضوع لو می‌رود؟

چرا. یک‌بار در همان ابتدا بازپرداخت دو فقره از این چک‌ها با مشکل روبه‌رو می‌شود و چیزی نمانده بود کل موضوع لو برود که به کمک یکی از آقایان این موضوع حل می‌شود بدون اینکه مدیران بانک را در جریان قرار دهند. وجه این دو فقره چک‌ها مبلغ 150میلیون تومان بود.

چک‌ چه کسی بوده؟

چک را فاضل خداداد به بانک داده بود ولی چک خانم آقای مرتضی رفیقدوست بود. وقتی مشکل ایجاد می‌شود دست به دامن برادر بزرگ معرف خداداد می‌شوند؛ تا این مشکل را چاره‌جویی کنند.

چه کسانی دقیقا پناه می‌برند به او؟

فاضل خداداد، کارمند مسوول چک‌های رمز‌دار و مرتضی.

چطور اختلال ایجاد می‌شود. مگر از چک‌های بعدی مبلغ چک قبلی را پرداخت نمی‌کردند؟

خداداد گاهی اوقات از تمام مبلغ چک‌ها برای معاملاتش استفاده می‌کرد. در یک مورد 150میلیون تومان از جمع رقم دو فقره چک لاوصول باقی‌می‌ماند. بانک کسری می‌آورد و حساب باز به‌وجود می‌آید.

رفیقدوست چطور 150میلیون تومان پول که آن زمان رقم بسیار زیادی بوده را فورا تامین می‌کند؟

فاضل در بازجویی نوشته بود: او از طریق یک تاجر مازندرانی این 150میلیون تومان را تامین می‌کند.

و چرا آن تاجر این مبلغ را در اختیار اینها می‌گذارد؟
فاضل می‌گوید تا 10روز دیگر پول را پس می‌دهیم و از همان راه قبلی پول تاجر را پس می‌دهند. ولی فاضل خداداد برای این مدت زمان کم 25میلیون تومان سود پرداخت کرده بود.
به چه کسی؟
سود را به نام آن تاجر می‌گیرند. بعد همان کار ادامه پیدا می‌کند منتها با نظم بیشتر و ارقام بالاتر.
چرا؟
برای اینکه پول بیشتری در دست آن دو باشد.

کسی متوجه نمی‌شود؟

نه.

حتی رییس بانک؟

حتی رییس شعبه هم متوجه نمی‌شود. چون در یکی، دو روز حل و فصل می‌شد و در آخر ماه که «بردرو» (بیلان ماه) می‌گرفتند حساب بازی نبود. ماجرای 150میلیون تومان حدودا بعد از سه ماه از آغاز این سیکل معیوب یعنی در اوایل سال 71 به وجود می‌آید و کار ادامه پیدا می‌کند تا اینکه در بهمن 1371 رییس اداره کلر بانک صادرات ایران متوجه می‌شود که یک چک 10میلیارد ریالی و یک چک 12میلیارد ریالی برگشت خورده است. (ارقام دقیقا در خاطرم نیست)

و چرا این چک‌ها برگشت می‌خورد؟

فاضل خداداد قبل از تامین وجه این دو چک به شیوه قبلی، احتمالا برای سامان دادن به سرمایه‌هایش به فرانسه می‌رود و در حساب‌هایش وجهی نمی‌ماند یا ممکن است یادش رفته باشد که مانند دفعات قبل برود چک‌های درشت‌تری بدهد تا چک‌های میلیاردی قبلی را پاس کند در نتیجه این دو چک برگشت می‌خورد.

چطور این آدم با هوشی که شما گفتید چنین اشتباهی می‌کند؟

جرم‌شناسان معتقدند که مجرمان همیشه یک‌جا اشتباه می‌کنند و دادستان‌ها باید این نقطه را پیدا کنند. وقتی این قضیه به وجود می‌آید، رییس اداره کلر بانک صادرات به رییس شعبه 207 زنگ می‌زند و می‌گوید به این مشتری‌ خوب‌تان! بگویید که یک مقدار مراقب باشد، حیف است که چک‌های با رقم بالای او به این شکل برگشت بخورد، او نمی‌دانست جریان چیست ولی نمی‌خواست مشتری به این خوبی! از دست برود. رییس شعبه هم می‌گوید کدام چک؟ وقتی حساب شخص مشخص می‌شود، او از تحویلدار چک‌های رمزدار سوال می‌کند جریان چیست؟ و اینجا قضایا لو می‌رود. فکر می‌کنم این دو چک از دسته‌چک شوهرخواهر فاضل خداداد صادر شده بود. بعد می‌روند و جریان را به حاج محسن رفیقدوست خبر می‌دهند تا موضوع را حل کند. البته حاج‌محسن نمی‌دانسته که این افراد باز هم همان سیکل معیوب را با شتاب بیشتر پی‌گرفته‌اند. او به اتفاق آقای مرتضی رفیقدوست و کارمند شعبه، پیش آقای دکتر سیف، مدیرعامل وقت بانک صادرات ایران می‌رود.

به خداداد اطلاع نمی‌دهند؟

چرا بعد از مدتی تلفن هتل او را در پاریس پیدا می‌کنند و خداداد ظرف چند روز برمی‌گردد. در این موقع که ماجرا کشف شد، جمعا شش‌میلیاردو500 و 60میلیون تومان از منابع پولی بانک صادرات برنگشته بود. بعد از برگشت فاضل و با مدیریت صحیح بانک، از محل وجوهی که اختلاس شده بود، جمعا 44میلیاردو200میلیون ریال ظرف حدود یک ماه وصول می‌شود.
سیف موضوع را به مقام‌های قضایی اطلاع می‌دهد؟

برخلاف این که گفته ‌شد، اطلاع نداده، او بلافاصله جریان را به وزارتخانه‌های اطلاعات، اقتصاد و بانک مرکزی اعلام می‌کند؛ اما برای وصول تمام مبالغ از علنی کردن موضوع اجتناب می‌شود.
چرا؟
چون ترس‌شان این بوده که فاضل خداداد برنگردد و این پول‌ها وصول نشود. وجوه یاد شده در ماه‌های بهمن و اسفند سال 1371 وصول می‌شود و پس از آن مبلغی که به عنوان بدهی خداداد باقی می‌ماند، 21میلیاردو 400میلیون ریال (دومیلیارد و یک‌صد و 40میلیون تومان) است؛ چون فاضل خداداد دیگر در ایران پولی نداشت که این مبلغ را نقدی مسترد کند، حاضر هم نبود از وجوه منتقل‌شده به خارج آن را تسویه کند.

چرا؟
چون بقیه این مبالغ و درآمدی که با وجوه اختلاس‌شده کسب کرده بود را (بیش از هشت‌میلیون دلار)، به خارج از کشور منتقل کرده بود. از طرف دیگر فاضل خداداد بخشی از این پول‌ها را به افراد خاصی که آنها هم محاکمه و محکوم شدند، داده بود؛ شخصی به نام آقای «م.ک» که قبلا در جاهای خاص و حساس کار می‌کرد، از آن جمله بود.
چه سمتی داشته؟

محافظ بود و مهر و امضای جاهای بسیار حساس و مختلف هم جعل کرده بود. او خودش را به خداداد می‌رساند و به او می‌گوید می‌توانم ملک خیابان فرشته را برایت پس بگیرم اما باید سهم من را بدهی.

 چطور مطلع می‌شود؟
از طریق شخصی که اسمش دقیق یادم نیست، وارد ماجرا می‌شود. در نتیجه خداداد برای پس گرفتن ملکش در خیابان فرشته آن طوری که در بازجویی‌هایش گفته بود، مبلغی حدود یک میلیارد تومان از این وجوه اختلاس‌شده را به اشخاص مختلف پرداخت کرده بود (به ادعای خودش).
از اینجا به بعد اداره حقوقی بانک و وکیل وارد ماجرا شدند. فاضل خداداد را آوردیم و گفتیم سند همه املاک و اموالت را بیاور و آورد ما هم مبایعه‌نامه و وکالت‌نامه برای آنها تنظیم کردیم. حتی برای ملکی که قرار بود در آن برج 40طبقه بسازد.
چرا همان موقع که سیف به وزارتخانه‌های اطلاعات، اقتصاد و بانک مرکزی موضوع را اطلاع می‌دهد، نهادهای امنیتی خداداد را دستگیر نمی‌کنند؟
برای مدیریت کردن ماجرا و پس گرفتن پول‌های اختلاس‌شده که با پول آن زمان حدود 25میلیون دلار بود، او دستگیر نشد. چون فاضل خداداد با پای خودش برگشت و املاک و دارایی‌های متعددش را به ما معرفی کرد.
البته این را هم بگویم که او دو چمدان سند برای ما آورد اما، از این املاک و دارایی‌های متعدد تنها مواردی مانند زمین‌هایی در صحرای رباط‌کریم، شمس‌آباد، اسلامشهر و... در رهن نبود. املاک درون‌شهر تهران همه یا در رهن بود یا سهم‌الارث پدریش بود که در نیاوران بود و رسما آنجا زندگی می‌کرد. او این سند‌ها را آورد و گفت اینها فعلا در اختیار شما باشد تا من وجه نقد برای شما تامین کنم. همین ملک فرشته را که توسط وزارت مسکن و شهرسازی تملک شده بود در قبال یک میلیارد تومان از وجه اختلاس شده به بانک صلح کرد. غیر از این، ما املاک دیگری از او خریدیم که یکی همان خانه قدیمی فاضل خداداد بود به متراژ3600متر و کلا سندش را به نام بانک زدیم و سهم‌الارث او در نیاوران را هم توقیف کردیم. یکی از دوستان او که برج‌ساز بود هم معادل یک‌میلیاردو 500میلیون تومان از بدهی بابت خسارت وارده به بانک را پرداخت کرد. یعنی خداداد در آن مدت که بازداشت نشده بود ابتدا در یک ماه اول 45‌میلیاردو 200میلیون ریال از بدهی‌اش را پرداخت کرد؛ بعد در مقابل 21‌میلیاردو 400میلیون ریال دیگر و خسارات وارده به بانک به ترتیبی که گفتم ملک از او خریدیم و بانک صادرات ضرر نکرد. هر روز، روزنامه‌ها انتقاد می‌کردند و شعر می‌نوشتند که ترجیع‌بند آن «اختلس یختلس اختلاس» بود ولی مدیرعامل بانک صادرات از کوره در نمی‌رفت و می‌گفت شما وجوه بانک را پس بگیرید.
با توجه به اینکه گفتید معرف خداداد هم برای خودش کار می‌کرد ماجرای او چه شد؟
ظاهرا معرف خداداد می‌بیند این راه خوبی است؛ فکر می‌کند چرا خودش مستقیم استفاده نکند. پس او هم این کار را با مبالغ کمتر از خداداد انجام می‌دهد.
با این پول چه‌کار می‌کردند؟
ظاهرا با پول به دست آمده، کاسبی می‌کردند و گفته شده در یک جای خوش آب‌وهوای اطراف تهران با قیمت نازل می‌خریدند و همین زمین را بعد از تفکیک با قیمت‌های کلان می‌فروختند. مضافا معرف خداداد مغازه‌ای با پول‌های اختلاس شده فاضل خریداری کرده بود که البته آن را پس گرفتیم و سندش را به نام بانک زدیم.
در مورد نحوه پس گرفتن پول معرف و میزان این پول هم توضیح بدهید؟
میزان کل مبالغ اختلاس شده توسط مرتضی حدود سه‌میلیارد تومان بود که او در زمان کشف اختلاس از اصل مبلغ به بانک بدهی نداشت ولی به دستور آقای دکتر سیف سود ایامی که وجوه بانک نزد او بود با بالاترین نرخ تسهیلات اعطایی به مشتریان اخذ شد.
فاضل خداداد از چه زمانی واقعا تحت مراقبت قرار گرفت؟
از زمانی که هنوز 21‌میلیارد ریال از بدهی‌اش باقی مانده در اختیار نهادهای امنیتی بود و رفت و آمد او کنترل می‌شد.
از زمانی که لو رفت؟
بله، از بهمن 71 تا مرداد یا شهریور 72 تحت مراقبت بود. اما او نهایتا در این زمان از کشور فرار کرد.
و چطور از کشور خارج شد؟
او به نام فاضل خداداد فرزند خداداد ممنوع‌الخروج شده بود اما گذرنامه دیگری هم داشت. چون او مادر متدینی داشته که فاضل را در کربلا به دنیا آورده بود و در کنسولگری ایران در عراق برای او شناسنامه دیگری هم به نام درویش خداداد فرزند خداداد صادر شده بود. در نتیجه فاضل خداداد دو گذرنامه می‌گیرد. ظاهرا او در همان شرایطی که تحت مراقبت بوده به مامور مراقبش می‌گوید که من می‌خواهم بروم کرمان برای خرید یک معدن ولی با گذرنامه جعلی از کشور خارج می‌شود.
چه تاریخی؟
فکر می‌کنم مرداد یا شهریور 72. در آغاز گفته بود رفتم بندرعباس، از آنجا به دوبی و از آنجا هم عازم آمریکا شدم؛ ولی از مهرآباد فرار کرده بود.
آیا تا آن زمان هیچ پرونده کیفری برای او تشکیل شده بود؟
هم بله هم خیر!
یعنی چه؟
در زمان کشف اختلاس در بهمن سال 1371 بانک مراتب را طی گزارشی به وزارت اطلاعات اعلام می‌کند، وزارت اطلاعات هم این گزارش را به یک شعبه بازپرسی (فکر می‌کنم شعبه 14) که آن موقع پرونده‌های مهم را به آن ارجاع می‌دادند، می‌دهد اما بازپرس نقص می‌گیرد و پرونده را برای اخذ توضیحات بیشتر از بانک و متهم و رفع اشکال‌های مورد نظرش برمی‌گرداند. برای همین قراری صادر نمی‌کند ولی در واقع همه متفق‌الرای بودند که فعلا فاضل را بیرون نگه دارند تا همه پول‌ها را برگرداند. هم زمان بازرسان بانک صادرات از شعبه‌ای که در آن اختلاس شده بود بازرسی می‌کنند. گزارشی تهیه می‌شود و بازرس وظیفه‌شناسی، البته بدون رعایت مصالح و مسایلی که مدیریت بانک با اطلاع وزارتخانه‌های ذی‌ربط روی آن تمرکز کرده بود، گزارش را مستقیما به دفتر عالی‌ترین مقام کشور و مراجع دیگر ارسال می‌کند. رهبری هم در حاشیه این گزارش به دادستان تهران دستور قاطع رسیدگی می‌دهند و جمله معروفی می‌نویسند.
آن موقع دادستان تهران کی بود؟
آقای ناصری صالح‌آبادی که از قضات فاضل و دیوانعالی کشور است.
از اینجا آقای ناصری صالح‌آبادی پرونده را با جدیت و مسوولیت به بازپرس شعبه ششم دادسرای عمومی تهران آقای جواد احمدی‌پور ارجاع می‌کند. از طرفی فاضل خداداد از کشور خارج شده بود. هر چند که مرتب با مدیران بانک و آقای رفیقدوست در ارتباط بود و قول می‌داد که برمی‌گردد.
آیا بازپرسی که پرونده توسط وزارت اطلاعات به او ارجاع می‌شود، در جریان این بود که فاضل خداداد از بهمن 71 تا مرداد 72 در حال مدیریت شدن برای پس دادن پول‌هاست؟
در حقیقت حلقه مفقوده این پرونده اینجاست اما احتمالا می‌دانست. هرچند من از کم‌و‌کیف آنچه که آن موقع در خفا گذشته مطلع نیستم.
چرا خداداد بازداشت نشد. این توجیه که بانک می‌خواسته موضوع را مدیریت کند با عدالت و اجرای قانون جور در نمی‌آید؟
سیاست بانک در هماهنگی با وزارت اطلاعات و وزارت دارایی و امور اقتصادی و بانک مرکزی بود و به طوری‌که گفتم به مقامات قضایی هم گزارش شده بود.
دست‌کم آیا خداداد در این زمان بازجویی می‌شد؟
از این موضوع دقیقا اطلاع ندارم. احتمالا باید بازجویی شده باشد اما چیزی در این مورد رسما در پرونده‌ قضایی او ندیدم.
بعد از فرار چه شد؟
بعد از مدتی یک روز خداداد از کالیفرنیا زنگ می‌زند به آقای سیف. آقای سیف فکر می‌کند که او در تهران است و می‌گوید آقای خداداد مدتی است پیدایت نیست؛ خداداد می‌گوید من از جای دوری زنگ می‌زنم و حتما برمی‌گردم. همین‌جا آقای سیف موضوع را به ماموران وزارت اطلاعات و مراقبان او منعکس می‌کند.
خداداد چقدر بعد از اینکه فرار می‌کند تماس می‌گیرد؟
احتمالا هفت یا هشت روز بعد.
در این مدت تحویلدار چک‌های رمزدار و مسوولان شعبه در چه وضعیتی بودند؟
همچنان در شعبه خودشان مشغول کار بودند.
و چرا تا آن زمان هنوز تحویلدار چک‌های رمزدار، رییس و معاون شعبه را بازداشت نکردند؟
چون از نظر بانکی عمده پول برگشته بود و برای بقیه هم تضمیناتی اخذ شده بود. از لحاظ قضایی هم مساله هر لحظه قابل تعقیب کیفری بود.
توانستید سود پول را هم بگیرید؟
تقریبا.
مبلغ سود چقدر بود؟
تا زمان محاکمه نزدیک به سه‌میلیارد تومان.
و مرتضی رفیقدوست چقدر سود بدهکار بود؟
نزدیک به 20میلیون‌تومان. رفیقدوست در همان بهمن سال 71 اصل و سود را تا ریال آخر نقد پرداخت کرد.
چطور رفیقدوست قبول کرده بود به راحتی همه پول را پس بدهد؟
برای اینکه آبرویش در خطر بود.
محسن رفیقدوست در این بین تنها یک رابط بود و به عنوان بزرگ‌تر حضور داشت؟
آقای حاج محسن رفیقدوست به گفته خودش به‌عنوان حلال مشکلات عمل می‌کرد ولی مستقیما در اصل جریان این اختلاس‌ها مداخله و نقشی نداشت. من واقعا چیزی ندیدم سیاه‌نمایی هم نمی‌کنم. برادرش و کارمند شعبه در مورد اول که 150میلیون‌تومان کسری آوردند، به او متوسل شده بودند و در مورد بعدی که دو چک میلیاردی خداداد برگشت. وقتی برای بار دوم به ایشان متوسل شدند او همراه برادرش و تحویلدار چک‌های رمزدار می‌روند پیش مدیرعامل بانک صادرات و رییس شعبه نیز احضار می‌شود. شاید ایراد کار این بود که باید از همان کشف دو فقره چک اول موضوع را منتقل می‌کردند تا کار ادامه پیدا نکند.
اینکه تحویلدار چک‌های رمزدار نه بازداشت شد و نه از کار برکنار، خیلی جای سوال دارد.
او فقط حدود 20 میلیون از فاضل رشوه گرفته بود و از وجوه اختلاس شده، وجهی برنداشته بود. اما صددرصد برخورد می‌شد چون از نظر بانک فقط او مسوول بود؛ رییس شعبه ومعاونش در جریان نبودند.
مرداد یا شهریور 72 خداداد خارج شد و از آنجا با سیف تماس گرفت؛ بعد چه شد؟
آقای سیف دستور داد نسبت به تمام املاک ایشان اقدام حقوقی شود. این ماجرا که پیش آمد، کار به روزنامه‌ها کشید. در تابستان 73 مثل همین قضیه اخیر، روزنامه‌ها هر روز مطالبی می‌نوشتند. خداداد هم مدام می‌گفت بر می‌گردم و زمان می‌گذشت. دستور بازداشتش هم صادر شده بود. موضوع از لحاظ قضایی هم با جدیت پیگیری می‌شد.
به دلیل شکایت شما یا به دلیل دستور مقامات کشور؟
قطعا دستور قاطع ایشان موضوع را جدی‌تر کرده بود. موضوع دیگری هم بود که پرونده را اول داده بودند به آقای محسنی‌اژه‌ای که قائم‌مقام دادستان در وزارت اطلاعات بود او هم دستور احضار خداداد را صادر کرده بود ولی خداداد به او معرفی نشده بود.
چرا و چه کسی معرفی نکرد؟
برای من هنوز مشخص نشده ولی حتما آقای محسنی اژه‌ای می‌داند. نهایتا عدم اجرای این دستور باعث می‌شود آقای محسنی با کسانی که اهمال کرده بودند، برخورد کند. بعد از اینکه این موضوع پیش آمد و پرونده دیگری در این مورد با دستور رهبری در کنار آن پرونده اول تشکیل شد بازپرس پرونده دو، سه‌بار آقای سیف را احضار و ضرب‌الاجل 24ساعته تعیین و تهدید کرد من رفتم درخواست کردم وقت را به چند روز دیگر موکول کند چون مرحوم دکتر نوربخش وزیر دارایی و آقای فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات در مسافرت خارج بودند.
بازپرس چه کسی بود؟
همان آقای جواد احمدی‌پور.
چه شد که او به جای آن بازپرس قبلی که پرونده از وزارت اطلاعات به او ارجاع شده بود قرار گرفت؟
پرونده‌های مالی سنگین بانک‌ها را به آقای احمدی‌پور می‌دادند. آقای احمدی‌پور آقای سیف را احضار کرد و آقای سیف موضوعات را توضیح داد. فکر می‌کنم که آقای احمدی‌پور، ابتدا اشراف کاملی نسبت به موضوع نداشت، چون فکر کرده بود همه 123میلیارد تومان پول از حساب بانک خارج شده و برنگشته است. به همین جهت آقای احمدی‌پور می‌خواست تفهیم اتهام کند که مدیران بانک به اتهام اختفای جرم تحت تعقیب هستند.
من در بازپرسی این جمله را به آقای احمدی‌پور گفتم که اصلا آقای سیف که مراتب را مستقیما به مراجع قضایی اعلام نکرده مقصر نیست و من مقصر هستم. او پرسید چرا؟ گفتم برای اینکه من به‌عنوان مشاور حقوقی بانک به او گفتم شما فعلا این کار را علنی نکنید برای اینکه بدهکار برنمی‌گردد و همه مطالبات ما می‌سوزد. او پس از جلسه با آقای دادستان تهران از تفهیم اتهام به آقای سیف منصرف شد.
اما سیف به وزارت اطلاعات گزارش داده بود؟
بله! اما من ابتدا این موضوع را نمی‌دانستم.
یعنی هدف اصلی شما زنده کردن پول بانک بود؟
بله، آن زمان هم مثل الان نبود که هر کس بخواهد تقصیر را گردن دیگری بیندازد. خود آقای سیف شخصا مسوولیت همه‌چیز را برعهده گرفته بود.
ماجرا دقیقا چطور به رسانه‌ها کشیده شد؟
ظاهرا گزارش بازرس بانک به کمیسیون اصل 90 هم رفته بود و ارگان‌های نظارتی مجلس مطلع شدند و وزیر دارایی و مدیرعامل بانک مثل پرونده اخیر احضار شدند و بعد روزنامه سلام در یادداشتی با عنوان «رفیق گیت» به افشای جزییات موضوع پرداخت و آقای مهندس عباس عبدی چندین یادداشت در مورد آن نوشت. از اینجا به بعد به فاضل خداداد هم فشار بیشتری آوردند که برگردد.
چه کسی فشار آورد؟
آن‌طوری که گفته می‌شود، از طریق آقای محسن رفیقدوست به او قول داده بودند که اگر برگردد، کاری با او نداشته باشند. از طرف دیگر هم آقای سیف مرتبا با او تماس می‌گرفت و او را تشویق به بازگشت می‌کرد و می‌گفت اگر همه پول بانک را بدهی، بانک از تو شکایتی نخواهد کرد و او برگشت. وقتی فاضل خداداد در شهریورماه 73 به ایران بازگشت، هنوز 000/000/400/21 ریال از اصل و خسارات بدهکار بود.
از اینترپل کمک نخواسته بودید.
در این‌گونه موارد اگر کمک هم می‌خواستیم، کاری از پیش نمی‌بردیم. اینکه کسی ادعا کرده بود به او گفته اگر برنگردی من خودم می‌آیم و تو را در گونی می‌اندازم و برمی‌گردانم هم صحیح نیست. چون فاضل خداداد یک سال بعد یعنی حدود شهریورماه سال 73 با میل و پای خودش به ایران برگشت.
وارد فرودگاه که شد، بازداشت نشد؟
نه! ولی از موقعی که آمد در تور امنیتی بود. هرچند تا آخرش هم نگفت که با کدام گذرنامه برگشتم. اما احتمال می‌دهم که برگشتش با گرین‌کارت باشد. وقتی برگشت ایران، تمام اموال و املاک و دارایی‌های دیگری را که داشت، در اختیار گرفتیم. بلافاصله بازپرس هم او را دعوت کرد ولی براساس مصلحت‌هایی که در آن زمان وجود داشت، باز هم او را بازداشت نکردند و قراری برای او صادر نشد. تا اینکه یکی از همکاران برج‌سازش آمد و ملکی را به بانک صادرات در فرمانیه، خیابان روحانی کوچه یاس فروخت. آن ملک در ارزیابی 21میلیارد ارزش داشت که شش‌میلیارد ریال از بانک صادرات گرفت و 15میلیارد ریال را به حساب بدهی‌های فاضل خداداد گذاشت. بعد از این ما هنوز بابت اصل بدهی او یک میلیارد طلبکار بودیم و حدود سه میلیارد هم سود طلب داشتیم. بعدا ما ملک‌های دیگری که از خداداد به نام بانک صادرات انتقال داده بودیم، فروختیم و با محاسبه جدید عملا خیلی از مبلغ سود پایین آمد. چون ملک را در سال 71 به ما واگذار کرده بود اما سود را تا سال 74 برای او حساب کرده بودند. ولی از اصل طلب مبلغ یک میلیارد تومان باقی ماند.
و خداداد کی بازداشت شد؟
بعد از اینکه روز پنجم بهمن سال 73 سند ملک خیابان روحانی تنظیم رسمی شد در روز 9/11/73 بازداشت شد.
از تابستان 73 تا بهمن‌ماه اصلا پیش بازپرس رفته بود؟
بله! بازجویی هم شده بود. وقتی فاضل خداداد به بازپرسی شعبه شش رفت، بازپرس او را با قرار 123میلیاردتومان بازداشت کرد.
به‌رغم قولی که داده بودند مبنی بر اینکه بازداشت نمی‌شود.
این قول را که بازپرس نداده بود. خداداد هم هر کاری کرد، نتوانست باقیمانده وجه اختلاس شده را بپردازد.
از خارج از کشور پولی با خود نیاورد؟
هیچ پولی با خودش نیاورد ولی گزارش‌های حسابرسی بعدی نشان می‌داد که بخشی از پول از ایران خارج شده بود.
چقدر؟
احتمالا حدود 000/300/8 دلار (هر دلار در بازار آزاد 1000 ریال بود).
کارمندان شعبه چه زمانی بازداشت شدند؟
دو ماه قبل از آن تحویلدار چک‌های رمزدار، معاون و رییس شعبه را هم بازداشت کرده بودند. بعد از این، پرونده وارد مرحله حساسی شد. این پرونده از لحاظ دادسرایی کارش در آستانه تمام شدن و صدور کیفرخواست بود که قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب که تیرماه سال 1373 تصویب شده بود اجرا شد و دادگاه‌های عمومی در تهران تشکیل و دادسرا منحل شد. به همین دلیل، پرونده آقای خداداد را به جای اینکه در دادگاه کیفری آن زمان رسیدگی کنند، با ابلاغ ویژه ریاست قوه‌قضاییه به حجت‌الاسلام محسنی‌اژه‌ای که در آن زمان ریاست شعبه سه دادگاه انقلاب بود ارجاع شد. با توجه به اینکه در سال 72 زمانی‌که او جانشین دادستان در وزارت اطلاعات بود و پرونده در اختیار وی قرار داشت، سابقه‌ این پرونده را می‌دانست و به مسایل اشراف داشت. آقای رازینی هم که آن موقع رییس کل دادگستری استان تهران بود و از توانایی‌های او اطلاع داشت پرونده را به وی ارجاع داد. بعدها در طول جلسات دادگاه متوجه حساسیت آقای محسنی نسبت به فرار خداداد شدم. به هر حال وقتی که تحقیقات پرونده تکمیل شد اخطاری از دادگاه برای بانک آمد که اولین جلسه دادگاه روز 8/4/74 تشکیل می‌شود.
و از بهمن 73 تا زمان دادگاه خداداد و سایر متهمان در بازداشت ماندند؟
بله چون قرارشان خیلی سنگین بود.
چرا رییس شعبه را بازداشت کرده بودند؟
بازپرس پرونده آقای احمدی‌پور معتقد بود که این کارمند نمی‌توانسته بدون اطلاع معاون و رییس شعبه این کارها را انجام دهد. چون صدور چک‌های رمزدار دو امضایی بوده و بعضی چک‌های رمزدار را رییس و بعضی دیگر را معاون شعبه امضا کرده بودند.
به هر حال وقتی برای ما اخطار آمد، ما دادخواستمان را تسلیم دادگاه کردیم، چون آقای رفیقدوست قبلا در همان سال 71 کل اصل و خسارات را پرداخت کرده بود من در دادخواستم نوشته بودم بانک از لحاظ حقوقی از آقای رفیقدوست شکایتی ندارد. ریاست دادگاه با توجه به تبلیغاتی که شایع کرده بودند که بانک صادرات با رفیقدوست است، سوال کرد: چرا از رفیقدوست شکایت ندارید؟ من پشت تریبون رفتم و گفتم جرم دو حیثیت دارد. یکی حیثیت عمومی است و دیگری خصوصی. حیثیت خصوصی مربوط است به ضرر و زیان مادی و معنوی که به شاکی خصوصی وارد می‌شود. از این جهت چون آقای رفیقدوست رد مال کرده و زیان‌های وارده را هم به ما پرداخت کرده ما از ایشان شکایت نداریم وگرنه از جنبه عمومی جرم، نه تنها از رفیقدوست شاکی هستیم بلکه به نظر اینجانب اگر آقای رفیقدوست نبود، اصلا چنین اختلاسی صورت نمی‌گرفت. بعضی از مسوولان بانک صادرات در اداره حقوقی و روابط عمومی در زمانی که من این حرف را در دادگاه زدم، خیلی ناراحت شدند.
چرا ناراحت شدند؟
گفتند تو چرا بدون هماهنگی قبلی درمورد آقای رفیقدوست این حرف‌ها را گفتی. قبل از اینکه به بانک برگردیم به لطف موبایل که تازه آمده بود - و جالب آنکه از پول‌های اختلاس شده در معامله موبایل هم استفاده شده بود - جریان را به مدیرعامل گزارش کرده بودند تا ذهن او را مشوش کنند.
چرا نباید می‌گفتید؟
من هم همین سوال را پرسیدم و گفتم قانون اساسی ما همه مردم را در مقابل قانون یکسان می‌داند و هرکسی در هر مقامی که جرمی مرتکب شده باید پاسخگو باشد.
یعنی آنها می‌گفتند بین فاضل خداداد و معرف او تبعیض قایل شوید؟
در واقع معتقد بودند که چون او اصل و فرع پول‌ها را برگردانده نباید هیچ نوع شکایتی علیه او مطرح می‌شد. اما بعد از اینکه برگشتیم به بانک صادرات، آقای سیف گفت شما وکیل هستید و هرطور که قانون می‌گوید عمل کنید.
در جلسات دادگاه چه گذشت؟
یکی از ویژگی‌های این دادگاه این بود که مستقل عمل کرد. از طرف دیگر چون من نمی‌دانستم پرونده از حدود دو ماه قبل از تشکیل دادگاه و پس از پایان تحقیقات آقای احمدی‌پور کجا بوده می‌خواستم آن را مطالعه کنم، وقتی آن را مطالعه کردم دیدم که در تحقیقات بعدی از خداداد و دیگران همه مسایل برملا شده و آن شخص به هر کاری دست زده بود.
احمدی‌پور تحقیقات را انجام می‌داد یا محسنی اژه‌ای؟
احمدی‌پور بازپرس بود و محسنی رییس دادگاه؛ ولی تحقیقات عمده پس از تحویل پرونده به دادگاه انجام شده بود.
یعنی درپرونده اول؟
خیر پرونده اول را من ندیدم تنها نامه‌ای که بازپرس نوشته و عطف به نامه وزارت کرده بود را دیدم و در دادگاه هم برای اثبات اینکه در آغاز بانک موضوع را گزارش کرده بود شماره پرونده را گفتم.
یعنی چه؛ مفقود شده بود؟
یعنی اینکه اقدامات اولیه در شعبه بازپرسی نبود؛ به غیر از سوابقی اندک، ما چیزی از آن پیدا نکردیم. آقای محسنی هم فاضل را احضار کرده بود. احضار او پیش از فرار فاضل خداداد بود. آن زمان هم چون بانک همه پول‌ها را از آقای مرتضی رفیقدوست گرفته بود عملا نام ایشان خیلی مطرح نمی‌شد و دنبال عامل اصلی جنایت و کسی که به نفع ایشان این کارها شده بود و آن هم فاضل بود می‌‌گشتند. در نتیجه من نمی‌دانم آیا بازپرس اولیه واقعا تحقیقی از متهمان اصلی؛ یعنی فاضل و مرتضی کرده بود یا نه. در اولین جلسه دادگاه بعد از سوال و جوابی که از من کردند، آقای محسنی اژه‌ای قرار بازداشت مرتضی رفیقدوست در قبال تودیع وثیقه به مبلغ123 میلیاردتومان را صادر کرد؛ یعنی مانند متهمانی که قبلا بازداشت شده بودند.
پس رفیقدوست خیلی دیر‌تر از بقیه بازداشت شد؟
بله! در جلسه‌ بازپرسی که آقای احمدی‌پور در زمستان سال 73 انجام داد برای مرتضی رفیقدوست قرار سبکی صادر کرده بودند.
چقدر؟
فکر می‌کنم 600 یا 300میلیون تومان بود و او آپارتمان فرمانیه خود را به عنوان وثیقه گذاشت و آزاد بود. در حالی که باید قرار اولیه براساس مبلغ اختلاس صادر می‌شد و برای یک‌ماه هم قرار بازداشت موقت صادر می‌شد.
پس مرتضی رفیقدوست تا آن زمان یک روز هم زندان نرفتد؟
اصلا! ولی یکسان برخورد کردن آقای محسنی‌اژه‌ای باعث خوشحالی شد.
شما هم امیدوار شدید؟
بله، در حقیقت آن صحبتی که من کردم و گفتم که عامل اصلی این فرد است و اگر او نبود اصلا این جنایت انجام نمی‌شد، قبل از همین اقدام دادگاه بود و به درست یا نادرست فکر می‌کنم پایه‌ای شد برای بازداشت وی.
و شما بر چه اساسی او را «به عنوان عامل اصلی این جنایت» به دادگاه معرفی کردید؟
چون کارمندان بانک صادرات در شعبه 207؛ هر سه از بهترین کارمندان بانک بودند. کارمند شعبه تدین و تعبدش در آن حد بوده که اجازه نمی‌داد صدای آواز از رادیو در داخل شعبه پخش شود و آن دو نفر دیگر هم من پرونده پرسنلی‌شان را خوانده بودم و کوچک‌ترین تخلفی از آنها گزارش نشده بود. من در حقیقت براساس تعصبی که نسبت به موکلانم پیدا می‌کنم، ناراحت بودم از اینکه چرا باید افرادی صاحب عنوان و نفوذ بدون اینکه ماهیت افراد دیگر را بشناسند آدمی مانند خداداد را حمایت کنند و چند کارمند خوب را از بانک بگیرند. شاید در مورد قضیه فعلی هم مصداق پیدا کند. در نتیجه همان روز، دادگاه قرار مرتضی را تشدید کرد و او که با کت و شلوار به دادگاه آمده بود، روانه زندان شد و جلسه بعد با لباس زندان آمد.
چند جلسه دادگاه تشکیل شد؟
هفت جلسه دفاع و یک جلسه اعلام رای.
و چقدر طول کشید؟
از هشتم تیر 74 تا اواخر مردادماه؛ به سرعت رسیدگی کردند.
چند متهم در آن بود؟
سه متهم بانکی؛ خداداد، مرتضی و شوهرخواهر آقای خداداد و یکی، دو نفر دیگر که مربوط به اختلاس نبودند.
آن کسانی که از طرف‌شان چک داده بودند، جزو متهمان نبودند؟
تنها شوهرخواهر خداداد از آن جمع در میان متهمان اصلی بود. ولی افراد دیگری را به عنوان شاهد و مطلع به دادگاه احضار کردند.
خانم رفیقدوست چه؟
نه! او اطلاعی از این موضوع نداشت بنابراین متهم نبود.
محسن رفیقدوست متهم نبود؟
او جزو متهمان نبود ولی چون از جریانات مطلع بود و به گفته آقای سیف و همچنین به گفته خودش در بازگرداندن آقای فاضل خداداد کمک کرده بود، همیشه در مورد پرونده نام او هم ذکر می‌شد. بعد آقای اژه‌ای برای جلسه چهارم آقای سیف و آقای رفیقدوست را به دادگاه احضار کرد. چون تمامی اطلاعات و اقداماتی را که آقای سیف انجام داده بود، به اطلاع او رساندیم، تقریبا مطمئن بودیم که موضوعی برای آقای سیف پیش نمی‌آید. آقای رفیقدوست هم در جلسه دادگاه حاضر شد. آقای اژه‌ای از او پرسید رابطه شما با خداداد چه بوده و او چه املاکی از شما یا بنیاد جانبازان خریده؟ این پولی که شما پس دادید، بابت خرید ملک بوده یا به بنیاد داده بوده؟ تحقیقات حول این محور بود.
نهایتا چه احکامی صادر شد؟
آقای خداداد که متهم اصلی بود اعدام شد. متهم ردیف دوم همراه با متهم ردیف سوم تحویلدار چک‌های رمزدار به حبس ابد محکوم شدند. رییس شعبه به 9سال زندان و معاون شعبه به 12سال زندان محکوم شدند. شوهرخواهر آقای فاضل خداداد هم محکوم شد به جزای نقدی به مبلغ 500میلیون تومان به دلیل معاونت در جرم. جرم همه اینها اخلال در نظام اقتصادی کشور و تشکیل باند برای اختلاس، اخد رشوه و غیره عنوان شد که اقدامات فاضل از نوع قصد ضربه زدن به نظام و افساد در زمین تلقی و مفسد شناخته شد.
متهمان از خودشان دفاع می‌کردند؟
بله، همه این آقایان وکیل داشتند. متهمان تجدیدنظرخواهی کردند و پرونده به شعبه 32 دیوان‌عالی کشور رفت، رییس شعبه حجت‌الاسلام قتیل‌زاد بود. پرونده در آنجا یکی، دو ماه بیشتر نماند و حکم را تایید کرد.
فاضل خداداد کی اعدام شد؟
اوایل آذرماه سال 74 اعدام شد.
یعنی از زمانی که دادگاه شروع شد تا زمان اعدامش حدود پنج ماه طول کشید؟
بله.
وقتی اعدام ‌شد، شما بودید؟
خیر، ولی من چند روز قبل از اینکه اعدام شود و در حالی‌که هنوز او نمی‌دانست حکمش تایید شده با او ملاقاتی داشتم.
حکم کی تایید شد؟
اواخر آبان.
مطمئن هستید که خداداد اعدام شد؟
بله! مطمئنم.
تحویل‌دار، رییس و معاون بانک در نهایت چند سال در زندان ماندند؟
هرکدام از اینها به اندازه نصف مدت حکم‌شان در زندان ماندند. به تحویلدار چک‌های رمزدار دو بار عفو خورد و بالاخره بعد از حدود هشت یا 9 سال زندان آزاد شد.
رییس و معاون چطور آزاد شدند؟
نصف مدت زندان را کشیدند و آزاد شدند. در مورد آقای رفیقدوست هم زیاد خبر ندارم؛ تنها یادم هست به دلیل چکی که او به مبلغ 14میلیون تومان بابت بدهی به فاضل داده و او هم چک را به بانک داده بود و پرداخت نشده بود، به مجتمع قضایی الهیه آمد که آنجا او را دیدم که با لباس شخصی و بدون محافظ بود؛ با یک پژو آمد و رفت. گویا در مرخصی بودند.
چه سالی بود؟
فکر می‌کنم 75 یا 76.
در نهایت متهم ردیف دوم کی به صورت رسمی آزاد شد؟
فکر می‌کنم 82 آزاد شد.
مگر حبس ابد نبودند؟ چطور آزاد شدند؟
حبس ابد بود، ولی او مامور خرید زندان اوین می‌شود و می‌توانسته بیرون بیاید. بعد هم عفو می‌خورد و آزاد می‌شود.
چطور متهم ردیف اول اعدام می‌شود. متهم ردیف دوم فقط شش سال در زندان می‌ماند.
ایشان چون قبل از اینکه ماجرا کشف شود تمام وجوه را بازپرداخت کرده بود، حکم حبس ابد به او داده بودند و دو بار عفو موردی به او داده و آزاد می‌شود.
و بعد دوباره تحویلدار و رییس بانک و معاون برگشتند به بانک صادرات؟
احتمالا! ولی خبر دقیق ندارم.
نهایتا کل پول برگشت؟
نهایتا کل پول به استثنای یک‌میلیاردی که خداداد نداشت که بدهد و بابت آن ملک خیابان فرشته را که الان بر سر آن میان بانک صادرات و وزارت مسکن مناقشه هست و مدعی ثالثی هم دارد، برگشت.
من می‌خواهم چند نکته از آن هفت جلسه دادگاه بگویم. معرف خداداد در بازپرسی گفته بود من هیچ سمتی در این قضیه نداشتم و اختلاس به شکل غیرباندی و غیرگروهی صورت گرفت. در نتیجه بازپرس پرونده با قرار سبکی او را آزاد کرده بود. چیزی که برای من خیلی جالب بود، برخورد رییس دادگاه بود که در بازجویی مسلط بود، زیرا در همان جلسه اول از ایشان سوال کرد که نقش شما چه بوده و او گفت: من سمتی در اختلاس فاضل خداداد نداشتم؛ سپس از او سوال کرد که شما فاضل خداداد را به بانک معرفی کردید؟ گفت: بله. آقای اژه‌ای پرسید: «اگر شما فاضل خداداد را معرفی نمی‌کردید، اصلا اینها او را می‌شناختند.» وی پاسخ داد: نه. قاضی گفت: یعنی اگر شما فاضل خداداد را معرفی نمی‌کردید، اصلا چنین جرمی پیش می‌آمد؟ مرتضی گفت: خیر! و این‌گونه دادگاه استنتاج خود را کرد. از اینجا موضوع اختلاس تبدیل شد به یک اختلاس باندی و جمعی. چون قانون مجازات مرتکبان ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری می‌گوید مجازات این اختلاس حبس ابد است مگر اینکه مفسد فی‌الارض باشند در این صورت مجازات مفسد فی‌الارض دارد. نکته دیگری که جالب بود، این بود که آن دادگاه علنی بود و تاثیرات بسیار مثبتی داشت. وکلا هم در دفاع آزادی داشتند و حساب جاری همه افراد و نهادها که در حدود 50هزار سند شد. توسط بازرسان رسیدگی شد، ولی دادگاه هم به گزارش بازرسان اکتفا نکرد. مستقیما یک کارشناس رسمی دادگستری که از بازرسان سازمان بازرسی کل کشور هم بود، برای رسیدگی به حساب‌های مورد نظر انتخاب کرد.
یک مقدار هم به امروز بپردازیم. چه کسانی را در بستر‌سازی برای تخلف مالی اخیر مقصر می‌دانید و چرا فسادهای مالی در این ابعاد و ارقام نجومی اتفاق می‌افتد؟ آیا فساد مالی به دلیل وجود امثال خدادادها، کارمندان اهمال‌کننده و معرفان پرنفوذ است یا عوامل دیگری هم دخیل هستند؟
اقتصاد ناسالم و عمدتا دولتی بهترین و مناسب‌ترین بستر برای تخلفات مالی است. تخلفات مالی هم تنها اختلاس نیست، بلکه شامل کلاهبرداری، جعل، ارتشا، تحصیل مال نامشروع، اخلال در نظام بانکی، تصرف در اموال دولتی، اهمال در نگهداری این اموال و... می‌شود و چون این بستر وجود دارد، هرچقدر هم مدیران بانک، بازرسی کل کشور و سایر ارگان‌های نظارتی نظارت کنند، نمی‌توانند موثر و جامع و مانع باشند؛ تنها راه کاهش جرایم مالی این است که ما سیستم‌ها را اصلاح بکنیم؛ اصلاح سیستم‌ها و کنترل مستمر و آنلاین عملا موجب می‌شود راه‌های ورود به اختلاس از ساده و کم‌دردسر به یک راه سنگلاخی و پردردسر تبدیل شود و عوامل ارتکاب این جرایم را بر لبه پرتگاه برساند. بارها در مورد اهمیت آزادی مطبوعات و آزادی‌های سیاسی مردم برای مقابله با فساد حرف زدیم. اگر مطبوعات آزاد باشند و فعالیت احزاب و انجمن‌ها و تشکیلات‌های سیاسی و مدنی در چارچوب قانون اساسی آزاد باشد، مطمئنا نظارت عمومی و مطبوعات باعث می‌شد تلفات کمتر باشد و مجرمان خیلی کم مجال ارتکاب جرم پیدا کنند. رسانه‌های آزاد بهترین ارگان‌های نظارتی خواهند بود. چنانکه در دوره هشت‌ساله دولت اصلاحات به علت فضای موجود میزان اختلاس، رشوه و رانت‌خواری کمتر بود. ماجرای شهرام جزایری بسیار بسیار کمتر از رقم اخیر بود. تنها وقتی که بوی گند فساد مالی همه جا را فراگرفت تازه برخی افراد یادشان می‌افتد که بگویند از قبل در جریان بودند. کمااینکه در همین مساله تخلف اخیر موسوم به اختلاس یا تخلف سه‌هزارمیلیارد تومانی در بانک صادرات آقای جهرمی، مدیرعامل سابق بانک گفت این تخلف از سال 86 وجود داشته اما تازه الان و بعد از چهار سال که بوی آن همه جا را گرفت، موضوع به گوش مردم می‌رسد. مبلغ بسیار زیادی از این تخلف در همین چند ماه گذشته پرداخت شده است.
آیا درست است که ما این دو پرونده؛ یعنی اختلاس معروف به 123میلیارد تومانی را با تخلف مالی سه‌هزارمیلیارد تومانی اخیر مقایسه کنیم. چه از حیث رقم، چه از حیث نوع اتفاقی که افتاده؟
اصلا با هم قابل مقایسه نیست. اختلاس 123میلیارد تومانی از لحاظ مشابهت کیفی، حقوقی و مکانیزمی که صورت گرفته اصلا با تخلف سه‌هزارمیلیارد تومانی قابل مقایسه نیست. اگر رقم باقیمانده اختلاس سال 71 بانک صادرات را جلو این آقایان بگذارند، قهر می‌کنند ولی اختلاس و برداشت از حساب دولت چه کم چه زیاد باشد نشانه فساد در دستگاه مالی کشور است و سلب اعتماد عمومی را همراه دارد. در شرایط کنونی توصیه می‌شود همه مراجع بانکی و مالی درگیر به‌جای اینکه جنگ و دعوا کنند که چه کسی اول متوجه شده، در درجه اول همان کاری را که بانک صادرات در آن زمان کرد، انجام دهند تا تمام مبلغ مورد سوءاستفاده به نظام بانکی کشور بازگردد. البته این کار سختی است چون تخلفی که الان شده در مقابل تخلف آن زمان مثل فیل و فنجان است، هم از حیث رقم‌ها و هم از لحاظ تعداد افراد دخیل در ماجرا. درگیر شدن چند بانک کشور اعم از دولتی و خصوصی در این ماجرا غم‌انگیز و وحشتناک است. شاید خیلی مهم نباشد که عنوان این موضوع اخیر چیست. مهم این است که سیستم بانکی کشور منافذ و شکاف‌های بزرگی در خود دارد که می‌شود از آن سوءاستفاده کرد و کرورکرور پول برد.
پس متخلسان در پرونده 3000میلیارد تومانی رکورد زدند؟
حتما پرونده اخیر یک رکوردزنی تاریخی است؛ و در واقع به ضرر من رکورد زدند.
چرا به ضرر شما؟
برای اینکه من زمانی ادعا می‌کردم وکیل بزرگ‌ترین پرونده تخلف مالی کشور بودم اما حالا کسانی هستند که با فاصله زیاد جای مرا می‌گیرند!
به عنوان وکیل پرونده اختلاس معروف به 123میلیارد تومانی چه حسی داشتید وقتی شنیدید پرونده‌ای با سه‌هزار میلیارد تومان تخلف ایجاد شده؟
موقعی که خبر را در «شرق» خواندم، شوکه شدم و تمام داستان پرونده 123میلیاردی جلو چشمم تکرار شد. شوکه شدم از اینکه چطور ممکن است این همه ال‌سی داخلی (ریالی) باز شده باشد ولی کسی متوجه نشده باشد. بعد وقتی آقای جهرمی گفت از سال 86 که تخلف‌ها شروع شد خبر داشتیم، ابهام بیشتری برای من به وجود آمد.
چرا بعد از 20سال باز هم بانک صادرات نقش اول این تخلف را بازی می‌کند؟
موضوع تنها به بانک صادرات بر نمی‌گردد. در حال حاضر از این مبلغ بانک صادرات ریالی پرداخت نکرده ولی قانون پولی و بانکی کشور، بانک صادرات را مسوول می‌داند و باید این بانک دفاع حقوقی درستی کند؛ نه اینکه بگوید هرچه من بگویم درست است.
شما گفتید اگر سیستم اقتصاد خصوصی بود، تخلف مالی کمتری در آن اتفاق می‌افتاد. الان که بانک صادرات خصوصی شده.
در حقیقت این بانک هنوز خصوصی نیست هر چند خود بانک صادرات می‌گوید که خصوصی است و قرار بود در اجرای اصل 44 قانون اساسی خصوصی شود ولی نزدیک به 50درصد از سهام بانک صادرات به عنوان سهام عدالت واگذار شده و اداره آن در دست دولت است. نزدیک به 10درصدش را فروختند به بخش خصوصی و بقیه‌اش دولتی مانده است. بانک صادرات توسط مهندس مفرح در سال 1331تاسیس شد و در مدت کمی تبدیل به بانک اول کشور شد. در آن زمان مهندس مفرح به سهامداران می‌گفت به جای اینکه شما و من سود کلان ببریم و مالیات بدهیم باید سود زیادی به کارمندان برسد. می‌گفت چرا من کارمندانم را تغذیه نکنم به شکلی که این کارمندان هرگز هوس سوءاستفاده مالی نکنند، به این دلیل گاهی در طول سال تا 10 ماه اضافه حقوق به کارمندان می‌داد. در این شرایط درست است که سود سهامداران پایین می‌آمد اما سهامداران و مردم متوجه می‌شدند که سپرده آنان در این بانک امنیت بیشتری دارد و کارمندان آن نمونه بودند. می‌خواهم بگویم این بانک از چنین مدیریتی برخوردار بوده و حالا وضعیتش این است. بعد از انقلاب تمام بانک‌های خصوصی ملی شدند بانک صادرات را هم تجزیه کردند به تعداد استان‌های موجود کشور، یعنی شد 13 بانک استانی. تنها بانک صادرات تهران باقی ماند که عنوانش بانک صادرات ایران بود و این نابسامانی‌ها را باعث شود و بانک صادرات از یک حالت منظم و متمرکز به سیستمی نامنظم تبدیل شد و بانک هر استان تبدیل شد به شخصیت حقوقی مستقل.
الان چطور؟
الان به دنبال تغییرات مدیریتی که در بانک صادرات به‌وجود آمده، بانک‌های صادرات استان‌ها همه به 33سال پیش برگشته و در بانک صادرات ایران جمع شده‌اند؛ ظاهرا مثل سابق شده ولی آن مدیریت متمرکز گذشته وجود ندارد.
بانک‌هایی که امروز به اسم خصوصی تشکیل شده‌اند، در واقع بانک‌های خانوادگی هستند، در حالی‌که بانک‌ها باید سهامی عام باشند این موضوع چقدر در این ماجرای فساد مالی تاثیر گذارند. چرا که در همین پرونده اخیر هم با درخواست تاسیس بانک خصوصی از سوی متهم اصلی موافقت شده است.
به نظر من یکی از کارهایی که سیستم بانکی کشور باید دنبال کشف آن باشد، این است که چطور بانکی به نام آریا با شعار: «نامی کهن و طرحی نوین» آمده و توانسته مجوز بگیرد. چرا به امکان پولشویی دقت نکردند و منابع مالی تامین سرمایه پیگیری نشد. اکنون بانک‌های خصوصی برای تاسیس باید حداقل سرمایه‌شان حدود 400میلیارد تومان باشد و موسسان بدهکار بانک‌ها نباشند. راضی کردن افکار عمومی بزرگ‌ترین وظیفه و هنر یک دولت است. دیوان محاسبات گزارش می‌دهد میلیارد‌ها دلار پول مازاد درآمد نفتی یا گاز به حساب ذخیره ارزی واریز نشده و مردم می‌پرسند این دلارها کجاست. یا در پرونده بیمه ایران مردم ‌می‌پرسند چه مقدار تخلف شده؟ چه کسانی تخلف کردند و الان پرونده کجاست و در چه وضعیتی است؟ هرچند سیستم مدیریت یک کشور سیستم مدیریت خانه نیست و هیاتی هم اداره نمی‌شود اما اگر کسی سیستم مدیریت خانه‌اش را هم تنظیم نکند دچار اشکال می‌شود. من اطمینان می‌دهم این موضوع بدون وجود بستر لازم و مناسب به وجود نمی‌آید و متخلفان هم بدون مساعدت افراد موثر پیدا و پنهان به این کارها دست نمی‌زنند، همچنان‌که بدون معرفی فاضل خداداد به خاطر «بچه تهرون بودن او»آن ماجرای 123میلیارد شکل نمی‌گرفت.
با توجه به نحو یاد کردن شما از دادگاه پرونده 123میلیارد باید گفت ورود ‌اژه‌ای به این پرونده را به فال نیک می‌گیرید؟
بله! چون او تجربه رسیدگی به آن اختلاس و چند پرونده مالی سنگین دیگر را دارد و دارای تجربه است.
و اگر همان محسنی‌‌اژه‌ای زمان سال 74باشد به آینده پرونده امیدوار هستید؟
او دیگر در این پرونده نمی‌تواند قضاوت کند ولی وظیفه ذاتی دادستان کل کشور نظارت بر اقدامات دادستان‌های حوزه‌های قضایی کشور است و در چارچوب قانون و ابلاغ ریاست قوه قضاییه می‌تواند نقش موثری داشته باشد. من پیشنهاد احاله پرونده اخیر از اهواز به تهران را کرده بودم و در حکم ریاست قوه هم آمده بود ولی نمی‌دانم چرا هنوز ارجاع نشده است، هرچند تحقیقات اولیه باید در محل تکمیل شود.
شما الان وکیل بانک صادرات نیستید؟
نه، من از شش سال پیش دیگر مشاور حقوقی بانک صادرات نیستم.
آیا عزم جدی برای برخورد با این پرونده می‌بینید؟ این رقمی است که برخی می‌گویند مثلا با آن می‌توان چندصدهزار شغل ایجاد کرد.
در حال حاضر آتشی افتاده به خرمن‌جا و ممکن است تمام آنچه در این خرمن وجود دارد را از بین ببرد، اعتماد مردم به سیستم بانکی از بین برود و با خارج کردن سپرده‌ها سیستم سفته‌بازی را رواج دهد. آن موقع ما در بانک صادرات، با این مشکل روبه‌رو شده بودیم که میزان سپرده‌های مردم کاهش یافته بود.
یادتان است که چقدر از حجم سپرده‌ها کم شد؟
کمتر از 20درصد، اما وقتی رییس دادگاه در پایان محاکمه اعلام کرد در این پرونده مدیران بانک تخلفی مرتکب نشده و همه اقدامات لازم جهت استیفای حقوق بانک به عمل آورده‌اند ظرف مدت شش ماه میزان سپرده‌ها بیش از دو برابر میزان کاهش‌یافته افزایش یافت

ارسال نظر

  • ناشناس

    گناه اقای خداداد تاابد بردلتان سنگینی خواهدکرد حقش اعدام نبود به ناخق اعدام شد وام سنگین گرفت پرداختش هم کرد نباید اعدام میشد ناحوانمرداته کشته شد

  • ناشناس

    اختلاس نکرده بود وام کلان گرفت توان پرداخت هم داشت

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار