چگونه میشود، همسری که خیانت کرده را بخشید؟
پارسینه: بدون هیچ توضیح اضافهای امروز قرار است پای صحبت کسانی بنشینیم که همسر یا شریک زندگیشان به آنها خیانت کرده و آنها به هر دلیلی تصمیم گرفتهاند او را ببخشند.
چگونه میشود، همسری که خیانت کرده را بخشید؟ بدون هیچ توضیح اضافهای امروز قرار است پای صحبت کسانی بنشینیم که همسر یا شریک زندگیشان به آنها خیانت کرده و آنها به هر دلیلی تصمیم گرفتهاند او را ببخشند. قرار است به ما یادآوری شود خیانت چه تاثیری بر سلامت روان و اعتماد بنفس شریک زندگیمان خواهد گذاشت.
کارما یا دنیا دار مکافات است
سالها پیش بود که به خیانت شوهرم پی بردم. دقیقتر اگر بخواهم بگویم به خیانتهایش پی بردم. به همسرم گفتم میتواند با آن دختر رابطه داشته باشد و برای من اهمیتی ندارد، انگار دنبال این بودم که آنقدر از شوهرم متنفر شوم که بتوانم ترکش کنم. کمی که گذشت شوهرم به من اطلاع داد که او و دوست دخترش به این نتیجه رسیدهاند که بهتر است با هم زندگی کنند و اینگونه شد که من و شوهرم و دوست دخترش در یک خانه زندگی میکردیم. شرایط برای زمان کمی اینگونه بود و حسِ من به شوهرم آنقدر تغییر کرد که او را ترک کردم و درخواست طلاق داد.
چگونه میشود، همسری که خیانت کرده را بخشید؟
شوهرم پس از طلاق با همان دختر ازدواج کرد و من هم به دنبال زندگی خودم رفتم. کمی قبل متوجه پستی شدم که شوهرِ سابقم در ردیت گذاشته و درباره شرایطش از بقیه کاربران راهنمایی خواسته است. ظاهرا کمی پس از ازدواج با آن دختر، شوهرم متوجه شده که همسرِ جدیدش دوست پسر دارد و عاشق فردی دیگر است و حالا دخترِ مورد نظر از همسرم خواسته که اجازه دهد دوست پسرش هم با آنها در یک خانه زندگی کند. انگار کارما انتقام من را از همسر خیانت کارم گرفته است.
بخشیدم و فراموش کردم
همسرم درباره خیانتش به من اعتراف کرد و مشخص بود که از ته دلش پشیمان است. برای مدتی به او سخت گرفتم و بعد تصمیم گرفتم ببخشم و فراموش کنم. حالا ده سال از آن روز گذشته و همسرم توانسته اعتماد کامل من را بدست بیاورد. البته یواشکی این را هم بگویم که قضیه خیانت همسرم هرچند که سالهاست دربارهاش حرفی نمیزنیم، باعث شده درتمام بحثها من دست بالا را داشته باشم و البته باعث شده او به دلیل علاقه به جبران اشتباهش کارهای فوقالعادهای برای من و فرزندانمان انجام دهد.
برای ما راهی وجود نداشت
وقتی متوجه خیانت شوهرم شدم انگار در عرض یک ثانیه تمام علاقه و میلم به او را از دست دادم. انگار در همان ثانیه ارتباط فیزیکی و احساسی ما قطع شده بود. یادم هست که برای مدتی طولانی تلاش کردم رابطهمان را تعمیر کنم، ولی وقتی حتی لمسم میکرد حالت تهوع پیدا میکردم. در نهایت فهمیدم که برای ما راهی وجود ندارد و ترکش کردم.
من هی بخشیدم و او هی خیانت کرد
او به من خیانت کرد و من او را بخشیدم و توقع دارید بعدش چه اتفاقی افتاده باشد؟ دوباره و دوباره به من خیانت کرد و حالا سالها از طلاقمان میگذرد.
من در جهنمِ خیالاتم میسوختم
وحشتناک بود. مرتبا به این فکر میکردم که او حالا کجاست و آیا باز دارد به من خیانت میکند؟ با چه کسی حرف میزند؟ با چه کسی غذا میخورد؟ و البته او دوباره به من خیانت کرد و خب چرا نباید میکرد وقتی در مقابل خیانت اول تقریبا هیچ برخورد بدی با او نداشتم؟ من از زنم جدا شدم و هنوز پس از سالها وقتی به آن دوران فکر میکنم حس بدی پیدا میکنم.
او به من خیانت کرد و من از خودم متنفر شدم
یادم هست وقتی به خیانت شوهرم مشکوک شدم چه دوران بدی بود. پارانویا تمام مغزم را در دست گرفته بود و مرتبا به این فکر میکردم که آیا او همین حالا در حال خیانت است؟ شوهرم در طرف مقابل نه تنها به خیانتش اقرار نکرد بلکه توانست من را قانع کند که من یک زن روانی و شکاک و وسواسی هستم، که من آدم املی هستم و روابط اجتماعی را درک نمیکنم، که من مشکلات روحی دارم و نمیتوانم از زندگیام لذت ببرم.
چگونه میشود، همسری که خیانت کرده را بخشید؟
یادم هست از خودم و رفتارهایم و افکارم متنفر بودم. آن دوران سخت گذشت و شوهرم بارها و بارها به من خیانت کرد و من این درس بزرگ را گرفتم که من هیچ اشکالی نداشتم و او بود که مشکل داشت. فهمیدم باید رهایش کنم و چنین انسانی آنقدر ارزش ندارد که من حتی یک ساعت از زندگیام را به خاطرش غمگین و افسرده باشم.
هیچوقت میتوانم مثل قبل دوستش داشته باشم؟
چند وقت قبل بود که متوجه شدم شوهرم به دختری که با او در شبکههای اجتماعی آشنا شده، پیامهای مبتذل و با مفاهیم جنسی میدهد. شاید بعضی از شما بگویید این خیانت نیست، اما از نظر من این یک خیانت کامل است و اگر در شرایط دیگری بودم حتما او را ترک میکردم. در آن زمان ما یک فرزند یک ساله داشتیم و من فرزند دوم را باردار بودم. حالا دو ماه از آن زمان میگذرد در تمام این مدت برای من بسیار سخت بوده که با او مهربان باشم و یا حتی در نزدیکیش بنشینم.
در تکتک ثانیههای این دو ماه من به پیامهای همسرم به آن دختر فکر کردم و حالا با وحشت به این فکر میکنم که هیچوقت میتوانم ببخشمش؟ حتی اگر از حالا به بعد وفادارترین انسان روی زمین هم باشد، آیا میتوانم هیچوقت مثل گذشته به او فکر کنم و دوستش داشته باشم؟ نمیدانم، اما میدانم در حال حاضر بدترین حس دنیا را دارم.
اعتراف کردن یا نکردن؛ قضیه این است
نکتهای که من به آن عقیده دارم نحوه فاش شدن خیانت است. به نظر من از زمین تا آسمان تفاوت دارد که او خودش به خیانت اعتراف کند یا شما خودتان به آن پی ببرید یا از آشنایان و دوستان بشنوید. در تمام مواردی که به من خیانت شده داستان به این شکل بوده که من خودم متوجه شدم و هیچوقت شریک زندگیم حاضر نشده به خیانت اعتراف کند.
به نظر من این شرایط همهچیز را بسیار بدتر میکند. وقتی او اعتراف نمیکند یعنی شاید موارد خیلی زیاد دیگری بوده که من متوجه نشدهام و علاوه بر آن به این معنی است که شریک زندگیم علاوه بر خیانت میتواند به راحتی به من دروغ بگوید و درواقع زمانی که باید به من و احساسم فکر میکرده را صرف کشف راههای تازه برای مخفی نگهداشتن خیانتش کرده است. شما را نمیدانم، اما من در چنین شرایطی ممکن نیست از خیانت شریک زندگیم بگذرم.
بخشیدم و مسئله مهمی نبود
او خیانتش به من را اعتراف کرد و گفت که یک اشتباه بوده و حالا پشیمان است. حتی به پیشنهاد خودش چندین جلسه با یک روانشناس حرف زد و ما توانستیم این مسئله را پشت سر بگذاریم و حالا واقعا به نظرم مشکل بزرگی نمیآید.
عدویی که سبب خیر شد
من و همسرم احتمالا جزء آن دست کوچکی هستیم که خیانت باعث بهتر شدن رابطهمان شد. پس از آن ما به هم نزدیکتر شدیم و هر دو برای بهتر شدن رابطهمان بیشتر تلاش کردیم و روزی نگذشت مگر اینکه او به من ثابت کند چقدر دوستم دارد. در این راه البته صحبت با روانشناس و جلسات متعدد تراپی هم به شدت موثر بود و حالا ما یاد گرفتهایم چطور با هم ارتباط برقرار کنیم و همین اشتباه باعث شد هر دو در حد قابل توجهی رشد کنیم.
من یک آدم شکاک و مزخرفم؟
وقتی به خیانت همسرم مشکوک شدم شرایط روانیم خیلی زود تغییر کرد. به شدت خیالاتی شده بودم و مرتبا بین دو حالت "او حتما به من خیانت میکند" و "او انسان سالمی است و من یک انسان خیالاتی و مزخرفم" در نوسان بودم. این حالات به ویژه به این دلیل اتفاق افتاد که او حاضر نشد به کارش اعتراف کند و برعکس سعی کرد حس گندی که به خودم داشتم را تقویت کند. او به من خیانت کرده بود و من احساس گناه داشتم که بیخودی به او گیر میدهم و روحیهاش را خراب میکنم.
نمیدانستم باز هم به من خیانت میکند با نه، اما به خوبی میدانستم که دیگر نمیتوانم به او اعتماد داشته باشم و در نتیجه ترکش کردم. ماهها بعد او را در خیابان کنار همان فردی دیدم که همسرم پیش من از ته دلش قسم خورده بود به او احساسی ندارد و پای او را برای همیشه از زندگیش بریده است.
ارسال نظر