جلوههای مدارا در شعر سعدی
پارسینه: نبايد فراموش كرد كه همزمان با حاكميت مطلق تاريكانديشي و خشونت بر اروپا در قرون وسطي، بسياري از فيلسوفان، انديشمندان، و سخنوران ايراني در آثار خود، با صراحت، از آزادي انديشه و ضرورت احترام به آراء و معتقدات ديگران دفاع كردهاند. آثار اكثريت قريب به اتفاق صوفيان و عارفان ايران زمين، بارزترين گواه اين مدعاست.
روزنامهٔ اطلاعات منتشر کرد:

«در گذشته من از دوست خود روي برميتافتم، اگر كيش وي را همسان عقيدة خويش نمييافتم وليكن امروز قلب من پذيرايِ هر نقش شده است: چراگاه آهوان، صومعة راهبان، بتكده، كعبه، الواح تورات، مصحف قرآن، و... من به اين وحدت عشق سرسپردهام.»
ـ محييالدين ابن عربي درآمد
مدارا2 و تساهل، از ديرباز، از ثمرات و دستآوردهاي تمدن مغرب زمين به شمار ميآمده است، ولي دور از انصاف خواهد بود اگر سهم و نقش ساير تمدنها و فرهنگها ـ به ويژه تأثير انكارناپذير فرهنگ پربار ايران زمين ـ در اشاعة مدارا و تحمل افكار مخالف و همزيستي مسالمتآميز با اقوام و اديان مختلف، ناديده يا دست كم گرفته شود.
نبايد فراموش كرد كه همزمان با حاكميت مطلق تاريكانديشي و خشونت بر اروپا در قرون وسطي، بسياري از فيلسوفان، انديشمندان، و سخنوران ايراني در آثار خود، با صراحت، از آزادي انديشه و ضرورت احترام به آراء و معتقدات ديگران دفاع كردهاند. آثار اكثريت قريب به اتفاق صوفيان و عارفان ايران زمين، بارزترين گواه اين مدعاست.
در اين مقاله، كوشش شده است تجلي انديشة مدارا و تساهل در آثار منثور و منظومِ يكي از برجستهترين متفكران و سخن سرايان پارسي ـ شيخ مشرف الدين مصلح بن عبدالله سعدي شيرازي ـ رديابي و تحليل شود.
مدارا و تساهل از ديدگاه سعدي
در ميان انديشمندان تراز اول ايران زمين، كمتر كسي را ميتوان يافت كه به اندازة سعدي براي مدارا ارج قائل شده باشد. البته اين سخن به معناي آن نيست كه در سراسر آثار منثور و منظوم اين سخنور، كلام يا شعري كه منافيِ با آزاد انديشي و مباين با مدارا باشد، نتوان يافت؛ بلكه منظور نگارنده بيشتر طرز تفكر غالب در اين آثار با توجه به شرايط زماني و محيط زندگي و زمينههاي تربيتي و تحصيلي سعدي است.
از آنجا كه مفهوم مدارا بسيار گسترده و داراي جنبههاي متعدد و شاخصهاي متنوعي است، جاي آن دارد كه ديدگاه سعدي نسبت به هر يك از آنها جداگانه و تحت عنواني خاص بررسي و تحليل شود. اما براي آن كه اين بررسي نظم و ترتيب منطقيتري پيدا كند، بهتر است نخست به طبقهبندي شاخصهاي مدارا پرداخته شود.
شاخصهاي مدارا
اين شاخصها را ميتوان تحت دو عنوان يا دو گروه دستهبندي كرد:
ـ شاخصهاي مربوط به انگيزهها و زمينههاي مدارا
ـ شاخصهاي مربوط به جلوهها (مظاهر) و آثار (نتايج) مدارا
ترديدي نيست كه اين تفكيك، به هيچ وجه، با مربوط بودن شاخصهاي مزبور با يكديگر و در مواردي، متداخل يا لازم و ملزوم بودن آنها منافات ندارد. در واقع، برخي از اين شاخصها ميتوانند در ذيل هر دو عنوان يا گروه گنجانده شوند. از آن جمله است نوع دوستي كه آن را ميتوان هم انگيزه و زمينهساز مدارا به شمار آورد و هم از مظاهر و نتايج آن.
1ـ انگيزهها و زمينههاي مساعد مدارا
1ـ 1. خودشناسي و خودآگاهي
«من عرف نفسه فقد عرف ربه»
خودشناسي، والاترين و ارجمندترين فضيلت آدمي و در عين حال، مقدمه و زمينة بروز بسياري از فضايل ديگرِ انساني نظير تواضع، گذشت، انصاف و به ويژه مداراست.
خودشناسي، طبعاً مستلزم آن است كه آدمي خويشتن خويش را ـ با همة تواناييها و ناتواناييها و محاسن و معايبش ـ به درستي شناسايي و ارزيابي كند و به نقاط قوت و ضعف خويش در زمينههاي گوناگون وقوف يابد كه اين خود از جملة دشوارترين كارها و صعبالوصولترين هدفها است؛ زيرا آدمي به مقتضاي غريزة خودخواهي و خودپسندي وافري كه در فطرت او سرشته شده است، ذاتاً متمايل به آن است كه خوبيها و توانمنديهاي خود را بزرگ و بزرگتركند و در مقابل، عيبها و كمبودهايخويش را كاملاً بپوشاند يا لااقل كوچك و كوچكتر بنماياند.
در اين ميان، آنچه بر دشواري كار به مراتب ميافزايد، آن است كه اين جريان غالباً در وجدان مغفول (ناآگاه)3 انسان و به كمك برخي از مكانيسمهاي دفاعي ـ به ويژه (خودفريبي)4 ـ صورت ميگيرد. به اين ترتيب كه آدمي، با توسل به مكانيسم يادشده، ناآگاهانه ميكوشد بر معايب خود سرپوش گذارد و در مقابل، نقاط قوت خود را برجسته كند. بدين گونه است كه ميبينيم افراد، تقريباً در تمام طول حيات، به فريب دادن خويشتن مشغولاند و همان طور كه بسياري از صاحبنظران و روشن انديشان متقدم و متأخر ـ از مولوي گرفته تا فرويد ـ با واقعبيني دريافته و يادآور شدهاند، آدميان به مراتب بيش از آن كه ديگران را فريب دهند، خود را ميفريبند.
در واقع، مشكل و مانع اصلي در اينجاست كه انسان هنگام قضاوت دربارة خود و متعلقاتش ـ اعم از فرزندان، انديشهها، باورها، و غيره ـ غالباً در معرض نوعي پيش داوري جانبدارانه و «تصور كمال» قرار ميگيرد كه سعدي از آن به «پردة پندار» تعبير كرده است:
نبيند مدعي جز خويشتن را
كـه دارد پـردة پـنـدار در پـيـش
گرت چشم خدابيني ببخشند
نبيني هيچ كس عاجزتر از خويش5
در باب هشتم گلستان، سعدي، ضمن داستان منازعة مسلمان با يهود، اين پيش داوري و حب نفس آدمي را با شيوايي و رسايي بيشتري توصيف كرده است. به كلام سحرآساي او توجه كنيد:
يكي جـهود و مسلمـان مناظـرت كـردند
چنان كه خـنده گرفت از حديثِ ايشانم
بطيره6 گفت مسلمـان گر اين قبـالـة مـن
درست نيسـت خدايـا جـهـود ميـرانـم7
جهود گفت: به تورات مـيخورم سوگند
وگر خلاف كنم همـچو تـو مسـلمـانـم
گـر از بسيط زمين عقل منـعدم گـردد
به خود گمان نبرد هيچ كس كه نادانم8
به رغم اشعار ياد شده، سعدي خودشناسي را هدفي دست نايافتني نميداند، بلكه بر آن است كه آدمي بايد تا آنجا كه ميتواند، در طريق شناخت عيوب و نقاط ضعف خويش بكوشد؛ باشد كه بر اثر وقوف بر آنها از توجه به معايب و نقايص ديگران و مطرح ساختن و بزرگ كردن آنها بازماند و در عوض، در مسير تكامل خويشتن و رفع كمبودهايش گام بردارد.
با توجه به نقش بسيار مؤثري كه خودشناسي در ايجاد روحية مدارا دارد، بيمناسبت نيست كه عوامل موجبه يا تسهيلكنندة خودشناسي و نيز موانع آن را جداگانه بررسي كنيم:
1ـ 1ـ 1. انتقادپذيري، عامل عمدة خودشناسي و اصلاح نفس
گر هر دو ديده هيچ نبيند باتفاق
بهتر زديدهاي كه نبيند خطاي خويش9
آمادگي آدمي براي پذيرشِ انتقادها و ايرادهاي ديگران و شكل متعاليتر آن، يعني مهيا بودن وي براي «انتقاد از خود»10، از جملة عوامل مؤثري است كه موجب توسعه و تعميق خودشناسي در انسان و به تَبَعِ آن، سبب فراهم آوردن زمينه براي اصلاح و تكامل وي ميشود. زيرا مادام كه آدمي به عيوب و نقايص خود واقف نگردد، امكان رفع آنها متصور نخواهد بود.11
در اينجا نخست به ذكر شواهدي چند در خصوص انتقاد از خود ميپردازيم. دراين مثالها اسوههايي كم نظير و حتي غير عادي از حقگويي و انصافگراييِ برخي آدميان در مقام اذعان به تقصيرها و خطاهاي خود ارائه شده است:
.... يكي را زشت خويي داد دشنام
تحمل كرد و گفتاي نيك فرجام
بتر زانم كه خواهي گفـتـن آنـي
كه دانم عيب من چون من نداني12
و نيز:
«بزرگي را در محفلي همي ستودند و در اوصاف جميلش مبالغه مينمودند، سر از جيبِ تفكر برآورد و گفت: من آنم كه من دانم.
شخصم به چشم عالميان خوب مـنظر است
وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پـيش
طاووس را به نقش و نگاري كه هست خلق
تحسين كنند و او خجل از پايِ زشت خويش13
اما مرا كه حسن ظن مردمان درحق من بهكمال است و من در عينِ نقصان، روا بود انديشه بردن و تيمار خوردن14
گر آنها كه ميگفتمي كردمي
نكو سيرت و پارسا مردمي»15
در بوستان نيز ضمن يكي از حكايات، شاهد مثال عبرتانگيزي دربارة «انتقاد از خود» ارائه شده است. به موجب اين حكايت، مردي گستاخ در ملاء عام نسبت به صاحبدلي هتاكي آغاز ميكند و با ركيكترين و خشنترين الفاظ و تعابير به غيبت از وي ميپردازد. صاحبدل نيك خوي، وقتي از اين بدگوييهاي وقيحانه آگاه ميشود، نه تنها بر آشفته نميگردد، بلكه با نهايت بردباري و خوشرويي حق را به جانب فرد هتاك ميدهد و بديها و گناهان خود را صدبرابر آنچه به او نسبت داده شده است، قلمداد ميكند:
بـخـنـديـد صاحبـدل نـيك خـوي
كه سهل است از اين صعبتر گو بگوي
هنوز آنچه گفت از بدم اندكي است
از آنها كه من دانم اين صد يكي است16
اكنون ببينيم نظر سعدي در باب تحمل انتقادهايي كه از ناحية ديگران متوجه انسان ميشود چيست. به طور كلي، سعدي انتقاد صحيح و بجا را از نشانهها و مظاهر دوستي واقعي و در مقابل، مخفي داشتن و تذكر ندادن عيوب و نقاط ضعف ديگران را از علائم عدم صميميت و صداقت تلقي ميكند. در تأييد اين مدعا، شواهد متعددي در آثار سعدي وجود دارد كه به چند مورد مشخص آنها اشاره ميشود: در گلستان، سعدي ضمن داستان خطيب كريهالصوت (بد صدا)، مصاحبت فردي را كه به خاطر خوشايند دوستش خلق و خوي ناشايست وي را نيكو بنماياند، رنجآور ميداند و برعكس، وجود دشمن بيباكي را كه عيوب آدمي را بي محابا به وي گوشزد كند، مغتنم ميشمارد:
از صـحبـت دوسـتي بـرنـجم
كاخلاق بدم حَسَن نمايد
عيـبـم هـنـر و كمـال بـيـنـد
خارم گل و ياسمن نمايد
كو دشمن شوخ چشم ناباك؟17
تاعيب مرا به من نمايد18
در بوستان و ساير بخشهاي كليات نيز سعدي بر اين اعتقاد خود كه انتقاد وسيلة مؤثري براي اصلاح كاستيها و نادرستيهاست، پاي ميفشارد:
پسند آمد از عيب جوي خودم
كه معلوم من كرد خوب و بدم
گر آني كه دشمنت گويد مرنج
وگر نيستي گو برو بـادسنـج19
1ـ 1ـ 2. تملق و خطر خودفريبي و خودبزرگ بيني
مشو غرّه بر حُسن گفتار خويش
به تحسين نادان و پندار خويش20
پيش از اين گفتيم كه آدمي به مقتضاي غريزة حبّ نفس خويش، پيوسته در معرض آن است كه عيوب و نقايص خود را ناديده گيرد يا آنها را كوچك كند و در مقابل، محاسن و مزاياي خويش را بزرگ و برجسته سازد. سپس يادآور شديم كه مشكل اصلي در اينجاست كه اين جريان غالباً ناخودآگاه و از طريق نوعي مكانيسم دفاعي كه اصطلاحاً «خودفريبي» يا «توجيه»21 (دليل تراشي) ناميده ميشود؛ صورت ميگيرد.
خطر بزرگ تملق، در واقع، در همين نكته نهفته است؛ يعني تملق و مجامله، با دامن زدن به حبّ نفس آدمي، زمينههاي خودفريبي و خودبزرگبيني را كه به طور فطري در همة انسانها، كم و بيش، وجود دارد گسترش ميدهد و سبب ميشود كه آدمي نتواند از قضاوتهاي واقعبينانة سايرين و تذكرهاي دلسوزانة آنها در جهت رفع نقاط ضعف و تقويت نقاط قوت خويش بهرهمند گردد. بدين ترتيب، تملق عملاً ارتباط آدميان را با واقعيتها قطع ميكند و منشأ ايجاد غرور و خودپرستي (كيش شخصيت) در آنها ميشود.
اكنون ببينيم سعدي در اين باره چه ميگويد؟
سعدي، در باب هشتم گلستان، آدمي را از خطر گرفتار شدن در دام چاپلوساني كه از بابِ طمع و نفع طلبي، زبان به مدح ديگران ميگشايند، برحذر ميدارد و احمقي را كه فريفتة چربزباني متملقان گردد، به لاشة گوسفند ذبح شدهاي تشبيه ميكند كه بر اثر دميدن باد در آن، فربه به نظر ميرسد؛ غافل از آن كه اين فربه سازي به منظور آن است كه پوست حيوان آسانتر كنده شود:
«فريب [دشمن] مخور و غرور مداح مَخَر22 كه اين دامِ زرق [نهاده] است و آن دامنِ طمع گشاده. احمق را ستايش خوشآيد، چون لاشه كه در كعبش دَمي فربه نمايد23...».
در بوستان هم، سعدي در مذمت تملق و بيان عواقب و توالي فاسد آن، سخناني بس نغز و عبرت انگيز دارد كه نمونة بارز آنها در ماجراي «حكايت دانشمند»24 آمده است:
به موجب اين حكايت، روزي فقيهي فاضل ولي تنگدست، به محضر قاضي يي وارد ميشود كه در آن، جمعي از فقها گردآمدهاند. چون لباس و ظاهرِ برازندهاي ندارد، مورد كم توجهي و بيحرمتي قرار ميگيرد و توسط معرفِ25 مجلس به موضعي فرودست رانده ميشود. ديري نميگذرد كه بين حاضران باب مباحثه گشوده ميگردد و پسازچندي كار به مجادله و مناقشه ميكشد. رفتهرفته، صداها خشن و چهرهها بر افروخته ميشود و «رگهاي گردن به حجت» متورم ميشود و مجادله كنندگان بي محابا به يكديگر تهاجم ميبرند.
پينوشتها:
1ـ آنچه از گفتههاي سعدي ـ اعم از نثر و نظم ـ در اين بررسي مورد استناد قرار گرفته از «گلستان» و «بوستان» مصحح شادروان دكتر غلامحسين يوسفي، به ترتيب چاپ سوم و پنجم (تهران: شركت سهامي انتشارات خوارزمي)، و در ساير بخشها از كليات سعدي مطابق نسخة تصحيح شدة مرحوم محمدعلي فروغي با حواشي محمود علمي (درويش) (تهران: جاويدان، 1374)، نقل شده است. ضمناً رسمالخط ملحوظ در اين مآخذ عيناً رعايت شده است.
2ـ «مدارا» را در برابر واژة فرنگي Tolerance به كار بردهايم. شايان ذكر است كه در ترجمة لغت مذكور، از طرف نويسندگان و مترجمان مختلف، معادلها و تعبيرهاي ديگري نيز به كار رفته است از آن جمله: تحمل، تساهل و تسامح، مساهله، سهلگيري، سازگاري، بردباري، رواداري، مسامحه، سعة صدر، آزادمنشي، اغماض، و... كه از آن ميان، تعبير «سعة صدر» به مفهوم واژة مزبور نزديكتر است. از اين رو، گاهي آن را در كنار مدارا ذكر كردهايم. (بريجانيان، 1373، جلد 2،ص 902؛ آريانپور كاشاني، 1363، جلد 5، ص 5795).
3 ـ unconscious
4 ـ self-deception
5ـ گلستان، باب دوم، ص 89؛ جلالالدين محمد مولوي هم، ضمن يكي از داستانهاي مثنوي معنوي، همين معني را آورده است:
هركه نقص خويش را ديدوشناخت/ اندر استكمال خود دو اسبه تاخت/ عـلـتـي بـدتـر ز پـنـدار كـمـال/ نيسـت انـدر جـان تواي ذو دلال
مثنوي، دفتر اول، ذيل «گفتن مهمان يوسف را كه آيينه آوردمت....
6 ـ بطيره: با خشم و عصبانيت
7 ـ جهود ميرانم: مرا به دين يهود از دنيا ببر.
8 ـ گلستان، ص 175.
9 ـ غزليات، ص 640 كليات
10ـ در كتابهاي اخلاقي و عرفاني از «انتقاد از خود» گاهي به عنوان «محاسبةنفس» و درفرهنگ سياسي امروز از آن به «اتوكريتيك»
(autocritique / auto-criticism) تعبير ميشود.
11ـ به گفتة خود سعدي «متكلم را تا كسي عيب نگيرد، سخنش صلاح نپذيرد» (گلستان باب هشتم، ص 175).
12ـ گلستان، باب اول، ص 83..
13ـ همان، باب دوم، ص 89.
14ـ اندوه خوردن، نگران بودن
15ـ همان، ص 96؛ اگر آنچه ميگفتم و پند ميدادم به جا ميآورم، مردمي نيكو رفتار و پرهيزكار ميبودم (گلستان، ص 347).
16ـ بوستان، باب چهارم، ادبيات 2281 و 2282.
17ـ بيپروا، بيباك.
18ـ گلستان، باب چهارم، ص 131.
19ـ بوستان، باب چهارم، ابيات 2439 و 2240؛ براي ملاحظة شواهد ديگر در اين خصوص رجوع كنيد به ابيات 2447 و 2448 بوستان و صفحات 873 و 855 كليات (قسمت رباعيات)
20ـ گلستان، باب هشتم، ص 175.
21 ـ rationalisation
22ـ خريدار فريب ستايشگر مباش و تحت تأثير ستايشِ غرضآلود او قرار مگير.
23ـ نظير لاشه كه دميدن در پايش موجب ميگردد كه مملو ازهوا شود و فربه به نظر رسد (كعب: استخوان پا).
24ـ باب چهارم، ابيات 2120 تا 2071.
25ـ كسي كه در مجلس بزرگان، واردان را به جاي مناسب شأن آنان راهنمايي و ناشناسان را معرفي ميكند (گلستان، ص 326).
ارسال نظر