گوناگون

راز رابطه‌ی ملکه ویکتوریا و جان براون/ خدمتکار وفادار یا عشق پنهان سلطنت؟

راز رابطه‌ی ملکه ویکتوریا و جان براون/ خدمتکار وفادار یا عشق پنهان سلطنت؟

رابطه ملکه ویکتوریا با خدمتکار اسکاتلندی‌اش، جان براون، یکی از رازآلودترین و بحث‌برانگیزترین پیوندهای تاریخ سلطنت بریتانیاست رابطه‌ای که از وفاداری فراتر رفت و سال‌ها سوژه شایعات، کاریکاتورها و گمانه‌زنی‌های سیاسی و شخصی بود.

به گزارش پارسینه و به نقل از historyextra چگونه جان براون به محبوب‌ترین خدمتکار اسکاتلندی ملکه ویکتوریا تبدیل شد؟ چرا برخی از او بیزار بودند اما عده‌ای دیگر تحسینش می‌کردند؟ و آیا شایعاتی که درباره‌ی رابطه‌ی شخصی میان آن دو وجود داشت، حقیقتی در خود داشتند؟

آغاز زندگی جان براون

جان براون (۱۸۲۶–۱۸۸۳) در روستای کراسی، نزدیک بالمورال در اسکاتلند به دنیا آمد. او اندکی پس از آن‌که ملکه ویکتوریا و شاهزاده آلبرت قلعه‌ی بالمورال را خریدند، وارد خدمت سلطنتی شد. بیش از سی سال برای ملکه کار کرد و حضور طولانی‌مدتش در دربار گاهی موجب جنجال و گمانه‌زنی‌هایی شد مبنی بر اینکه رابطه‌ی او و ملکه فراتر از حد یک رابطه‌ی ارباب و خدمتکار بوده است.

تاریخ‌های کلیدی زندگی جان براون:

* تولد: ۸ دسامبر ۱۸۲۶ (کراسی، ابردین‌شایر)

* درگذشت: ۲۷ مارس ۱۸۸۳ (قلعه‌ی ویندسور)

* والدین: جان و مارگارت (با نام خانوادگی لیز) براون

 پیشینه و ورود به خدمت سلطنتی

براون در خانواده‌ای کشاورز در کراسی متولد شد و دومین فرزند از یازده فرزند بود. پدرش آموزگار سابقی بود که بعدها به کشاورزی روی آورد. جان جوان پس از بزرگ شدن، ابتدا در مهمانخانه‌ای محلی کار می‌کرد و مراقب اسب‌های مهمانان بود. سپس به عنوان چوپان در املاک بالمورال که در آن زمان متعلق به سر رابرت گوردون بود، مشغول شد. پس از مرگ گوردون در سال ۱۸۴۷، براون در همان ملک باقی ماند، و وقتی ویکتوریا و آلبرت آن را اجاره کردند، او همچنان در خدمت بود.

در سپتامبر ۱۸۴۹، آلبرت تصمیم گرفت برای امنیت، شخصی را به عنوان همراه کالسکه در مسیرهای کوهستانی خطرناک بگمارد، و براون – که جوان، نیرومند و مورد اعتماد بود، انتخاب شد.

 وظایف او در دربار

در کمتر از دو سال، براون مأمور شد تا اسب ملکه را در گردش‌های کوهستانی هدایت کند. او سخت‌کوش، دقیق و همیشه آماده‌ی انجام هر کاری بود. آلبرت از «صداقت آشکار و شخصیت مستقل و راستگوی او» تمجید می‌کرد.

از دیگر وظایف او آماده کردن چای برای پیک‌نیک‌های ملکه بود. 

محبت و احترام آلبرت نسبت به براون باعث شد پس از مرگ شاهزاده در سال ۱۸۶۱، براون در نظر ملکه نیز جایگاه ویژه‌ای داشته باشد.

در اکتبر ۱۸۶۳، کالسکه‌ی ملکه هنگام بازگشت از گردش در بالمورال به دلیل مستی راننده واژگون شد. براون که خطر را احساس کرده بود، پیش از سقوط از کالسکه پرید، سپس ملکه و همراهانش را نجات داد و اسب‌های وحشت‌زده را آزاد کرد. ملکه مجروح و شوکه شد، اما بدون دخالت براون احتمالاً آسیب‌هایش بسیار شدیدتر می‌بود.

photo_2025-10-07_07-35-31

 شایعات و رسوایی‌ها

با گذشت زمان، نزدیکی براون به ملکه به مسئله‌ای جنجالی بدل شد. در سال ۱۸۶۶، او متهم شد که باعث تأخیر بازگشت ملکه از بالمورال به لندن در بحبوحه‌ی بحرانی سیاسی شده است. چند ماه بعد، روزنامه‌ای سوئیسی شایعه کرد که ملکه از براون باردار است و سال‌ها پیش با او به‌صورت مخفیانه ازدواج کرده است! دولت بریتانیا به‌طور رسمی از آن روزنامه شکایت کرد، اما همین اعتراض باعث شد شایعات گسترده‌تر شود.

مطبوعات بریتانیا عمدتاً از پرداختن به موضوع خودداری کردند، اما مجلات طنز مانند Punch و Tomahawk کاریکاتورهایی تمسخرآمیز از این رابطه چاپ کردند.

حتی برخی مورخان معاصر معتقدند اگر چنین رابطه‌ای در دنیای امروز رخ می‌داد، احتمالاً جامعه با آن مداراتر برخورد می‌کرد. با این حال، داشتن رابطه‌ای با فردی از طبقه‌ی پایین برای یک ملکه بیوه در قرن نوزدهم اقدامی بی‌سابقه و شوکه‌کننده بود.

بسیاری بر این باورند که ویکتوریا که در کودکی پدر خود را از دست داده و سپس در میانسالی شوهرش را، همواره به حضور یک مرد قوی و تکیه‌گاه روحی نیاز داشت.

در طول سال‌ها، ادعاهایی مبنی بر ازدواج پنهانی و حتی داشتن فرزند مشترک از سوی برخی نویسندگان مطرح شد، اما هیچ مدرک مستندی در تأیید آن وجود ندارد. براون هرگز ازدواج نکرد و زندگی خود را وقف خدمت به ملکه نمود.

 رفتار براون با ملکه

برخلاف سایر خدمتکاران که از خشم احتمالی ملکه می‌ترسیدند، براون رفتاری صریح و گاه گستاخانه داشت. اگر از لباس او خوشش نمی‌آمد، می‌پرسید: «امروز این چه لباسی پوشیده‌اید؟»

روزی هنگام بستن شنل او گفت: «زن، نمی‌توانی سرت را بالا بگیری؟»

ملکه از این صراحت او بدش نمی‌آمد و حتی آن را مایه‌ی تنوع از چاپلوسی‌های اطرافیان می‌دانست.

براون هرگز اهل تملق نبود، اما با وفاداری‌اش به او اطمینان می‌داد: «هرگز خادم صادق‌تری از من نخواهید یافت.»

در سال ۱۸۷۲، هنگام سوءقصدی که مردی با تپانچه‌ی خالی به سمت ملکه نشانه رفت، براون به‌سرعت مهاجم را گرفت و او را تا رسیدن پلیس نگه داشت.

روابط براون با خانواده و اطرافیان ملکه

بیشتر اعضای خانواده‌ی سلطنتی از او متنفر بودند. رفتار تند و امتیازات ویژه‌اش خشم شاهزاده ولز (فرزند ارشد ملکه) را برانگیخته بود.

وقتی ملکه در تابستان ۱۸۷۱ بیمار شد، براون آزادانه وارد اتاق خواب او می‌شد و حتی او را از تخت به مبل منتقل می‌کرد، کاری که به پسرانش اجازه‌اش را نداشتند.

پرنس آلفرد در یکی از دیدارها عمداً با همه دست داد جز براون، چون با او اختلاف داشت.

نخست‌وزیر گلدستون هم روزی در ضیافتی با تندی از سوی براون ساکت شد؛ وقتی بحث طولانی شد، براون با دست به شانه‌اش زد و گفت: «دیگر کافی است!»

با این حال، او با منشی خصوصی ملکه، سر هنری پانسونبی، روابط خوبی داشت. پانسونبی صداقت او را تحسین می‌کرد و حتی گاهی غیبت‌هایش پس از نوشیدن زیاد را پوشش می‌داد.

 سال‌های پایانی و مرگ

photo_2025-10-07_07-35-32 (2)

در سال‌های پایانی عمر، براون از بیماری اریزیپلاس رنج می‌برد که احتمالاً ناشی از افراط در نوشیدن بود. در مارس ۱۸۸۳ دچار سرماخوردگی شدیدی شد، به اغما رفت و درگذشت.

مرگ او برای ملکه ویکتوریا ضربه‌ای سنگین بود. او به پانسونبی گفت: «احساس می‌کنم کاملاً خرد شده‌ام.»

تا پایان عمر، حلقه‌ی ازدواج مادر براون را در دست داشت که او به ملکه هدیه داده بود.

پیش از مرگ، از پزشکش خواست تا **عکسی از براون و قُصّه‌ای از موی او را پنهانی در تابوتش بگذارد**؛ وصیتی که دقیقاً اجرا شد.

رابطه‌ی میان ملکه ویکتوریا و جان براون از مرزهای عادی میان سلطنت و خدمت فراتر رفت. این پیوند عمیق – خواه صرفاً عاطفی و خواه چیزی بیشتر – چهره‌ای انسانی از زنی نشان می‌دهد که در پشت شکوه سلطنت، به دنبال تکیه‌گاهی صادق و استوار بود.

 

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار